تحول پسوند حاصل مصدر

از پهلوي به فارسي

پسوندی که در کلمات پشیمانی، زندگی، سستی و غیره دیده می شود در تداول دستور نویسان ایرانی پسوند حاصل مصدر نامیده می شود، اما در زبانهای اروپایی آن را پسوند اسم معنی
شنبه، 24 آبان 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
از پهلوي به فارسي
 از پهلوي به فارسي

 

نويسنده: دکتر علي اشرف صادقي




 

تحول پسوند حاصل مصدر

پسوندی که در کلمات پشیمانی، زندگی، سستی و غیره دیده می شود در تداول دستور نویسان ایرانی پسوند حاصل مصدر نامیده می شود، اما در زبانهای اروپایی آن را پسوند اسم معنی (suffixe d'abstraits, abstract suffix) می نامند که از نظر انطباق با معنی آن درست تر از نام فارسی آن است. این پسوند در زبان پهلوی ( فارسی میانه ) -īh تلفظ می شده اما در فارسی، صامت آخر آن افتاده و به -ī ( با املای –ی ) بدل شده است. (1) تقریباً در کلیه ی متون فارسی شناخته شده این پسوند با همین ضبط دیده می شود. با اینهمه در متون فارسی و عربی نمونه هایی از شکل -īh دیده می شود که نشان می دهد این صورت هنوز تا قرون پنجم و ششم در گوشه و کنار ایران تحول نیافته بوده است. در کتاب التقفیة یمان بن ابی الیمان بندنیجی ( متوفی در 284 ) که واژه های عربی را براساس حروف آخر آنها برای استفاده ی شعرا از آنها در قوافی اشعار مرتب کرده است، ذیل کلمه ی طُلاوة ( ص 682 ) می نویسد: « طلاوة الشییء حسنه و بهاؤه » یعنی طلاوة چیزی زیبایی و درخشندگی آن است. بندنیجی سپس از خلف الاحمر شاعر معروف عرب ( متوفی در 180 ) نقل می کند که: « هی الّتی یقال لها بالفارسیة خرهیه. » یعنی این کلمه همان است که در فارسی خرهیه گفته می شود. خرهیه در اینجا بی شک تصحیف خرمیه است که در فارسی به خرمی بدل شده است.
در ترجمه ای از قرآن مجید که در موزه ی پارس نگهداری می شود و در 2535 ( 1355 ) از طرف بنیاد فرهنگ ایران منتشر شد چند کلمه به کار رفته که در آنها این پسوند صورت -īh را حفظ کرده است. این ترجمه احتمالاً در نقطه ای در شرق ایران و افغانستان و در قرون پنجم و ششم انجام گرفته و لااقل نشان دهنده ی این واقعیت است که در محل نگارش آن – و یا در لهجه ی کاتب آن – این پسوند حداقل در تعدادی از کلمات به شکل –īh تلفظ می شده است. این موارد بدین قرار است:
ناپیداییه ( ص 286 )
بدیهی ( ص 115، 128، 225 )
سختیهی ( ص 224 )
زیان کاریهی ( ص 44 )
چنان که دیده می شود پسوند –īh تنها در ناپیداییه در پایان کلمه به کار رفته و در بقیه ی موارد بعد از –īh پسوند نکره سازِ ی ( -ē ) یا « یاء نکره » آمده است. بدیهی است که صامت h در اینجا وظیفه ی صامت میانجی را دارد و دو مصوت رویارو را از هم جدا می کند، چنان که صامت g در بندگان نیز چنین وظیفه ای دارد.
در بعضی از متون فارسی یهودی نیز که چند قرن بعد از اسلام نوشته شده اند این پسوند با ضبط –īh آمده است. مثلاً در قطعه ای از متن قرائی Sefer Misvot که در حدود قرن چهارم هجری یا حتی قبل از آن نوشته شده و محل نگارش آن به احتمال قوی فارس یا خوزستان بوده، این پسوند همه جا به شکل (īh=) –yh ضبط شده است ( مکنزی، ص 251 و بعد ). در متن کوتاه دیگری نیز، احتمالاً از قرن چهارم هجری یا بعد از آن، که حاوی ترجمه ی تعدادی ضرب المثل آرامی است و زبان آن با زبان زردشتیان یزد و کرمان نزدیک است این پسوند یک بار ( در کلمه ی dwšmnyh= دشمنی ) با همین ضبط آمده است ( شاکد، ص 236 ). به نوشته ی گایگر ( ص 411 ) کلمه ی شادی نیز در متون فارسی یهودی به شکل شادیه آمده است. چنانکه از Sefer Misvot و ترجمه ی امثال آرامی برمی آید، این پسوند لااقل تا حدود قرن چهارم هجری در محل نگارش این دو متن هنوز شکل –īh را حفظ کرده بوده است (2). در این گفتار نشان خواهیم داد که در کنار تبدیل –īh به –ī که خاص زبان فارسی رسمی و معیار بوده است این پسوند به شکل دیگری نیز تحول یافته است که تاکنون محل توجه قرار نگرفته است. ابتدا به چند شاهد توجه کنیم:
« او [ = و] بنشینید از بهر ایشان بر راهی کشند [ = که شوند ] و آیند اندر بازرگانه » ( تفسیر شُنْقُشی، ص 227، در ترجمه ی بخشی از آیه ی 5 سوره ی توبه، یعنی: واقعدوا لهم کلّ مرصدٍ )؛ « آن کسها کربا [ = که ربا ] خورند او [ = و ] بحلال دارند، نخیزند از گورهاشان مگر چنان کی [ = که ] خیزد آن کسی اندرین جهان کی گَلَوچیده بودش دیو از دیوانگِه » ( همان، ص 58 در ترجمه ی صدر آیه ی 275 سوره ی بقره، یعنی: الذین یأکلون الرِبوا لایقومون الّاکما یقوم الذی یتخبطّه الشیطان من المسّ... )؛
« بدارپایها ما را اندر حرب او [ = و] نیرو کن او [ = و] یارِه دَه ما را بر کافران » ( همان، ص 52، در ترجمه ی ذیل آیه ی 250 سوره ی بقره، یعنی: و ثبِّت اقدامنا و انصرنا علی القوم الکافرین )؛
« و خدای مرا بنیکه بکرد » ( همان، ص 118، در ترجمه و تفسیر بخشی از آیه ی 72 سوره ی نساء، یعنی: قدانعم الله علّی ).
مصحح تفسیر شنقشی در ص سی و هفت و سی و هشت مقدمه ی کتاب در مبحث « کلماتی... که با آنچه امروز استعمال می شود اندک اختلافی دارد، و در آنها برخی حروف بجای هم به کار رفته است » سه کلمه ی دیوانگه، یاره و آره را آورده و در برابر آنها شکلهای دیوانگی، یاری و آری را قرار داده است. با اینهمه وی در فهرست لغات پایان کتاب ( ص 281 ) دیوانگه را با علامت سؤال به دیوانگی معنی کرده است؛ درباره ی بازرگانه هیچگونه توضیحی نداده و بنیکه را یک کلمه تصور کرده و جلوی آن علامت سؤال گذاشته است ( ص 268 ). در دو مورد از چهار مثال مورد بحث یعنی کلمات دیوانگه و یاره در متن کتاب – ظاهراً به تبع از نسخه ی خطی آن – در زیر حرف قبل از ‍ه کسره گذاشته شده است. کسره در اینجا نشان می دهد که حرف ‍ه در این کلمات، های غیر ملفوظ نیست و با کسره ی قبل از خود باید توأماً به جای پسوند īh یا –ī به کار رفته باشد. اگر h را با کسره ی قبل از آن طبق تلفظ فارسی قدیم آوانویسی کنیم، ضبط آن چنین می شود –ih. تفاوت این ضبط با تلفظ پهلوی آن فقط در کشش مصوت آن است: در تلفظ پهلوی این مصوت بلند است اما در کلمات مورد بحث کوتاه شده است و همین کوتاه شدن Ī موجب شده است تا h در پسوند این کلمات حفظ شود و شکل جدیدی از این پسوند به وجود بیاید. مسلماً تلفظ –ih، یا به تلفظ امروز: -eh، مربوط به منطقه ای بوده است که تفسیر شنقشی در آنجا نوشته شده است. محل نگارش این تفسیر معلوم نیست، اما خوشبختانه ترجمه ی دیگری از قرآن به فارسی در دست است که محل نگارش آن معلوم است و این پسوند در آنجا با همین ضبط آمده است و آن ترجمه ای است که در سال 556 هجری در قریه ی کهکابر از ناحیه ی مَرجَبَی ( = مرگَبَی ) شهر ری تحریر شده است. در این ترجمه پسوند مورد بحث علاوه بر شکل معمولی خود یعنی –ī در چند کلمه با املای ‍ه آمده است،‌ بدین قرار:
بددله ( ترس، ص 36، 61، 62، 168 )
پشیمانه ( ص 199 )
تنگ ساله ( ص 83 )
درویشه ( ص 9: قس درویشی در ص 59 )
کافره ( ص 341: قس کافری در همین صفحه )
کوژه ( ص 143 در ترجمه ی عوجاً ( کجی )؛ قس کوژی در ص 58 )
ویژه ( ص 207، 240، در ترجمه ی عوجاً ).
استعمال ‍ه یعنی (-eh)-ih در این متن نشان می دهد که لااقل در این منطقه ( مرجَبی ری ) پسوند –īh به ih تحول یافته بوده است. اما استعمال –ih منحصر به این دو متن نیست. در قدیمیترین نسخه ی نزهت نامه ی علائی شهمردان ابن ابی الخیر رازی ( قرن پنجم ) که در 704 هجری نوشته شده و متعلق به کتابخانه ی بادلیان آکسفرد است کلمه ی ماندگی به صورت مانده که آمده ( رک: ص 77 نسخه ی چاپی، ح 1 ). در نسخه ی دیگری متعلق به مجلس شورای ملی سابق، به شماره ی 784 که احتمالاً از قرن نهم است ولی از روی نسخه ی قدیمیتری استنساخ شده است نیز کلمه ی بارندگی به شکل بارند که ضبط شده که لازار آن را غلط دانسته است ( لازار، ص 104، ح 8 ).
علی بن حسین مسعودی در التنبیه و الاشراف که آن را در 345 تألیف کرده است خطی را که اوستا با آن نوشته شده دین دبیره می نامد و آن را به « کتابة الدین » ترجمه می کند ( ص 91 ). همو در ص 92 همین کتاب از خط دیگری به صورت کشن دبیره ( نسخه بدلها: کشت، کسن، کسب ) نام می برد و آن را به « کتابة الکل » معنی می کند. کلمه ای که در زبان پهلوی به معنی « خط » به کار رفته dibīrīh است که اگر با تحول معمولی پسوند –īh به فارسی می رسید باید به صورت دبیری در می آمد، اما دبیری در فارسی به این معنی به کار نرفته است. حمزه ی اصفهانی ( متوقی بعد از 350 ) نیز این کلمه را به کار برده، اما آن را بشکل دُفیره نوشته است. وی در التنبیه علی حدوث التصحیف ( ص 67-64 ) نام 14 خط از خطوط ایرانیان قبل از اسلام را به نقل از زردشت بن آذر خور معروف به محمد متوکلی نقل می کند که همه با دُفیره ترکیب شده اند، مانند رم دُفیره، کَشتَه دُفیره، نیم کَشتَه دُفیره، فَروَردَه، دُفیره،‌راز دُفیره، دَین دُفیره، [ وسف دُفیره ] و غیره. به نظر می رسد که حرف ف در این کلمه نماینده ی تلفظ β بوده که یک سایشیِ دولبیِ واکدار بوده و گاهی در متون فارسی آن را به شکل ف می نوشته و فاء اعجمی می نامیده اند. (3) این تلفظ بعدها تحول یافته و به v یا f بدل شده است. (4) به کار رفتن ضمّه در دُفیره به جای فتحه بی شک به علت وجود صامت b بعد از a است و این تغییر یعنی تبدیل a به u ( یا o ) در مجاورت b در زبان فارسی نظیر دارد؛ چنان که کلمه ی نبی که از nibīg پهلوی گرفته شده در بعضی متون به نُوی بدل شده است. خوارزمی در مفاتیح العلوم ( ص 8-117 ) نیز نام تعدادی از این خطوط را ذکر می کند. اما همه جا دَفیره با دال مفتوح به کار می برد (5).
تخفیف –īh به -ih در کلمه ی دیگری نیز دیده می شود که قلقشندی در صبح الاعشی ( چاپ قاهره، 1963/1383، ج 1، ص 166، به نقل دکتر محمد معین در برهان قاطع، ج 5، ص 6 ) نقل کرده است. به گفته ی او روزی پیغمبر (ص) به سلمان گفت: « درسته و سادته ». دکتر معین حدس زده که این عبارت تصحیف « درستیه و شادیه » است و نگارنده نیز ( صادقی، 1357، ص 61 و 134 ) از همین نظر پیروی کرده است، اما اکنون این احتمال را نیز منتفی نمی داند که درسته به همین شکل درست باشد و سادته به قیاس با آن مصحف شاده šādih و مخفف شادیه باشد.
سرانجام واژه ی دیگری را در ردیف این کلمات می توان ذکر کرد که در ام الکتاب ( ص 69 ) آمده و معنی آن نیز روشن نیست و آن واژه ی ترکامه است. ترکامه در این متن تنها یک بار به کار رفته و در آنجا با کلمات خشم و شهوت همراه آمده است: « خشم و شهوت و ترکامه و هر چه خدا نپسندد. » ایوانف، مصحح ام الکتاب، آن را به احتمال مصحف ترکامی دانسته و نگارنده ی این سطور در مقاله ای که در توصیف ویژگیهای زبانی ام الکتاب نوشته (6) آن را با کلمه ی گیلکی tarkame به معنی خیره سر مقایسه کرده است، اما اکنون احتمال می دهد که تلفظ این کلمه tarkāmih و مخفف tarkāmīh است و معنی آن احتمالاً میل به فسق و شاید تجاوز و ناسزاگویی و توهین است.
اکنون که موارد ظهور –ih به جای –īh را در چند متن نقل کردیم ببینیم آیا می توان منطقه یا مناطقی را که این تحول در آنجایها روی داده مشخص کرد یا نه. از میان متون مورد استناد، محل نگارش ترجمه ی قرآن مورخ 556 چنان که اشاره شد مشخص است. مرجبی ( مرگبی ) به نوشته ی جغرافیانویسان میان ری و قزوین قرار داشته. حمزه ی اصفهانی نیز غالباً در نقل کلمات ایرانی تحت تأثیر گویش مادری خود یعنی گویش اصفهانی قرار داشته است ( رک: صادقی، 1357، ص 110، 4-123 ). بنابراین بعید نیست که تلفظ دُفیره به جای دبیره تلفظ ناحیه ی اصفهان بوده باشد. محل نگارش ام الکتاب نیز – چنان که در جای دیگر نشان داده شده (7) – قلمرو لهجه های مرکزی ایران و شاید گیلان بوده است. محل نگارش تفسیر شنقشی معلوم نیست، اما بعضی ویژگیهای زبانی آن مانند حذف ذ از دوم شخص جمع افعال ( کنی به جای کنید ) که در نقض شیخ عبدالجلیل رازی و تفسیر ابوالفتوح رازی و ترجمه ی قرآن 556 نیز دیده می شود این احتمال را قوت می بخشد که محل نگارش آن از ری دور نبوده است. بنابراین می توان ظن نزدیک به یقین داشت که تلفظ –ih خاص حوزه ی لهجه های مرکزی ( ری، قم، قزوین، کاشان، ساوه، اصفهان، خوانسار و غیره ) بوده است. آنچه می تواند این نظر را تأیید کند این است که هنوز امروز در تداول مردم قم کلمه ی تسبیح به صورت تسبِه tasbeh تلفظ می شود.
البته این نکته را ناگفته نباید گذاشت که تخفیف مصوتهای بلند فارسی ( ā، ō، ē، ī، ū ) قبل از صامت دَمِشی h در سایر کلمات فارسی نیز سابقه داشته و اختصاص به لهجه های مرکزی ندارد. کلمات راه، شاه، کاه، کوه kōh، گروه gurōh و غیره در ادوار گذشته به ره، شه، که، کُه، گُرُه تبدیل شده و این تبدیلات ابتدا در زبان گفتار – و لااقل در گفتار بعضی مناطق – پیدا شده و از آن جا به شعر راه یافته است و ضرورتهای شعری را در آن مدخلی نبوده است. کلمات نگه در فعل نگه داشتن، پیرَهَن به جای پیراهن و مهمان به جای میهمان در فارسی گفتاری تنها صورتِ متداول این کلمات است. هم اکنون در لهجه ی اردستانی گیاه و گاه در دو ترکیب جول گه به معنی زیراب استخر و نَرمه گیه به معنی نوعی گیاه علوفه ای که در باغها می روید به صورت گیهَ و گهَ تلفظ می شود ( رک: هاشمی، ص 2468 و 2478 ). در سایر لهجه های محلی نیز گاه گاه این تبدیل صورت می گیرد. تخفیف مصوت ē در کلمات دِه، مِه، کِه، بِه دیده می شود که از dēh، mēh، kēh، bēh گرفته شده اند. صورت دیه در بسیاری از متون فارسی به کار رفته، اما صورتهای میه، کیه، بیه تنها در بعضی از متونی که متأثر از لهجه های محلی بوده اند ضبط شده است. در تفسیر شنقشی صورتهای میهین، کیهین، بیهین به کار رفته است ( رک: مقدمه ی کتاب، ص بیست و هفت و بیست و هشت ). در تفسیر سورآبادی نیز این صورت دیده می شود ( رک: قصص قرآن مجید، ص 16، 17، 73، 173، 337 ). در ترجمه ای آهنگین از قرآن نیز شکل میهین استعمال شده است ( رک: پلی میان شعر هجائی و عروضی فارسی، مقدمه، ص هفتاد و هشت ). واژه ی فربه از frabīh و گُه از gūh گرفته شده و شکل گوه در اشعار دوره ی سامانی به کرات به کار رفته است ( رک: لغت نامه، ذیل همین کلمه ). کلمه ی پیه نیز در تفسیر شنقشی ( ص 73، 137، 165 ) به صورت پِه [ = pih ] ضبط شده است.

پي نوشت ها :

1. تحول -īh و تغییر آن به –ī از ادوار قبل از اسلام شروع شده بوده است، زیرا، چنان که دوستم دکتر احمد تفضلی توجه مرا به آن جلب کرد، در متون فارسی میانه ی مانوی این پسوند در بسیاری از موارد به شکل (-ī=)-yy نوشته شده است. نویسندگان متون مانوی تلفظ گفتار را ملاک ضبط کلمات قرار می داده اند نه املای آنها را در خط پهلوی. قدیم ترین این نوشته ها مربوط به زمان خود مانی – قرن سوم میلادی – و محل نگارش آنها مناطق جنوبی ایران است. بنابراین می توان پذیرفت که تحول -īh به -ī لااقل از قرن سوم میلادی آغاز شده بوده است.
2. ایرانیان قبل از اسلام سالهای عمر افراد را میان سیارگان هفتگانه تقسیم می کردند و بدین ترتیب به هر سیاره چند سال از عمر می رسید. این سالها سالهای فردار نامیده می شد ( خوارزمی، ص 231؛ بیرونی، ص 366 ). این کلمه در قدیمترین نسخه ی التفهیم، یعنی نسخه ی مورخ 538 به شکل فرداری و در نسخه ی مورخ 593 به شکل پرداز ضبط شده است، اما شهمردان بن ابی الخیر رازی در روضة المنجمین تقریباً همه جا آن را به صورت فرداریه آورده است ( رک: فهرست کتاب، ص 499 که 17 مورد را نشان داده است و نیز ص 3-112 متن، برای شرح فرداریه، و بویزه ص 113 که شکل فردار نیز در آنجا به کار رفته است. ) از آنجا که فردار و فرداریه از کلمات متداول در زبان زنده ی مردم نبوده باید پذیرفت که شمردان آن را از نوشته های پیشینیان خود گرفته است و بنابر این به زبان روزمره ارتباطی ندارد.
3. در این باره رک: صادقی 1350، ص 46-44.
4. ابوهلال عسکری در الفروق اللغویه ( قاهره 1353، ص 181 ) دین دبیری را به شکل « دین دوری » ( کذا به جای دین دویری ) ضبط کرده است، ( رک: صادقی 1357، ص 111، ح 1 ). کلمه ی دبیر به معنی نویسنده نیز در متون فارسی و عربی گاهی به صورت « دویر » و حتی « دوویر » ضبط شده است، در تفسیر شنقشی این کلمه یک بار ( ص 61 ) با ضبط « دویر » آمده است. در تاریخ طبرستان ( ص 122 ) و در قرآن قدس، ص 12 و در مهذب الاسماء، ص 155 در ترجمه ی سافِر نیز این کلمه به شکل « دویر » آمده است. غرس النعمه ی صابی ( متوفی در 480 هجری ) نیز در الهَفَوات النادرة ( ص 301 ) نقل می کند که ابوالحسین محمد بن احمد رازی به « کوردویر » ( کاتب اعور ) مشهور بود ( نیز رک: راهنمای کتاب، سال 17، ش 3-1، 1353، ص 186 ). قول راغب اصفهانی ( متوفی در حدود 400 هجری ) نیز که می گوید: هر صناعتی که به یک هوش نیاز دارد جز کتابت که محتاج دو هوش است: جمع معانی با قلب و جمع حروف با قلم و به این جهت در فارسی گفته اند دبیر ( کذا به جای دُویر ) یعنی دارای دو هوش ( محاضرات الادباء، چاپ مصر، 1326، ج 1، ص 44، به نقل محمد تقی دانش پژوه در راهنمای کتاب، ج 11، ش 4، 1347، ص 204 ) شکی باقی نمی گذارد که هجای اول این کلمه مانند عدد « دو » تلفظ می شده است، چنانکه در برهان قاطع ضبط آن صریحاً به شکل « دوویر » آمده است. ظاهراً تلفظ « دویر » به جای دبیر بیشتر در لهجه های « مرکزی » ایران رایج بوده است.
5. ابن ندیم ( ص 16-15 ) هنگام ذکر خطوط ایرانیان، دبیریه را یک بار به شکل دفیریه و چهار بار به شکل دبیریه به کار می برد.
6. یکی قطره باران، جشن نامه ی استاد دکتر عباس زریاب خوئی، به کوشش احمد تفضلی، تهران، 1370، ص 639-605.
7. رک: حاشیه ی 6.

منابع :
ابن اسفندیار، بهاءالدین محمد، 1320، تاریخ طبرستان، به کوشش عباس اقبال، تهران، کتابخانه ی خاور.
ابن ندیم، [ 1971/1350 ]، الفهرست، به کوشش رضا تجدد، تهران.
اصفهانی، حمزه، 1967/1387، التنبیه علی حدوث التصحیف، به کوشش محمد حسن آل یاسین، بغداد، مکتبة النهضة.
بندنیجی، ابوبشر یَمان بن ابی الیمان، 1976، التقفیة فی اللغة، به کوشش خلیل ابراهیم عطیه، بغداد، وزارت اوقاف.
بیرونی، ابوریحان، [ 1352 ] التفهیم، به کوشش جلال الدین همایی، تهران، انجمن آثار ملی.
ترجمه ی قرآن ( نسخه ی مورخ 556 هجری )، 1364، به کوشش دکتر محمدجعفر یاحقی، تهران، مؤسسه ی فرهنگی شهید محمد رواقی.
ترجمه ی قرآن موزه ی پارس، 2535 [ 1355 ]، به کوشش دکتر علی رواقی، تهران، بنیاد فرهنگ ایران.
خوارزمی، ابوعبدالله محمد، 1895، مفاتیح العلوم، به کوشش فان فلوتن، لیدن.
رازی شهمردان بن ابی الخیر، 1368، روضة المنجمین، به کوشش جلیل اخوان زنجانی، تهران، مرکز انتشار نسخ خطی بنیاد دائرة المعارف اسلامی.
ـــ نزهت نامه ی علائی، 1362، به کوشش فرهنگ جهانپور، تهران، مؤسسه ی مطالعات و تحقیقات فرهنگی.
زنجی سجزی، محمود بن عمر، 1364، مهذب الاسماء، به کوشش محمدحسین مصطفوی، تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی.
صادقی، علی اشرف، 1350، « خصوصیات زبانی تفسیر قرآن پاک »، مجله ی دانشکده ی ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه تهران، سال 18، ش 3.
ـــ [ 1357 ]، تکوین زبان فارسی، [ تهران ]، دانشگاه آزاد ایران.
قرآن قدس، 1364، به کوشش علی رواقی، تهران، مؤسسه ی فرهنگی شهید محمد رواقی.
قصص قرآن مجید، 1347، برگرفته از تفسیر ابوبکر عتیق نیشابوری، تهران،‌ دانشگاه تهران.
گزاره ای از بخشی از قرآن کریم، تفسیر شنقشی، 2535 [ 1355 ]، به کوشش محمدجعفر یاحقی، تهران، بنیاد فرهنگ ایران.
مسعودی، علی بن حسین، 1965، التنبیه و الاشراف، به کوشش دخویه، لیدن، 1894، افست بیروت، ‌مکتبة خیاط.
هاشمی، احسان الله، 1367، « واژه نامه ی کشاورزی اردستان »، نامواره ی دکتر محمود افشار، ج 4، به کوشش ایرج افشار، تهران، انتشارات موقوفات دکتر محمود افشار یزدی.
Geiger, W., 1891-1901, "Kleinere Dialekte und Dialektgruppen", Grundriss der Iranischen Philologie, I,2, pp. 287-423.
Ivanow, W., 1936, "Ummu'l-Kitāb", Der Islam, 23/1-2.
Lazard, G., 1963, La langue des plus anciens monuments de la prose persane, Paris, Klincksieck.
MacKenzie, D.N., 1968, "Anearly Jewish-Persian argument", BSOAS, 31, pp. 249-269.
Shaked, Sh., 1993, "Do not buy anything from an Aramaean, a fragment of Aramaic proverbs with a Judaeo-Iranian version", in Papers in honor of Professor Ehsan Yarshater, Acta Iranica, vol. 30, Brill, Leiden, pp. 230-239.

منبع مقاله :
صادقي، دکتر علي اشرف؛ (1380)، مسائل تاريخي زبان فارسي ( مجموعه ي مقالات )، تهران: سخن، اول



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.