در حکمت متعاليه ملاصدرا

کرامت فلسفي ديني انسان

مسئله کرامت انسان از محوريترين مسائل انسان شناسي فلسفي - ديني عصر حاضر است. واژه ي « کرامت » معادل فارسي کامل و جامعي ندارد و مي توان آن را معادل شرافت، شأن، حيثيت، اعتبار، عزت، منزلت و مقام در فارسي و
چهارشنبه، 28 آبان 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
کرامت فلسفي ديني انسان
 کرامت فلسفي ديني انسان

 

نويسنده: سيما محمد پور دهکردي (1)




 

در حکمت متعاليه ملاصدرا

مقدمه

مسئله کرامت انسان از محوريترين مسائل انسان شناسي فلسفي - ديني عصر حاضر است. واژه ي « کرامت » معادل فارسي کامل و جامعي ندارد و مي توان آن را معادل شرافت، شأن، حيثيت، اعتبار، عزت، منزلت و مقام در فارسي و معادل « Dignity » در انگليسي بکار برد. در اصطلاح کرامت بدين معناست که « انسان بما هو انسان » ارزش ذاتي دارد و از آنجا که اصل کرامت، « ذاتي » همه انسانها بحيث انسان بودن است، از آن به « کرامت ذاتي » تعبير مي شود.
شأن و کرامت انسان، مورد اتفاق همه اديان الهي و آسماني است. قرآن بعنوان آخرين و جامعترين کتاب وحي، درباره ي کرامت انسان بصورت مستقيم و غيرمستقيم سخن گفته است. واژه ي کرامت در آيه هفتاد سوره اسراء، از صريحترين عبارات در اينباره مي باشد و از آنجا که قرآن جامعترين کتاب انسان شناسي ديني است، در باب کرامت انسان بتفصيل سخن گفته و عوامل تقويت و تثبيت آن را تشريح نموده است.
ملاصدرا حکيم مسلماني است که بهار عمر خود را در خدمت قرآن سپري نموده و در بستر تعاليم عقلي - آسماني کلام وحي پرورش يافته است. او متأثر از آموزه هاي قرآني - ديني و با محوريت « وجود »، نوعي انسان شناسي فلسفي، ديني و عرفاني عرضه نموده است که در آن همانندي قرآن و انسان را به تصوير مي کشد و بر شأن الهي انسان، ‌بويژه با تأکيد بر « عقلانيت » و فرزانگي او، تأکيد دارد.

1. نسبت انسان و قرآن در حکمت متعاليه

بر اساس تفسير « وجودي » از جهان هستي در فلسفه ملاصدرا، حقايقي چون انسان، دين، شريعت، قرآن و... هر يک ظاهر و باطني دارد؛ « انسان بمانند قرآن است، او را ظهري و بطني است. ظاهر آن در اين عالم و باطن آن در عالم آخرت است ». (2) هم انسان و هم قرآن داراي ظاهر و باطن و چهره محسوس و مستورند. انسان مادي، انسان نفساني و انسان عقلي همه مراحل يک حقيقت واحدند. انسان شناسي ملاصدرا بر اصولي چون اصالت و وحدت و تشکيک وجود، حرکت جوهريه، اتحاد عاقل و معقول، تجرد قوه خياليه و اصول ديگري استوار است که چهره ي خاصي از حقيقت انسان را ترسيم مي کند. وي گستره واحد انسان را در سه مرتبه بدن، نفس و عقل تبيين مي نمايد. بر مبناي اصل حدوث جسماني نفس و تشکيک در حقيقت عيني و شخصي وجود، انسان در ابتداي پيدايش خود داراي يک وجود مادي است. حقيقت انسان در تمام مراحل طبيعي، نفساني و عقلاني امري واحد است (3) و از آنجا که در تمام اين مراحل انسان شأن الهي دارد، شأن الهي انسان طبيعي، يعني بدن که مرتبه ي نازله نفس است نيز محفوظ مي باشد. (4) طبيعت و ماده از آنجهت که مستعد فيض الهي و حياتند مورد توجه ملاصدرا و مقدسند. (5) در اين نگاه، انسان در حالي که فرزند طبيعت است، ظرفيت دارد به مرحله تجرد مثالي صعود کند و از حيث وجودي تا مقام فعليت محض و وجود عقلاني سفر نمايد.
شريعت و قرآن نيز همچون انسان حقيقي ذومراتب است و چهره معقول و مستوري دارد. (6) ملاصدرا در موارد متعدد ذيل تفسير آيات قرآن (7) به درجات قرآن و تفاوت فهم و درک انسانها از اين درجات اشاره نموده است. وي با استناد به احاديث وارده (8)، براي قرآن نيز همانند اطوار هفتگانه انسان ( نفس، قلب، عقل، روح، سرّ، خفي و اخفي) قائل است. تأکيد بر به سخن درآوردن قرآن و گفتگوي با آن در گفتار بزرگان دين، تأييدي بر حقايق باطني قرآن و توجه به چهره مستور و معقول آن است. (9) در نگاه ملاصدرا باطن قرآن، « روح » آن است که انسان بايد آن را نه با حس ظاهري بکله با روح خود ادراک و فهم کند.
بنابرين، همانطور که هستي مراتب دارد، انسان و قرآن نيز مراتبي دارند. (10) سير انسان از ادني مرتبه وجود آغاز مي شود و به حکم حرکت جوهري، طي مراتب و مقامات مي کند تا از جسم و جسمانيت آزاد شود و به عالم ملکوت که عالم نفوس است برسد و در سير تکاملي از اين مرتبه هم مي گذرد تا به مقام قرب و وصال نائل گردد.
حقيقت قرآن نيز مراتبي دارد؛ ادني مرتبه و درجه نازله چهره مشهور و محسوس آن نزد عموم است (11) و مطابق اصول وحدت شخصيه و حمله حقيقه و رقيقه حکمت صدرايي، اين مرتبه رقيق شده آن حقيقت واحد مي باشد و مرتبه عاليه آن « ام الکتاب » است که « لدي الله » مي باشد. (12) از آنجا که مطابق کلام وحي، طهارت شرط فهم حقايق باطني قرآن است (13)، انسان کامل مستعد دريافت آن حقيقت مي باشد. هر چند ظرفيتها در فهم و درک مراتب قرآن نيز متفاوت است. از اينرو ملاصدرا اولاً،‌ از آيات قرآن با عنوان آيينه هاي باطن نما ياد مي کند؛ « هر آيتي از آيتهاي قرآن آيينه يي است روي نما که جمال باطن خود را در آن مي توان ديد ». (14) ثانياً، جهل به معرفت نفس را مهمترين و اولين مانع و حجاب علم حقيقي مي داند؛ معرفتي که حقيقت انسان است و غفلت از آن سرچشمه ساير غفلتها، از جمله غفلت و اعراض از تأمل در آيات الهي مي باشد. (15)
از اينرو هم معرفت نفس از علوم غامضه است (16) و هم خودشناسي نردبان و کليد ساير معارف مي باشد. (17) او معتقد است کسي که از خويشتن خويش فاصله بگيرد، از درک و دريافت هر حقيقتي ناتوان خواهد بود (18)، زيرا خودشناسي موجب آشکار شدن ظرفيتها و توانمنديهاي وجودي انسان است؛ انساني که ملاصدرا از آن به « صراط الله » و « باب الله الاعظم » ياد مي کند. (19) اين نگاه ملاصدرا ملهم از کلام وحي است. در آيات وحي، رجوع به خويشتن و درک حقيقت نفس، کليد هدايت مي باشد و براي آن ارزشي است که چيزي همپاي آن نيست؛ (20) « عليکم انفسکم لايضرکم من ضلّ اذا اهتديتم » (مائده/ 105) و در مقابل آن، بزرگترين ظلم، غفلت از حقيقت خويشتن مي باشد؛ « قل ان الخاسرين الذين خسروا انفسهم » (زمر/ 15) زيرا وقتي سرمايه جان آدمي مورد غفلت واقع شد، چيزي آن را جبران نخواهد کرد؛ « لايسدها شيء ».
بنابرين چون انسان از سنخ ملکوت است (21) هرچه در شناخت قابليتهاي بيکران وجودي خويش موفق گردد، زمينه درک حقايق مستور و معقول قرآن و درک هماهنگي و مشابهت چشمگير او با آن حقايق بيشتر مي گردد.

2. کرامت « وجودي » انسان

شأن و کرامت انسان بعنوان حق « طبيعي » و « ذاتي » محور انسان شناسي فلسفي عصر حاضر است. ملاصدرا بعنوان يک حکيم مسلمان با مباني فلسفي خاص خود، نوعي تفسير وجودي از انسان ارائه مي دهد که مطابق آن، کرامت امري وجودي است. در نگاه فلسفي او، کرامت نحوه ي وجود و هستي خاصي است که هماهنگ با نگرش ديني و عرفاني وي، ارتباط انسان را با خويشتن، جهان و خدا بگونه يي خاص بتصوير مي کشد. مطابق اين ديدگاه:
1. از آنجا که انسان مثال باريتعالي در ذات، صفت و فعل مي باشد (22)، ‌مفهوم کرامت به اشتراک معنوي هم بر واجب الوجود اطلاق مي شود و هم بر ممکن الوجود؛ بطوري که از طرفي اولين آيات کلام وحي، خداوند را با اين صفت توصيف نموده است: « اقرأ و ربک الاکرم » (علق/3) و در آيات متعددي معناي کرامت را بر خداوند اطلاق نموده است. (23) از طرف ديگر، اين معنا در آيه « ولقد کرّمنا بني آدمي و حملناهم في البر و البحر... » (اسراء/ 70) بصراحت به امتياز و برتري انسان بر ساير مخلوقات اشاره دارد و در موارد متعدد ديگري مفهوم، دلايل و مباني کرامت از آيات استنباط مي شود که در قسمت بعد بدان خواهيم پرداخت.
2. کرامت « وجودي » انسان بر مبناي اصولي چون: اصالت وجود، حرکت اشتدادي جوهري، اتحاد عاقل و معقول، تجرد خيال، امکان فقري، حمل حقيقه و رقيقه، جسمانية الحدوث و روحانية البقاء بودن نفس و بويژه اصل وحدت شخصي وجود، تفسير خاص دارد؛ بطوري که در اين نگاه، انسان استعداد و قابليت بيکران دارد که با تحقق و فعليت آنها، چهره مستور و معقول انسان واقعي که مورد خطاب کلام وحي است، بروز و ظهور خواهد کرد. از اينرو همين قابليت بي حد و مرز، منشأ کرامت تکويني و اکتسابي انسان مي باشد.
3. مطابق تعاليم فلسفي، ديني و عرفاني ملاصدرا، از جمله اصل وحدت شخصيه وجود و حمل حقيقه و رقيقه، در بين ممکنات (24) تنها انسان آيت اتم، مظهر اکمل و نسخه الهي است (25) و صادقترين گزارشگر جمال و جلال الهي مي باشد؛ « قال يا آدم انبئهم باسمائهم هولاء... » (بقره/ 60).
بر اساس آموزه هاي فلسفي، انسان جامع وجود است و مطابق آموزه هاي ديني، شأن الهي انسان بگونه يي است که قلب او حرم الهي است؛ بطوري که صورت ملک و ملکوت و هيئت وجود بر انسان متجلي ميشود و جان آدمي « بهشتي مي گردد به وسعت آسمانها و زمين ». (26)
4. اما بر مبناي « فقر وجودي »، انسان با وجود همه اين ظرفيتها، هويتي جز وابستگي ندارد. (27) اين ارتباط تکويني بگونه يي است که انسان نه « داراي » وابستگي و نياز به هستي بلکه « عين » فقر (28) و نياز است (29) و دم به دم باقي به بقاي فيض وجودي حق مي باشد. اگر اين فيض الهي لحظه يي قطع گردد اصل سرمايه انسانيت از دست مي رود؛ « فلولا فضل الله عليکم و رحمته لکنتم من الخاسرين ». (بقره/ 64)(30) اين فقر محض در نگاه عرفاني، فخر و شأن آدمي است. تعبير « عبد » در کلام وحي مؤيد اين معناست. از اينرو نظريه کرامت انسان در نگاه ملاصدرا داراي رنگ ديني و الهي است و با ديدگاههاي انسان گرايانه ديگر تفاوت مبنايي دارد. (31)
5. تعبير « ذکر » بعنوان يکي از نامهاي قرآن نيز اشاره به حقايق و توانمنديهاي پنهان در سرشت و جان انسان دارد. قرآن به مصداق « ويثيروا لهم دفائن العقول » (32)، يادآور و احياگر ظرفيتهاي وجودي انسان است و از آنجا که توانمنديهاي وجودي انسان، بيحد و مرز و « بغير حساب » (33) است، انسان مسافري دائم السفر است که کمال وجوديش حد و مرزي ندارد. (34) راه درک و صعود به مقامات قرآني بر کسي بسته نيست، هرچند رفتن آن دشوار است ولي آنان که در راهند مقام « يعلمکم ما لم تکونوا تعلمون » (بقره / 151) دارند و آنان که غافلند همين امروز « يوم يعض الظالم علي يديه » (فرقان/ 27) هستند. زيرا از ظرفيتها و قابليتهاي وجودي خود غفلت ورزيده اند و بزرگترين ظلم انسان به خويشتن همين ناديده گرفتن ارزش وجودي خود است که او را از مقام و مرتبه انسانيت ساقط مي کند؛ « اولئک کالانعام بل هم اضل اولئک هم الغافلون » (اعراف/179) در حالي که درک ارزش وجودي، کليد رستگاري است؛ « عليکم انفسکم لايضرکم من ضلّ اذا اهتديتم ». (مائده/105) از اينرو ملاصدرا همواره انسان را به « خود وجودي » خويش دعوت مي کند. (35) در نگاه ملاصدرا شأن و کرامت وجودي هر کس بميزان بهره وري او از عقل و انديشه است که در ادامه به آن خواهيم پرداخت.

3. عقلانيت مبناييترين معيار کرامت ذاتي انسان

در فلسفه ملاصدرا متأثر از آموزه هاي قرآني - ديني، خردمندي و فرزانگي مبناي انسانيت و شاخص اصلي کرامت انسان بشمار مي رود. در اين انديشه، معرفت و حکمت حقيقت آدمي است؛ « المعرفة و الحکمة هي الهوية الانسانية ». هر چند هدف فلسفه، استکمال انسان از جهت « نظر » و « عمل » است و ماهيت حکمت نظري و عملي يکي است؛ (36) يعني حکمت نظري و عملي ملازم يکديگرند بطوري که بدون نظر، عمل ره بجايي نمي برد و هدفي نخواهد داشت و بدون عمل نيز نظر عقيم خواهد بود، ولي منشأ « شرف » وجودي و ارزشي انسان، تحقق ظرفيت علمي و ميزان دانايي يعني « حکمت » است. تحقق انسانيت در گرو حکمت و دانايي است. در اين نگاه چون علم حقيقي وجودي و ذومراتب است در مرحله يي « نظر » مقدمه « عمل » است و در مرحله و مرتبه يي بالاتر، عمل مقدمه نظر است، ولي در هر حال نقش عقل عملي، خدمتگزاري عقل نظري است. حتي تهذيب نفس و اخلاق عملي، مقدمه و پيش نياز اشراق معارف الهي بر قلب انسان مي باشد. از اينرو حکمت، حيات قلب آدمي است و حيات حقيقي انسان، حيات معقول اوست و همين عامل شرافت انسان نسبت به ساير موجودات مي باشد. (37) بنابرين مطابق نگاه ملاصدرا مي توان گفت:
1. عقلانيت شأن انسان و بالاترين مرتبه انسانيت است، زيرا اولاً، علم از سنخ وجود است (38) و مبدأ علوم عالم قدس مي باشد (39) بنابرين علم شأن معنوي دارد (40) و تفکر و تعقل نيز امري قدسي است. شأن عقلاني انسان و شأن معنوي علم به ارتباط و اتصال عقل جزئي (41) با عقل قدسي (42) است، زيرا « صور جزئي جسماني، حقايق کلي عالم امرالله هستند ». (43) ثانياً، در فرايند و صيرورت تفکر، اين وجود متفکر است که دچار تحول و دگرگوني شده و در ارتباط با عقل فعال (44)، استکمال وجودي پيدا مي کند تا به بالاترين مراتب نفساني يعني نفس قدسي نايل گردد. (45) ثالثاً، تزکيه مناسبترين بستر تفکر و تعلم مي باشد.
2. هدف خلقت، معرفت و علم بوده و انسانها، هر چند شأن وجودي بي نهايت دارند (46) ولي با توجه به ميزان حرکت عقليشان، داراي درجات و مراتب متفاوتند. (47) انسان در بستر حکمت متعاليه، حقيقت واحده يي است که از مرتبه جسمانية الحدوث تا مقام روحانية البقاء سفر مي کند و حيات حقيقي، حيات معقول اوست. بنابرين اولاً، « قرب » سعه عقل و نظر است؛ يعني علم و معرفت نه صرف عمل و طاعت. ثانياً، تزکيه بستر مناسب فکر و تعلم مي باشد زيرا « ان تتقوا الله يجعل لکم فرقانا » (انفال/ 29) و عمل نيک تنها وسيله و مقدمه معرفت است و ثمره و ميوه آن دانايي است (48) باستناد آيه ي کريمه ي « اليه يصعد الکلم الطيب و العمل الصالح يرفعه » (فاطر/ 10) همچنين وي به استناد حکمت قديم، خودشناسي را عبادت مي داند (49)، چنانکه در روايات نيز آمده است: « تفکر ساعة خير من عبادة سبعين سنة ».
3. با توجه به نقش عقل قدسي در فرايند تعقل و تفکر، « عقلانيت » همواره با « معنويت » همراه مي شود و سير انسان همواره جنبه الهي و معنوي دارد. (50) در اين نگاه حکمت، تشبه به خداست، زيرا حکمت راهيابي به ملکوت و حقايق موجود است (51)، همانطور که در کلام وحي آمده است: « اولم ينظروا ملکوت السموات و الارض ». (اعراف/ 185) اين راهيابي منشأ شرف وجودي و ارزشي انسان است. هر چه انسان حکيمتر باشد به خدا شبيه تر است و نادان و جاهل، از اين شباهت دورتر و محرومتر است. بايد توجه داشت که ملاصدرا چون ديني مي انديشد در نگاه وي همواره انسانيت را معنويت همراهي مي کند.
4. تربيت انسان در ساير ابعاد متوقف بر تربيت عقلاني است. پس چون شأن ذاتي انسان، خردمندي و فرزانگي است نبايد فرصت انديشيدن و تفکر را از انسانها گرفت. اگر چنين شود، آنها را از « انسانيت » تا حد حيوانيت و پايينتر از آن تنزل داده ايم؛ (52) زيرا « حکمت » و « آزادي » دو موهبتي هستند که همراه همند. (53) هر چه عقلانيت تقويت گردد، انسان آزاده تر خواهد بود. (54) اين دو موهبت ويژه انسان، مسئوليت و رسالت بزرگي بر دوش او مي گذارد که ظرفيتها و قابليتهاي وجودي خود را به فعليت رساند.
5. آزاد انديشي ملاصدرا و دعوت وي از انسانها به « توليد فکر » و زايش انديشه، متأثر از شيوه تربيت و نحو پرورش او در محضر کلام وحي است. قرآن هم مهياترين بستر و سرچشمه توليد فکر است و هم غنيترين منبع توليد فکر و انديشه و خود مشوق به اين امر است. (55) از اينرو يکي از نامهاي قرآن « نور » است (56) و بتعبير ملاصدرا قرآن نوري عقلي است که بواسطه آن حقايق اشياء روشن و درک مي گردد. (57) از ديگر نامهاي آن « ذکر » است، زيرا توانمنديهاي پنهان عقلها را به ياد انسانها مي آورد و آشکار مي سازد. (58)
بنابرين، حيات و زندگي حقيقي در قرآن، حيات و زندگي خردمندانه است. اين عظيم مکرر ما را به فرزانگي دعوت مي کند (59) و از سفاهت و تقليد کورکورانه باز مي دارد (60) که در بخش بعد بدان خواهيم پرداخت. تعابير مکرر « لعلَّ » و گاهي « ليت » در قرآن، بمنظور تقويت روحيه « آزاد انديشي » در خواننده اين کتاب و ايجاد فرصتهايي براي انديشيدن، در مخاطب است.

4. کرامت انسان و ظاهرگرايي در دين

همانطور که مطالب مطرح شده نشان مي دهد ملاصدرا در تعليمات فلسفي خود عميقاً متأثر از دين و شريعت بوده است و ابتکارات وي در طرح مباني ويژه فلسفي، حاصل تأملات و مراودات قرآني و اشراق حقايق بر قلب او مي باشد. (61) حشر و نشر با قرآن، انسان را مستعد « توليد فکر » مي کند. سراسر کتاب اسفار ملهم از کلام وحي است و نشان مي دهد که زيرساختهاي فلسفي حکمت متعاليه را الهامات قرآني و اشراقات ربّاني تشکيل مي دهد. اين وعده خود قرآن است که هر کس در راه حقيقت تلاش و مجاهدت کند، خداوند راه هدايت را به او نشان مي دهد (62) و آنچه را در علوم بشري نمي گنجد به او مي آموزد. (63)
اعطاء مُلک، حکمت و دانايي، ظرفيت خاص مي طلبد؛ « والله يوتي ملکه من يشاء » (بقره/247) و انسانهاي ژرف انديش، پرمغز و بتعبير کلام وحي « اولوالباب »(64) مستعدترين افراد در دريافت اين موهبت الهيند؛ موهبتي که منشأ خيرات و خير کثير مي گردد. (65)
بهمين دليل هرچند انديشه ملاصدرا در مواردي قابل نقد و تأمل است و گاهي قصور و اشتباهاتي از طرف وي در فهم و تفسير آيات قرآن وارد شده است، اما در اغلب موارد مباني فلسفي او و فهم وي از حقايق قرآن، صائب بنظر مي رسد و حاصل ژرف انديشي وي در آيات وحي است. از بهترين نمونه هاي آن مي توان توجه ملاصدرا به « شأن وجودي » و « خود حقيقي » انسان، يعني بازگشت به توانمنديهاي وجود انسان را مثال زد که وحي نيز ما را به آن دعوت مي کند و از غفلت و خودفراموشي باز مي دارد. اين امر کليد سعادت آدمي است، زيرا انسان حاصل سرنوشت خويش است؛ « و کل انسان الزمناه طائره في عنقه » (اسراء/13).
البته بايد توجه داشت که در نگاه ملاصدرا، نبايد در فهم سطحي از سطوح قرآن توقف نمود. وي يکي از موانع فهم معاني و حقايق قرآن را جمود و توقف بر اقوال مفسران مي داند و آن را از بزرگترين حجابهاي اين راه محسوب مي کند، زيرا هر آيه يي هزاران نوع فهم دارد (66) و ادراک معاني قرآن جولانگاهي فراخ است که پايان آن آشکار نيست. (67)
از ارتباط عقلانيت صدرايي با آموزه هاي قرآني - ديني، مطالبي بدست مي آيد که عبارتند از:
1. عقل هم سرچشمه حکمت و دانايي و هم منشأ دين و معنويت است، بنابرين بين زبان « عقل » و زبان « وحي » هماهنگي چشمگيري وجود دارد. عقل گوهري ملکوتي است که احکامش با شرع مطابقت دارد و تعارضي بين آن دو نيست. (68) حقيقت دين، عقلانيت است و ايمان کمال عقل است نه اينکه عقل را به اسارت درآورد و همانطور که گفته شد هدف اصلي عبادت، قرب يعني سعه عقل و نظر است. پس حيات حقيقي انسان، حيات معقول اوست.
2. همانطورکه يادآور شديم هم دين و شريعت ظاهر و باطني دارد و توجه به ظاهر شريعت بدون باطن آن، تباهي و خسران ببار مي آورد و هم قرآن مراتب و درجاتي دارد، بطوري که ظاهر آن در نهايت کوتاهي و اختصار است (69) ولي فهم باطن و ادراک معاني آن جولانگاهي وسيع و پايان ناپذير. در اين نگاه، حقيقت دين و قرآن (يعني روح آنها) چهره مستور و معقول آن است و عقلانيت، حقيقت اين و وجه انساني و انسان سازي آن مي باشد. (70) پس نبايد دين را در نگاه فقهي محدود کرد. فقه پرداختن به ظاهر و شريعت است و درک و فهم باطن و حقيقت آن، نگاهي فلسفي - عرفاني مي طلبد.
3. در آموزه هاي ديني - قرآني، هيچ آفتي بزرگتر و خطرناکتر از سطحي انديشي و ظاهر گرايي نيست. همانطور که انسان حقيقتي است که دو وجه دارد و وجه باقي آن، نفس و روح يعني وجه الهي آن است؛ « ماعندکم ينفد و ما عندالله باق » (نخل/96)، دين و قرآن نيز حقيقت واحد دو وجهي است که « روح » آن چهره معقول و مستور آن مي باشد. از اينرو قرآن همواره ما را به نگرش عقلاني در حقيقت دين دعوت مي کند (71) و از سطحي نگري و ظاهر بيني باز مي دارد. در مکتب انسان سازي قرآن، آزاد انديشي، جايگاهي خاص دارد. شيوه تربيتي قرآن، تقويت جرئت انديشيدن و افزايش فهم و تدبر است (72) و مقلد صرف بودن و پيروي کورکورانه مورد مذمت مي باشد، زيرا تقليد در مسائل عقلاني دين، تنزل شأن انسان تا مرتبه حيوانيت و نازلتر (73) از آن و جفا به ساحت اسلام و قرآن است.
4. ملاصدرا خود در چنين شرايطي گرفتار بود. (74) او در زمانه يي ميزيست که مدعيان تدين، حکمت و فرزانگي در دين را مذموم و ظاهربيني و سطحي نگري در شريعت را ممدوح مي دانستند. وي در رساله کسراصنام الجاهلية آنها را بعنوان متصوفان نادان و رياکار، ذم و نکوهش مي کند و در رساله سه اصل آنها را سد راه ارباب حقيقت و معرفت معرفي کرده و مي گويد:
بعضي از دانشمند نمايان پر شر و فساد و متکلمان خارج از منطق صواب و حساب و بيرون از دايره سداد و رشاد و متشرعان بري از شرع بندگي و انقياد، منحرف از ملک اعتقاد به مبدأ و معاد افسار تقليد در سرافکنده، نفي درويشان شعار خود کرده اند و دائماً در مذمت حکمت و توحيد و علم راه خدا و تجريد که ملک انبيا و اولياست مي کوشند. (75)
البته بايد توجه داشت هيچ زمانه يي دين و متدينان از آسيب اين گروه در امان نبوده اند است. امام خميني (ره) نيز در دوران نهضت،‌ گرفتار چنين جماعتي بود. (76)
5. در اين نگاه و آيين، نه تنها انسانيت، عقلانيت و معنويت معادل يکديگرند يا بهتر بگوييم حقيقت واحدند، بلکه اخلاق و انسانيت، زيرساخت عقلانيت است و عقلانيت، زيرساخت معنويت و تدين. همانطور که انسان واحد صدرايي، حقيقت بدون مرزي است که مرتبه طبيعي، نفساني و عقلاني دارد و در تمام مراتب شأن الهي او محفوظ است. (77) انسانيت، عقلانيت و معنويت مراتب يک حقيقت بدون مرزند. معنويت حد و مرز ندارد و بطن و متن عالم (اعم از مادي و مجرد) است. در نگاه ملاصدرا، انسانيت و معنويت مقوله واحدند؛ همانطور که در تعاليم وحي، انسانيت از اخلاق و معنويت جدا نيست. در کلام وحي مکرراً انسانيت و معنويت همراه هم آمده اند؛ بطوري که « صله ارحام » در کنار « تقواي الهي » آمده (78)، « احسان به پدر و مادر » در کنار « توحيد » قرار گرفته و « حسن معاشرت » در کنار « نماز » و مقدم به آن شمرده شده است (79)، زيرا التزام به ارزشهاي اخلاقي - انساني، زمينه و مقدمه صعود و تعالي انسان به ارزشهاي معنوي - ديني است و تحقق دومي بدون اولي ميسّر نيست. (80) از اينرو جامعه يي که در آن به ارزشهاي انساني - اخلاقي کم توجهي شود، دين بستري مناسب براي رشد و تعالي انسان پيدا نخواهد کرد، در حالي که هدف دين، انسان سازي است. متأسفانه در سيستم تعليم و تربيت بعضي کشورهاي مسلمان به اين ارتباط عميق توجه نشده است از اينرو گاهي مشاهده مي شود که انسانها به ظواهر شريعت پايبندند ولي از روح و وجه انسان سازي آن يعني اخلاق و انسانيت غافلند، در نتيجه حقوق شهروندي در اين جوامع کمتر رعايت مي شود.
6. اوج تجلي معنويت در عقلانيت، مقام عبوديت است. بعبارتي عبوديت، اوج عقلانيت مي باشد. همانطور که گفته شد مطابق مباني صدرايي قرب، سعه عقل و نظر است و عبوديت، شرافت انسان محسوب مي شود. « عبد » ارزشمندترين و عاشقانه ترين خطاب الهي به انسان در کلام وحي است و مشوق و محرک جانهاست؛ « يا عبادي الذين اسرفوا علي انفسهم لا تقنطوا من رحمة الله » (زمر/ 53) يا « و اذا سألک عبادي عني فاني قريب اجيب دعوة الدّاع اذا دعان » (بقره/ 186) زيرا « شور » و « شوق »، کليد تقرب است؛ « الهي هب لي قلباً يدنيه منک شوقه » (81)
7. با توجه به مطالب فوق مي توان ريشه هاي بحران انسانيت و معنويت برخي جوامع را در سه عامل جستجو کرد:
الف) نگاه ظاهرگرايانه به دين و دور شدن از وجه تربيتي و انسان سازي دين يعني عقلانيت:
تاريخ نشان مي دهد نوعي عقل گرايي اسلامي در قرن چهارم هجري شکل گرفت (82) و بعدها به دلايلي به فراموشي سپرده شد. تفکر و تعمق در دين و کلام وحي، آنقدر مهم است که مي توان گفت لذت بردن از زيباييهاي ظاهري قرآن و عمل به ظواهر شريعت، کمترين و نازلترين لذت را بهمراه دارد. لذت واقعي براي انسان، درک و فهم چهره مستور و معقول کلام وحي است که روح و حقيقت آن را تشکيل مي دهد. (83) ظاهرگرايي غفلت از وجه عقلاني و وجه انسان سازي دين است. نبايد به نام دين، راه فهم قرآن (84) را بر انسانها بست، زيرا چنين کاري اين دور از شأن انسان و قرآن است.
ضعف باورهاي ديني در بعضي انسانها و جوامع، ناشي از تضعيف عقلانيت و مهيا نبودن بستر مناسب براي توليد فکر در فرد و جامعه است، زيرا « باور » امري شخصي و دروني است که ريشه در روحيه حقيقت جويي و آزاد انديشي فرد دارد. (85) نمي توان يک باور را به انسان تحميل کرد ولي مي توان تثبيت يک باور و افزايش « يقيين » (86) را فراهم آورد و اين از وظايف سيستم تعليم و تربيت يک کشور مي باشد. انسان آزادانديش فرصت مي يابد به ملکوت حقايق و امور راه يابد و به مرتبه بالاتري از باور و يقين برسد؛ « و کذلک نري ابراهيم ملکوت السموات و الارض ... » (انعام/75). اگر بنا بود مردم مقلدانه دينداري کنند، خداوند خود شرايط آن را فراهم مي نمود؛ « فلوشاء لهداکم اجمعين »(انعام/ 149).
ب) توقف در سطح نظريه پردازي:
بعضي جوامع بويژه ملل مسلمان، انديشه هاي خاصي دارند که جنبه کاربردي و عملي ندارد. ملاصدرا بعنوان يک حکيم بزرگ مسلمان، صاحب نظريات ارزشمندي است که بيشتر جنبه « مبنايي »، « نظري »، و « انتزاعي » دارد و با همه غنا و اهميتي که داراست، در سطح « نظر » متوقف شده و کمتر به زندگي عملي مردم وارد شده است؛ بدين معنا که فلسفه ملاصدرا بيشتر همچون « دانش » نمايان شده است نه « زندگي ». اين انديشه همچون مواد خامي است که نياز به پالايش دارد تا جنبه « کاربردي » و عملي پيدا کند و بر تغيير رفتار انسانها مؤثر واقع شود. بنابراين لازم است که فيلسوف اسلامي، در مقام مفسر عقلاني کلام وحي، همپاي دين به صحنه زندگي انسانها وارد شود و جوابگوي نيازهاي آنها بعنوان « شهروندان زمين » باشد. دين و فلسفه يي که نتواند پاسخگوي نيازها باشد خودبخود در صحنه زندگي کمرنگ شده به حاشيه رانده مي شود. يکي از علل مهم رويش و رشد اديان « بشرمدارانه » همين نياز است، زيرا نهادِ هيچ انساني از احساسات معنوي تهي نيست. بنابرين حکمت را نبايد به بعد نظري آن محدود نمود. نبايد صرفاً به انسان « آرماني » انديشيد و براي آن نظريه پردازي کرد. انسان « شهروند زمين » است. بايد از قرآن بياموزيم که بجاي نظريه پردازي صرف، مصاديق و موارد کاربردي را مشخص مي کند تا زمينه تأثير عمل و رفتاري را در مخاطب فراهم آورد. از اينرو بجاي معرفي « نيکي »، « نيکان » يعني « انسانهاي نيکوکار » را معرفي مي کند؛ « ولکن البر من آمن بالله... » (بقره/177).
ج) ناکارآمدي روشها و نحوه اجرايي کردن نظريات:
تجربه نشن مي دهد که امروز ديگر دين گريزي، روشنفکري نيست. مشکل انسان عصر حاضر، ترديد در ضرورت ارزشهاي معنوي نيست بلکه ناکارآمدي روشها و رويکردهاي تربيتي اخلاقي - ديني و ناکارآمدي شيوه هاي بيان حقايق است. بر انسان امروز، بيش از گذشته ثابت شده که بدون نوعي پيشتوانه معنوي و متعالي، ارزش و اهميت زندگي از سوي انديشه هاي الحادي براحتي مورد تهديد قرارمي گيرد و او را به يأس و نوميدي مي کشاند. حتي انسان ملحد عصر حاضر نيز منطقه مهمي در زندگي خود دارد که کسي را ياراي دسترسي به آن نيست؛ حتي اگر با ايمان ميان تهي همراه باشد.
لازم است عقلانيت ديني اولاً،‌ زمينه مطلوبترين و بهترين زندگي را فراهم نمايد، زيرا زندگي منطبق با عقل، مطلوبترين زندگي است. ثانياً،‌ عقلانيت ديني منشأ افزايش دانايي و توانايي انسان در نتيجه تغيير و بهبود رفتارهاي فردي و اجتماعي باشد. ثالثاً،‌ عقلانيت فلسفي - ديني به « شأن وجودي » انسان محدود نشده و به ساير شئون اخلاقي - انساني از جمله شئون حقوقي، اقتصادي، اجتماعي، تربيتي، فرهنگي، سياسي و ... وارد گردد و احساس زندگي را در انسان همچون « شهروند زمين » تقويت و تثبيت نمايد.

سخن آخر

همانطور که گفته شد توجه ضمني به کرامت ذاتي انسان در کلام وحي، با بيانات مختلف و مصاديق متعدد آورده شده است که در پايان اين نوشتار به يک اصل اساسي در قرآن و دو مصداق در اينباره اشاره مي گردد:
1. کشتن يک انسان همچون کشتن همه انسانها و نجات يک انسان همچون احياي همه انسانهاست (87)، زيرا همه انسانها در انسانيت مشترکند و بي حرمتي به يک انسان، بي حرمتي به همه ي انسانهاست.
2. در داستان يوسف (عليه السلام)، مصاديق متعددي از توجه به کرامت ذاتي انسان مشاهده مي شود که اهم آنها عبارتند از:
الف) يوسف (عليه السلام) در برابر اتهام دزدي برادرانش به او، بجهت حفظ کرامت ذاتي آنها نفرمود: « شما مردم بدي هستيد » بلکه فرمود: « شما در جايگاه بدي قرار گرفته ايد »؛ ‌« انتم شر مکاناً »‌ (يوسف/77).
ب) يوسف (عليه السلام) در برابر اعتراف برادران، اجازه نداد آنها شرمنده باشند تا احساس حقارت و خجالت کنند و عزت نفسشان آسيب ببيند. حتي بخشش را به خودش نسبت نداد و خود را صاحب حق عفو و بخشش ندانست و آن را به خدا نسبت داد تا عزت برادران در برابر او حفظ گردد؛ « قال لاتثريب عليکم اليوم يغفرالله لکم... »(يوسف/92).

پي نوشت ها :

1. دکتراي فلسفه تطبيقي، مدرس تربيت معلم حضرت معصومه (س) قم .
2. ملاصدرا، تفسير القرآن الکريم، تحقيق محمد جعفر شمس الدين، ج1، ص 113.
3. همو، الاسفارالاربعة، ج 9، ص 86، 194.
4. همان، ج8، ص 4.
5. توجه ملاصدرا به شأن مادي و جسماني انسان با تعاليم کلام وحي هماهنگي دارد. بر مبناي حرکت جوهريه « لقمه »، « فکر » مي شود و مرتبه عاليه نفس را مي سازد. براساس آموزه هاي قرآني و ديني، انسان موظف است بهداشت غذايي و مراقبتهاي لازم جسماني را رعايت نمايد؛ « فلينظر الانسان الي طعامه ».. (عبس/24) وجوب حفظ سلامت جسم و منع آسيب رساندن به آن و احکام فقهي - حقوقي خاص در اينباره مؤيد اين معناست. دين مکرراً به ارتباط تنگاتنگ سلامت و بهداشت جسم و بدن با سلامت و بهداشت روح و روان تأکيد دارد. هميشه طهارت ظاهر مقدمه طهارت باطن است؛ چنانکه وضو مقدمه نماز است و براي ايام و اعياد خاص و پربرکت، غسلهاي متعدد وارد شده است. (تفسيرالقرآن الکريم، ج 8، ص54)
6. ملاصدرا، الشواهد الربوبية، تصحيح سيد جلال الدين آشتياني، ص 435.
7. ر.ک: سوره ي واقعه، آيات 77-80.
8. از جمله آنها: « ان للقرآن ظهراً و بطناً و لبطنه بطن الي سبعة ابطن ».
9. امام علي (عليه السلام) که خود مي فرمود: « منم قرآن ناطق » از ما مي خواهد تلاش کنيم قرآن را به سخن در آوريم؛ « ذلک القرآن فاستنطقوه »(نهج البلاغه، خطبه 2/158).
10. از « مراتب وجود » در فلسفه اسلامي، در نگاه عرفاني به « مظاهر وجود » تعبير مي شود.
11. الشواهد الربوبية، ص 435.
12. ر.ک: سوره ي زخرف، آيه4.
13. ر.ک: سوره ي واقعه، آيه79.
14. ملاصدرا، کسراصنام الجاهلية، تصحيح و تحقيق و مقدمه جهانگيري؛ باشراف استاد سيد محمد خامنه اي، ص 115.
15. باستناد سوره ي دوم روم، آيه 7: « يعلمون ظاهراً من الحيوة الدنيا... ».(کسراصنام الجاهلية، ص106)
16. ملاصدرا، الاسرارالآيات، تصحيح محمد خواجوي، ص 234.
17. الاسفارالاربعة، ج 8، ص 224.
18. ملاصدرا، رساله سه اصل، تصحيح سيد حسين نصر، ص 15.
19. الشواهد الربوبية، ص 168.
20. ر.ک: سوره ي فصلت، آيه 53.
21. الشواهد الربوبية، ص151.
22. همانجا.
23. ر.ک: سوره ي نمل، آيه40؛ سوره ي انفطار، آيه6؛ سوره ي رحمن، آيه 78 و... .
24. زيرا همه هستي کلمه ي الله است (کهف/ 109).
25. الاسفارالاربعة، ج6، ص377.
26. ملهم از آيه کريمه 133 سوره آل عمران: « و سار عوا الي مغفرة من ربکم و جنة عرضها السموات و الارض... ». (الشواهدالربوبية، ص337 و 338)
27. ملاصدرا، المبدأ و العماد، تصحيح سيد جلال الدين آشتياني، ص247.
28. اثبات يگانگي موجودات با فقر را نهايت هنر فلسفه دانسته اند. ( جوادي آملي، عبدالله، رحيق مختوم، ج1، بخش سوم، ص 216)
29. الاسفارالاربعة، ج1، ص 329.
30. « خاسر » کسي است که نه تنها سود سرمايه بلکه اصل آن را نيز از دست بدهد.
31. از جمله ايده کرامت انسان در فلسفه اخلاق کانت که صرفاً جنبه اخلاقي و انساني دارد. ر.ک:
Kant, Immanuel, Critique of Practical Reason, p.84.
32. نهج البلاغه، خطبه اول.
33. ر.ک: سوره ي بقره، آيه212.
34. تفسير القرآن الکريم، ج 8، ص54؛ اسرار الآيات، تصحيح محمد موسوي، ص 361.
35. الاسفارالاربعة، ج 8، ص 255.
36. الشواهد الربوبية، ص292 و 293.
37. تفسير القرآن الکريم، ج1، ص141.
38. علم امري وجودي و جزء ذات انسان است نه کيف نفساني و عرض، آنگونه که ابن سينا معتقد بود.
39. الاسفار الاربعة، ج 3، ص384.
40. همان، ج 8، ص40.
41. reason.
42. Active intelligence-divine intellect.
43. همان، ج3، ص 126.
44. عقل کلي يا قدسي.
45. الاسفارالاربعة، ج 3، ص 461-465.
46. همان، ج 8، ص343.
47. همان، ج3، ص503.
48. اسرارالآيات، تصحيح محمد خواجوي، ص3.
49. همان، تصحيح محمد موسوي، ص161.
50. ملاصدرا، رسالة في اتحاد العاقل و المعقول، تصحيح و تحقيق و مقدمه بيوک عليزاده؛ باشراف استاد سيد محمد خامنه اي، ص106.
51. اسرارالآيات، تصحيح محمد خواجوي، ص3.
52. ر.ک: اعراف، آيه 179.
53. الاسفارالاربعة، ج 9، ص 88.
54. اين معنا با استفاده « ابزاري » از عقل و آزادي در عصر جديد تفاوت دارد.
55. قرآن بيش از نهصد بار بصراحت از علم، فکر و عقل سخن گفته و انسانها را به آن دعوت نموده است و در آيات متعدد ديگر نيز بطور ضمني به آن اشاره کرده است.
56. ر.ک: سوره ي مائده، آيه 15.
57. اسرارالآيات، ص13.
58. ر.ک: سوره ي حجر، آيه16.
59. ر.ک: سوره ي بقره، آيات 44، 73، 76، 242 و آيات متعدد در سور مختلف.
60. ر.ک: سوره ي زخرف، آيه130؛ سوره ي انعام، آيه 140 و.. .
61. همانطور که خود ملاصدرا به اين امر اشاره مي کند.
62. ر.ک: سوره ي عنکبوت، آيه19.
63. ر.ک: سوره ي بقره، آيه151.
64. اين واژه شانزده بار در قرآن آورده شده است و بر صاحبان خرد اشاره دارد.
65. ر.ک: سوره ي بقره، آيه269.
66. گاهي گفته اند هر آيه يي شصت هزار نوع فهم دارد و... .
67. بايد توجه داشت فهم معاني و حقايق قرآن، تفسير به رأي نيست بلکه از باب تطبيق و يافتن مصاديق مي باشد.
68. الاسفارالاربعة، ج8، ص313.
69. به استناد آيه کريمه ي « يعلمون ظاهراً من الحيوة الدنيا ». (روم/7).
70. دين و قرآن کارخانه انسان سازي است؛ همانطور که امام خميني (ره) بعنوان تعيين مصداق نماز را کارخانه انسان سازي دانسته اند.
71. مخاطب حقيقي کلام وحي ابتدا جان انسانهاست نه جسم آنها، زيرا جسم و بدن ضعيفترين و نازلترين مرتبه وجودي است.
72. ر.ک: سوره ي نساء، آيه82؛ سوره ي محمد، آيه 24.
73. ر.ک: سوره ي اعراف، آيه179.
74. ملاصدرا بتعبير خود در برابر علماي ظاهربين و متشرعي صبر مي کرد که گويي خار در چشم و استخوان در گلو داشت. (الاسفارالاربعة، ج1، ص7)
75. کسر اصنام الجاهلية، ص 8.
76. هدف اصلي امام خميني (ره) معرفي چهره باطني و واقعي شريعت و قرآن و تأثير دين بر جان و روان انسانها بود که اين ديدگاه با ظاهرگرايي و سطحي نگري تعارض دارد.
77. حقيقت انسان در هر دم « يخرج الحي من الميت » (آل عمران/27) است.
78. ر.ک: سوره ي نساء، آيه1.
79. ر.ک: سوره ي بقره، آيه83.
80. همانطور که سلامت و بهداشت جسم و بدن، زمينه سلامت و بهداشت روح و روان است، اخلاق و آراستگي به صفات انسانيت، مقدمه تعالي و صعود معنوي انسان و بلکه عين آن مي باشد. ارتباط جسم مادي يعني بدن با روح و روان در فلسفه ملاصدرا، ارتباط ظاهر با باطن يک حقيقت است که تأثير متقابل دارند؛ چنانکه غسلهاي متعدد وارده در مناسبتها و اعياد خاص مؤيد اين ارتباط مي باشد.
81. ر.ک: مفاتيح الجنان، مناجات شعبانيه.
82. ليمن، اليور، « انسان مداري اسلامي در قرن چهارم »، تاريخ فلسفه اسلامي، ترجمه حميد طالب زاده، ج1، ص 265.
83. از همينروست که حضرت علي (عليه السلام) در برابر ظاهرگرايان و متحجران آن زمان، دست بر سينه خود مي زند و خطاب مي کند: منم قرآن ناطق؛ قرآن حقيقي اينجاست؛ به کجا مي رويد! علي قرآن ناطق و حقيقت قرآن بود، زيرا خطاب قرآن اولاً و بالذات، روح و جان انسانهاست؛ جايي که در محضر کلام وحي، باغ و بوستان مي گردد تا جسم نيز از برکاتش بهره مند شود. ظاهرگرايي غفلت از اين خطاب است.
84. بويژه در دوران جواني که مستعدترين دوران ذخيره سازي است که انسان مي تواند جان خود را صرف معارف وحي نمايد و مصداق « فذروه في سنبله » گردد.
85. انسانهاي آزاد انديش، باورهاي يقييني و خدشه ناپذير دارند و کمتر شرايط و فضاي تبليغي آنها را متزلزل مي کند. البته اين آزاد انديشي با رهايي صرف و آزادي ابزاري تفاوت دارد.
86. حضرت ابراهيم (عليه السلام) در اواخر عمر از خدا مي خواهد به او نشان دهد که چگونه مردگان را زنده مي کند و علت اين پرسشگري را طلب افزايش يقيين ذکر مي کند. (بقره/260).
87. ر.ک: سوره ي مائده، آيه32.

منابع فارسي:
1. قرآن کريم.
2. نهج البلاغه.
3. جوادي آملي، عبدالله، رحيق مختوم، قم، نشر اسراء، ج1، بخش 3، 1375.
4. ـــــــــ،‌ قرآن در قرآن، قم، نشر اسراء، 1378.
5. ملاصدرا، اسرارالآيات، تصحيح محمد موسوي، تهران، انتشارات حکمت، 1385.
6. ـــــــــ،‌ اسرارالآيات، تصحيح محمد خواجوي، تهران، انتشارات انجمن حکمت و فلسفه ايران، 1360.
7. ـــــــــ،‌ المظاهر الالهيه، تحقيق سيد جلال الدين آشتياني، قم، دفتر تبليغات اسلامي، 1377.
8. ـــــــــ،‌ رسالة في اتحاد العاقل و المعقول، تصحيح و تحقيق و مقدمه بيوک عليزاده؛ باشراف استاد سيد محمد خامنه اي، تهران، انتشارات بنياد حکمت اسلامي صدرا، 1387.
9. ـــــــــ،‌ رساله سه اصل، تصحيح، تحقيق و مقدمه سيد حسين نصر؛ باشراف استاد سيد محمد خامنه اي، تهران، انتشارات بنياد حکمت اسلامي صدرا، 1381.
10. ـــــــــ،‌ يادداشتهاي ملاصدرا، تنظيم و تحقيق محمد برکت، قم، انتشارات بيدار، 1377.
11. ـــــــــ،‌ الحکمة المتعالية في الاسفار العقلية الاربعة، قم، انتشارات مصطفوي، 1368.
12. ـــــــــ،‌ الشواهد الربوبية، تصحيح سيد جلال الدين آشتياني، قم، بوستان کتاب، 1382.
13. ـــــــــ،‌ المبدأ و العماد، تصحيح سيد جلال الدين آشتياني، قم، دفتر تبليغات اسلامي، 1380.
14. ـــــــــ،‌ تفسير القرآن الکريم، تحقيق محمد جعفر شمس الدين، بيروت، دارالتعارف للمطبوعات، 1419ق.
15. ـــــــــ، ‌مجموعه رسائل فلسفي صدرالمتألهين، تصحيح حامد ناجي اصفهاني، تهران، انتشارات حکمت، 1385.
16. ـــــــــ،‌ کسراصنام الجاهلية، تصحيح، تحقيق و مقدمه جهانگيري؛ باشراف استاد سيد محمد خامنه اي، تهران، انتشارات بنياد حکمت اسلامي صدرا، 1381.
17. ـــــــــ،‌ الحکمة العرشية، بيروت، مؤسسه التاريخ العربي، 1420.ق.
18. نصر، سيد حسين؛ ليمن، اليور، تاريخ فلسفه اسلامي، تهران، انتشارات حکمت 1383.

منابع انگليسي:
1. Kant, Immanuel, Critique of Practical Reason, translated and edited by May J.Gregot, Cambridge University press, 1996.
منبع مقاله :
زير نظر محمد خامنه اي، (1391)، اخلاق متعاليه (نگاهي به اخلاق و فلسفه اخلاق در حکمت متعاليه)، تهران: بنياد حکمت اسلامي صدرا، چاپ اول



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.