مبارز دیرپای اسلامی و ملی ایران معاصر، جناب دکتر عباس شیبانی از دوستان و همگامان دیرین آیت الله طالقانی است. او دربسیاری از عرصه های مبارزه و زندان با آن بزرگ همگام بوده و از آنها، خاطرات ارجمندی در سینه دارد. در شرایطی که آقای شیبانی معمولا از مصاحبه و خاطره گویی پرهیز دارد، تنها گفتن از طالقانی است که میتواند او را به «روایت» ترغیب کند.
*حضرتعالی چگونه و از چه مقطعی با مرحوم آیتالله طالقانی آشنا شدید؟ و در اندیشه و عمل ایشان چه خصوصیاتی دیدید؟
سالهای 29، 30 و اوج نهضت ملی نفت بود و من دانشجوی دانشکده فنی دانشگاه تهران بودم. البته بعد از آن، به دانشکده پزشکی رفتم. آیتالله طالقانی توانسته بودند در مسجد هدایت، قشر تحصیلکرده و دانشگاهی را جذب و آنها را با مباحث دینی و قرآنی آشنا کنند. البته فقط دانشجوها به مسجد هدایت نمیآمدند. یادم هست فداییان اسلام هم میآمدند و پشت سر مرحوم طالقانی نماز میخواندند. آشنایی مرحوم نواب و آقای طالقانی هم آشنایی سادهای نبود. حتی ایشان یک بار در زندان به من گفتند: یک بار نواب آمد و به من گفت میخواهم بروم مشهد و عبایم را دادهام لباسشویی، عبایت را به من بده و بعد برو عبای مرا بگیر! رابطهشان تا این حد صمیمی و نزدیک بود. آقای طالقانی بعد از ترور نافرجام حسین علاء در سال 34، مدتی فداییان اسلام را در خانه خود مخفی کردند.*ظاهراً فضای مسلط بر محیطهای روشنفکری، بهویژه دانشگاهها در آن سالها فضای چپ بود و بهخصوص تودهایها امکان فعالیت گستردهای داشتند. آیتالله طالقانی برای مواجهه با این فضا چه تمهیداتی اندیشیده بود؟
ایشان از مبانی چپها شناخت خوبی داشتند و وقتی با آنها بحث میکردند، کاملاً مشخص بود آثار آنها را مطالعه کردهاند. با تسلط کامل و احاطه بر موضوعات حرف میزدند. در کتاب «اسلام و مالکیت» کاملاً احاطه ایشان بر اندیشههای چپ مشخص است. ایشان در زندان هم با روشی کاملاً محبتآمیز سعی میکرد اندیشههای چپ را به نقد بکشد و ناکارآمدی آنها را نشان بدهد و اسلام را آنگونه که هست به جوانها معرفی کند.مرحوم آقای طالقانی بخشی از انرژی و وقت خود را صرف تبیین معارف قرآنی و اسلامی برای جوانان میکردند و در تفسیری که در مسجد هدایت میگفتند برتریهای اسلام به سایر مکاتب را نشان میدادند.
*از علایق مرحوم طالقانی این بود که ایشان بسیار اهل سفر و مواهب جمعی آن بودند. از این جنبه چه خاطراتی دارید؟
بله، یادم هست که نمازهای عید فطر را، در باغهای کرج یا اطراف تهران برگزار میکردند. البته آن گردشها هم باز امکانی بود برای ارتقای بینش افراد، آشنایی بیشتر آنها با معارف اسلامی، مسائل روز دنیا و مبارزه با ظلم و استبداد. البته موضوعات سیاسی به شکل بسیار ظریف و ضمنی در بین مباحث دینی مطرح میشد.*آیتالله طالقانی نسبت به حرکتهای انقلابی در سایر کشورها هم حساسیت ویژهای داشت. در این باب، چه مواردی را شاهد بودید؟
همین طور است. ایشان در چند کنگره اسلامی در کراچی پاکستان، مصر و اردن شرکت کردند. خودشان میگفتند: آیتالله بروجردی سخت تأکید کرده بودند در نماز جماعت آنها شرکت کنیم و همین توصیه سبب شده بود مردم آن کشورها دید مثبتتری نسبت به شیعیان و کشور ما پیدا کنند. مرحوم آقای طالقانی بسیار دید گستردهای داشتند و مسائل را فراتر از کشور خودمان میدیدند. همین نگاه جهانی به شخصیت ایشان جاذبه خاصی میبخشید.*آیتالله طالقانی را از بنیانگذاران نهضت آزادی دانستهاند. شما که خود جزو افراد فعال این نهضت بوده اید، تاچه حد به این ادعا اعتقاد دارید؟
واقعیت این است که جبهه ملی از نظر جوانترها تحرک کافی نداشت و ظرفیت مذهب در جامعه را هم بهخوبی تشخیص نمیداد. ما این حرف را به مرحوم مهندس بازرگان میگفتیم و ایشان هم چون عضو جبهه ملی بود، در آنجا مطرح میکرد، ولی کسی اعتنایی به این حرفها نداشت! ما در آغاز کار، قصد نداشتیم از جبهه ملی جدا شویم و میخواستیم به عنوان یک فراکسیون قوی مذهبی در دل جبهه ملی فعالیت کنیم، ولی آنها خودشان اعلام کردند ما جدا شدهایم! این موضوع بود تا قضیه 15 خرداد پیش آمد. در زندان به عنوان اعتراض روزه سیاسی گرفتیم، اما جبهه ملی اعلامیه داد: این یک شورش کور بوده است!پس از آن که در سال 40، نهضت آزادی را تشکیل دادیم، آیتالله آقای آسید رضا زنجانی آن را تأیید کرد. آیتالله طالقانی هم اعلام کردند برای ادامه مبارزه از این تجمع دینی و سیاسی حمایت میکنند، اما به نظر من، این به هیچوجه به معنی نهضتی بودن ایشان نیست. مرحوم آقای طالقانی اساساً اهل وابستگی به هیچ گروه، دسته و حزبی نبودند. نحوه مبارزه ایشان با رضاخان و رژیم شاه هم نشان میدهد اهل کنار آمدن با سلطنت نبودند. این موضوع کاملاً از نوشتهها و سخنرانیهای ایشان آشکار است، در حالی که نهضت آزادی قائل به فعالیت در چهارچوب قانون اساسی و طبعا قبول سلطنت بود. پس از پیروزی انقلاب هم که مرزبندیهایشان با افکار نهضت بیشتر مشخص شد.
*به مرزبندی مشخص آیتالله طالقانی با مقوله سلطنت به مفهوم آن روزی آن، اشاره کردید. مصادیقی را از این مرزبندی به یاد دارید؟
بله، ایشان علیه سلطنت و شاه موضع کاملاً رادیکالی داشت و هرگز هم این موضع را پنهان نمیکرد. بعد از 28 مرداد ساواک به همه مساجد دستور داد عکس شاه را بالا مسجد بزنند، اما آنها نتوانستند قاب عکس شاه را در مسجد هدایت نصب کنند و نهایتاً به محوطه کفشداری مسجد رضایت دادند!*موضع ایشان در قبال حرکت 15 خرداد 42 چه بود؟
بدیهی است که ایشان با شناختی که از امام داشتند و با آن روحیه ضدیت با رژیم شاه، از این حرکت حمایت کردند. ایشان تابستانها که امام به تهران میآمدند با ایشان ملاقات و درباره مسائل سیاسی تبادل نظر میکردند.در سال 41 رژیم قصد برگزاری رفراندوم داشت و میخواست جامعه آرام باشد و صدای مخالفی بلند نشود. در آن زمان تحرک زیادی داشتیم و قرار بود در اول بهمن 41 تظاهرات خوبی را راه بیندازیم. مأمورین شب قبلش، من و دوستانم را دستگیر کردند. از آن طرف هم مرحوم آقای طالقانی، مهندس بازرگان و عده دیگری را زندانی کردند. ما تا محرم سال 42 در زندان همراه ایشان بودیم تا در محرم که مرحوم طالقانی را آزاد کردند. همه متوجه شدیم این یک حرکت تاکتیکی است و در واقع رژیم میخواهد با آزاد کردن ایشان مدارک و اسناد کافی برای محکوم کردن ما پیدا کند. احتمال این که مرحوم آقای طالقانی بیشتر از همه ما در ماه محرم تحرک داشته باشند، زیاد بود، به همین دلیل ایشان را آزاد کردند، منتهی مرحوم طالقانی فوقالعاده زیرک بودند. بعدها شنیدم ایشان در چند شب اول در مسجد هدایت سخنرانیهای روشنگرانهای کردند، منتهی متوجه شدند رژیم قصد دارد در شب عاشورا در مسجد بلوا به راه بیندازد و ایشان را مقصر جلوه بدهد، در نتیجه تصمیم گرفتند آن شب به مسجد نروند. مأمورین با در بسته مسجد روبرو شدند و از شدت عصبانیت به تخریب مسجد پرداختند!
*چه شد که دوباره دستگیر شدند؟
بعد از 15 خرداد، ایشان در لواسان مخفی شدند. ساواک همان سخنرانیهای چند شب اول محرم را بهانه و ایشان را در لواسان دستگیر کردند و باز به زندان آوردند. رژیم شاه متوجه شده بود این بخش از جریان نهضت آزادی قصد تسلیم شدن ندارد.*از دادگاهی که متعاقب آن تشکیل شد برایمان بگویید؟
همه میدانستیم احکام از قبل صادر شدهاند و این دادگاه فقط برای این تشکیل شده است تا رژیم به مردم این طور القا کند جریان معترض به او، خارج از جریان عمومی جامعه است. ما هم که میدانستیم احکام قبلاً صادر شدهاند، تصمیم گرفتیم واضح و روشن حرفهایمان را بزنیم.*آیتالله طالقانی چطور؟
ایشان که اساساً سکوت کرده بودند میگفتند چون مجتهد هستند، ایشان را باید یک مجتهد محاکمه کند و این دادگاه صلاحیت محاکمه ایشان را ندارد. مرحوم طالقانی حتی هنگام ورود هیئت رئیسه دادگاه هم از جا بلند نمیشدند. تسبیح دانه درشتی هم دستشان بود که یکی یکی میانداختند و صدایش در دادگاه میپیچید. موقع اذان هم بدون اجازه بلند میشدند، میرفتند و به نماز میایستادند و بقیه هم پشت سر ایشان و به این ترتیب به واضح ترین نحو ممکن، دادگاه را تحقیر میکردند. تنها وقتی که مرحوم آقای طالقانی حرف زدند، پس از خواندن رأیها بود که ایشان با تحکم به همه گفتند: «بایستید!» سپس آیاتی از سوره فجر را خواندند. لحن ایشان چنان محکم و با صلابت بود که نفس از کسی در نیامد. بعد هم گفتند: «محکوم واقعی شما هستید نه ما!».*به نظر میرسد زندان برخلاف ظاهر امر برای همه شما فرصت مغتنمی بود. اینگونه نیست؟
بله، آن دوره زندان برکات فراوانی داشت. از جمله خود مرحوم آقای طالقانی فرصت پیدا کردند تفسیرشان را بنویسند. در سال 54 هم که در زندان اوین با هم بودیم، نگارش تفسیر را ادامه دادند. به صورت شفاهی هم در زندان تفسیر میکردند که البته عدهای اشکال میگرفتند و میگفتند: این تفسیر به رأی است و صحیح نیست. به هر حال ایشان در طی سالهای زندان وتبعید، شش جلد از تفسیرشان را نوشتند، اما متأسفانه ناتمام باقی ماند. مرحوم آقای طالقانی بسیار تلاش میکردند تفسیر پرتوی از قرآن به قیمت ارزان در اختیار دانشجوها قرار بگیرد.*خود ایشان ادعا نداشتند که پرتوی از قرآن تفسیر به مفهوم مطلق آن است؟
همین طور است. ایشان میگفتند: این برداشتی است که من دارم ... هیچوقت هم ادعا نمیکردند آنچه بیان میکنند همه مفاهیم قرآن است. به همین دلیل هم اسمش را گذاشتند پرتوی از قرآن، یعنی شعاعی از نور گسترده قرآن.مرحوم طالقانی معتقد بودند جوانانی که به مکاتب چپ گرایش پیدا کردهاند، به دلیل شرایط خاص خانوادگی یا محیط اجتماعی بوده است و لذا باید با آنها مدارا کرد تا بار دیگر به سوی دین بازگردند، بنابراین از سر دلسوزی و صمیمانه با آنها صحبت میکردند و همین سعه صدر و مدارا باعث میشد درزندان، فضای سازنده و صمیمانهای ایجاد شود.رژیم که میدید در ایجاد تفرقه بین زندانیها موفق نشده است، هشت ماهی عدهای از ما را به زندان برازجان منتقل کرد تا مرحوم طالقانی در زندان تنها بمانند و تحت فشار روحی قرار بگیرند. حتی عدهای دزد، قاچاقچی و قاتل را کنار ایشان انداختند، اما بعد از مدتی ایشان توانستند آنها را هم جذب و از رفتار گذشته خود پشیمان کنند. بعضی از آنها تا آخر عمر مرید مرحوم طالقانی بودند و بعدها در انقلاب هم کمکهای شایانی کردند.
*به نظر شما بهرغم تأثیرگذاریهای عمیق آیتالله طالقانی بر زندانیها و مقاومت سرسختانه ایشان در برابر رژیم، چرا مسئولین زندانها آنقدری که به دیگران سخت میگرفتند، ظاهراً به ایشان سخت نمیگرفتند و حتی غالباً احترامشان را هم نگه میداشتند؟
مرحوم آقای طالقانی یک چهره بینالمللی و در محافل حقوق بشری دنیا کاملاً شناخته شده بود و هر نوع فشاری به ایشان انعکاس بینالمللی داشت و رژیم که میخواست از این جنبه چهره موجهی از خود نشان بدهد، چنین ریسکی نمیکرد. ایشان ضعف جسمی و بیماریهای متعددی داشتند و لذا اگر خیلی به ایشان سخت میگرفتند، از دست میرفتند. بنابراین آیتالله طالقانی در زندان جایگاه ممتازی داشتند و مأمورین زندانها معمولاً حرفشان را میخواندند و گاهی هم خواستههایشان را انجام میدادند.مرحوم طالقانی تا جایی که دستشان میرسید جلوی آزار دیدن زندانیها را میگرفتند و مشکلاتشان را حل میکردند. ما هم سعی میکردیم ایشان را از انجام کارهای روزانه زندان معاف نگه داریم، اما ایشان اصرار داشتند کمک کنند.*در فتوای نجس بودن مجاهدین در زندان را کسانی که خود شاهد قضیه بودهاند، تقریباً نقل یکسانی دارند، اما افرادی هم در مشارکت مرحوم طالقانی در این قضیه تشکیک کردهاند. جنابعالی که از نزدیک شاهد ماجرا بودهاید، چه تحلیلی از این قضیه دارید؟
پیش از این مسئله باید اشاره کنم که بنده هم عضو شورای مرکزی نهضت آزادی، هم از مؤسسین آن و هم مسئول کمیته دانشجویی نهضت بودم، لذا تفاوت بارز مؤسسین اولیه مجاهدین خلق و منافقین را خیلی خوب میدانم. آنها بچههای زاهد، زحمتکش و متدینی بودند که البته هنوز مطالعات عمیق دینی نداشتند و در جایی سعی کردند اسلام و مارکسیسم را با هم تلفیق کنند و دلیلشان هم این بود که اسلام برای مبارزه راهکار عملی ندارد. البته ما هم هیچوقت نتوانستیم در نهضت آزادی یک کار جامع، عمیق و تأثیرگذار تئوریک بکنیم. در فاصلهای که من و دوستانم در زندان بودیم، آنها کتاب «شناخت» را نوشتند. در سال 48 که از زندان بیرون آمدم، با مطالعه کتابهای مجاهدین متوجه شدم آنها دارند به اصطلاح چپ میزنند و این موضوع را به مهندس سحابی هم گفتم. مرحوم طالقانی امیدوار بود این در حد یک شایعه باشد، اما کار به جایی رسید که امثال وحید افراخته خود ایشان را هم تهدید کردند که اگر همراهی نکنند، ایشان را میکشند و رژیم را مقصر جلوه میدهند! پس از دستگیری وحید افراخته و اعترافاتی که کرد، عدهای از علما، از جمله آقای طالقانی دستگیر شدند. در زندان متوجه شدیم اینها سعی میکنند مرز بین اسلام و مارکسیسم کاملاً مخدوش شود و جوانهای کماطلاع، اما مخلص را به سمت مارکسیسم بکشانند. در این موقع بود که علمای زندان تصمیم گرفتند افرادی را که از اسلام به شرک گرویده بودند، نجس اعلام کنند تا مرزها مشخص شوند. مرحوم طالقانی هم در صدور این فتوا شرکت کردند و هرگز هم برنگشتند، منتهی فرق ایشان با دیگران این بود که هرگز اجازه ندادند جوانها تصور کنند دیگر امکان بازگشت ندارند. ایشان حتی به قیمت بعضی از تهمتهایی که به ایشان زده شد، تا لحظه آخر زندگی سعی کردند با اینها کجدار و مریز رفتار کنند تا به زندگی مخفی روی نیاورند و با تجربههای زیادی که در طی سالها فعالیت مخفی به دست آورده بودند به نظام لطمه نزنند، اما این تفکر و شیوه دلیل صحه گذاشتن بر رفتارهای سازمان منافقین نبود.*شما در مجلس خبرگان تدوین قانون اساسی هم حضور داشتید. از آن روزها چه خاطراتی دارید؟
ایشان در آن روزها دیگر حال و حوصله نداشتند، با این همه در کمیسیون مربوطه، معمولاً سر وقت میآمدند که زودتر قانون اساسی تدوین شود. آخرین روزی که به مجلس خبرگان آمدند و شبش فوت کردند، طبق معمول سفارش چند نفر را که به ایشان عرض حال نوشته بودند، کردند که کارشان را راه بیندازیم. ایشان تا دم آخر به فکر راه انداختن کار مردم بودند.*به نظر شما علت تأثیرگذاری عمیق و گسترده آیتالله طالقانی چه بود؟
انطباق حرف و عمل، اخلاص، صداقت، دلسوزی نسبت به افراد و ادای تکلیف. اینها ویژگیهایی بودند که در حضرت امام نیز به کمال دیده میشد و به همین دلیل هم توانستند انقلاب را به ثمر برسانند. ما هم اگر بتوانیم بین حرف و عمل خود تناسب ایجاد کنیم، مردم به ما اعتماد میکنند. اگر این اعتماد وجود نداشته باشد، هیچ کاری به ثمر نخواهد رسید."پروندهای برای آیت الله طالقانی/" منبع مقاله : مشرق نیوز
/ج