مفهوم ذبح عظيم

حسين (عليه السلام) وارث اسماعيل (عليه السلام)

در حيات شريف سرورمان حضرت ابراهيم (عليه السلام) موضوع قرباني کردن حضرت اسماعيل (عليه السلام) آن گونه واقعه اي است که به خاطر آن ايشان در بارگاه پروردگاري به شرف امامت نيز مشرّف مي شود. حضرت ابراهيم
سه‌شنبه، 4 آذر 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
حسين (عليه السلام) وارث اسماعيل (عليه السلام)
 حسين (عليه السلام) وارث اسماعيل (عليه السلام)

 

نويسنده: شيخ الاسلام دکتر محمدطاهر القادري
مترجم: سيدعبدالحسين رئيس السادات





 

مفهوم ذبح عظيم
در حيات شريف سرورمان حضرت ابراهيم (عليه السلام) موضوع قرباني کردن حضرت اسماعيل (عليه السلام) آن گونه واقعه اي است که به خاطر آن ايشان در بارگاه پروردگاري به شرف امامت نيز مشرّف مي شود. حضرت ابراهيم (عليه السلام) در راه خدا براي قرباني کردن فرزند دلبندش خود نيز آماده شده بود و پسر سعادتمند نيز سر تسليم در برابر فرمان خداوند فرود آورد. پدر و فرزند فقط با اظهار زباني در تقديم جان آماده نبودند بلکه حضرت ابراهيم (عليه السلام) به منظور انجام عملي فرمان و قرباني نمودن فرزند کارد را نيز به دست گرفت. بيان واقعه به طور تفصيلي در صفحات پيش آمده است. حفظ و نگاه داشت زندگي حضرت اسماعيل (عليه السلام) براي آن بود تا از نسل پاک وي ولادت با سعادت پيامبر آخرالزّمان (صلي الله عليه و آله و سلم) صورت پذيرد. خداي بزرگ و برتر در گفتار « وفديناه بذبح عظيم » به جاي ذبح اسماعيل، ذبحي عظيم فديه داد. قرباني کردن فرزند به خاطر بعثت مصطفي (صلي الله عليه و آله و سلم) متوقف گرديد. حکمت خداوندي اين بود که چون بعد از نبي اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) پيامبر ديگري نخواهد آمد شهادت پاره ي جگرش را عملاً برمي گزيند و به جاي ذبح اسماعيل (عليه السلام)، پاره ي جگر مصطفي (صلي الله عليه و آله و سلم)، امام حسين (عليه السلام) را ذبح عظيم مي نمايد.

ارتباط ذبح اسماعيل و شهادت امام حسين (عليه السلام)

اگر ارتباط شهادت حسين (عليه السلام) را با ذبح اسماعيل مشخص نکنيم، سخن تکميل نخواهد گشت، عمل شهادت نيمه کاره باقي خواهد ماند و تمام نمي گردد و گفت و گويمان پيرامون موضوع ذبح حضرت اسماعيل به طور کامل فهميده نخواهد شد. از قرباني کردن حضرت اسماعيل تنها از لفظ « ذبح » ياد شده است. براي قرباني به جاي ايشان، قوچ آمده و از آن به ذبح عظيم ياد شده است. اين سخن در فهم نمي گنجد که قرباني کردن قوچ عنوان ذبح عظيم به خود بگيرد و قرباني کردن پسر پيامبر تنها ذبح گفته شود.
سؤال ايجاد مي شود که مراد از اين ذبح عظيم چيست؟ به طور قطع و يقين به آن ذبحي اطلاق مي شود که از ذبح اسماعيل (عليه السلام) بسيار بزرگ تر خواهد بود.
اسماعيل (عليه السلام) فرزند سرورمان ابراهيم (عليه السلام) بود، همان گونه که سرورمان حسين (رضي الله عنه) پاره ي جگر و نور ديده ي سرور کونين (صلي الله عليه و آله و سلم) بود. قطع نظر از اين که تفاوت زيادي بين مقام و مرتبه ي نبي و صحابه است ولي به يقين بايد گفت نسبت مصطفوي از وابستگي نسبي ابراهيمي رفيع تر است. علاوه بر اين سرورمان حسين (رضي الله عنه) نوه ي پيامبر و فرزند بتول و حيدر است و همزمان نسبش به ابراهيم (عليه السلام) مي رسد و وابستگي نسبي با آن حضرت نيز دارد. شهادت امام حسين (رضي الله عنه) فصلي در سيرت رسول (صلي الله عليه و آله و سلم) است به همين خاطر اين يکتا قرباني جهان هستي به شرف ذبح عظيمي نائل مي گردد. بنابراين با صداقت تمام اين سخن به اثبات مي رسد که آنچه ضمن قرباني کردن حضرت اسماعيل (عليه السلام) ذبح عظيم شد و فدايي گرديد يک قوچ نبود بلکه پاره ي جگر مصطفي، حسين بن علي (عليهما السلام) بود که قرباني گشت. حکيم امت علامه اقبال اين حقيقت را بسيار زيبا در قالب شعر بيان کرده است:
الله الله باي بسم الله پدر *** معني ذبح عظيم آمد پسر

چرا نواده ي رسول (صلي الله عليه و آله و سلم) براي ذبح عظيم انتخاب گرديد؟

اکنون اين پرسش پيش مي آيد که اگر مصداق ذبح عظيم امام حسين (رضي الله عنه) است، ارتباط ايشان با حضرت نبي اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) آن گونه نيست که بين آقايمان اسماعيل (عليه السلام) و سرورمان ابراهيم (عليه السلام) بود. يعني، اين دو پسر و پدر بودند در حالي که اين جا حسين (رضي الله عنه) پسر نيست بلکه نواده ي رسول (عليه السلام) مي باشد. کاش! اين گونه بود که ذبح عظيم نصيب پسر حقيقي نبي اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) مي شد! براي اين پرسش احتمالي پاسخ هاي زيادي وجود دارد که نخستين پاسخ اين است که نبي اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) را هيچ پسري نبود تا عمرش به جواني يا سن بلوغ برسد. چرا چنين بود؟ حکمتي الهي بود که قرآن آن را اين گونه بيان مي دارد:
( مَا کَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِنْ رِجَالِکُمْ وَ لکِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَ خَاتَمَ النَّبِيِّينَ وَ کَانَ اللَّهُ بِکُلِّ شَيْ‌ءٍ عَلِيماً ) ( احزاب، آيه 40)
محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) پدر هيچ يک از مردان شما ( زيد يا عمرو ) نيست ليکن او رسول خدا و خاتم انبياست ( يعني ختم کننده ي سلسله ي نبوت است ). و خدا هميشه [ حکمش وفق حکمت و مصلحت است، زيرا او ] بر همه ي امور عالم آگاه است. [ چنان علمي که مي داند زمان ختم رسالت و ختم نبوّت آمده است ] .
يعني اکنون باب وحي الهي بسته شده است. پس از تاجدار کائنات (صلي الله عليه و آله و سلم) تا قيامت هيچ نبي اي نخواهد بود. قرآن مشتمل بر هدايت آسماني آخرين کتابي است که تا قيامت براي راهنمايي بندگان کافي و بسنده است.

اگر نبي اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) پسر جواني مي داشتند؟

در آيه ي فوق خداي تعالي مي فرمايد محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) در ميان مردان شما پدر کسي نيست. نکته ي قابل انديشه آن که ايشان که رسول خدا و در سلسله ي انبيا آخرين نفر هستند، چرا خداي تعالي اين نکته را با تأکيد بيان مي کند که رسول و فرستاده ي من از بين شما پدر هيچ مردي نيست؟ ايجاد سؤال مي شود که چرا فرستاده ي خداي تعالي پدر هيچ مرد بالغي نيست که او را پدر خطاب کند؟ حضرت ابراهيم (عليه السلام) فرستاده ي خدا بود و هم چنين پدر پسراني هم بود. حضرت اسحق پيامبري جليل القدر و پدر گرامي حضرت يعقوب (عليه السلام) بود. به همين شکل حضرت يعقوب (عليه السلام) خود نبي و پدر حضرت يوسف (عليه السلام) بود. حضرت داود (عليه السلام) پيامبر خدا و حضرت سليمان (عليه السلام) فرزند ارجمند ايشان بود.
در بني اسرائيل سلسله ي نبوّت از نسلي به نسل ديگر جريان داشت. اولاد پيامبران ( پسران آنها ) هم پيامبر مي شدند. پس چرا خداي ربّ العزه مي فرمايد که نبي من (صلي الله عليه و آله و سلم) پدر کسي از مردان شما نيست؟ يا هيچ مردي وجود ندارد که ايشان پدرش باشند؟ بالاخره حکمت اين موضوع چيست؟ رسول بودن راه پدر مرد ديگري شدن را که نمي بندد.
پاسخ به اين سؤال اين است که خداي داناي آگاه بر اين نکته بدان جهت تأکيد فرمود که حضرت نبي اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) خاتم النّبيين هستند. او آخرين پيامبر من است. اگر محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) پدر يکي از مردان بودند، يعني فرزند پسري مي داشتند، دو امکان وجود داشت:
1- آن پسر هم رسول يا نبي خداي تعالي مي بود؛ هم چنان که در مورد انبياي گذشته ديديم که اگر پدر نبي است، به پسر هم از جانب خداوند نبوّت عطا گرديده است.
2- حالت دوم اين بود که پسر نبي نمي شد، يعني دو صورت ممکن بود پيش آيد. صورت اوّل اين که نبي اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) خاتم النبيين نمي شدند، پسر هم نبي مي شد و سلسله ي نبوّت به مصطفي (صلي الله عليه و آله و سلم) پايان نمي پذيرفت. اين سخن خلاف حکم و تصميم خداوند است و براي همين رسول اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) سرفراز به خاتميت نبوّت هستند. صورت دوم اين که اگر رسول اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) پسري مي داشتند و نبي نمي شدند، امت انبياي ديگر طعنه مي زدند که پسر پيامبر ما خود پيامبر بود و پيامبر ما افتخار داشت که پسر پسرش هم به افتخار پيامبري دست مي يابد. نبوّت در تمامي نسل پيامبر ما بود. يا اعتراض پيش مي آمد که اي پيروان نبي اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم)! پيامبر شما پسر داشت ولي به نبوّت سرفراز نگرديد. در اين اعتراض، شأن رسالت نبي اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) به ظاهر در برابر ديگر انبيا به ترتيبي پائين مي آمد، يا از اين نظر انبياي ديگر فضيلت و برتري مي يافتند.
ولي خداي عزيز را منظور اين گونه نبود و همچنين مقصود نبود که بر سر شريف نازدانه ي آمنه تاج ختم نبوّت قرار نگيرد. اين هم زيبنده نبود که رسول اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) پسر بالغي داشته باشند و از سعادت نبوّت محروم گردد. ظاهر قضيه شايد اين باشد که خداوند منظورش اين است که هيچ پيامبري در فضيلت از مصطفي (صلي الله عليه و آله و سلم) برتري نداشته است. به عنوان نمونه خداي تعالي در قرآن مجيد مي فرمايد که اي محبوب! به آن کافران و مشرکاني که گاهي عيسي (عليه السلام) را فرزند من مي دانند يا زماني عزير را فرزند من حساب مي آوردند بگو:
( قُلْ إِنْ کَانَ لِلرَّحْم?نِ وَلَدٌ فَأَنَا أَوَّلُ الْعَابِدِينَ‌ ) ( زخرف، آيه 81 )
بگو اگر خدا را فرزندي بود اول من او را مي پرستيدم.
عکس قضيه اين است که اگرخدايي بود که پسري داشت، آيا او را عبادت نمي کردم؟
شأن الهي تقاضا مي کند که اگر او را پسري باشد، پسرش هم حامل الوهيت باشد. اگر پروردگار را پسري بود، رب نبود. در فضيلت وي نقصان پديد مي آمد. مردم طعنه مي زدند پسر خدا مي خواهد و اما خدا نمي خواهد کاري انجام شود؛ به اين ترتيب اگر نعوذ بالله خداوند پسري مي داشت تا او هم در منصب الوهيت با خداي تعالي شريک باشد، معلوم است که در خدايي شرکت مي کرد و با اين وضع انديشه ي توحيد و يگانگي پايان مي يافت، به همين خاطر مي فرمايد:
قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ * اللَّهُ الصَّمَدُ * لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ * وَ لَمْ يَکُنْ لَهُ کُفُواً أَحَدٌ ( سوره ي اخلاص ( توحيد )، آيه ي 112 )
بگو حقيقت اين است که خدا يکتاست * آن خدايي که [ از همه ي عالم ] بي نياز و همه ي عالم به او [ نيازمند ] است * نه کسي فرزند اوست و نه او فرزند کسي است * و نه هيچ کس مثل و مانند و همتاي اوست.
خداي جل شأنه در اين سوره ي کوتاه تمامي جزئيات عقيده ي توحيد را بيان فرموده و شکل هاي ممکن شرک را باطل اعلام کرده است. در اعتقادات اسلامي اين سوره با وجود کوتاه بودن بسيار زيبا و در اختصار خويش معجزه و آن چنان زنده است که رسول اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) اين سوره را در جزء سي ام قرار داده و فرموده است خواندن سه مرتبه ي اين سوره برابر با خواندن تمام قرآن است ( و اين روايت متفق عليه است ) .

حکمت وفات پسران حضرت (صلي الله عليه و آله و سلم) در دوران طفوليت

همان گونه که در اين سوره ي مبارکه آمده است، خداي تعالي واحد بدون شريک است. بي نياز است. پسري ندارد. اگر او را پسري بود او هم خدا بود و اين شرک مي شد و بر وحدانيّتش خدشه وارد مي کرد. توحيد ديگر توحيد نبود. همان گونه که توحيد الهي خداوند را از داشتن پسر پاک مي داند، به همان ترتيب شأن و جايگاه خاتميّت نبوّت مي طلبد که حضرت (صلي الله عليه و آله و سلم) نيز از داشتن پسر بالغ بازداشته شود. اگر نبي اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) پسر بالغي مي داشت، او هم پيامبر مي شد و اگر پيامبر نمي شد نعوذ بالله در شأن رسالت نقصان پديد مي آمد و اگر پيامبر مي شد شأن و جايگاه خاتميّت نبوّت پايان مي يافت. حضرت نبي اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) خاتم النبيّين نمي شدند. در حديث شريف آمده است: « حضرت ابراهيم (عليه السلام) که فرزند حضرت نبي اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) بود در خردسالي وفات يافت ولي عمرش نسبت به بقيه حضرات فرزندان پيامبر صلوات الله عليه زيادتر شد. »
در مورد وفات او آقاي دو جهان (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمودند:

1- عن ابن عباس قال لما مات ابراهيم ابن رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) صلي رسول الله عليه و قال ان له مرضعا في الجنه ولو عاش لکان صديّقاً نبَّيا ( سنن ابن ماجه، ص 108 ) .
از جناب عبدالله بن عباس رضي الله عنهما روايت شده است که چون ابراهيم پسر رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) وفات يافت ايشان (صلي الله عليه و آله و سلم) بر جنازه اش نماز خواندند و فرمودند براي او در بهشت شير دهنده اي وجود دارد و اگر زنده مي ماند نبي بسيار راستگويي مي شد.
2- در صحيح بخاري عبدالله بن ابي اوفي درباره ي وي گفته است:
مات صغيراً ولو قضي ان يکون بعد محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) نبي عاش ابنه و لکن لانبي بعده ( صحيح بخاري، ج2، ص 914 )
ايشان ( حضرت ابراهيم ) در کودکي وفات يافت و اگر تصميم و حکم بر اين بود که بعد از محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) پيامبري باشد پسر ايشان زنده مي ماند، اما حقيقت اين است که بعد از ايشان هيچ پيامبري نيست.
3- به همين شکل در مسند احمد روايت شده است که:
عن السدي قال سمعت انس بن مالک يقول لو عاش ابراهيم ابن النبي (صلي الله عليه و آله و سلم) لکان صديقاً نبياً ( مسند احمدبن حنبل، ج3، ص 133 )
از جناب سدي روايت است که گفته از جناب انس بن مالک (رضي الله عنه) شنيدم که اگر پسر حضرت نبي اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) حضرت ابراهيم (عليه السلام) زنده مي ماند نبي بسيار راستگوي خداوند مي شد.
به همين خاطر خداي تعالي وي را در کودکي نزد خويش فراخواند. با پذيرش مرگ او شأن خاتميّت نبوّت نبي اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) حفظ گرديد. از رواياتي که در صحيح بخاري و ديگر کتب صحاح آمده است معلوم مي شود که اگر بعد از نبي اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) پيامبري مي بود، ابراهيم پسر آن حضرت (صلي الله عليه و آله و سلم) زنده مي ماند. در آغوش مرگ قرار گرفتن وي در کودکي به اين خاطر بود که قرار نبود پس از رسول اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) پيامبري بيايد.

منبع مقاله :
القادري، شيخ الاسلام دکتر محمد طاهر؛ (1389)، ذبح عظيم از ذبح اسماعيل تا ذبح حسين (عليه السلام)، سيدعبدالحسين رئيس السادات، تهران: مجمع جهاني تقريب مذاهب اسلامي - معاونت فرهنگي، چاپ اول.



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.