انديشوران مسلمان با تخصص هاي مختلف در رشته هاي گوناگون علمي، تمام توان و استعداد خود را با علاقه مندي و شور و شوق خاص، صرف تبيين و تفسير اين کتاب عظيم نموده و تمام همّ خود را در اين راه مقدس، به کار گرفته اند.
ارباب ادب و اصحاب بلاغت، از بُعد ادبي دقايق و ظرايف کلمات و الفاظ نوراني قرآن را مورد بحث و فحص قرار داده و به « تدبر » و تبيين ارتباط محکم مفاهيم و انسجام متقن مضامين و هم آهنگي زيباي معاني و اثبات « عدم اختلاف » در کلام الله مجيد پرداخته اند.
متکلمان و حکماي اسلام نيز زبان برهان گشوده و روش تعقلي و مباني و قواعد فلسفي را به خدمت تفسير قرآن کريم درآوردند.
حکيمان الهي که در تعمق و تفکر آيات، در مقابل فهم و بياني آياتي چون « اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ » (1) به پايان قلمرو عقل و انديشه بشري رسيده و از درک عمق معاني آيات عاجز مانده و پاي عقل را در طي طريق، لنگ ديده اند. عارفان و اهل ذکر که در کشف حقايق قرآني و معارف عميق الهي، پاي استدلاليان را چوبي و بي تمکين يافته اند، با رهنمود آياتي چند از خود قرآن کريم، براي تفسير فهم آن از « معرفت شهودي » استمداد طلبيده و در حوزه « عرفان » به کند و کاو و شناخت حقايق مصحف شريف مبادرت نمودند.
فقها نيز از منبع فيض آيات الاحکام، مستفيض بوده و خصوصاً در عر غيبت در اجتهاد و استنباط احکام از اين بحر نور، بهره مند گشته اند.
علماي اخلاق نيز براي ارشاد و تزکيه نفوس و بعد اخلاقي و ارزشي، آيات الهي را مورد تفسير و تفصيل قرار داده و قلوب را به نور قرآن منور ساخته اند.
جمعي نيز با استناد و تمسک به ايات « آفاقي و انفسي » و سفارش قرآن کريم مبني بر لزوم « تفکر » و « نظر » در کتاب خدا، با ديد علمي، قرآن مجيد را مورد مطالعه و تحقيق قرار داده اند.
بنابراين، صاحبان عقل سالم و قلب سليم در طول تاريخ تفسير، هر کدام به قدر « طاقت بشري » براي فهم « مرادالله » و حقايق قرآن کريم در اين بحر عميق و بي پايان به غور و غواصي پرداخته و هر کس به قدر ظرفيتش از اين « آب حيات » نوشيده و هر کس بر اساس « قابليت استفاضه » و مرتبه ي علمي و تقوايي (2) و درجه « تطهير باطن » و تمسک به « عترت طاهره » از بطن هاي نوراني و ژرف اين کتاب الهي بهره برده است.
در اين تحقيق بر آنيم که در ميان انواع تفسير قرآن کريم « تفسير علمي » را بررسي و معرفي نماييم و ميزان مشروعيت و حجيت، سوابق تاريخي، ادله موافقان و مخالفان، و مهم ترين اصول و مباني اين روش تفسيري را بيان داريم:
الف. سوابق تاريخي
تفسير علمي قرآن کريم، گرچه يک پديده قابل توجه در عصر حاضر است و تاکنون کتاب ها و مقاله هاي زيادي در رد و قبول آن نگارش يافته، اما اين روش تفسير، ويژگي عصر حاضر نبوده و از قدمت تاريخي قابل توجهي برخوردار است و تفسير آيات قرآن کريم به مدد کشفيات علمي؛ اعم از « فرضيه و تئوري » و « قانون »، در ميان متقدمين و متأخرين طرفداران و دل بستگاني داشته، اما بلوغ گرايش به اين شيوه در تفسير و اوج آن در قرن اخير است.پيشرفت هاي خيره کننده علوم و فنون در چند قرن اخير؛ خصوصاً قرن معاصر و موفقيت هاي پي در پي بشر به حل مجهولات و کشف افق هاي جديد در دانش و معرفت که منجر به تسلط هرچه بيشتر او بر زمين و فرانسوي آن و بروز تغييرات مشهود در چهره زندگي فردي و اجتماعي او شده، از يک سو و وجود آيات متعددي در قرآن کريم که در آن ها به مسائل « کون » و عالم آفرينش اشاره شده، قائلين به تفسير علمي و شماري از دانشمندان علوم تجربي و طبيعي را بر آن داشت، تا آنان نيز هم چون ساير گروه هاي مردم، به تدبر و تحقيق در قرآن کريم پرداخته و با استفاده از تخصص هاي مختلف نظير: طب، نجوم هيئت، زمين شناسي، زيست شناسي و ... آيات کونيه را تبيين، و هر کدام به نوبه ي خود وجهي از وجوه لايتناهي اعجاز قرآن را به جويندگان معارف عاليه، عرضه بدارند.
رهروان اين شيوه از تفسير قرآن کريم، معتقدند که خداوند تعالي با اشاره به شگفتي ها و اسرار آفرينش آسمان ها و زمين و ستارگان و نيروهاي شگرف موجود در آن ها و رموز اعجاز آميز خلقت انسان، تحقق هدايت واقعي را به نگرش شناخت دقيق اين آيات و اسرار آفرينش و پديده هاي آن دانسته است. بدين ترتيب، تفسير خود را گامي به سوي معرفت حق تعالي و کشف و شناخت واقع بينانه آثار رحمت و قدرت او دانسته اند، همان که در تقويت ايمان و هدايت بشر، به شدت مورد نياز است.
طرفداران و سالکان روش علمي در تفسير، معتقدند که تفسير علمي عهده دار بيان جنبه هايي از اعجاز قرآن کريم است که چه بسا از ديد نحوي و اصولي و متکلم و ... ناپيدا و مبهم است.
گرايش به تفسير علمي، از قدمت تاريخي قابل توجهي برخوردار است و اين شيوه تفسيري در ميان مفسران کهن نيز پويندگاني داشته است. از جمله اين مفسران که آثار و تأليفات آنان در اختيار است مي توان از ابوحامد غزالي، فخر رازي، ابن ابي الفضل المرسي، زرکشي و سيوطي نام برد. اين مفسران گرچه در اشتمال قرآن بر علوم گذشتگان و آيندگان متفق القول اند اما ميزان و نحوه گرايش آنان با يک ديگر اختلاف دارد.
ما براي چگونگي اين اختلاف، آراي تفسيري يکي از متقدمين ( غزالي ) و يکي از متأخرين ( طنطاوي ) را به بحث مي گذاريم تا ضمن مقايسه اين دو، ميزان و نحوه ي تأثير « علوم بشري » را بر افکار و انديشه هاي يک « مفسر » بنمايانيم.
امام ابوحامد غزالي
غزالي ( م 505 هـ ) معتقد به اشتمال قرآن بر کليه علوم گذشتگان و آيندگان است. وي معتقد بود هر کس مي خواهد متعرض تفسير قرآن شود از علوم شرعي؛ اعم از اصول و فروع و علوم عربي آگاهي داشته، و به علوم هستي شناسي، احاطه داشته باشد، تا بتواند در پرتو آن، قادر به تبيين نشانه هاي هدايت قرآني باشد و بر اهداف قرآني استدلال نمايد. وي استفاده از اين علوم هستي شناختي در تفسير را براي فهم « نص قرآني » لازم مي داند. (3)وي باب چهارم از ابواب « آداب تلاوت قرآن » را به فهم قرآن و تفسير به رأي، بدون استفاده از نقل اختصاص داده و ضمن اشاره به اين که قرآن شامل علوم اولين و آخرين است، از بعضي از علما نقل مي کند که قرآن کريم شامل « 77200 » علم است. زيرا هر کلمه قرآن يک علم است و چون هر کلمه اي ظاهر و باطن و حد و مطلعي دارد، بايد، تعداد کلمات قرآن ( 77200 ) را ضرب در چهار کرد، تا تعداد علوم قرآن حاصل شود.
گرايش علميِ غزالي در تفسير، در کتاب جواهر القرآن نيز انعکاس دارد. وي فصل چهارم از اين کتاب را به چگونگي انشعاب علوم ديني از قرآن و تقسيمات آن اختصاص داده است و علوم قرآن را به دو قسم تقسيم مي کند:
الف. علوم صدف و قشر ( پوست ) که آن را شامل علم لغت، قرائت، مخارج حروف و تفسير ظاهر مي داند.
ب. علم اللباب ( هسته ) و متعلقات آن را، علم تاريخ، کلام، فقه، اصول فقه، علم به خدا و روز معاد، صراط مستقيم و طريق سلوک دانسته است.
در فصل پنجم اين کتاب از کيفيت انشعاب ساير علوم مانند: علم طب، نجوم، هيئت، ساختمان بدن حيوان، تشريح اعضاي بدن، علم سحر و غيره از قرآن سخن به ميان آورده است. وي مي گويد:
در عالم امکان و استعداد، گروهي از علوم وجود دارند که هنوز علم بشر بدان ها نرسيده، که اين هم از قرآن خارج نيست... اين علومي که برشمرديم و نشمرديم، اصول و مقدمات آن ها از قرآن خارج نيست، چون هم از دريايي منشأ مي گيرند که نمي توان براي آن ها ساحلي تصور نمود... (4)
در جاي ديگر اضافه مي کند:
... پس در قرآن بينديش و شگفتي هاي آن را درياب که در آن، کليات علوم اولين و آخرين، جمع است و تفکر آن براي وصول از کليات به جزئيات و تفاصيل اين علوم است... (5)
از آن چه تاکنون درباره گرايش علمي غزالي بيان شد، ميزان علاقمندي وي به اين که قرآن کريم شامل کليات علوم اولين آخرين است، روشن شد؛ امام غزالي برخلاف متأخرين، معتقد به تفسير علمي و وارد جزئيات و ريزه کاري هاي علوم طبيعي و تجربي نشده است. (6)
طنطاوي جوهري
شيخ طنطاوي ( 1287-1358 هـ ق ) بارزترين چهره معاصر در بنيان نهادن سبک جديد در تفسير علمي به شمار مي آيد. از نامي که براي کتاب تفسير خود انتخاب نموده است الجواهر في تفسير القرآن الکريم المشتمل علي عجايب بدايع المکنونات و غرايب الآيات الباهرات ميزان تمايل و گرايش او به دخيل نمودن مباحث و عجايب آفرينش و اسرار علوم و نظريات جديد در تفسير، به خوبي روشن مي شود. (7)از بررسي سوابق تحصيلي طنطاوي در مدارس حکومتي و الازهر، علوم ديني و عربي و علوم ديگر از قبيل: علوم تجربي، رياضيات و زبان انگليسي را کاملاً خوانده است و هنگام تدريس در دارالعلوم و دانشگاه مصر نيز به تدريس اين درس ها اشتغال داشته، به خوبي روشن مي شود که اين همه استفاده از علوم تجربي و فنون جديد و استشهاد به گفتار دانشمندان غربي و گنجاندن تصويرها، جدول ها و مناظر طبيعي و گياهان و حيوانات و سعي در هم خواني و تطبيق آيات قرآن کريم با نظريات علمي، متأثر از موضوعاتي است که نامبرده در دوران تحصيل و تدريس با آن ها سر و کار داشته است.
دل سوزي براي مسلمين
به اعتقاد طنطاوي، گرچه تمامي علوم، مطلوب هستند، (8) اما چون عنايت خداوند به علوم طبيعي بيش از توجه او به علوم ديگر (9) است و حداقل در 750 آيه از قرآن کريم درباره آفرينش آسمان ها و زمين و طبيعت سخن به ميان آمده و اين در حالي است که مجموع آيات مربوط به فقه از 150 آيه برنمي گذرد، (10) نيز با عنايت به اين که علوم فقه لازمه بقاي امت اسلامي است، در حالي که علوم طبيعت براي نيل به شناخت خداوند و حيات انسان هاست، (11) لذا آموختن علوم جديد براي مسلمانان واجب است، تا بدين وسيله از ذلت و حقارتي که آن ها را در برگرفته رهايي يافته (12) و بتوانند دوبار مجد و عظمت را بازيابند.وي از اين که مسلمانان نداي اسلام به علم و دانش را فراموش کرده، گرفتار ناداني شده اند و جهان غرب در دانش و تکنولوژي از آن ها پيشي گرفته است، اظهار تأسف مي کند (13) او راه چاره را در اين مي داند که مسلمان با هم از در همکاري درآمده و امت اسلامي را در سرزمين هاي آفريقا و آسيا از بدبختي برهانند. او اين مسئوليت را از آن تمامي مسلمانان دانسته، چاره را در اين مي داند که پاي درس تفسير او بنشينند و سپس با درس گرفتن از آن، علم را بين امت مسلمان، پراکنده سازند. (14)
بزرگداشت علم
علم در تفسير جواهر جايگاه ويژه اي دارد. طنطاوي مي گويد که: اسلام به تحصيل علوم امر کرده و مرتبه علم از مرتبه عمل بالاتر است. وي نظر کردن در طبيعت را بنا به آيه « انظُرُواْ مَاذَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ » (15) و آيات ديگر، امري واجب مي داند، زيرا خداوند صريحاً به آن امر کرده است.وي مي گويد: مسلمانان همان گونه که کتاب مقدس ( قرآن ) را مي خوانند، بايد نوشته هاي هستي را بخوانند. (16)
طنطاوي ضمن اذعان به اين که، زماني نسبت به وجود خالق در حالت شک و حيرت به سر مي برده و دنبال پاسخ قانع کننده ي عقلي بود، عامل اعتقاد خود به خداوند و وحدانيت او را مرهون مطالعه اش در جهان طبيعت و فراگيري علوم جديد، قلمداد کرده است. (17)
وي نيل به معرفت کامل خداوندي (18) و بقاي حيات امت اسلامي را تنها در گرو علم مي داند؛ لذا در جهت عمل به اين وظيفه مهم ( لزوم معرفت خداوند و بقاي امت اسلام ) دست به تأليف اين تفسير زده است. (19)
ميزان بهره وري از علوم در تفسير جواهر
طنطاوي در نحوه و ميزان بهره برداري از علوم در تفسير خود، در ميان تمامي هم قطاران خود شاخص شده است.وي در جاي جاي تفسير خود از مباحث هستي شناسانه و نمايش عکس و جدول ها و اقوال دانشمندان علوم طبيعي، استفاده کرده است و از اين مباحث علمي به عنوان پيش درآمدي براي مباحث مهم تر خود ( يادآوري قدرت و عظمت خالق ) بهره برده است. گرچه درباره ي تفسير جواهر گفته است: « در آن همه چيز هست جز تفسير » (20) اما بايد تصديق کرد که اين اقدام طنطاوي از روي حسن نيت و دل سوزي براي جبران خلأ علمي در جوامع اسلامي است و آيات قرآن بهانه اي براي تحقق آرمان و خواسته او شده است. طنطاوي با استناد و تمسک به آيات مختلف، مباحث مفصلي از علوم گوناگون را مطرح کرده است، از آن جمله:
الف. علم گياه شناسي، (21) در ذيل تفسير آيه 14 سوره نبأ: « وَأَنزَلْنَا مِنَ الْمُعْصِرَاتِ مَاء ثَجَّاجًا * لِنُخْرِجَ بِهِ حَبًّا وَنَبَاتًا * وَجَنَّاتٍ أَلْفَافًا » (22)
ب. علم ستاره شناسي، (23) در ذيل تفسير آيه 89 سوره صافات: « فَنَظَرَ نَظْرَةً فِي النُّجُومِ * فَقَالَ إِنِّي سَقِيمٌ » (24)
ج. علم جانورشناسي (25) در ذيل تفسير آيه 79 سوره مؤمن « اللَّهُ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَنْعَامَ لِتَرْكَبُوا مِنْهَا وَمِنْهَا تَأْكُلُونَ » (26)
از علوم ديگري که در مجلّدات مختلف جواهر به آن ها پرداخته شده مي توان از: انواع کوه ها، (27) شگفتي هاي زمين و گياهان و انواع درختان و ميوه ها، (28) اختلاف و توالي شب و روز، (29) انواع غذاها (30) و علم تشريح (31) نام برد.
چند ويژگي تفسير جواهر
1. خصوصيت بارزي که در تفسير جواهر به چشم مي خورد اين است که طنطاوي استفاده و استناد به علوم طبيعي را منحصر به آيات مربوط به تکوين نگذاشته، بلکه چه بسا در تفسير ديگر آيات نيز از علوم طبيعي استفاده کرده است. (32)2. معمولاً مطالبي که طنطاوي در تفسير خود ارائه داده، مطالب سطحي و کم ارزش است، اين امر به اضافه کثرت نقل او از علوم مختلف، نشان مي دهد که وي بيش از آن که يک دانشمند متبحر در رشته هاي مختلف علوم باشد، يک علاقمند و شيفته بي قرار علوم است.
3. تطبيق آيه با يافته هاي علمي در تفسير آيه 9 سوره « ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّمَاء فَسَوَّاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ » (33) در بيان مفهوم عدد هفت، ضمن اعلام اين که عدد هفت در اين آيه مفيد حصر نيست مي گويد:
تعداد آسمان ها از نظر شرع اهميت خاصي ندارد ... چه اين که آسمان ها هفت تا باشند يا هزار تا ... تمام آن ها فعل خداوند هستند که بر جمال و کمالش دلالت دارند. (34)
متأسفانه ديري نمي گذرد که طنطاوي درباره آسمان هاي هفت گانه نظر ديگري مي دهد و چنين ابراز مي دارد:
قرآن خواسته با مردم صدر اسلام بر وفق اعتمادشان سخن بگويد: در زمان نزول قرآن، باور مردم، بر تقدس و اهميت خاص عدد هفت بود و قرآن کريم به مقتضاي اين اعتقاد، تعداد آسمان ها و زمين را هفت تا اعلام کرده است.
وي براي گريز از مشکلي که ظاهر آيات برايش ايجاد مي کند به آيه ديگري استناد مي کند که به اعتقاد او مشکل محصور بودن تعداد آسمان ها و زمين در هفت تا را مرتفع مي سازد و آن آيه 8 سوره نحل « وَيَخْلُقُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ » (35) است.
طنطاوي در موارد مشابه ديگري از جمله موضوع « خلقت آدم » و نيز راندن شياطين با شهاب هاي آسماني (36) به چنين تطبيقي دست زده است. (37)
ب. ادله موافقان تفسيري علمي
قائلين به تفسير علمي براي اشتمال قرآن بر کليه علوم و حجيت روش تفسيري خود، دلايلي ذکر کرده اند که ما به اهم آن ها اشاره مي نماييم:1. بنا به تصريح آيات متعدد، قرآن کريم تماميت علوم از کوچک و بزرگ را در بردارد. آيه 38 از سوره انعام « مَّا فَرَّطْنَا فِي الكِتَابِ مِن شَيْءٍ » (38) از اين نمونه آيات است.
2. پاره اي از احاديث، دلالت بر شمول قرآن بر کليه علوم دارد. از آن جمله: قول عبدالله بن مسعود: « من أراد علم الأوّلين و الآخرين فليثور القرآن » (39)
3. اعجاز علمي قرآن ملحدان را از شک در قرآن باز مي دارد، زيرا حقايق علمي قرآن کريم دلايل محسوسي هستند که نزد هر عاقلي نيز مقبول مي افتد. (40)
4. قرآن کريم مملو از آياتي است که در آن ها از احوال آسمان ها و زمين و ماه و خورشيد و جاذبه و ... سخن به ميان آمده است و شرح و تفسير اين آيات به جز از طريق علم ممکن نيست. (41)
5. قرآن کريم به صورت دقيق، اصول و جزئيات عالم مادي را در قرآن بيان کرده است، به گونه اي که احدي در هنگام نزول قرآن از اين علوم اطلاعي نداشته و تنها علوم جديد است که مؤيد و شاهدي بر صحت علوم قرآن بوده (42) و بيانگر اعجاز علمي کتاب الهي مي باشد.
6. در اين عصر که عصر پيشرفت علوم است، شايسته نيست که مفسر قرآن بي اطلاع از علوم باشد و قرآن را همان گونه تفسير کند که در صدر اسلام مي نمودند. در اين صورت فرصت طلبان تصور خواهند کرد که اسلام مخالف علم است و با پخش اين شعار مانع پيشرفت اسلام مي شوند. (43)
7. تفسيرهاي علمي، مشکل تعارض بين « علم » و « قرآن » را از بين مي برد و مردم به خوبي خواهند ديد که اقوال قرآن در 1400 سال پيش موافق کشفيات امروز علم است. اين معجزه علمي قرآن، مردم و غربي ها را به سوي خود خواهد کشيد، وگرنه با طرح معجزات ديگر هم چون « شق القمر » که هدايت نمي شوند. (44)
8. قرآن کريم، آن جا که مي خواهد « راه هدايت کردن » مردم را به رسول اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) آموزش دهد، مي فرمايد:
« ادْعُ إِلِى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُم بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَن ضَلَّ عَن سَبِيلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ » (45) بنابراين بايد با افراد از هر قشر و صنفي با مدارا و نرمي و با زبان خودش صحبت کرد، با عوام الناس، با موعظه و نصيحت و با دانش مندان، با زبان برهان و حکمت. (46)
9. درک اعجاز لغوي قرآن براي غير عرب بسيار مشکل است. لذا بيان علمي اعجاز قرآن براي بشر امروز که با اختراعات و اکتشافات فزاينده سرو کار دارد، ضروري است. بر علماي اسلامي لازم است که در وجوه اعجاز علمي قرآن دقت بيشتري نموده و با بيان اسرار علمي آن، مردم بيشتري را به سوي خدا و اسلام هدايت کنند. گرچه قرآن، کتاب زمين شناسي و نجوم و ... نيست، بلکه کتاب هدايت است اما حقايق پديده ها و موجودات، هم به اجماع و هم به تفصيل در آن بيان شده است. (47)
ج. دلايل مخالفان تفسير علمي
مخالفان تفسير علمي قرآن کريم نيز براي اثبات مدعاي خود، دلايلي را ارائه داده اند که به اهم آن ها اشاره مي نماييم:1. فهم عبارت هاي قرآن بايد منطبق با آن چه اعراب اصيل از آن مي فهميدند، باشد و ما نبايد از حدود فهم و ادراک آن ها از الفاظ و عبارت هاي قرآن تجاوز کنيم، زيرا قرآن کريم در آن جامعه و با آن فرهنگ نازل شده و مخاطبان آن در درجه اول همان ها هستند. لذا ما بايد معاني آن الفاظ و حدود و استعمال آن ها را در زمان نزول قرآن بدانيم و از هرگونه « توسع » در کاربرد الفاظ زايد بر معاني متعارف زمان نزول، پرهيز کنيم. (48)
2. اهتمام و رسالت واقعي قرآن کريم، دين و اعتقادات است، نه علوم. (49)
3. استفاده از نظريات علمي در فهم بيشتر آيات قرآن کريم اشکالي ندارد، اما تحميل نظريات بر قرآن که به طبيعت حال، در معرض تغيير و تحول هستند، جايز نمي باشد. بعضي از تفسيرهاي علمي موجود، دير يا زود سبب نزاع بين علم و قرآن خواهد شد. (50)
4. تفسير علمي از قرآن در واقع همان « تأويل » متکلفانه آن است که پسنديده نيست. (51)
5. نظريات علمي دوامي ندارند و حقايق علمي هم مطلق نيستند. اگر ما قرآن را به اين نظريات متغير و احتمالي ارتباط دهيم و صحت قرآن را مشروط به صحت اين نظريات بدانيم و بعد معلوم شود که اين نظريات باطل شده و اعتبار خود را از دست داده، چه بر سر قرآن خواهد آمد؟ پس صحيح نيست که حقايق قطعي قرآن کريم را مشروط به حقايق غيرمنطقي و غيرنهايي علم بشري بکنيم. (52)
6. در هيچ جايي نمي بينيم که صحابه و تابعين، که داناترين مردم بعد از رسول اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) بر قرآن بوده اند، از روش علمي براي تفسير قرآن استفاده کرده باشند. اگر آنان در اين مورد اقدام و بررسي داشتند، قطعاً چيزي از آن به ما مي رسيد. (53)
7. اگر وجه اعجاز علمي قرآن را از وجوه اعجاز قرآن بشماريم، معنايش اين است که قرآن کريم که مردم آن زمان نزول را که هيچ اطلاعي از علم به معناي دقيق کلمه نداشتند، به تحدي فراخوانده است! و اين اصولاً باعث تخطئه اعجاز قرآن مي شود، زيرا آنان از درک مسائل علمي عاجز بوده اند و اين تحدي از اساس باطل بوده است! (54)
8. قرآن کتاب طب و فلسفه نيست و مقصدش بالاتر از اين هاست. آياتي که دعوت به تفکر و نظر در ملکوت آسمان ها و زمين مي نمايند، به قصد هدايت و موعظه و توجه به قدرت خداوند و وحدانيت او است، نه به قصد بيان نظريات علمي! (55)
9. آيات هستي شناسانه در قرآن کريم بر يا تشويق و انگيزش عقول به تدبر در عظمت خالق و آفريننده جهان آمده است، نه اين که تأييد براي يک فرضيه و نظريه خالص علمي باشد. (56)
د. اصول و مباني تفسير علمي مقبول
ما در ضمن بحث هاي گذشته دلايل مخالفان و موافقان تفسير علمي قرآن کريم را بيان داشتيم. حال برآنيم که پاره اي از اصول و مباني لازم را که مي توانند در حجيت بخشيدن به تفسير علمي مؤثر واقع شوند، به طوري که اگر مفسر در تفسير خود به اين اصول و مباني پاي بند و ملزم باشد، تفسير او از مصاديق « تفسير به رأي » نخواهد بود، مطرح نماييم:1. قرآن محوري
مفسر قرآن بايد بداند که قرآن معجزه جاويدان پيامبراکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) و آيين نامه الهي و مهم ترين و رساترين منبع فرهنگ اسلام است. اين کتاب عزيز در جايگاه بلند هدايت انسان، هم چون مشعلي فروزان بر معبر تاريخ، انسان را از ظلمت به نور هدايت و راهنمايي مي کند و سپيدي مي بخشد.قرآن به تعبير خودش « تِبْيَانًا لِّكُلِّ شَيْءٍ »، « هُدًى لِّلنَّاسِ وَبَيِّنَاتٍ مِّنَ الْهُدَى وَالْفُرْقَانِ » است، حقايق قرآني، حقايقي نهايي، قطعي و مطلق است و گذشت زمان و پيشرفت علوم و تکنولوژي، حقايق آن را فسخ نمي کند.
پيغمبر خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) مي فرمايد:
هنگامي که فتنه ها، مانند شب ظلماني از هرطرف شما را احاطه کند، دست به دامن قرآن بزنيد، زيرا قرآن شفاعت کننده اي است که شفاعتش پذيرفته مي شود و شکايت کننده اي است که شکايتش قبول مي شود، کسي که آن را راهنماي خود قرار مي دهد او را به بهشت مي کشاند و کسي که آن را پشت سر اندازد، او را به دوزخ مي راند. قرآن به سوي بهترين راه ها راهنمايي مي کند، کتابي است که داراي تفصيل بيان و نتيجه است... ظاهر و باطن دارد، ظاهرش دانايي و باطنش علم است، بيرونش زيبا و درونش عميق است... اسرار شگفت آن از شماره بيرون است و هيچ گاه گرد فرسودگي بر صفحه آثار دلپذيرش نمي نشيند ... (57)
لذا مفسر قرآن به هر روش و مسلکي که بخواهد دست به تفسير زند، بايد جانب قرآن را در هر حال و تحت هر شرايطي، عزيزتر و اصل مسلم و قطعي بگيرد، و هرجا که تعارضي بين قرآن و غير آن به نظر برسد، بايد قرآن را مقدم داشت، چه رسد به فرضيه ها، تئوري ها و نظرياتي که در طول تاريخ دست خوش تغيير و تحول بوده و خواهند بود.
2. قرآن بيان گر هر چيزي است که بيانش در شأن قرآن باشد
قبلاً در ضمن يادآوريِ دلايل مخالفان تفسير علمي، بيان داشتيم که اهتمام قرآن، ديني و اعتقادي است، نه علمي. در قرآن کريم آياتي وجود دارد که بيان گر جامعيت اين کتاب الهي است. آيا معناي اين قبيل آيات آن است که همه مباحث اجتماعي، سياسي، اقتصادي، علمي و ... به طور تفصيل و مبسوط با ذکر جزئيات، در قرآن مورد عنايت قرار گرفته است، آن طور که بعضي مي پندارند؟هم چنين بايد مشخص شود که هدف از اين اشارت ها چيست؟ آيا صرف بيان اين مطالب مختلف است، بدون آن که با هدف کلي قرآن و رسالت آن ارتباطي داشته باشد؟ و يا اين که در جهت همان هدف کلي ( هدايت و ارشاد ) است؟!
در اين جا بايد گفت که نيازهاي انسان به دو بخش عمده تقسيم مي شوند:
الف. نيازهايي که در جهت تحصيل سعادت و کمال معنوي و هدايت و تربيت اوست.
ب. نيازهايي که به زندگي مادي، رفاهي و آرمان هاي مادي مربوط مي شود.
بدون شک قرآن کريم به تمام نيازهاي بشر براي تأمين سعادت دنيوي و اخروي، گاه به تفصيل و گاه به اجمال پاسخ داده است.
در عبارت « تِبْيَانًا لِّكُلِّ شَيْءٍ » بايد دانست که اين بيان گاهي ظاهري است، با اين قيد که قرآن بيان گر هر چيزي است که بيان آن در شأن قرآن است، لذا بيان فرمول بمب اتم و جزئيات علوم فيزيک و شيمي، شأن و رسالت قرآن نيست.
اين قيد در آيات ديگري نيز مشاهده مي شود؛ مثلاً درباره بلقيس مي فرمايد: « وَأُوتِيَتْ مِن كُلِّ شَيْءٍ » (58)؛ سلطنت بلقيس هيچ نقصي نداشت و همه چيز به او داده شده بود. بديهي است که منظور از « کل شيء » در آيه شريفه، هر چيزي که شأن سلطنت او و متناسب با حکومت او بود، در اختيارش گذاشته شده بود. ولي آيا هواپيما و موشک و تانک هم داشت؟! (59)
قرآن کريم کتاب هدايت است و براي نيل به اين مهم به تمام ابعاد زندگي بشر نظر داشته و از راه هاي سالم و مفيد بهره جسته است. در طرح مباحث عقيدتي و اخلاقي گاهي به يک مسئله مباحث طبيعي نيز اشاره کرده است. اين اشاره نه به قصد بيان و طرح مسئله علمي و تجربي است، بلکه زمينه اي است براي گردش دادن انسان به درک عظمت و رحمت و حکمت الهي و يادآوري نعمت هاي او و نهايتاً شکرگزاري بندگان و اطاعت و تسليم آنان در برابر خداوند تبارک و تعالي است.
مطالعه و دقت در اين آيات و نيل به هدايت لازم از رهگذر اين آيات، هم در گذشته و هم در حال، ميسر و ممکن است. اما بديهي است که رشد علوم بر دامنه آگاهي بشر از تعبيرهاي قرآني و وسعت بخشيدن به ميزان درک و استنباط افراد حق جو مي افزايد. (60)
3. تفاوت حيطه معارف ديني و علمي ( بشري )
مفسر قرآن کريم بايد بداند که حيطه ي معارف ديني، با حيطه ي معارف بشري کاملاً انطباق ندارد. معارف بشري و مانند علوم طبيعي و يافته هاي آن، پاي در حيطه هايي دارد که قران کريم و دين در آن حوزه ساکت و در آن قلمرو سخن ندارد، چون شأن و مقام قرآن، بالاتر و مهم تر از اين هاست. البته در پاره اي موارد ممکن است وحدت حوزه و قلمرو داشته باشد.در هر حال حقايق ديني، حقايق مسلم و صدور آن ها قطعي است و نبايد مشکل تعارض بين قرآن ( دين ) و علم را با فداکردن قرآن و دين حل کرد. که متأسفانه معمولاً چنين عمل مي شود.
کسي نبايد در همه تفسيرها، از جمله تفسير علمي، انتظار داشته باشد که از قرآن کريم آن چيزي را تحصيل کند که با يافته هاي علمي مبتني بر فريضه و آزمون او وفاق داشته باشد. (61)
4. استناد به قوانين مسلم و قطعي علمي در صورت لزوم
دخيل کردن مسائل علمي در تفسير آيات اگر با رعايت حد اعتدال همراه باشد و از محيط فرضيه ها و تئوري ها قدم بيرون نهاده، وارد محيط قوانين علمي که با دلايل قطعي يا مشاهدات مسلم ثابت شده است و دلالت آيات قرآن نيز در اين امور صريح و روشن باشد، بي اشکال به نظر مي رسد، بلکه در نظر جمعي از انديشوران علوم قرآني و تفسير، بيان تطابق و هم خواني اين دو ( علم قطعي و قرآن )، در واقع بيان عظمت اين کتاب الهي است.اصولاً چه مانعي دارد که معتقد باشيم قرآن در بحث هاي توحيدي و خداشناسي و امثال آن، پرده از روي يک سلسله حقايق علمي بردارد و پيروان خود را در جريان آن بگذارد و علاوه بر نتايج توحيدي و اخلاقي، که هدف اصلي آيات است، نشانه اي بر حقانيت قرآن و هم راه گشاي علوم و دانش ها باشد.
اما بايد مواظب بود که:
اولاً: به آن دسته از مسائل طبيعي استناد شود که صد در صد ثابت و مسلم شده باشند، مانند قانون جاذبه، زوجيت گياهان، حرکت زمين و منظومه شمسي و امثال آن ها که حتي با دلالت حسي هم ثابت شده اند. (62)
ثانياً: دلالت آيات بر اين قبيل مباحث آن چنان روشن و آشکار باشد که نيازي به تأويل، تکلف و تطبيق نداشته باشد. اگر باب توجيهات ساختگي در اين جا باز شد، مصداق تفسير به رأي خواهد بود.
مرحوم علامه طباطبائي (رحمه الله)، علم و علوم طبيعي را چراغ روشني مي داند که بخشي از مجهولات را از تاريکي درآورده و براي انسان معلوم مي سازد. (63)
5. عدم مخالفت با مضامين مسلم شرعي
شرع مقدس اسلام يک سري حقايق مسلم و قطعي دارد که به هيچ وجه با گذشت زمان، رنگ تغيير و تحول و جامه تبديل و دگرگوني بر تن نمي کنند. علاوه بر اصول دين، اکثريت قريب به اتفاق احکام فرعي و عبادات و نيز بسياري از اخلاقيات ديني ما، از اين ويژگي ( ثبوت و عدم تغيير ) برخوردارند.علم بشر به هر کجا که برسد و تکنولوژي به هر درجه اي که نايل شود، شرب خمر حلال نمي شود، دروغ و غيبت پسنديده نخواهد بود، ارزش ها ضد ارزش نمي شوند. آري بحث ما در اين جا از اصول مسلم شرعي است، نه از مسائلي که شرع مقدس در مورد آن ها نظر قطعي و صريح خود را اعلام نکرده، بلکه درک و شناخت دقيق آن ها را به فکر و عقل و علم و تلاش خود آدمي وگذار نموده است. نظريه داروين در مورد خلقت انسان، خلاف نص صريح قرآني است، (64) مفسري که داراي گرايش علمي است بايد مواظب باشد که مبادا با قطعي گرفتن پاره اي از نظريات و فرضيات اين چنيني، علي رغم ميل باطني خود براي آشتي بين قرآن و علم، دست به تأويل ناروا بزند و صراحت آيات را فداي گرايش علمي خود نمايد.
پي نوشت ها :
1. نور، آيه ي 35: خدا نور آسمان ها و زمين است.
2. مانند آيه 29 سوره انفال « ... إَن تَتَّقُواْ اللّهَ يَجْعَل لَّكُمْ فُرْقَاناً ... »؛ اگر از خدا بترسيد شما را بصيرت شناخت حق از باطل دهد.
3. محمدالصادق عرجون، القرآن العظيم هدايته و اعجازه، ص 257.
4. جواهر القرآن، ص 21-34.
5. همان، ص 34.
6. رک: احياء علوم الدين، ج1، ص 296 و ج3، ص 135.
7. الرومي فهد بن عبدالرحمان، اتجاهات الفسير في القرن الرابع عشر، ج2، ص 638-639.
8. الجواهر في تفسير القرآن الکريم مشتمل علي عجائب بدائع المکنونات و غرائب الايات الباهرات، ج2، ص 270.
9. همان، ج1، ص 7.
10. همان، ص 3، ص 55.
11. همان، ج25، ص 65.
12. همان، ص 36.
13. همان، ص 35، ج11، ص 73 و ج25، ص 54.
14. همان، ج2، ص 204.
15. يونس، آيه ي 101: بنگريد که در آسمان ها و زمين چه هست...
16. همان، ص 82.
17. همان، ص 210 و ج17، ص 16-17، ج25، ص 65.
18. همان، ج25، ص 55-57.
19. همان، ص 245 و ج3، ص 19-20.
20. شريف، محمد ابراهيم، اتجاهات التجديد في تفسير القرآن في مصر، ص 709.
21. همان، ج25، ص 16-30.
22. از ابرهاي باران زا آبي فراوان نازل کرديم.
23. همان، ج4، ص 71-78.
24. نگاهي به ستارگان کرد و گفت: من بيمارم.
25. همان، ج19، ص 30.
26. يعني خداوند کسي است که چهارپايان را براي اين که سوارشان شويد، قرار داد ... .
27. همان، ج25، ص 147.
28. همان، ج23، ص 13-19.
29. همان، ج1، ص 140-142.
30. همان، ص 89.
31. همان، ص 142.
32. همان، ج7، ص 83، و ج8، ص 92.
33. يعني سپس به آسمان پرداخت و آن ها را هفت آسمان نمود.
34. همان، ج1، ص 51.
35. يعني و خلق مي کند آن چه را که نمي دانيد.
36. همان، ج3، ص 6 و ج11، ص 97.
37. همان، ج18، ص 10 و ج8، ص 14.
38. يعني: در قرآن از بيان هيچ چيز فروگذار نکرديم.
39. بدرالدين محمد زرکشي، البرهان في علوم القرآن، ج2، ص 154.
40. احمد عمر، ابوجعفر، التفسير العلمي للقرآن في الميزان، ص 107.
41. الفخررازي، مفاتيح الغيب، ج4، ص 238.
42. حنفي احمد، التفسير العلمي للايات الکونيه، ص 438.
43. التفسير العلمي للقرآن، ص 109.
44. سيد هبة الدين، شهرستاني، اسلام و هيئت، ص 110.
45. نحل، آيه 125: « مردم را با حکمت و اندرز نيکو به راه پروردگارت بخوان و به بهترين شيوه به آنان مجادله کن... »
46. التفسير العلمي للايات الکونية، ص 15.
47. محمدحسين هيتو، المعجزه القرآنية، ص 148.
48. امين خولي، منهجه اليوم معالم حياته، خلاصه دلايل.
49. همان.
50. عباس العقاد، الفلسفة القرآنية، ص 181.
51. محمود شلتوت، تفسير القرآن الکريم، ص 31.
52. سيدقطب، في ظلال القرآن، ج2، ص 96.
53. الامام الشاطبي، الموافقات، ج2، ص 29.
54. التفسير العلمي للقرآن، ص 112.
55. ذهبي، التفسير و المفسرون، ج3، ص 159.
56. التفسير العلمي للقرآن في الميزان، ص 324.
57. الميزان في تفسيرالقرآن، ج1، ص 12 مقدمه.
58. نمل، آيه 23.
59. محمدتقي مصباح، کيهان انديشه، « رابطه قرآن با علوم بشري»، شماره 28، سال 1368، ص 54.
60. همان، ص 57.
61. سيدهدايت جليلي، روش شناسي تفاسير موضوعي قرآن، ص 220-221.
62. ناصر مکارم شيرازي، پيام قرآن، ج8، ص 144- 145.
63. وحي و قرآن، ص 88.
64. آيات زيادي در قرآن کريم دلالت بر خلقت آدم ( انسان ) از گل دارد. از آن جمله؛ سوره انعام، آيه 2، سوره اعراف، آيه 12، سوره ي مؤمنون، آيه 12، سوره سجده، آيه 7، سوره صافات، آيه 11.
صاحبي، محمدجواد؛ (1392)، شناخت نامه ي تفاسير: مقالاتي در شناخت تفاسير قرآن کريم، قم: بوستان کتاب ( مرکز چاپ و نشر دفتر تبليغات اسلامي حوزه ي علميّه قم )، چاپ اول