نگاهي به پنجاه سال قبل و بعد از اشغال فلسطين

چرا ما در پنجاه سال قبل و در پنجاه سال بعد از اشغال فلسطين مرتکب اين همه خطا شده ايم و به اين درجه از انحطاط رسيده ايم. مقصود از ما - مسلمانان سراسر جهان است، عرب ها، ايراني ها، ترک ها و ...
دوشنبه، 10 آذر 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
نگاهي به پنجاه سال قبل و بعد از اشغال فلسطين
 نگاهي به پنجاه سال قبل و بعد از اشغال فلسطين

 

نويسنده: محمدعلي مهتدي (1)




 

چرا ما در پنجاه سال قبل و در پنجاه سال بعد از اشغال فلسطين مرتکب اين همه خطا شده ايم و به اين درجه از انحطاط رسيده ايم. مقصود از ما - مسلمانان سراسر جهان است، عرب ها، ايراني ها، ترک ها و ...
سالگرد پنجاهمين سال اعلام موجوديت رژيم غاصب صهيونيستي در فلسطين با صدمين سال برگزاري اولين کنفرانس صهيونيسم در شهربال در کشور سوئيس مصادف شده است. به عبارت ديگر پنجاه سال طول کشيد که جنبش جهاني صهيونيسم در سال 1897 در کنفرانس بال در سوئيس، تصميم به تشکيل دولت يهود در فلسطين گرفت و طرح خود را به اجرا گذاشت.
در مورد تاريخ اين تحوّلات بحث هاي زيادي شده و کتاب ها و مقالات بسياري به چاپ رسيده اما هرگز نگاه انتقادي و نقدگونه اي به اين تحوّلات و ريشه يابي آنها نشده است. از آنجا که گذشته آينه ي آينده است حقّ بود که انديشمندان جهان اسلام اين تحوّلات را با دقّت زير ذره بين برده و بررسي مي کردند و حدّاقل از اشتباهات پنجاه سال قبل از تأسيس اسراييل براي پنجاه سال بعد از تأسيس آن، عبرت مي گرفتند. متأسفانه ما مسلمين اشتباهات را ديديم و گذشتيم و آنقدر خطاها را تکرار کرديم که صهيونيست ها بطور تدريجي و قدم به قدم فلسطين را اشغال کردند. و اکنون مي بينيم که حتّي بخشي از جنوب لبنان و بخشي از خاک سوريه و همه ساحل غربي رود اردن و بخشي از غزه همچنان در اشغال صهيونيست ها باقي مانده است و طرح صهيونيسم در منطقه اسلامي ـ عربي خاورميانه همچنان پيش مي رود. &
اولين نکته اي که بايد به آن توجّه شود و تا بحال ناديده گرفته شده، مسئله اسلام و هويّت اسلامي در منطقه است ـ وجود يک کيان سياسي اسلامي - تا زماني که اين کيان و موجوديت سياسي، حتّي در قالب دولت عثماني وجود داشت، صهيونيست ها نمي توانستند طرح توطئه آميز خود را در منطقه اجرا کنند.
تئودور هرتزل، بنيانگذار صهيونيسم و نويسنده کتاب دولت يهود، به نزد سلطان عبدالحميد رفت و پيشنهاد کرد خليفه ي عثماني 150 ميليون ليره بگيرد و با آمدن يهوديان و تمرکز آنان در منطقه فلسطين و ايجاد نوعي خودمختاري تحت حکومت عثماني موافقت کند، امّا سلطان عثماني موافقت نکرد. در تاريخ از قول سلطان عثماني ثبت شده است که:
« اين خاک، خاک مسلمين است، براي اين خاک خون داده شده است و من حاضر نيستم يک وجب از آن را با دنيا معامله کنم ».
هرتزل حتّي سعي کرد که به خود سلطان هم رشوه بدهد. 5 تا 20 ميليون ليره به سلطان پيشنهاد کرد ولي سلطان به دليل به خطر افتادن امنيّت اسلامي، نپذيرفت.
ما در اينجا قصد نداريم به مسئله ي دولت عثماني و مشکلات و فسادي که در آن دستگاه وجود داشت، بپردازيم. نکته اي که مي خواهم عرض کنم اين است که براي غصب فلسطين و مهاجرت يهوديان به اين سرزمين و تشکيل دولت صهيونيستي لازم بود اين موجوديت سياسي - اسلامي، تحت نام اسلام، منطقه بزرگي را اداره کند. اين موجوديت بايد از بين مي رفت و تاريخ نشان داده است که علاوه بر مشکلاتي که دولت عثماني در داخل دست به گريبان آن بود، اقدامات تخريبي و فسادانگيز صهيونيست ها و قدرت هاي غربي آن زمان نيز در تضعيف هر چه بيشتر و سقوط هر چه سريعتر دولت عثماني نقش بسزايي داشت.
زماني که هويّت اسلامي از بين مي رود و مسئله ي ملّي گرايي مطرح مي شود بزرگترين ضربه به بدنه ي اسلام وارد مي آيد و اين طرح مثل خوره به جان جهان اسلام مي افتد و هويت اسلامي را در منطقه اسلامي نابود کرده و راه را براي گرفتن فلسطين توسط صهيونيست ها باز مي کند.
در ترکيه مصطفي کمال پاشا مسئله هويّت ترکيه و پان ترکيزم را به راه انداخت. در ايران رضاخان پان ايرانيزم را مطرح کرد و در جهان عرب هم مي دانيم که مسئله قوم گرايي عربي به راه افتاده و بسياري از کساني که قوميّت عربي را تبليغ مي کردند متأسفانه از شخصيت هاي فکري غير مسلمان منطقه بودند. در ترکيه جمعيّت اتحّاد و ترقّي تشکيل شد و سپس جاي خود را به جمعيت ترک هاي جوان داد و شاهد هستيم که به اين ترتيب حکومت عثماني از درون متلاشي شد.
موضوع ديگري که بايد به آن توجّه شود اين است که چرا ما مسلمانان به بيگانگان اعتماد کرديم و براي احقاق حقّ خود در زماني که موج قوميت گرايي عربي با هدف تشکيل دولت عربي در منطقه به راه افتاد، به آنها متوّسل شديم. مثل شريف حسين که در مکه مکرّمه با سر هنري مک ماهون، کميسر عالي انگليس در قاهره، مکاتباتي انجام داد به اين اميد که انگليس دولت عربي و مستقل اسلامي ايجاد کند. نامه هايي که بين اين دو رد و بدل شده بود در همه جا به زبان عربي و حتّي به زبان فارسي چاپ شد. اين دو در سال 1915 و 1916 ميلادي، بعد از دو سال مکاتبه، به اين نتيجه رسيدند که شريف حسين لشکر عظيمي را ايجاد کند و انگليس هم پول و مهمّات در اختيار او بگذارد تا بتوانند به جنگ دولت عثماني بروند و پس از پيروزي بر دولت عثماني، دولت عربي را تشکيل دهند. اين اعتماد به بيگانه که نتيجه ي عدم شناخت ابرقدرت آن زمان و اهداف او است، با همان ساده انگاري و ساده نگري و خوش قلبي همه چيز منطقه اسلامي را به دست يک ابرقدرت بيگانه ي دشمن با اسلام سپرد. نتيجه اين اعتماد، اين شد که اين لشکرها به راه افتادند، منطقه را گرفتند و دولت عثماني سقوط کرد و به جاي تشکيل دولت عربي ما در سال 1917 شاهد صدور اعلاميه بالفور هستيم که تشکيل دولت يهود را توصيه مي کند و بعد از آن توافق ساکس فيکور را داريم، وزيران خارجه فرانسه و انگليس مخفيانه منطقه را تقسيم کردند و دولت هاي کوچک سوريه، عراق و اردن و کشورهاي کوچک ديگري را در منطقه بوجود آورده اند و چيزي به عرب ها ندادند فقط پسران شريف حسين را در عراق و اردن مستقر کردند.
سومين نکته اي که بايد به آن اشاره کنم، عدم درک درست از طرح هاي دراز مدت دشمن و عدم توجه به حرکت تدريجي او بود. اين مشکلي است که ما قبل از تشکيل دولت اسراييل هم با آن درگير بوديم و هنوز هم با آن روبه رو هستيم. ما همچنان تصور مي کنيم که اسراييل يک کشور معمولي در منطقه است و مي شود با او کنار آمد و مي شود مسائل موجود را به طور مسالمت آميز حل کرد و حتي تصور مي شود که امريکا به عنوان ابر قدرت مي تواند حقي از حقوق مسلمين و اعراب را به آنها برگرداند يا مثلاً مي تواند روي اسراييل فشار بياورد. زهي خيال باطل! ما به دليل نداشتن ادراک عميق از سرشت دشمن و طرح هاي استراتژيک و دراز مدت او واکنش هايي نشان داده ايم که هيچ تناسبي با حجم و عمليات و توطئه هاي دشمن نداشت. در همه دوره ها- چه قبل از تشکيل دولت فلسطين و چه بعد از تشکيل آن- ما مجالس سخنراني برگزار کرديم، اعلاميه داديم، محکوم کرديم و هيأت هاي گوناگوني را به کنفرانس قاهره فرستاديم، تضرع کرديم، حتي براي ملاقات با چرچيل، وزير مستعمرات انگليس، در آن زمان هم هيأتي راهي لندن شد، هيأت هايي به امريکا فرستاده شد و هيأت هايي از امريکا فرستاده شد و هيأت هايي از امريکا و انگليس به منطقه آمدند، هميشه اين اميد واهي را در مسلمين و بويژه در اعراب ايجاد کردند که مي توانند از طريق قدرتي که خود ايجاد کننده اين نظام استعماري و صهيونيستي در منطقه است، به حقوق از دست رفته دست يابند. ما نسبت به اين مسئله هميشه تجاهل کرده ايم چون فکر مي کرديم که راه ديگري وجود ندارند. جز اين است انگليس در آن زمان، و آمريکا در پنجاه سال بعد، مي خواهند کاري کنند که بخشي از حق را به حقدار برسانند. ما مثل کسي هستيم که خطر را مي بيند ولي باور نمي کند. جهان عرب سر را در برف يا شن فرو برده و باز هم علي رغم واضح بودن همه قضايا از امريکا و کشورهاي غربي ديگر مي خواهد که بخشي از حقوق اعراب يا فلسطينيان را به آنان برگرداند. من مي خواهم سؤالي را مطرح کنم که هميشه هم مطرح بوده است، چه بايد کرد؟ طبيعتاً در اين نشست و در اين چند دقيقه نمي توان پاسخ کامل و مناسبي براي اين سؤال يافت و اين انتظار هم نمي رود، ولي حدّاقل مي توانيم بعضي از اصول را با توجّه به تجربيات اين صد سال در اينجا مطرح کنيم و بعد بر اساس اين اصول و در چارچوب اين اصول، برنامه ريزي کنيم شايد بتوانيم براي نجات از اين وضع و خارج شدن از اين انحطاط، کاري بکنيم.
قبل از هر چيز، بايد به فکر بازگشت به اسلام و به هويّت اسلامي باشيم که در ضمن هيچ مغايرتي با هويّت ملّي در اين شرايط ندارد. چرا مي گوييم بازگشت به اسلام؟ به خاطر اينکه مسئله اصلي، مسئله اسلام است. اين يک شعار يا يک نصيحت يا يک عبارت کليشه اي نيست. آنچه که مورد هدف و حمله قرار گرفته، اسلام و هويّت اسلامي است نه عربي و نه ايراني يا ترکي و نه حتّي خود سرزمين فلسطين.
دلايل بسياري وجود دارد که قبل از تأسيس اسراييل هدف اين بوده است، از يکي از مسئولان سوري نقل است که روزي که فرماندهان انگليسي وارد دمشق شدند و به کمک رزمندگان عرب آنجا را گرفتند يک فرمانده انگليسي رفت کنار قبر صلاح الدّين در نزديکي مسجد کبير اموي و روي قبر صلاح الدّين پا زد و گفت: « صلاح الدّين ما برگشتيم ». جناب آقاي سيدحسن امين، تحقيقات مفصّلي درباره نقش صلاح الدّين در مبارزه بر عليه مسيحيان، انجام داده است. از نظر آن فرمانده انگليسي وقتي به صلاح الدّين مي گويد ما برگشتيم مي خواهد نشان دهد که ما صليبيون برگشتيم مي خواهد نشان دهد که ما صليبيون برگشتيم و آنچه را که در مقابل داريم مسلمانان هستند نه فلسطيني ها و نه عرب ها. نمونه ديگري که به آن بي توجّهي شده و فقط به يک اعتراض شفاهي و قهرآميز اکتفا شده، واکنشي است که در برابر ژنرال آلن بي، پس از ورود به قدس يا بيت المقدّس صورت گرفت. زماني که نيروهاي انگليسي وارد قدس مي شوند معروف است که مي گويند آلن بي در پاي ديواره هاي مسجدالاقصي با صداي بلند طوري که همه بشنوند گفت: " امروز جنگ صليبي تمام شد " . خوب پس جنگ، جنگ صليبي بوده و ما نمي دانستيم و آقايان هم نمي دانستند. امّا در همان زمان به جاي اينکه مشخص شود که جنگ، جنگ اسلام با جهان استکبار است، همه سر را زير برف کردند و مدّتي به آلن بي اعتراض و او را وادار به عذرخواهي نمودند تا اينکه سرانجام آلن بي حرفش را پس گرفت و مسئله تمام شد و ما دوباره رفتيم دنبال همان سخنراني ها و اعلاميه هاي خودمان. در اين پنجاه سال اگر به دنبال دلايلي هستيم که نشان دهد اسلام هدف قرار گرفته و مسئله اصلي، مسئله دشمني با اسلام و ممانعت از بازگشت به هويّت اسلامي و حکومت اسلامي بوده است، هزاران دليل را مي توان برشمرد. يکي از اين شواهد و دلايل روشن مسئله بوسني است. در بوسني در شهر سرِبِريتسا 120 هزار نفر را در مقابل چشم جهانيان ذبح کردند، چرا؟ چون مسلمان بودند. اينها نه اصول گرا بودند نه افراط گرا بودند نه فانتامنتاليزم، گناه آنها فقط مسلمان بودن بود. چون هنوز جنگ صليبي ادامه دارد بايستي 120 هزار نفر کشته بشوند آن هم در منطقه اي که منطقه اَمن اعلام شده و نيروهاي سازمان ملل متّحد در آنجا شاهد و ناظر هستند. در آسياي مرکزي و در قفقاز مردم به مساجد مي روند و نماز مي خوانند، زن ها حجاب دارند. براي بازگشت آنان به هويّت اسلامي سخن پراکني هاي منفي بسيار مي کنند که اين منطقه دستخوش اصولگرايي اسلامي شده است. فعاليت هاي فرهنگي، تبليغاتي، سياسي و خرابکاري هاي بسيار مي کنند تا از بازگشت اسلام به اين منطقه جلوگيري شود. در ترکيه و فرانسه در مورد حجاب اسلامي تظاهرات برپا مي شود. اين کارها فقط براي جلوگيري از بازگشت به هويّت اسلامي است، نه بمبي در کار است، نه اصولگرايي و نه خرابکاري. يک بار مرحوم حاج امين حسيني مفتي اعظم قدس و رييس شوراي عالي اسلامي که از شخصيت هاي برجسته، روشن بين و مجاهد تاريخ مبارزات اسلامي فلسطين است تصميم گرفت اين مسئله اسلامي را واقعاً اسلامي کند و به همه جهان اسلام از جمله هند و پاکستان، ايران و مصر هيأت هايي را اعزام کرد و از همه خواست به فلسطين بيايند در بيت المقدّس جمع شوند. ميرزا يحيي دولت آبادي يکي از مأمورين بهايي وزارت خارجه آن زمان و سيد ضياءالدين طباطبايي که نخست وزير رضاخان و مجري طرح ها و خواسته هاي انگليس در ايران بود، به نمايندگي از سوي دولت عليه ايران، مأمور شرکت در کنفرانس اسلامي قدس شدند. اين دو نفر از ايران به کنفرانس قدس رفتند تا از طرف ملّت مسلمان ايران به حلّ اين مسئله اسلامي کمک کنند!
بازگشت به هويّت اسلامي و بازگشت به اسلام يک اصل است، شعار نيست و اصلي است که از قرآن گرفته شده است. قرآن در سوره بني اسراييل خطاب به قوم يهود و در سوره انفال خطاب به مسلمانان مي فرمايد: و اِن تعودُ نعود بيايد به سمت خدا، خدا به سمت شما مي آيد، پيروزي هم از سوي خداست و شکي در آن نيست.
تفکري که بايد در جهان اسلام حاکم باشد، اين است که ما همه در يک کشتي هستيم. هيچ کس نمي تواند ادعا کند که مي تواند به تنهايي ناجي خود باشد. اين طرحي است که همه ي منطقه را خواهد بلعيد، مسئله جنگ بين اسلام و غير اسلام است. چه بخواهيم چه نخواهيم به سراغ ما هم خواهد آمد ولو اينکه دورتر از مرزهاي فلسطين باشيم. درک اين انديشه که ما همه در يک کشتي هستيم اهميّت بسزايي دارد. روحيه ضعف، روحيه اي است که دشمن خواسته در اين منطقه حاکم کند و ما بايد به طرق منطقي اين روحيه را از بين ببريم. هم دشمن نقاط ضعف بسياري دارد و هم ما نقاط قوت چندي داريم. جهان اسلام امکانات بسياري، اعم از امکانات اقتصادي، ذخاير ارزشمند نفتي و تسليحاتي، نيروي انساني در اختيار دارد و امّا ضعف عمده ما در وهله نخست، عزم و اراده و در وهله دوّم وحدت و اتحاد است. ما اينک در جهان دولتي اسلامي داريم، هر چند همسايگان اين دولت اسلامي - که براي اولين بار زير نام اسلام و براي هويّت اسلامي ايجاد شد - ارتباط خوبي با او برقرار نکردند، امّا هنوز دير نشده است. ما دولت اسلامي را داريم، کنفرانس اسلامي را داريم و در اين شرايط جهاني و بين المللي مي توانيم نقش جديدي ايفا کنيم. من فکر مي کنم اگر همکاري حساب شده اي بين چهار کشور اصلي منطقه يعني جمهوري اسلامي ايران، عربستان سعودي، مصر، سوريه برقرار شود و اين چهار کشور محوري در منطقه روي مسائل کلان که دامن گير منطقه عربي و اسلامي است با هم به تفاهم و توافق برسند و هماهنگ عمل کنند، مي توانند قدرت بسيار عظيمي در منطقه ايجاد و حرکت دشمن را متوقف کنند. طبيعتاً اينها کافي نيست. من با پيشنهاد آقاي دکتر حبيبي موافقم، ايشان پيشنهاد کردند که جمعي از نخبگان فکري جهان اسلام و جهان عرب انتخاب شوند و براي طراحي مکانيزم مقابله با توطئه هاي عظيم حاکم بر فلسطين گردهم آيند. طرح اصلي استراتژيک مي تواند شالوده ي طراحي هاي اين گروه از نخبگان جهان اسلام و جهان عرب باشد.

پي‌نوشت‌:

1- قائم مقام مرکز مطالعات استراتژيک خاورميانه.

منبع مقاله :
حبيبي، نجفقلي؛ (1379)، مجموعه مقالات سمينار روند اشغال فلسطين، تهران: انتشارات دانشگاه علامه طباطبايي، چاپ اول



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط