نظريه ي کارکردي قشربندي

نظريه ي کارکردي قشربندي که توسط کينگزلي ديويس و ويلبرت مور (1945) مطرح شده است، شايد مشهورترين کار در نظريه ي ساختي - کارکردي باشد. ديويس و مور اين نکته را آشکار ساختند که قشربندي اجتماعي را به گونه اي
سه‌شنبه، 11 آذر 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
نظريه ي کارکردي قشربندي
 نظريه ي کارکردي قشربندي

 

نويسندگان: جورج ريتزر
داگلاس گودمن
مترجمان: خليل ميرزايي
عبّاس لطفي زاده

 

نظريه ي کارکردي قشربندي که توسط کينگزلي ديويس و ويلبرت مور (1945) مطرح شده است، شايد مشهورترين کار در نظريه ي ساختي - کارکردي باشد. ديويس و مور اين نکته را آشکار ساختند که قشربندي اجتماعي را به گونه اي جهان شمول و ضروري لحاظ مي کنند. آنها استدلال کردند که هيچ جامعه اي در جهان وجود نداشته است که بدون قشربندي و يا کاملاً بدون طبقه باشد. قشربندي از نگاه آنها ضرورت کارکردي دارد. همه ي جوامع به چنين نظامي نياز دارند و همين نياز، نوعي نظام قشربندي به بار مي آورد. (1) آنها نظام قشربندي را به عنوان نوعي ساختار در نظر گرفتند و عنوان کردند که قشربندي نه به افراد درون نظام قشربندي بلکه به نظامي سمت ها (2) اشاره دارد. آنها بر اين قضيه تأکيد کردند که چگونه سمت هاي معين، درجات متفاوتي از وجهه را به خود اختصاص مي دهند، اما با اين کاري نداشتند که افراد چگونه اين سمت هاي معين را به دست مي آورند.
بر اين اساس، قضيه ي عمده ي کارکردي اين است که يک جامعه چگونه افراد را به اشغال سمت هاي «شايسته» ي شان در نظام قشربندي برانگيخته و بر آنها مي نشاند. اين قضيه دو مسئله به وجود مي آورد: نخست اين که، چگونه يک جامعه اشتياق لازم براي پذيرش سمت ها را به افراد « شايسته » تزريق مي کند؟ و دوم اين که، پس از اشغال سمت هاي مقتضي توسط افراد، جامعه چگونه ميل لازم براي انجام التزامات اين سمت ها را به آنها القاء مي کند؟
انتصاب اجتماعي شايسته در جامعه به سه دليل مطرح مي شود: نخست اين که، برخي از سمت ها نسبت به سمت هاي ديگر خوشايندترند. دوم آن که، برخي از سمت ها نسبت به سمت هاي ديگر براي بقاي جامعه مهم ترند. و سوم اين که، سمت هاي اجتماعي مختلف توانايي ها و استعدادهاي متفاوتي را مي طلبند.
گرچه اين قضايا در مورد همه ي سمت هاي اجتماعي صدق مي کنند، اما ديويس و مور به سمت هايي علاقه نشان داده اند که به لحاظ کارکردي براي جامعه اهميت بيشتري دارند. به نظر آنها، سمت هايي که در نظام قشربندي در بالاترين مراتب قرار دارند همان سمتهايي اند که پذيرش آنها ناخوشايندتر ولي براي بقاي جامعه مهم تر هستند و به بيشترين توانايي و استعداد نياز دارند. بعلاوه، جامعه بايستي پاداش هاي بيشتري براي اين سمت ها قائل شود تا تعداد افراد لازم براي پذيرش آنها کافي باشد و افرادي که اين سمت ها را بر عهده مي گيرند با جديت بيشتري کار مي کنند. ديويس و مور عکس اين قضيه را نيز گرچه به بحث نکشيدند، اما به طور ضمني مورد تأييد قرار دادند. بدين معنا که سمت هاي فروپايه در نظام قشربندي خوشايندتر ولي کم اهميت تر هستند و به توانايي و استعداد کمتري نياز دارند. با اين حال، جامعه کمتر نياز به اطمينان از اين مسئله دارد که آيا افراد اين سمت ها را بر عهده مي گيرند و با جديت به وظايف خود عمل مي کنند يا نه.
ديويس و مور استدلال نکردند که جامعه به منظور اطمينان از انتصاب شايسته ي افراد در سمت هاي بلندپايه، و وجود افراد کافي براي اين سمت ها نوعي نظام قشربندي را آگاهانه ترتيب مي دهد. بلکه آنها آشکار ساختند که قشربندي نوعي « تدبير تکامل يافته ي ناآگاهانه » است. با وجود اين، اين تدبير نوعي ابزار است که اگر جامعه اي بخواهد بقا داشته باشد بايد آن را به کار گيرد و به کار مي گيرد.
مطابق با ديدگاه ديويس و مور، جامعه براي اطمينان از انتصاب افراد شايسته در سمت هاي بلند پايه بايد براي اين افراد پاداش هاي گوناگوني از جمله وجهه ي بالا، حقوق بالا، و فراغت کافي در نظر بگيرد. براي مثال، به منظور تضمين وجود پزشکان کافي براي جامعه بايستي يک چنين پاداش ها و حتي پاداش هاي ديگري را براي آنها لحاظ کنيم. ديويس و مور به طور تلويحي بيان کردند که بدون ارائه ي يک چنين پاداش هايي نمي توان از آدم ها انتظار داشت که آموزش هاي « طاقت فرسا » و « پرهزينه » ي پزشکي را بپذيرند. از استدلال آنها چنين بر مي آيد که افراد حاضر در رأس جامعه، بايد هم پاداش هاي متناسب با جايگاه شان را دريافت کنند. اگر آنها اين پاداش ها را دريافت نکنند، سمت هاي مهم نظامي خالي و بي تصدي باقي مانده و جامعه دچار اختلال مي شود.
نظريه ي ساختي - کارکردي در باب قشربندي از زمان انتشارش در سال 1945 با انتقادات فراواني رو به رو بوده است (براي آشنايي با نخستين انتقاد مهم در اين زمينه، رجوع کنيد به تامين، 1953؛ و به منظور آشنايي با خلاصه اي از انتقادات وارده ي عمده تا آن زمان، رجوع کنيد به هواکو، 1996؛ همچنين براي آشنايي با يک جمع بندي فلسفي، رجوع کنيد به مک لافلين، 2001).
يکي از انتقادات مهم صورت گرفته اين است که نظريه ي کارکردي قشربندي، صرفاً جايگاه ممتاز کساني را که قدرت، ثروت و وجهه را در جامعه در اختيار دارند استحکام مي بخشد؛ با اين استدلال که چنين آدم هايي سزاوار پاداش هاي دريافتي شان هستند و در واقع ارائه ي يک چنين پاداشهايي به صلاح جامعه است.
نظريه ي کارکردي همچنين مي تواند به دليل اين استدلالش مورد انتقاد قرار گيرد که چون نوعي ساختار اجتماعي قشربندي شده اي در گذشته وجود داشته است، پس بايستي در آينده نيز تداوم داشته باشد. در حالي که اين امکان وجود دارد که آيندگان، جامعه ي خود را به شيوه هاي قشربندي نشده اي سازمان دهند.
بعلاوه، برخي ها استدلال مي کنند اين عقيده که سمت هاي کارکردي به لحاظ اهميت شان براي جامعه با يکديگر تفاوت دارند، چندان قابل دفاع نيست. آيا مي توان گفت اهميت مأموران جمع آوري زباله براي بقاي جامعه از مديران تبليغاتي کمتر است؟ به راستي که مأ‌موران جمع آوري زباله به رغم حقوق و وجهه ي پايين، ممکن است براي بقاي جامعه مهم تر باشند. حتي در مواردي که مي توان گفت يک سمت معين کارکرد مهم تري براي جامعه دارد، لزوماً پاداش هاي بيشتر به آن تعلق نمي گيرد. چه بسا پرستاران، بسيار بيشتر از ستارگان سينما براي جامعه اهميت داشته باشند، اما از قدرت، وجهه و درآمد بسياري کمتري نسبت به آنها برخوردارند.
به راستي آيا آدم هاي لايق براي اتخاذ سمت هاي بلندپايه کمياب اند؟ در حقيقت، بسياري از مردم از کسب آموزش هاي لازم براي دست يابي به سمت هاي معتبر محروم اند، حتي اگر استعداد و توانايي آن را داشته باشند. براي مثال، در حرفه ي پزشکي همواره تلاش مي شود تا تعداد پزشکان شاغل محدود بماند. به طور کلي، بسياري از آدم ها هرگز فرصت اين را به دست نمي آورند که توانايي و قابليت خود را براي اتخاذ سمت هاي بلندپايه نشان دهند، حتي اگر به مشارکت شان نياز مبرمي وجود داشته باشد. واقعيت امر اين است که آنهايي که سمت هاي بلندپايه را در اختيار دارند، از پايين نگه داشتن تعداد و بالا بردن قدرت و درآمدشان سود مي برند.
نهايتاً مي توان چنين استدلال کرد که حتماً ضرورت ندارد که براي وا داشتن افراد به پذيرش سمت هاي بلند پايه، قدرت، وجهه و درآمد بالا به آنها اعطاء کنيم. انسان ها را مي توان به واسطه ي خشنودي از اجراي بهتر کار يا از طريق استفاده از فرصت هاي شغلي براي خدمت به ديگران نيز براي پذيرش اين سمت ها برانگيخت.

پي‌نوشت‌ها:

1- اين استدلال، نمونه اي از يک استدلال غايت شناختي است. در اين جا به اين تعريف بسنده مي کنيم که استدلال غايت شناختي استدلالي است که جهان اجتماعي را داراي منظور و هدف مي پندارد، اهدافي که موجب ايجاد ساختارها و رويدادهاي مورد نياز جهان مي شود. در اين مورد، از آن جا که جامعه به قشربندي «نياز» دارد، بنابراين يک چنين نظامي را به وجود مي آورد.
2. Positions

منبع مقاله :
ريتزر، جورج؛ گودمن، داگلاس جي. (1390) نظريه جامعه شناسي مدرن، ترجمه: خليل ميرزايي و عباس لطفي زاده، تهران: انتشارات جامعه شناسان، چاپ اول



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.