نقد مباني كلامي تفسير اماميه در آثار اهل سنت

تفسير اماميه يكي از جريانهاي پويا و ريشه دار قرآن پژوهي در جهان اسلام به شمار مي آيد و پيشينه اي بس كهن در عهد امام علي‌ (عليه السلام) دارد. همان طور كه در بخش دوم كتاب گذشت، دانش تفسير قرآن مرهون سخنان علي (عليه
شنبه، 15 آذر 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
نقد مباني كلامي تفسير اماميه در آثار اهل سنت
نقد مباني كلامي تفسير اماميه در آثار اهل سنت

 

نويسنده: علي راد




 

اشاره

تفسير اماميه يكي از جريانهاي پويا و ريشه دار قرآن پژوهي در جهان اسلام به شمار مي آيد و پيشينه اي بس كهن در عهد امام علي‌ (عليه السلام) دارد. همان طور كه در بخش دوم كتاب گذشت، دانش تفسير قرآن مرهون سخنان علي (عليه السلام) و سپس آموخته هاي ابن عباس از ايشان است و ابن عباس شاگرد امام علي (عليه السلام) بود و گستره ي دانش خويش را در مقايسه با علم علوي به سان قطره در برابر دريا مي دانست. بعد از امام علي (عليه السلام) ديگر معصومان شيعه اين جريان را توسعه دادند و در عهد صادقين (عليهما السلام) شاهد اوج گيري معارف قرآني در بيانات اين دو امام همام هستيم. بعد از عهد معصومان، بزرگان و مفسران اماميه با تأسي به تراث اهل بيت به توسعه و تنظيم تفسير شيعه همت گماشتند و هم اكنون در دوره معاصر نيز در قم و نجف بزرگاني از شيعه اين رسالت را ادامه مي دهند.
تفسير اماميه بنا به عوامل مختلف سياسي، اجتماعي و فرهنگي، هماره ي تاريخْ آماج نقدها و انكارهاي مخالفان از اهل سنت بوده است. بيشتر اين اشكالات ريشه در اختلافات كهن كلامي اماميه و سنّي داشته و ناشي از فقدان درك درست مخالفان از مباني كلامي اماميه در تفسير قرآن بوده است. مفسران اماميه، نقدها و اشكالات مخالفان را بي پاسخ نگذاشته اند و در تفاسير و ديگر آثار خود بدان پاسخ داده اند. در دوره ي معاصر نيز اشكالات اهل سنت عليه مباني كلامي تفسير اماميه به طور گسترده در كتابهاي آنان تكرار شده و گاه برخي از آنان كتاب مستقلي را به نقد تفسير اماميه اختصاص داده اند.
يكي از اهداف اين پژوهش، شناسايي اين نقدها و پاسخ دهي منطقي و علمي به آنها بوده است. از يادكرد عبارت « رويكرد نقّادانه به آراء... » در عنوان كتاب، قصد پاسخ دهي به اشكالات سه تن از نويسندگان اهل سنت عليه مباني كلامي اماميه در تفسير را داشتيم كه اينك در اين بخش به آنها مي پردازيم.
قلمرو زماني مدنظر براي شناسايي نقدها، دوره ي معاصر و آثار مشهور مخالفان بوده است. از اين رو، به نگاشته هاي پيش از چند دهه ي اخير نپرداخته ايم؛ چرا كه آثار معاصر، خود استوار بر پنداره هاي پيشينيان اهل سنت و گزارشگر ادعاهاي آنان بوده اند. دوم اينكه قصد پاسخ گويي به همه شبهات و نقدهاي مطرح عليه تفسير اماميه را نداريم و تنها به آن دسته از اشكالات آنان مي پردازيم كه ناظر به مباني كلامي اماميه در تفسير باشد.
پس از بررسيهاي اوليه روشن شد كه نقدهاي نسبتاً مهم و اساسي عليه مباني كلامي اماميه در تفسير، بيشتر در آثار سه تن از نويسندگان معاصر اهل سنت آمده است كه عبارتند از:
الف) دكتر محمدحسين ذهبي (متوفي 1977م) مؤلف كتاب التفسير و المفسرون: بحث تفصيلي عن نشاه التفسير و تطوره، كه در بخشي از آن به نقد تفسير شيعه پرداخته است.
ب) دكتر محمد محمدابراهيم عسّال (متوفي حدود 1985م ) از استادان دانشگاه الازهر، نويسنده ي كتاب الشيعه الاثني عشريه و منهجهم في التفسير، كه آن را به قصد نقد تفسير شيعه نوشته است. اين اثر رساله دكتري ايشان در دانشگاه الازهر مصر بوده و در سال 1981 ميلادي تأليف آن را به پايان رسانده است.
ج) دكتر عبدالرحمن فهد الرومي ( در قيد حيات ) نويسنده ي كتاب اتجاهات التفسير في القرن الرابع عشر، كه در بخشي از اين كتاب به نقد تفسير شيعه پرداخته است.
در چند دهه ي اخير، آثار ذهبي، عسّال و رومي در مجامع علمي داخل و خارج از كشور مورد توجه قرآن پژوهان مسلمان و غيرمسلمان قرار گرفته و نوعي شهرت و مرجعيت در نقد تفسير شيعه پيدا كرده اند. از اين رو، بر آن شديم به بررسي و نقد اشكالات بپردازيم. پيش از آشنايي با اشكالات مخالفان، تذكر نكات ذيل ضروري است:
1. اساس بررسيهاي انتقادي، آگاهي مستند، دقيق و جامع، از مباني فكري و ديدگاههاي طرف مقابل است؛ اساس نقد و امكان تحقق گفتگوي صحيح، بر آشنايي دقيق و داوري بي طرفانه ي طرفين نقد از مباني نظري يكديگر متكي است.
2. توصيف بنيادهاي نظري يك مكتب، معمولاً در قالب « نظريه » طراحي و ارائه مي شود(1)، اين مهم را بزرگان متخصص هر مكتب، با استناد به منابع علمي آن، انجام مي دهند و نظريه ي مكتبشان را در عرصه هاي گوناگون انديشه و عمل تبيين مي كنند و آن را مبناي خود و ديگران در توصيف و نقد مكتب خويش قرار مي دهند. اين قاعده، در تمامي مكاتب فكري، مقبول متفكران حوزه ي علوم اسلامي و انساني است. از اين رو، در مطالعات انتقادي، آشنايي دقيق ناقد با نظريه ي مقبول طرف مقابل، اهميتي مضاعف دارد و ناقد بايد در چارچوب نظريه ي مقبول، به نقد و بررسي ديدگاه مقابل بپردازد. بدون فهم كامل يك نظريه، اقدام به نقادي، جهدي بي توفيق است. تقرير معيوب و فهم معوج يك نظريه، ابطال آن را آسان مي كند، اما چنين ابطالي را چه سود؟ (2) نقد بدون فهم و رد بدون درك، نشانه ي گستاخي جاهلانه و حق نشناسي نقاد است.(3) پس صحت و اعتبار نقد، وابستگي تام به إشراف علمي ناقد به نظريه ي رقيب دارد و همين نكته، مرز نقد با تخريب را روشن مي سازد، چرا كه نقد به معناي سنجش يك ديدگاه براساس ترازوي منطقي است و تعيين اعتبار، صحت و دقت آن بر مبناي ملاكهاي عيني است كه از آن با عنوان اصل « تقدم فهم بر نقد »‌ياد مي شود.
3. تقرير روشن ديدگاه مخالف، نزد دانشمندان مسلمان، حاكي از دقت نظر آنها در رعايت اين اصل نقادي است؛ شتابزدگي در مقام نقد، مانع فهم دقيق ناقد مي گردد و نقد منهاي فهم درست ديدگاه مخالف، مصداق اين تعبير است: « خود مي كشي و خود تعزيه مي كني » يا « خود مي گويي و خود مي خندي .» (4) همچنين پرهيز از نقد گوينده به جاي نقد سخن، و احتراز از مغالطه ي انگيزه و انگيخته ( نظريه ) از شرايط نقد بي طرفانه است. اين اصل نقش مؤثري در نقد و ارزيابي بي طرفانه ي نظريات دارد و در روايات متعددي بر اين اصل تأكيد شده است كه در مقام نقد به سخن نگاه كنيد نه به سخنگو.(5) البته معناي اين سخن، نفي اعتبار و اهميت نقد انگيزه ها نيست، بلكه تأكيد بر اين نكته است كه از نقد انگيزه ها نمي توان نقد انگيخته را استنتاج كرد.(6)
نكات سه گانه پيشين را تذكر داديم تا تأكيد كنيم كه اولاً نظريه پردازي در هر حيطه از علوم انساني و اسلامي بر شناخت و نقد اولويت دارد و ثانياً اينكه ناديده گرفتن اصول علمي و اخلاقي نقد، موجب مغالطه مي شود و حقيقت را دگرگون مي كند.(7) تعصب و تقليد و روحيه تهاجمي داشتن ذهبي، عسال و رومي مانع نقد علمي و منصفانه مباني كلامي تفسير اماميه از سوي آنان شده است. اساساً هيچ يك از اين سه نويسنده تقرير درست و جامع از نظريه تفسيري اماميه ارائه نكرده و صرفاً به گزينش و گزارش مطالبي از تفاسير مأثور نه چندان معتبر اماميه اكتفا نموده اند، بدون اينكه خواسته باشند ديدگاه اماميه در تفسير را از بزرگان اين مذهب و منابع معتبر آن تبيين نمايند. از اين رو، خواننده انتظار ارائه ي تصويري جامع و دقيق از نظريه ي تفسيري اماميه در كتابهاي ايشان به دست نمي آورد.

آشنايي با منتقدان معاصر تفسير اماميه

يك. ذهبي

محمدحسين ذهبي، يك چهارم از كتاب التفسير و المفسرون ( 300 صفحه ) را به بررسي مذهب شيعه و تفاسير آنها اختصاص داده است. او مهم ترين آموزه هاي اعتقادي شيعه را عصمت، مهدويت، رجعت و تقيه دانسته، و در بررسي تفاسير شيعه نيز بيشتر به همانها مي پردازد. ذهبي معتقد است كه شيعه، قرآن را براساس آموزه هاي خود تفسير مي كند. او، درواقع آميزه اي از گرايش اخباري آميخته با غلوّ را معيار خود در معرفي و نقد شيعه قرار داده است. عمده ملاكهاي وي در انتخاب موضوعات بحث، همان محورهاي قديمي و هميشگي مورد اختلاف شيعه و سني ( به ويژه دو قطب اخباري، شيعه، سلفيِ سني ) بوده است:
1.آموزه هاي اعتقادي: امامت، عصمت، رجعت، مهدويت
2.مسائل كلامي: سحر، تحريف قرآن، رؤيت خدا، هدايت و گمراهي و...
3. مسائل فقهي و اصولي: وضو، نكاح اهل كتاب، متعه، اجماع، استحسان و...
4. مسائل عرفاني: ظاهر و باطن و برداشتهاي عرفاني از آيات(8).
ذهبي تفسير شيعه را چنين توصيف مي كند:
« اماميه ي اثناعشريه نيز قرآن را براساس عقيده و ميل و هواي نفس خودشان تفسير مي كنند. اينان در تفسير مذهبي خود هيچ دست آويز درست و دليل روشني ندارند، بلكه اينها پندارهايي است كه بر اثر عقيده ي نادرست آنان در ذهنشان جاي گرفته و خرافاتي بيش نيست كه در انديشه هاي فاسد آنها لانه كرده و خرافات در خرافات و ترّهات است. »(9)
او در پايان گزارش خود از اصول شيعه و ديدگاه آنها در تفسير قرآن و منابع تفسيري، اشاره اي به مهم ترين منابع روايي شيعه مانند كتب اربعه ي حديثي، وسائل الشيعه و بحارالانوار دارد، و به نقل از الوشيعه همه آنها را خرافات و نارواهايي مي شمارد كه متن آنها جعلي و سلسله اسناد آنها ساختگي است(10). با اين مقدمه، در تحليلي كوتاه، شخصيت فكري ذهبي را مي توان چنين تصوير كرد:
« ذهبي، يك سنت گرا و كم و بيش آشنا با فرهنگ غرب است. ديدگاه او نقلي است؛ در كلام، اشعري، و در فقه پيرو احمد بن حنبل و سلفي است. نگاه او به تاريخ و فقه و اصول و حديث و تفسير، برخاسته از مشرب كلامي اوست. از ميان تفاسير به تفسير البحر المحيط ابوحيان اندلسي و ابن تيميه استناد مي جويد. سخن ابن تيميه را بر ديگران ترجيح مي دهد. صحاح را راست ترين كتابها پس از كتاب خدا مي داند. دو كتاب منهاج السنه ( ابن تيميه ) و مقدمه ابن الصلاح را، در رتبه، پس از صحاح قرار مي دهد. از ميان كتابهاي فقه و اصول، الفتاوي ابن تيميه و الموافقات ابواسحاق شاطبي را برگزيده است. در رجال، توجه خاصي به لسان الميزان و تهذيب التهذيب ابن حجر عسقلاني و ميزان الاعتدال ذهبي دارد. در بررسي فرقه ها و مذهبها، كه از مهم ترين بخشهاي كتاب او به شمار مي رود و در گزارش عقايد شيعه، بيش از همه، به الفرق بين الفِرَق بغدادي و پس از آن به كتاب التبصير في الدين ابوالمظفر اسفرايني و تبيين كذب المفتري ابن عساكر و الوشيعه الي عقائد الشيعه موسي جارالله اعتماد دارد. مؤلفان آثار ياد شده، جداي از تفاوت حوزه هاي دانشي آنها، داراي مباني مشترك و ديدگاه هم سوي كلامي و فكري عليه شيعه هستند و گرايشهاي اخباري- سلفي دارند؛ انديشه اي كه هرگونه نوآوري را بدعت در دين مي داند و آن را كفر و زندقه مي خواند. ذهبي با نگاه ابن تيميه به تفسير مي نگرد و با نظر بغدادي و ابوالمظفر اسفرايني و موسي جارالله در مورد فِرَق و مذاهب ( به ويژه شيعه ) به تحليل و داوري مي نشيند. »(11)
از آنچه آمد، به وضوح، تعصب و تقليد ذهبي، گزينشي برخورد كردن با تفسير اماميه، اعتماد به تفاسير مأثور غيرمعتبر و تأثيرپذيري آشكار وي از آراء ابن تيميه، جارالله و ... به چشم مي خورد.

دو. عسّال

در بين آثار معاصر اهل سنت، كتاب الشيعة الاثني عشريه و منهجهم في التفسير، تأليف محمد محمد ابراهيم عسّال در نهصد صفحه، گسترده ترين اثري است كه تنها به بررسي و نقد تفسير اماميه اختصاص يافته است. نويسنده ي اين اثر از استادان سابق تفسير و علوم قرآني دانشكده ي اصول دين دانشگاه الازهر مصر بوده كه براي احراز رساله ي دكتري در سال 1401هجري آن را تأليف كرده است. در نگاه احمد غامدي و علي احمد سالوس، اهميت اين كتاب تا حدي بوده كه بر آن مقدمه زده و از كار نويسنده با تجليل ياد كرده اند. اين دو در مقدمه هاي خود از تلاش عسّال در نگارش اين اثر به عنوان « پژوهش بزرگ » ياد كرده و رساله ي وي را در نشان دادن تأثير جريان غلو در تفسير شيعه قابل توجه خوانده اند.(12) ساختار كلي كتاب عسّال از يك مقدمه، چهار باب و خاتمه تشكيل يافته است.
در باب اول، با عنوان « الشيعه و نشأتهم و اهم عقائدهم »، به تاريخ پيدايش فَرقِ شيعي، آشنايي مختصر با امامان شيعه، اهم عقايد شيعه، برخي از مسائل مهم فقهي در فرقِ شيعه و اهم مصادر شيعه در عقايد، احكام و تفسير پرداخته است.
باب دوم با عنوان « موقف الشيعه من تفسير القرآن و نظرتهم اليه » از سه فصل كلي تشكيل شده است. موضوع فصل اول تبيين ديدگاه شيعه اثناعشري در تفسير قرآن است كه مهم ترين آنها مبحث « امامان آل البيت تنها مفسران و ترجمان قرآن » است. موضوع فصل دوم « التفسير الباطني عند الشيعه و اثره في تلاعبهم بنصوص القرآن » به بررسي تفسير باطني در تفاسير شيعه اختصاص دارد. وي در اين فصل، كه فاقد بخش و مبحث زيرين است، با ارائه ي نمونه هاي متعددي از تأويل برخي الفاظ قرآني در تفاسير شيعه، مفسران شيعي را متهم كرده است كه نصوص قرآن را بازيچه قرار داده اند تا عقايد خود را از اين طريق تثبيت كنند. فصل سوم به تأثير مسأله ي تحريف در تفسير قرآن اختصاص دارد. عسّال بي مهابا جمهور مفسران شيعه را متهم به پذيرش تحريف در قرآن نموده است و قول به تحريف قرآن را، چه به شكل كاستي آيات و سوره ها و چه به شكل تغيير ترتيب كلمات و آيات، اجماعي در تفاسير، جوامع حديثي، منابع اعتقادي و كلامي شيعه خوانده است.(13)
در باب سوم كتاب، « عقائد الشيعه الاثني عشريه و اثرها في التفسير » به تأثير اعتقادات كلامي شيعه در تفسير پرداخته است. در باب چهارم كتاب، « تفاسير الشيعه بين الغلو و الاعتدال » تفاسير شيعه را به دو نوع تفاسير غلات و تفاسير معتدلين تقسيم نموده و از هركدام نمونه هايي را گزارش كرده است. تفسير امام حسن عسگري، تفسير قمي، الصافي، البرهان، مجد البيان، مرآة الانوار، و بيان السعاده را از جمله تفاسير غلات به شمار آورده و تفاسيري چون مجمع البيان، جوامع الجامع، كنز العرفان، تفسير شبّر، آلاء الرحمن و تفسير المبين محمدجواد مغنيه را در زمره تفاسير معتدل قرار داده است.

سه. رومي

فهد بن عبدالرحمن رومي نزديك به 90 صفحه از كتاب اتجاهات التفسير في القرن الرابع عشر را به نقد تفسير شيعه و به طور خاص تفسير الميزان علامه طباطبايي اختصاص داده است.(14) تأثيرپذيري وي از عسّال معلوم نيست؛ لكن از آراء ابن تيميه در نقد اعتقادات شيعه(15) و كتاب التفسير و المفسّرون ذهبي، در نقد تفسير اماميه تأثير پذيرفته است.(16) رومي بعد از مقدمه اي كوتاه در معرفي شيعه، فِرَق شيعي و اعتقادات آنها(17)، به منهج تفسيري شيعه پرداخته و چنين نوشته است:
« شيعيان شيوه ي مستقلي در تفسير دارند، براساس آن عمل مي كنند و احدي با آنان در اين شيوه شريك نيست و در موارد متعددي با منهج تفسيري اهل سنت و جماعت اختلاف دارند. » (18)
وي در ادامه ي ارزيابي خود از منهج تفسير اماميه، چنين بيان مي كند:
« مَثَل من كه مي خواهم درباره ي شيوه ي تفسيري اماميه سخن گويم، مثَل مردي است كه در مقابل قصري بلند و باشكوه، با ستونهاي شكسته و ويران، ايستاده است؛ قصري كه اركانش فروريخته و آثار شكوهش از ميان رفته و چيزي جز عيب و نقص آن آشكار نمانده است. من اين سخن را از سر تعصب و كينه نمي گويم، بلكه چون اين شيوه را از پاي بست ويران مي بينم، چنين حكم مي كنم. »(19)
رومي با استناد به برخي از روايات و سخنان برخي از مفسران اماميه ويژگيهاي منهج تفسيري اماميه را قائل شدن به وجود بطن براي قرآن و انحصار تأويل آن براي امامان(20)، جري قرآن بر اهل بيت و دشمنان آنان (21)، اعتزال گرايي در تفسير عقلي قرآن (22)، تحريف قرآن(23)، تفسير و تأويل آيات حسب اعتقادات (24) برشمرده است.
از نگاه وي خاستگاه انحراف منهج تفسيري شيعه عدم اعتبار روايات صحابه نزد آنان است. مبتني بر همين اعتقاد شيعيان مجبور شدند به اموري چون نقل روايات موضوع و انتساب آنان به ائمه شيعه، دارا بودن مقام تشريع امامان به دليل عصمت آنان، باطن گرايي در تفسير آيات، جري و تطبيق، و تحريف قرآن روي بياورند. در نگاه ايشان انكار تحريف قرآن از سوي برخي از اماميه از روي تقيه است و كتابهاي مورداعتماد آنان انباشته از روايات تحريف است. همچنين شيعه مجبور شد به تقيه، رجعت، بدا و امامت اعتقاد پيدا كند بدون اينكه دليل معتبري از قرآن و سنت صحيح داشته باشد.(25)

پي‌نوشت‌ها:

1. درباره ي مفهوم نظريه و ضرورت نظريه پردازي، رك: علي رضا شايان مهر، دايرة المعارف تطبيقي علوم اجتماعي، نشر كيان، تهران، 1377ش، ص 143؛ علي دلاور، مباني نظري و عملي پژوهش در علوم انساني و اجتماعي، رشد، تهران، 1374ش، ص 52.
2.احد فرامرز قراملكي، روش شناسي مطالعات ديني، دانشگاه علوم اسلامي رضوي، مشهد، 1385ش، ص 210.
3.محمد اسفندياري، « درك كردن و رد كردن »، آينه پژوهش، شماره اول، سال پنجم، ص 14-2.
4.درباره اصول و اخلاق نقد،‌رك: احمد حسين شريفي، اخلاق كاربردي، نشر معارف، قم، 1387ش، ص 87-93؛ علي اكبر كلانتري، اخلاق كاربردي، نشر معارف، قم، 1385ش، ص 252-260؛ حسن اسلامي، « اخلاق نقد و فرهنگ نقادي »، مجله پژوهش و حوزه، شماره 23 و 24، دفتر تبليغات اسلامي، پاييز و زمستان 1384ش.
5.واگرفته از سخن امام علي (عليه السلام) «... انظر الي ما قال و لا تنظر الي من قال ». رك: ابن الدمشقي، جواهر المطالب في مناقب الإمام علي (عليه السلام)، تحقيق محمدباقر محمودي، مجمع إحياء الثقافة الإسلاميه، قم، 1416ق، ج2، ص 151. البته روايات ديگري هم وجود دارند كه به ضرورت توجه به گوينده نيز تأكيد نموده اند. براي رفع اين تعارض ظاهري، رك: حسن اسلامي، جايگاه گوينده در اعتبار گفتار از ديدگاه احاديث، حديث پژوهي، شماره اول، كاشان، دانشگاه كاشان، 1388ش، ص 167-179.
6.احد فرامرز قراملكي، پيشين، ص 213. تفصيل آن را رك: عبدالكريم سروش، دگماتيسم نقاب دار يا ايدئولوژي شيطاني، نشر ياران، تهران، 1361ش.
7.رك: علي اصغر خندان، مغالطات، بوستان كتاب، قم، 1380ش.
8.ذهبي: پيشين، ج2، ص 23-39.
9.همان، ج2، ص 16.
10.همان، ج2، ص 40 (‌به نقل از الوشيعة إلي مذهب الشيعة، موسي جارالله ).
11.محمدحسن مددي، « تأملي در نقد ذهبي از مجمع البيان »، مجله پژوهشهاي قرآني، ش 29-30، ويژه نامه علامه طبرسي (رحمه الله)، دفتر تبليغات اسلامي خراسان، بهار و تابستان 1381ش.
12.غامدي در مقدمه خود مبتني بر مطالب كتاب به خاستگاه تاريخي اختلاف ميان امت اسلامي اشاره نموده و پذيرش افسانه ي عبدالله بن سبأ و گرايش به غلو در شيعه نسبت به ساحت امام علي و ديگر امامان را از عوامل مؤثر در اين موضوع خوانده است. با وجود تكثر آغازين در مرحله ي پيدايي فرق اسلامي، بيشتر آنها همانند مرجئه، خوارج، معتزله از بين رفتند. اماميه از معدود فرق باقي مانده است كه دو دليل در بقاي آن نقش داشته است: نخست تقويت مباني مكتب اماميه با تأليف آثار متعدد در تأويل قرآن و روايات نبوي و ديگري وضع احاديث دروغين بر پيامبر اسلام از سوي راويان شيعي. در بخش ديگري از مقدمه بر روشمندي كار عسّال تأكيد نموده و ويژگيهايي چون اعتماد بر منابع شيعه در بيان اعتقادات آنان، عدم الزام شيعه به نظر غيراجماعي نزد آنان، پذيرش ديدگاه صحيح شيعه در صورت وجود و عرضه ي ديدگاه هاي شيعه بر قرآن براي آن برشمرده است. رك: محمد محمد ابراهيم عسّال، الشيعة الاثني عشرية، و منهجهم في التفسير، الاولي، منصور للطباعة و التوزيع، 1427ق، بي جا، ص أ و ب.
13.عسّال،‌ پيشين، ص 275.
14.فهد بن عبدالرحمن الرومي، اتجاهات التفسير في القرن الرابع عشر، الرشد، رياض، 2002م، ج1، ص 183-278.
15. همان، ج1، ص 235.
16.همان، ج1، ص 11 و 235.
17.همان، ج1، ص 183-192.
18.همان، ج1، ص 192؛ در جاهاي ديگر نيز همين مدعا را درباره تفسير شيعه آورده است: همان، ص 25، 235، 252.
19.همان، ج1، ص 250.
20.رومي، ج1، ص 194. در همين جا با استناد به روايت « أنّ القرآن حمّال ذو وجوه » از امام علي (عليه السلام) و روايت «... يا جابر أنّ للقرآن بطناً و للبطن بطن و ظهراً‌و للظهر ظهر ... » از امام صادق (عليه السلام)‌و سخني از كاشف الغطاء ‌نسبي بودن بطن آيات را در نزد اماميه مقبول شمرده است.
21.همان، ج1،‌ص 195.
22.وي تحت تأثير سخنان ذهبي ( التفسير و المفسرون، ج2، ص 25) بر اين رأي رفته است كه تفاسير شيعه در مسائل كلامي به روشني متأثر از ديدگاه معتزله است و دليل آن به شاگردي تعدادي از بزرگان شيعه نزد برخي از مشايخ معتزله برمي گردد و اين نكته در تفاسيري چون تفسير امام حسن عسگري و الامالي شريف مرتضي و مجمع البيان طبرسي ديده مي شود. همان، ج1، ص 195، ص 228.
23.همان، ج1، ص 195. قول به تحريف را مذهب راسخي نزد شيعه دانسته و مؤلفاني مستقل درباره ي آن نوشته اند. قول به سلامت قرآن از تحريف را همسوي با اصل تقيه و در تعارض جدي با روايات متواتري مي دانند كه قائل به تحريف قرآن هستند. همان، ج1، ص 200-201.
24.همان، ج1، ص 202-219.
25.همان، ج1، ص 252.

منبع مقاله :
راد، علي، (1390)، مباني كلامي اماميه در تفسير قرآن: با رويكرد نقّادانه به آراي ذهبي، عسّال و رومي، تهران: سخن، چاپ اول



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط