با بررسي تاريخي به نظر مي رسد كه پيامبر به اصحاب خويش كيفيت اجتهاد عقلي در فهم نصوص شرعي ( قرآن يا سنت ) را آموخته است و برخي از آيات قرآن خود دربردارنده براهين عقلي هستند مثل: « لَوْ کَانَ فِيهِمَا آلِهَةٌ إِلاَّ اللَّهُ لَفَسَدَتَا » ( انبياء/22 ) . در فهم احاديث مختلف نيز از ائمه اطهار در توضيح معاني كلمات قرآن همچون دست داشتن خدا، عرش، كرسي و شيء بودن خدا يا مكان داشتن خدا از عقل استفاده شده است. (1)
مفسران قرآن از همان آغاز نزول قرآن، لازم ديده اند تا از نيروي فكر، استدلال و قرينه هاي عقلي، در تفسير آيات قرآن استفاده كنند. در دوره تابعيان روش عقلي ( اجتهادي ) در تفسير قرآن رشد كرد (2) و به تدريج توسعه يافت و در فهم آيات قرآن، نقش فراواني داشت و در تفاسير بعدي در كنار روش نقلي به روش عقلي توجه بيشتر شد.
روش عقلي در قرون بعدي به ويژه به وسيله معتزله اوج گرفت و در شيعه نيز تفاسيري همچون تفسير تبيان شيخ طوسي ( 385-460ق ) ، مجمع البيان شيخ طبرسي ( م 548 ق ) ظهور يافت. در اهل سنت نيز در تفسير كبير فخر رازي اين روش رشد دوچنداني داشت و در دو قرن اخير نيز رشد بيشتري كرد. در اهل سنت تفسير روح المعاني از آلوسي ( م1270 ) و در المنار از رشيد رضا ( 1865-1935م ) و . . . حاصل آن بود و شيعه هم در تفسير القرآن و العقل نورالدين اراكي و تفسير قرآن كريم ملاصدرا و تفاسير كلامي همچون تفسير آلاء الرحمن و الميزان، مباحث عقلي فراواني شكل گرفت.
بررسي تعارض عقل و نقل در قرآن
پرسشي كه در بين مفسران معاصر مطرح است آن است كه آيا عقل مي تواند با نقل معارض باشد؟ به نظر مي رسد كه پاسخ مثبت باشد؛ اما تعارض عقل و دين سخن ناصوابي است، چنان كه تعارض نقل و دين نامعقول است، زيرا عقل در درون هندسه معرفت ديني جاي گرفته و منبع معرفتي آن قلمداد شده است. (3) پرسش ديگري كه در پي سخن پيش گفته مي آيد آن است كه چه راهكاري براي حل تعارض عقل و نقل وجود دارد؟ در پاسخ اين پرسش، بايد گفت در مواردي كه عقل و نقل ناسازگار هستند، لازم است به يقين عقلي، اخذ شود؛ مثلاً روايت يا آيه اي را كه با مطلب يقيني و برهاني عقل ناسازگار است از ظاهر خويش منصرف شده و آن را به معنايي موافق با دليل عقلي تأويل مي برند.البته قابل ذكر است كه موارد تعارض نقل با عقل هميشه از مصاديق روشني نظير عصيان آدم در آيه « وَ عَصَى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَى »( طه/ 121 ) ؛ يا تجسيم خداوند نيست كه به سهولت و سرعت با دست برداشتن از ظاهر آيه يا روايت و تأويل آن و حمل آن به معنايي متناسب با حكم عقل به تعارض خاتمه داده شود. بلكه حتي در بسياري از اوقات، فهم اصل تعارض كار پيچيده اي است كه نيازمند تبحر فراوان عقلي است. با استعانت از عقل است كه مي توان به حل تعارض پرداخت. چرا كه يكي از اهداف اوليا و انبيا و ارسال وحي الهي، شوراندن و اثاره عقل است؛ آنچنان كه در نهج البلاغه آمده است: « و يثيروا لهم دفائن العقول »(4) و ممكن نيست كه عقل بشر به حال دفينه اي خود باقي باشد و ثوره و انقلابي در آن صورت نپذيرد آن گاه توقع داشته باشيم ظرايف حقايق عالم و لطايف قرآني و حديثي را ادراك كند. بلكه اين مطالب عميق روايات و آيات است كه عقل و فهم بشر را شورانده و شكوفا كرده است.
بنابراين مي توان گفت كه اين دليل نقلي است كه در مواردي با دليل عقلي تعارض دارد نه دين. لذا در موارد فراواني هم كه به حسب ظاهر عقل با نقل معارض به نظر مي رسد، تعارض بدوي است و راه جمع عرفي و عقلايي ميان آن دو باز است. مانند موارد عام و خاص و مطلق و مقيد كه عقل در قالب مقيد يا مخصص لبي، اطلاقات و عمومات نقلي معارض را تقييد يا تخصيص مي زند.
از طرفي در مواردي كه عقل و نقل متباين اند و تعارض آنها بدوي نيست، چاره اي جز رجوع به قطع و سپس ظن و يا اظهر و اقوي وجود ندارد. بدين سان كه هريك از عقل يا نقل قوي تر بود آن را اخذ كرده و ديگري را تأويل مي بريم يا به اهلش وامي گذاريم. (5)
بررسي دلايل نادرستي تفسير عقلي
شهيد مطهري و برخي از ديگر محققان، تفسير عقلي را معتبر و صحيح دانسته اند و دلايل مخالفان را نادرست مي دانند (6) كه برخي از دلايل مخالفان به همراه بررسي آنها چنين است:1. تفسير عقلي مستلزم اعتماد بر ظن
تفسيري كه متكي بر عقل و نظر باشد، به يقين منتهي نمي شود لذا مشمول قول به ظن- كه آيات قرآن به شدت آن را نكوهش كرده است- مي گردد؛ چرا كه ظن، قول بلا علم است و در اين مورد به آياتي (7) استناد مي كنند. مرحوم استرآبادي در اين مورد مي گويد: « تمسك به استنباطهاي ظني در احكام خداي تعالي، جايز نيست و درصورت فقدان قطع به حكم خدا يا حكم ائمه، بايد متوقف شود. »(7)لذا بايد گفت كه عقل و ظن (9) دو مقوله جداي از يكديگر هستند. قرآن در عين اينكه اعتماد بر ظن را جايز نمي شمارد بر به كارگيري عقل سخت اصرار مي ورزد. يعني اگر از عقل به طور صحيح استفاده شود هيچ گاه منتهي به ظنيات نمي شود. از طرفي اگر بخواهيم تمام مسائل ديني را از طريق يقين به دست آوريم بايد باب فهم بسياري از معارف را بر خود ببنديم.
2. خطاپذيري عقل در برابر يافته هاي ديني و تفسير قرآن
منتقدان تفسير عقلي با تكيه بر ظاهر برخي از روايات، تفسير عقلي را غيرقابل قبول دانسته و عقل را در فهم آيات خطاپذير دانسته اند. روايات ياد شده چنين است:الف ) از امام سجاد عليه السلام: « ان دين الله لا يصاب بالعقول الناقصه و الآراء الباطله و المقائيس الفاسده؛ دين خدا به وسيله عقول ناقصه و آراي باطل و معيار فاسد، به دست نمي آيد. »(10)
ب ) از امام صادق عليه السلام: « ما من امر يختلف فيه اثنان الا وله اصل في كتاب الله عزوجل و لكن لا تبلغه عقول الرجال؛ هيچ چيزي نيست كه دو نفر درباره آن اختلاف كنند، مگر آنكه در قرآن راجع به آن قاعده و مبنايي وجود دارد، ولي عقل مردم به آن نمي رسد. »(11)
ج ) و نيز از امام صادق عليه السلام روايت شده كه فرمود: « يا جابر، ان للقرآن بطنا و للبطن و بطن و له ظهر و للظهر ظهر يا جابر و ليس شيء ابعد من عقول الرجال من تفسيرالقرآن، ان الآيه يكون اولها في شيء و اوسطها في شيء، و آخرها في شيء و هو كلام متصل يتصرف علي وجوه؛ اي جابر! همانا براي قرآن بطني و براي آن بطن، ظاهري است و از عقل مردم چيزي دورتر از آن( قرآن ) نيست، زيرا آغاز يك آيه درباره چيزي نازل مي شود، بخش مياني آن درباره چيزي و پايان آن درباره چيز ديگري است و حال آنكه كلامي چند وجهي است. (12)
د ) از امام باقر عليه السلام روايت شده است كه فرمود: « ليس شيء ابعد من عقول الرجال من تفسيرالقرآن، ان الآيه ينزل اولها في شيء و اوسطها في شيء و آخرها في شيء؛ از عقول مردم چيزي دورتر از تفسير قرآن نيست، زيرا آغاز يك آيه در مورد چيزي نازل مي شود، بخش مياني آن درباره چيزي و پايان آن درباره چيز ديگري است. »(13)
ه ) عبدالرحمن بن الحجاج مي گويد: « سمعت اباعبدالله عليه السلام يقول: ليس شيء ابعد من عقول الرجال من القرآن؛ از امام صادق شنيدم كه فرمود: از عقل مردم چيزي دورتر از قرآن نيست. »(14)
ولي با تأمل در روايات ياد شده نمي توان هيچ يك از آنها را دال بر خطاپذيري عقل در يافته هاي دين و تفسير دانست؛ زيرا در مورد روايت اول بايد گفت: « عقول ناقصه » به دليل توصيف عقول به ناقصه، همان ظنيات است و هرگز شامل برهانها و قراين قطعي عقلي نمي شود. ادامه حديث به خصوص جمله « من دان بالقياس و الراي هلك » نيز به ممنوعيت اعمال رأي و قياس دلالت دارد.
روايت دوم نيز علاوه بر اينكه روايتي مرفوعه و ضعف سندي دارد اما ناظر به جامعيت قرآن است و اينكه هيچ امر مورد اختلافي نيست مگر آنكه حقيقت و اصل آن به نحوي در قرآن آمده است و قرآن در امور موردنياز مردم براي هدايت و سعادت از چيزي فروگذار نكرده است. ولي فهم همه اين امور براي همگان ميسر نيست و روايت در مقام آن نيست كه فهم آيات و يا مفاد ظاهري آيات را از ديگران نفي كند.
روايت سوم نيز علاوه بر مرفوع بودن، ناظر به بطن قرآن است كه در آغاز روايت آمده است. و شاهدي است بر اينكه مقصود، فهم ظاهري آيات نيست و دور بودن قرآن از عقل بشر، به جنبه بطني قرآن ( برخي بطون ) اشاره دارد، نه غير آن.
روايت چهارم و پنجم علاوه بر اينكه حديثي مرفوع است، به دليل همساني آن با ذيل روايت سوم علاوه بر آنكه روايت جديدي نيست مربوط به تفاسير فقهي و يا به بطن قرآن ارتباط دارد؛ از طرفي در آيات فراواني اعتبار و حجت عقل مورد تأكيد واقع شده است كه به شرح ذيل است: اول ) دعوت قرآن به تعقل ( انفال/22؛ يونس/100؛ بقره/111؛ انبياء/22 ) ؛ دوم ) استفاده قرآن از نظام علي و معلولي ( رعد/11؛ حج/45 و 46 ) ؛ سوم ) بيان فلسفه احكام در قرآن ( عنكبوت/ 45؛ بقره/ 183 ) ؛ چهارم ) مبارزه با لغزشهاي عقل در پيروي از ظن و تقليد از نياكان ( انعام/116؛ اسراء/36؛ بقره/170 ) (15) .
پينوشتها:
1. براي مطالعه بيشتر مراجعه كنيد به خطبه 152 و 158 نهج البلاغه يا توحيد صدوق ص 71 و خطبه هاي 186 و 179 و نيز نورالثقلين حويزي، ج4، ص 472 يا ج1، ص 650 و 706 يا ج3، ص 383.
2. معرفت، التفسير و المفسرون، ج2، ص 350، ج1، ص 435.
3. جوادي، منزلت عقل، ص 74.
4. نهج البلاغه، خطبه 1.
5. جوادي، منزلت عقل، ص 73-79.
6. مطهري، آشنايي با قرآن، ص 37-32.
7. « قُلْ إِنَّمَا حَرَّمَ رَبِّيَ الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَ مَا بَطَنَ وَ الْإِثْمَ وَ الْبَغْيَ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَ أَنْ تُشْرِکُوا بِاللَّهِ مَا لَمْ يُنَزِّلْ بِهِ سُلْطَاناً وَ أَنْ تَقُولُوا عَلَى اللَّهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ »( اعراف/ 33 ) ؛ « وَ لاَ تَقْفُ مَا لَيْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ »( اسراء/ 36 ) ؛ « وَ إِنَّ الظَّنَّ لاَ يُغْنِي مِنَ الْحَقِّ شَيْئاً »( نجم/ 28 ) .
8. استرآبادي، الفوائد المدنية، ص 129.
9. استاد مطهري، ظن را نه فقط مساوي با عقل نمي داند، بلكه آن را يكي از مزاحمهاي آن دانسته و معتقد است كه با آن بايد به مبارزه برخاست. آشنايي با قرآن، ج1 و 2، ص 52.
10. مجلسي، بحارالانوار، ج2، ص 303، ح41.
11. كليني، اصول كافي، ج1، ص 60، كتاب فضل العلم « باب الرد الي الكتاب و السنه »، ح6؛ برقي، المحاسن، ج1، ص 268، ح355.
12. حرعاملي، وسائل الشيعه، ج18، ص 150، ح74؛ عياشي، تفسير عياشي، ج1، ص 22، ح2.
13. حرعاملي، وسائل الشيعه، ج18، ص 150، ح73، باب13 از ابواب صفات قاضي، عياشي، تفسير عياشي، ج1، ص 23، متن حديث در دو كتاب با هم متفاوت است و اينجا مطابق وسائل الشيعه، آورده شده است.
14. حرعاملي، وسائل الشيعه، ج18، ص 149، ح69؛ عياشي، تفسير عياشي، ج1، ص 29، ح5. اينجا هم متن دو كتاب با هم متفاوت است.
15. مطهري، آشنايي با قرآن، ص 50-63.
مؤدب، سيدرضا؛ (1392)، روشهاي تفسير قرآن، تهران: سازمان مطالعه و تدوين كتب علوم انساني دانشگاهها(سمت)، چاپ اول