ناشناس

سلام.ما 3 سال ازدواج کردیم.تو تمام این مدت فکر میکردم...

سلام.ما 3 سال ازدواج کردیم.تو تمام این مدت فکر میکردم همسرم فوق اللادست .از همه نظر.و بودو خودم تشویقش میکردم ب ادامه تحصیل و کار و... تا این ک توی این گیر و دار انتخابات خواست واس ی کاندیدا فعالیت کنه و من قبول کردم.اوایلش کارش جدی نبود کم کم ب مراحل بالاتر رسید.توی شهر جلساتتی ک شرکت میکرد کم کم طولانی میشد تا 10 شب.من چند نکته رو جا انداختم.بدلیل این ک مشغول درس خوندن بودم ما هنوز مستقل نشدیم..نکته دیگ این ک من با محیط های مردونه مخالف شدید بودم برای کار کردن.ولی فقط برای رضایت همسرم اجازه دادم ک بره و اوایل فقط محیط زنانه بود. عرض میکردم جلسات طولانی شد و من یخورده اوقاتم تلخ میشد و مرتبا بهش میگفتم ک زودتر بیا خونه و... تا این ک همسرم شرو کرد ب درخواست های جدیدی ک من مطمعنم از وارد شدنش ب این محیط ها توی ذهنش شکوفا شد.بهم میگ تا ارشدتو بگیری این 2 سال رو هم همینجوری بگذرونیم تا اوضاع مالی مون هم بهتر شه و کار جور شه واست و... من ی سری آزادی هایی میخوام واس خودم.در صورتی ک خودش قبلا داوطلبانه خواسته هتشو حتی مثلا ی کیف خریدنشو با من چک میکرد الان میخواست ک من تو تین چیزا دخاات نکنم وغیره بهم میگ من واس خودم اهداف بزرگی ترسیم کردم و میخوام بهشون برسم.میدونم ب هرکی بگم بر علیه من حرف میزنه ولی تو درکت بیشتره چون مثل ی دوستی برام تا همسر نمیخوام شوهرم باشی دوستم باش.بهم دستور نده.نخواه اجازه بگیرم.مشورت بده ولی آخرش هرچی من گفتم و تصمیم گرفتم بشه.تو کارایی ک مربوط ب من میشه درحالی ک من دوس ندارم پس پایان این انتخابات دیگ توی همچین محیط هاییی کار کنه.ولی ب شدت علاقه داره نشون میده و حرف از موفقیت و پیشرفت میزنه و میگ مانع پیشرفتم نشو من این نوع کارو دوس دارم.من واقعا همش فکرم درگیره وقتی این 2 ماهه میرفت توی دفتر ستاد .بدتر این ک مثلا ما مازندرانیم انتظار داره بزارم بره تهران توی ی ستاد دیگ کار کنه.قبلا حتظر نبود از کنارم تکون بخوره.میگف هرجا بری میام.توی تموم این 3 سال.الان میگ اگ میخوای از ایران بری واس ادامه تحصیل برو و برگرد من نمیام.داره دیوونم میکنه این تغییر رفتار ناگهانیش.این رو هم بگم ک همسرم قبلا ازدواج ناموفقی داشته تو سن کم.ک به شدت روحش آسیب دیده بود و خسته تو سن20 سالگی طلاق گرفت و با من ازدواج کرد.من خیلی کمکش کردم تا ب اینجا برسه.خانواده نسبتا مذهبی هستیم.یعنی عقایدمون کاملا مذهبی همسرم بعد ازدواج با من عقایدش بهترم شد.ولی الان با وارد شدن ب این عرصه دنبال چیزایی هست ک انگار تو اون ازدواج قبلیش نداشت و... تورو خدا راهنمایییم کنید من چجوری باید برخورد کنم با این مشکل.خیلی نیازمن کمک و راهنمایی ام.
جمعه، 23 بهمن 1394
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما

ناشناس

سلام.ما 3 سال ازدواج کردیم.تو تمام این مدت فکر میکردم...

ناشناس ( تحصیلات : لیسانس ، 27 ساله )

سلام.ما 3 سال ازدواج کردیم.تو تمام این مدت فکر میکردم همسرم فوق اللادست .از همه نظر.و بودو خودم تشویقش میکردم ب ادامه تحصیل و کار و... تا این ک توی این گیر و دار انتخابات خواست واس ی کاندیدا فعالیت کنه و من قبول کردم.اوایلش کارش جدی نبود کم کم ب مراحل بالاتر رسید.توی شهر جلساتتی ک شرکت میکرد کم کم طولانی میشد تا 10 شب.من چند نکته رو جا انداختم.بدلیل این ک مشغول درس خوندن بودم ما هنوز مستقل نشدیم..نکته دیگ این ک من با محیط های مردونه مخالف شدید بودم برای کار کردن.ولی فقط برای رضایت همسرم اجازه دادم ک بره و اوایل فقط محیط زنانه بود.
عرض میکردم جلسات طولانی شد و من یخورده اوقاتم تلخ میشد و مرتبا بهش میگفتم ک زودتر بیا خونه و... تا این ک همسرم شرو کرد ب درخواست های جدیدی ک من مطمعنم از وارد شدنش ب این محیط ها توی ذهنش شکوفا شد.بهم میگ تا ارشدتو بگیری این 2 سال رو هم همینجوری بگذرونیم تا اوضاع مالی مون هم بهتر شه و کار جور شه واست و... من ی سری آزادی هایی میخوام واس خودم.در صورتی ک خودش قبلا داوطلبانه خواسته هتشو حتی مثلا ی کیف خریدنشو با من چک میکرد الان میخواست ک من تو تین چیزا دخاات نکنم وغیره بهم میگ من واس خودم اهداف بزرگی ترسیم کردم و میخوام بهشون برسم.میدونم ب هرکی بگم بر علیه من حرف میزنه ولی تو درکت بیشتره چون مثل ی دوستی برام تا همسر نمیخوام شوهرم باشی دوستم باش.بهم دستور نده.نخواه اجازه بگیرم.مشورت بده ولی آخرش هرچی من گفتم و تصمیم گرفتم بشه.تو کارایی ک مربوط ب من میشه
درحالی ک من دوس ندارم پس پایان این انتخابات دیگ توی همچین محیط هاییی کار کنه.ولی ب شدت علاقه داره نشون میده و حرف از موفقیت و پیشرفت میزنه و میگ مانع پیشرفتم نشو من این نوع کارو دوس دارم.من واقعا همش فکرم درگیره وقتی این 2 ماهه میرفت توی دفتر ستاد .بدتر این ک مثلا ما مازندرانیم انتظار داره بزارم بره تهران توی ی ستاد دیگ کار کنه.قبلا حتظر نبود از کنارم تکون بخوره.میگف هرجا بری میام.توی تموم این 3 سال.الان میگ اگ میخوای از ایران بری واس ادامه تحصیل برو و برگرد من نمیام.داره دیوونم میکنه این تغییر رفتار ناگهانیش.این رو هم بگم ک همسرم قبلا ازدواج ناموفقی داشته تو سن کم.ک به شدت روحش آسیب دیده بود و خسته تو سن20 سالگی طلاق گرفت و با من ازدواج کرد.من خیلی کمکش کردم تا ب اینجا برسه.خانواده نسبتا مذهبی هستیم.یعنی عقایدمون کاملا مذهبی همسرم بعد ازدواج با من عقایدش بهترم شد.ولی الان با وارد شدن ب این عرصه دنبال چیزایی هست ک انگار تو اون ازدواج قبلیش نداشت و...
تورو خدا راهنمایییم کنید من چجوری باید برخورد کنم با این مشکل.خیلی نیازمن کمک و راهنمایی ام.


مشاور: خانم صفری

باسلام برادر گرامی شرایط شما به دلیل تغییر رفتار همسرتان قابل درک است ولی تمایل داشتم به همان اندازه ای که رفتار همسرتان را توضیح داده اید بیان می کردید که خودتان در برابر این رفتارهای ایشان چه کار کرده اید و چه واکنش هایی نشان داده اید؟ اما دلیل اینکه چرا تغییر موضع داده اند را تنها خودشان می توانند برایتان توضیح دهند . پس در یک جو آرام زمانی که رابطه تان خوب است بدون اینکه ایشان را سرزنش کنید از احساسات خودتان صحبت کنید و بگویید که این رفتارها چه تاثیری روی شما می گذارد. احتمالا ایشان هم دلایل خود را مطرح می کنند. شما می توانید مخالفت تان و حتی نیازهایتان را مستقیما به ایشان بگویید البته مواردی را که احساس می کنید با انجام آن به زندگی شخصی تان آسیب وارد می کند. اگر نپذیرفتند و همچنان روی کار به این شکل و مواضع خودشان مانند اینکه باید حرف حرف خودشان باشد, ایستادند می توانید از یک نفر سوم بی طرف و البته متخصص مانند مشاور استفاده کنید. اما توصیه ی مهم در این شرایط به شما این است که به جای تمرکز کردن بر رفتارهای خاص ایشان ببینید نیاز و رنج پشت این رفتارها چیست؟ اگر بتوانید رنج خاص ایشان را کشف کنید و سعی کنید آن را التیام ببخشید مطمئن باشید می توانید تاثیر بیشتری روی ایشان داشته باشید.



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.