be

همسرم عوض شده

موضوع اینه که منوهمسرم تاوقتی پیش هم بودیمواینجاتوشهرخودمون کارمیکردخوب بودیم ولی ازوقتی رفت اینور اونور کارکرد توقعاتش اززندگی رف بالا خیلی ساده بودکلن طرز لباس پوشیدنشم عوض شدولی خوب من اعتراضی نداشتم خیلیم خوب شده بودبروز شده بود ولی ازوقتی رف بندرعباس کارکردوازاونجاعذرشوخاستناعصابش ریخت بهم هی الکی بهم گیردادکه این حرفوفلان وقت بهم گفتیوکلی کینه که تودلش انبارکرده بود راستش منم خیلی وقتاالکی سرچیزای بیخودی باهاش بحث میکردم تاالان که میگه دیگه هیچ حسی بهت ندارموازتم طلاق نمیگیرم ولی موقعیتش پیش بیاد یه زن دیگه میگیرم میگه توبهم ارامش ندادی میخام یه جادیگه به ارامش برسم منم تاحالاازش کینه به دل نگرفتم خیلی وقتاحرفاوو کارایی کرده که تحملش برام سخت بود ولی چون دوستش داشتم گذشت کردم ولی اون حرفایی که من توعصبانیت بهش گفتموواسه خودش کینه کرده توی روابط زناشوییمون بهش خیلی محبت کردمو کم نزاشتم ولی بهم میگه توهیچکاری نکردی نمیدونم ازمن گریزونی درحال اینکه اصلن اینطورنبود خوب منم ادمم وقتی توبه نظافتت نمیرسی منم باملایمت بهش میگفتم بروحموم حالامیگه توازمن چندشت میشه به این نمیگن بهونه قسم خوردم که هیچوقت نسبت بهش این حسونداشتم ولی میگه دروغ میگی دیگه حرفاموباورنمیکنه چهارسال دوماه دوماه میومداینجاده روزمیموندمیرف البته وقتی تهران کارکرد زودزودمیومد ولی بندرعباس که بوددوماه خیلی واسم سخت میگذشت دیگه میرف رواعصابم اونم بایه بچه که هی بایدواسش پول خرج میکردم اینوبخراونویخر راستش هی تولداینه هی تولد اونه خلاصه الکی پولام به باد میرف حالابرگشته به من میگه پول جم نکردی توادم ولخرجی هستی بخداالان پنج ساله ازدواج کردیم ازاقساط تموم نشدیم نمیدونم چرااخه مامانشم هی طرف اونومیگیره وقتی میخام بگم مثلن فلان قسطمون مونده برمیگرده میگه زن اگرزن باشه نمیمونه بقران خودشون به زمینوزمون بدهکارن وقتی میگم دیگه نمیخام ازمون دورباشی مامانش برمیگرده میگه پس من چطور زنیم منم الان چندساله تنهاموندم اخه پدرشوهرم کارش دوره ولی‌ خوب اون کارش بایداونجاباشه بقران وقتی میگه بتزنشسته میشم برمیگردن بهش میگن یکم دیگه کارکن حقوقمون بیشتربشه ولی منکه اینونخاستم میگم پیشمون باشه گشنه هم بمونیم بازباهمیم ولی گوشش نمیره میگه الاوبلا من اونجاکارنمیکنم نمیدونم دیگه چیکارش کنم جونم به لبم رسیده خیلی دوستم داشت باهم خیلی خوش بودیم ولی این دوماه همه چی بهم گفته الان رفته نمیدونم کجاکارمیکنه به منم نمیگه زنگ زده بهم حرفدزده میگه الان سه روزه هیچی نخوردم ببین میتونی بهم پول برسونی اخه من باهاش چیکارکنم مگه من مردم که برم ازیکی پول پیداکنم شمابگین خداخوش میادنمیدونم دیگه چیکارکنم دارم ازفکروخیال دیوونه میشم
يکشنبه، 8 مرداد 1396
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: حسن نجفی
موارد بیشتر برای شما

be

همسرم عوض شده

be ( تحصیلات : کم سواد ، 25 ساله )

موضوع اینه که منوهمسرم تاوقتی پیش هم بودیمواینجاتوشهرخودمون کارمیکردخوب بودیم ولی ازوقتی رفت اینور اونور کارکرد توقعاتش اززندگی رف بالا خیلی ساده بودکلن طرز لباس پوشیدنشم عوض شدولی خوب من اعتراضی نداشتم خیلیم خوب شده بودبروز شده بود ولی ازوقتی رف بندرعباس کارکردوازاونجاعذرشوخاستناعصابش ریخت بهم هی الکی بهم گیردادکه این حرفوفلان وقت بهم گفتیوکلی کینه که تودلش انبارکرده بود راستش منم خیلی وقتاالکی سرچیزای بیخودی باهاش بحث میکردم تاالان که میگه دیگه هیچ حسی بهت ندارموازتم طلاق نمیگیرم ولی موقعیتش پیش بیاد یه زن دیگه میگیرم میگه توبهم ارامش ندادی میخام یه جادیگه به ارامش برسم منم تاحالاازش کینه به دل نگرفتم خیلی وقتاحرفاوو کارایی کرده که تحملش برام سخت بود ولی چون دوستش داشتم گذشت کردم ولی اون حرفایی که من توعصبانیت بهش گفتموواسه خودش کینه کرده
توی روابط زناشوییمون بهش خیلی محبت کردمو کم نزاشتم ولی بهم میگه توهیچکاری نکردی نمیدونم ازمن گریزونی درحال اینکه اصلن اینطورنبود خوب منم ادمم وقتی توبه نظافتت نمیرسی منم باملایمت بهش میگفتم بروحموم حالامیگه توازمن چندشت میشه به این نمیگن بهونه
قسم خوردم که هیچوقت نسبت بهش این حسونداشتم ولی میگه دروغ میگی دیگه حرفاموباورنمیکنه چهارسال دوماه دوماه میومداینجاده روزمیموندمیرف البته وقتی تهران کارکرد زودزودمیومد ولی بندرعباس که بوددوماه خیلی واسم سخت میگذشت دیگه میرف رواعصابم اونم بایه بچه که هی بایدواسش پول خرج میکردم اینوبخراونویخر راستش هی تولداینه هی تولد اونه خلاصه الکی پولام به باد میرف حالابرگشته به من میگه پول جم نکردی توادم ولخرجی هستی بخداالان پنج ساله ازدواج کردیم ازاقساط تموم نشدیم نمیدونم چرااخه مامانشم هی طرف اونومیگیره وقتی میخام بگم مثلن فلان قسطمون مونده برمیگرده میگه زن اگرزن باشه نمیمونه بقران خودشون به زمینوزمون بدهکارن
وقتی میگم دیگه نمیخام ازمون دورباشی مامانش برمیگرده میگه پس من چطور زنیم منم الان چندساله تنهاموندم اخه پدرشوهرم کارش دوره ولی‌ خوب اون کارش بایداونجاباشه بقران وقتی میگه بتزنشسته میشم برمیگردن بهش میگن یکم دیگه کارکن حقوقمون بیشتربشه ولی منکه اینونخاستم میگم پیشمون باشه گشنه هم بمونیم بازباهمیم ولی گوشش نمیره میگه الاوبلا من اونجاکارنمیکنم
نمیدونم دیگه چیکارش کنم جونم به لبم رسیده خیلی دوستم داشت باهم خیلی خوش بودیم ولی این دوماه همه چی بهم گفته
الان رفته نمیدونم کجاکارمیکنه به منم نمیگه زنگ زده بهم حرفدزده میگه الان سه روزه هیچی نخوردم ببین میتونی بهم پول برسونی اخه من باهاش چیکارکنم مگه من مردم که برم ازیکی پول پیداکنم شمابگین خداخوش میادنمیدونم دیگه چیکارکنم دارم ازفکروخیال دیوونه میشم


مشاور: خانم مولوی زاده

با سلام به شما دوست عزیز؛ زندگی فراز و نشیب های بسیاری دارد که زن و شوهر باید در کنار یکدیگر این فرازو فرودها را طی کرده و باعث ایجاد آرامش، امنیت و دلگرمی یکدیگر در زندگی زناشویی باشند. در اینجا با توجه به دوری و فاصله ایجاد شده به لحاظ شرایط کاری همسرتان در زندگی مشترک به شما توصیه می گردد در صورت امکان از جانب همسرتان و سهولت در امر فراهم نمودن مسکن جهت زندگی مشترک، به شما دوست عزیز توصیه می گردد که محل زندگی خود را به محل کار همسرتان انتقال دهید. اینگونه از مشکلات ناشی از دوری و دلتنگی همسر رهایی یافته و در کنار یکدیگر به آرامش و امنیت لازم دست می یابید. البته توجه داشته باشید که این دوری و دلتنگی در همسر شما از شدت بیشتری برخوردار بوده و با توجه به شرایط غربت تحمل این مشکلات برای وی به مراتب سخت تر از شما می باشد. بنابراین حضور شما در کنار ایشان باعث ایجاددلگرمی بیشتر شده و تحمل این مشکلات بر هر دوی شما آسانتر می گردد. همچنین از آنجایی که هدف از ازدواج رسیدن به آرامش و عشق می باشد و زن و شوهر پیمان می بندند که در شرایط خوب و بد در کنار یکدیگر بوده و دست در دست همدیگر مشکلات زندگی مشترک خود را حل نمایند حضور همسران تا حد امکان در کنار یکدیگر ضرورت داشته و دوری از یکدیگر به هیچ عنوان (مگر در شرایط خاص و استثنایی که این امکان فراهم نمی گردد) توصیه نگردیده چرا که علاوه بر آسیب های جدی روحی – روانی بر همسران باعث بروز مشکلات دیگر به لحاظ آسیب های اجتماعی (برقراری ارتباط با غیر همسر برای ارضای نیازها و ...) در زندگی مشترک آنها می گردد. در اینجا به شما دوست عزیز توصیه می شود با حضور در کنار همسر خود در شهر محل کار همسرتان و ادامه زندگی مشترک در کنار یکدیگر ، به مشکلات ایجاد شده به دنبال ایجاد فاصله در روابط خود خاتمه داده و زندگی گرم و صمیمانه و زیبای خود را در کنار یکدیگر از سر بگیرید. با آرزوی لحظاتی خوش برای شما دوست عزیز



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.