rasool

با عرض سلام و تحیت به پیشگاه شما چند ماه پیش یکی از روحانیون در تلویزیون جمله ای گفت مبنی بر اینکه آیت...

با عرض سلام و تحیت به پیشگاه شما چند ماه پیش یکی از روحانیون در تلویزیون جمله ای گفت مبنی بر اینکه آیت الله سید علی قاضی (ره) سیر خود را به اتمام رسانده بود و من برداشتم این بود که ایشان به انتهای سیر و سلوک رسیده است. حال میخواستم با توجه به فرمایش بزرگانی همچون علامه حسن زاده آملی که می فرمایند: «انسان حدّ یقف ندارد» آیا به راستی میتوان برای رشد و تعالی انسان انتها و نقطه پایانی قائل شد؟ با تشکر و سپاس فراوان خدانگهدار
يکشنبه، 4 ارديبهشت 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما

rasool

با عرض سلام و تحیت به پیشگاه شما چند ماه پیش یکی از روحانیون در تلویزیون جمله ای گفت مبنی بر اینکه آیت...

rasool ( تحصیلات : لیسانس ، 23 ساله )

با عرض سلام و تحیت به پیشگاه شما
چند ماه پیش یکی از روحانیون در تلویزیون جمله ای گفت مبنی بر اینکه آیت الله سید علی قاضی (ره) سیر خود را به اتمام رسانده بود و من برداشتم این بود که ایشان به انتهای سیر و سلوک رسیده است.
حال میخواستم با توجه به فرمایش بزرگانی همچون علامه حسن زاده آملی که می فرمایند: «انسان حدّ یقف ندارد» آیا به راستی میتوان برای رشد و تعالی انسان انتها و نقطه پایانی قائل شد؟
با تشکر و سپاس فراوان
خدانگهدار


با عرض سلام خدمت برادر گرامی! ابتدا باید بگویم که کلام علامه حسن زاده بسیار صحیح و درست است مبنی براینکه روح عظیم الهی و فطرت خدادادی که درون ما نهفته است بمانند وجود حق لاییتناهی است و با غیر از حق و محبوب حقیقی و لایتناهی با چیز دیگری سیر و کامل نمی شود با این تفاوت بزرگ که او در ذات و صفات مستقل و بذاته است ولی ما وابسته و بغیره که یعنی بوجود و فیض او هستیم. اما در مورد آن مرد الهی نیز به گزافه نیست که بگوییم به نهایت درجه ای که یک انسان در زمان غیبت مولا و مرشد و رهبرش در آن مدت سن و شرایط خاص می شد ، رسیده بودند و الا اگر تمام عمر مانند سلمان محمدی ص و مالک اشتر و جابر بن حیان و... در خدمت معصوم و با شرایط ویژه تربیت می یافتند مسلما کمالیبالاتر می داشتند. اما در شرایط خود به نهایت درجه غایی ممکن رسیده بودند. روحشان شاد و محشور با اجداد. در باب سیر کمال انسانی به مقالات زیر دقت فرمایید: منظور از تربيت انسان، به فعليت رسانيدن استعدادهاى بالقوه او است.و چون كمال هر موجودى در شكوفايى و به فعليت رسيدن استعدادهاى بالقوه اوست، لذا در صورتى كه انسان به صورت صحيح و در يك نظام تربيتى همه جانبه پرورش يابد، به كمال نوعى خود خواهد رسيد.از اينجا مى‏توان دريافت كه هدف نهايى از تربيت انسان نيز نبايد چيزى جز كمال نهايى او باشد.حال جاى اين سؤال است كه كمال حقيقى و نهايى انسان چيست؟ كدام مقصد است كه اگر انسان به آن جا برسد به سعادت حقيقى خود نايل آمده است؟ و كدام هدف است كه تمام مساعى تربيتى بايد به سوى آن جهت گيرى شوند و تمامى قوا و استعدادهاى انسان در ارتباط با آن و در محدوده آن رشد و پرورش يابند؟ قبل از اين كه به بحث درباره كمال نهايى انسان بپردازيم، نخست براى روشنتر شدن مفهوم كمال بايد به اين نكته اشاره كنيم كه كمال انسان چيزى نيست كه بستگى به‏قرارداد يا اعتبار افراد داشته و با تغيير اعتبار، تغيير كند.البته ممكن است از ديدگاه افراد مختلف كمال، نمونه‏هاى متنوعى داشته باشد به طورى كه حتى چيزى كه از نظر فردى كمال تلقى مى‏شود، از ديدگاه فرد يا مكتب ديگر نقص تلقى گردد.اما اين اختلاف در برداشتها به اين معنى نيست كه واقعا كمال انسان امرى قراردادى است و بستگى به نظر اشخاص يا مكتب‏ها دارد.اختلاف موجود در اين زمينه در ميان مكتبهاى مختلف ناشى از ناتوانى آنها از شناخت كمال حقيقى انسان است به طورى كه اگر همه آنها به شناخت انسان و كمال او نايل آيند، در اين صورت «اختلاف از گفتشان بيرون شدى.» كمال انسان (و هر موجود ديگر) يك امر واقعى و يك صفت وجودى است كه انسان در صورت طى مراحل لازم، در واقع و در حقيقت واجد آن صفت و مرتبت مى‏شود به طورى كه در هر مرتبه از كمال كارى از او ساخته است كه اگر به آن مرتبه نرسد، چنان كارى از او ساخته نيست . كمال نهايى انسان حال كه مفهوم كمال روشن شد، جاى اين سؤال است كه كمال نهايى انسان چيست.آنچه ابتدا از عنوان «كمال نهايى» فهميده مى‏شود اين است كه كمالات غير نهايى نيز براى انسان وجود دارد.يعنى چه بسا كمالاتى جنبه مقدمى و آلى داشته، زمينه را براى رسيدن به كمال نهايى فراهم مى‏آورند.و لذا بايد كمال نهايى را از كمالات مقدمى و فرعى بازشناخت تا هدف اصلى و نهايى از اهداف متوسط و ضمنى بازشناخته شود. آنچه ميزان رشد و كمال و محدوده فعاليت هر يك از قواى انسان را تعيين مى‏كند، توجه به كمال نهايى انسان و مقتضيات آن است يعنى رشد و كمال هر يك از قواى انسانى تا آن جا كه مناسبت با كمال نهايى انسان داشته و مقدمه‏اى لازم براى حصول آن باشد، مطلوب است، در غير اين صورت، به جهت تعارض با كمال نهايى، نامطلوب خواهد بود. شناخت كمال نهايى چگونه و از چه راهى مى‏توان كمال نهايى انسان را شناخت؟ آيا عقل يا تجربه قادر به‏شناخت آن هستند؟ و اصولا ميزان كارآيى هر يك از آنها در اين زمينه چقدر است؟ ترديدى نيست كه كمال نهايى انسان مربوط به روح او بوده، جنبه جسمانى ندارد.زيرا به طورى كه مى‏دانيم حقيقت انسان روح اوست و تكامل انسانى او در گرو تكامل استعدادهاى روحى او مى‏باشد و رشد جسمانى او تا اندازه‏اى كه لازمه تكامل روحى اوست، ارزش دارد و به هيچ عنوان كمال نهايى او محسوب نمى‏شود.از اين جا روشن مى‏شود كه كمال نهايى انسان مقوله‏اى نيست كه بتوان از راه تجربه آن را شناخت.كمالات روحى زمانى قابل شناخت هستند كه شخص خود واجد آنها شود و با تجربه درونى و شهودى آنها را دريابد.و لذا شناخت آنها براى كسانى كه خود به اين كمالات دست نيافته‏اند از طريق تجربى امكان پذير نيست.اگر گفته شود با مطالعه در احوال و آثار شخصيتهاى تكامل يافته مى‏توان پى به كمال انسان برد، در پاسخ گوييم كه اين امر مستلزم دور است زيرا لازمه شناخت انسانهاى به كمال پيوسته اين است كه از قبل كمال را شناخته باشيم.بنابر اين، در اين عرصه كارى از دست تجربه ساخته نيست . در مورد عقل نيز هم چنان كه تاريخ انديشه بشرى به ثبوت رسانده است، بايد گفت كه به تنهايى، و بى آن كه نورى از جانب وحى بر موضوع بتابد، عقل قادر به انجام اين مهم نخواهد بود . اين مطلب نه تنها در اين مورد، بلكه در بسيارى موارد ديگر، به خصوص در امور مربوط به ماوراء طبيعت و حقايق والاى روحى و معنوى نيز صادق است.يعنى عقل مستقلا و به خودى خود، در اين گونه امور، جز استنباطاتى كلى و مبهم را ارائه نمى‏دهد اما بعد از اين كه از زبان وحى حقيقت بر او عرضه شد، مى‏تواند آن را دريابد و بر آن استدلال كند.از همين روست كه تكامل فلسفه در اثر تعاليم بر گرفته از وحى سرعت گرفته و جهشهاى عظيمى در سير و حركت آن ايجاد شده است كه نمونه اعلاى آن را مى‏توان در فلسفه اسلامى مشاهده كرد. بنابر اين، براى شناخت كمال حقيقى و نهايى انسان بايد گوش به نداى وحى داد و گره اين معما را به انگشت تدبير كسانى گشود كه اتصال به خالق انسان دارند. ما نخست بحث خود را از ديدگاه وحى و سپس از افق عقل مورد مطالعه قرارمى‏دهيم. 1.كمال نهايى انسان از ديدگاه وحى از ديدگاه وحى، انسان حقيقتى است مركب از دو بعد جسم و روح.جسم انسان با مرگ او متلاشى شده از بين مى‏رود اما روح او كه جوهر اصلى وجود او را تشكيل مى‏دهد، باقى مى‏ماند و به حيات ابدى خود در جهان ديگر ادامه مى‏دهد.بنابر اين، كمال نهايى انسان نيز كه مربوط به روح اوست بايد امرى فناناپذير و جاودانه باشد. از سوى ديگر، كمال حقيقى انسان نتيجه يك سير آگاهانه و اختيارى است يعنى آنچه كه او را مستعد برخورداريهاى اخروى مى‏گرداند، نتيجه سير و حركت اختيارى و آزادانه اوست و جنبه جبرى يا ناآگاهانه ندارد. مطالعه در آيات قرآنى اين حقيقت را به وضوح روشن مى‏كند كه از ديدگاه اسلام كمال نهايى انسان تعلق به دنيا و طبيعت نداشته، متعلق به جهان ابدى است، يعنى گرچه كمال امرى است كه بايد در اين عالم كسب شود، ولى ظهور اين كمال به صورت مقصد نهايى حيات انسان، در عالم آخرت است.و دنيا را با تمام وسعت و گستردگى خود ظرفيت ظهور كمال نهايى انسان را ندارد. از اين رو، جهان ديگرى در پى اين جهان هست كه از محدوديتهاى اين عالم منزه و از حجابهاى فراوان موجود در آن مبراست و لذا ظرفيت ظهور كمال نهايى انسان را داراست. مقصد نهايى حيات انسان آن چنان كه از آيات قرآنى دريافت مى‏شود مقام و مرتبتى است كه از آن به «نزد خدا» تعبير مى‏شود، يعنى انسان در نقطه نهايى سير استكمالى خويش به جايگاهى مى‏رسد كه آن جا، نزد خدا و جوار رحمت اوست. خداوند در قرآن در مورد سرنوشت نهايى متقين مى‏فرمايد: ان المتقين فى جنات و نهر فى مقعد صدق عند مليك مقتدر (1) . به تحقيق پرهيزگاران در باغها و نهرها (ى بهشت جاودانى) منزل خواهند گزيد.در جايگاهى راستين «نزد» خداوند سلطنت و عزت متنعمند. اين آيه، جايگاه متقين را در نزد پروردگارشان معرفى كرده، آن را جايگاه واقعى آنان مى‏شمارد؛ جايگاهى كه در حقيقت شايستگى اقامت پرهيزگاران را دارد.در جاى ديگر، قرآن دعا و تقاضاى همسر فرعون را بيان مى‏كند كه از خداوند در خواست مى‏كند: رب ابن لى عندك بيتا فى الجنة (2) پروردگارا! براى من خانه‏اى در «نزد» خود در بهشت بنا كن. ويژگى بهشت، به عنوان منزلگاه انسان، اين است كه در نزد خدا و در جوار قدس اوست.نبايد تصور كرد كه بهشت اخروى عينا از نوع باغهاى دنيوى است بلكه اين بهشت اصولا متعلق به عالم ديگرى است كه تفاوتهاى بنيادى با اين عالم دارد.بهشت به معنى سفره كرامت الهى است كه براى بندگان صالح خدا گسترده شده است و بهشتيان در جوار قرب ربوبى و بر سر سفره عنايات الهى هستند و از دست رحمت او انواع نعمات را دريافت مى‏دارند. جايى كه مطلوب نهايى و حقيقى انسان نيز جز رسيدن به آن نيست.انسان اگر از چيزهاى ديگر خسته و دلزده مى‏شود و براى هميشه نمى‏تواند خود را با آنها راضى كند، به خاطر آن است كه روح او در جستجوى همان منزلگاه حقيقى است و تا به آنجا نرسد و رحل اقامت در كوى محبوب ازلى نيفكند، آرام و قرار نمى‏گيرد.از اين رو تمام مساعى تربيتى بايد در جهت كسب شايستگى براى رسيدن به حضور خدا باشد.و اين كمال جز در سايه پرستش خدا حاصل نمى‏شود (3) ، در برخى از آيات هدف از آفرينش، پرستش خدا شمرده شده است (4) .از سوى ديگر، پرستش خدا نيز بايد بر اساس اختيار و داشتن آزادى درانتخاب باشد تا موجب كمال آدمى شود و لازمه آن، وجود زمينه براى آزمايش انسان است، تا در مواجهه با عوامل مخالف و موافق و بر سر چند راهيها از روى اختيار و به انتخاب خويش، سرنوشت خود را رقم زند، از اين رو، در آيات ديگرى، هدف از آفرينش انسان، آزمايش او شمرده شده است. (5) با توضيحى كه داده شد معلوم مى‏شود اين نوع اهداف، همگى جزو اهداف متوسط هستند و هدف نهايى چيزى جز رسيدن به نزد خدا و برخوردارى از لذت وصل او نيست. (6) بديهى است كه هر چه نزديكى انسان به خداوند متعال بيشتر باشد به همان اندازه از رحمت نامتناهى او بهره بيشترى مى‏برد.بنابر اين، مقصد نهايى حيات انسان يك نقطه واحد نيست بلكه يك حقيقت داراى مراتب است. 2.جهت گيرى اميال فطرى حال كه كمال نهايى انسان از ديدگاه وحى روشن شد، بايد ديد آيا مطالعه در ساختمان وجودى انسان نيز ما را به همين نتيجه مى‏رساند يا نه؟ به تعبير ديگر، راهنمايى عقل در اين زمينه چيست؟ آنچه مسلم است اين است كه در ساختمان وجودى انسان هيچ ميل اصيل به گزاف نهاده نشده است و همواره بين اميال و كششهاى فطرى انسان و واقعيات جهان هستى هماهنگى كامل وجود دارد .اگر بنا باشد انسان واجد يك يا چند ميل و كشش فطرى و اصيل باشد و امكان ارضاى آن ميل براى او نباشد، در اين صورت بايد معتقد شد كه در كار خلقت فريبكارى و گزاف وجود داشته است، حال آن كه با مطالعه در جهان خلقت‏اين مطلب به وضوح اثبات مى‏شود كه همه امور، از كوچكترين آنها تا بزرگترينشان، بر اساس طرحى دقيق و هدفى كاملا حساب شده خلق شده‏اند . بنابر اين، مطالعه در اميال فطرى انسان و جهت گيرى كلى آنها مى‏تواند ما را در شناخت كمال وجودى انسان يارى رساند. آنچه درباره انسان از حقايق انكار ناپذير است، اين است كه شعاع اميال فطرى او از قبيل حقيقت جويى، زيبايى دوستى و قدرت طلبى تا بى نهايت امتداد دارد و هيچكدام از آنها اقتضاى محدوديت و توقف در مرتبه معينى را ندارند.اين از خصايص بارز انسان است كه داراى خواسته‏هاى نامحدود است و به كاميابيهاى موقت و محدود قانع نمى‏شود.بى نهايت بودن خواستهاى فطرى انسان حتى از نظر فيلسوفان غير الهى نيز قابل انكار نيست بلكه از مهمترين اختلافات اساسى انسان و حيوان به شمار مى‏رود. اميال فطرى انسان با اين كه به امور مختلفى تعلق مى‏گيرند، سرانجام همه به هم مى‏پيوندند و ارضاى كامل و نهايى آنها در يك چيز خلاصه مى‏شود و آن ارتباط با سرچشمه علم، قدرت، جمال و كمال است و اين، جز در سايه پيوند با بارگاه الهى و تقرب و نزديكى به خدا امكان پذير نيست.تنها در نزديكى به خدا و اتصال به معدن جمال و كمال است كه تمامى خواسته‏هاى فطرى انسان ارضا و انسان به مطلوب نهايى خود نايل مى‏شود.جز پيوند با خدا، هر هدف و مقصد ديگرى براى انسان، از آفت نقص و محدوديت مبرا نيست و به همين جهت پاسخگوى فطرت بى نهايت طلب او نخواهد بود. همچنین است: مراحل سیر و سلوک را تبییین فرمایید عزم و اراده:عزم راسخ اولین رکن سیر و سلوک است. عزم آن نیروی خدادادی است که استواری و استحکام آدمی را تضمین می کند. عزم از چند جهت اهمیت دارد: اول:عزم و اراده همچون رشته ای است که تمسک به آن، آدمی را از سقوط در دام نفس، شیطان و دنیاگرایی، حفظ می کند. دوم:آنچه انسان را در مسیر رشد و کمال سیر می دهد، عزم است. گوهر خود را هویدا کن، کمال این است و بس خویش را در خویش پیدا کن، کمال این است و بس (میرزا حبیب مجتهد خراسانی) سوم:عزم رکن بنیادین سلوک است. امام کاظم(ع) در دعای 27 رجب، به اهمیت عزم در سلوک الهی، این گونه تصریح نموده اند:(خدایا!) من حقیقتاً دانستم؛ بهترین توشه روندگان به درگاهت؛ بهترین زاد راه قاصدان کویت، تصمیم جدی و اراده راسخ است. اراده راسخی که تحت اختیار توست. (خدایا!) با تصمیم جدی با تو مناجات می کنم، (و قد علمت ان افضل زاد الراحل الیک عزم اراده یختارک بها؛ حاج شیخ عباس قمی، مفاتیح الجنان، ص 254) معنای عزم چیست؟تصمیم جدی و قطعی و بی بر و برگرد را عزم گویند. خصوصیت عزم این است که به انسان حالت می دهد و او را بی قرار، واله و شیدا می سازد. همچون کسی که می خواهد مسافرتی برود، شب پیش از سفر از خواب می پرد. عزم در سیر و سلوک نیز اینگونه است. سالک بوسیله عزم، بدون اینکه اعمال زیادی را انجام داده باشد، مراتبی درونی را طی می کنند. امام علی(ع) درباره ویژگی های پرهیزکاران می فرماید:«روز را به شب می رساند در حالی که همواره سپاسگزار است . شب را روز می کند در حالی که همواره با یاد حق به ذکر مشغول است (ذکر در واقع مطابق بودن اعمال با گفتارهای قرآن است)، «یمسی و همه الشکر و یصبح و همه الذکر یبیت حذرا و یصبح فرحاً». در ادامه می فرماید:شب را به پایان می برد در حالی که از غفلت خویش نسبت به حق می ترسد و روز را با شادی اعمال خوب که انجام می دهد به پایان می برد، (نهج البلاغه، خطبه همان یا متقین) تقویت دیگر اصول و ارکان سیر و سلوک، مانند:ایمان، صداقت، خویشتن داری و ... به تقویت عزم بستگی دارد. دوام و قوام این اصول به عزم است. برکات عزم 1. بهره گیری از عنایت ها و توفیقات الهی. «ان الذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا فلا خوف علیهم و لا هم یحزنون کسانی که گفتند:پروردگار ما الله است، نه ترسی برای ایشان است و نه اندوهگین شوند» (احقاف، آیه 13). در گفتن «ربنا الله» اسراری هست که به عزم مربوط می شود. 2. شفاعت و دستگیری: سالک در طی مسیر به کمک نیاز دارد. در این حالت کسانی که در مسیر صعود به کمالات، مقدم بر او هستند او را دستگیری می کنند. به بیان دیگر تربیت و ایصال نفوس مستعد، در سیر مدراج کمالات باطنی، بر عهده اهل بیت عصمت، بخصوص حضرت ولی عصر(عج)، است، («من اراد الله بدأبکم و من وحده قبل عنکم و من تصده توجه بکم؛ هر که خدا را خواهد باید از شما آغاز کند، و هر کس که بخواهد خداوند را به یکتایی و یگانگی بشناسد و پرستش کند، از تعلیمات شما آن را می پذیرد و هر که آهنگ او را کند، به شما رو آورد (و شما را وسیله قرار دهد» (مفاتیح الجنان، زیارت جامعه کبیره). 3. جذبه:مقامات معنوی و مدارج عرفانی در سیر و سلوک فراوان بلکه بی نهایت است. انسان، با توجه به اینکه در حصار محدودیت هایی همچون کوتاهی عمر و ضعف بنیه به سر می برد، هر قدر هم ره بپیماید، باز نمی تواند به همه کمالات برسد. این جا است که اگر او را جذب نکنند، خود او به جایی نمی رسد. اگر دیده می شود فردی یک مرتبه از گناهان فاصله گرفته، به معنویات روی می آورد و یا کسی که با یک موعظه، به حق و حقیقت معطوف می شود و در فاصله کوتاهی، به طهارت ظاهری و باطنی می رسد، به این حالت ها «جذبه» گویند. پس معنی جذبه این شد که شخص قابلیتی می یابد که به وسیله آن، [بدون اینکه مقدمه چینی و تلاش زیادی کند]، به نتیجه می رسد. بسترهای عزم: عزمی که درباره آثار و برکات آن صحبت کردیم، نعمت و برکتی است که تنها بسترهای مهیا و آماده، فرودگاه و نزولگاه آن است. عزم در جان هایی ساکن می شود که از قیود شهوت پرستی، هوامحوری و شیطان مداری رها شده باشند. امیر بیان، حضرت علی(ع) در نهج البلاغه، به صراحت تمام فرموده اند که: «و لا تجتمع عزیمه و ولیمه؛ عزم و اراده برای رسیدن به کمال و مقامات عالیه با سور چرانی و راحت طلبی سازگار نیست!» (میزان الحکمه، ج 12920 به نقل از نهج البلاغه، خ 241). بعد در ادامه می فرمایند:چه بسا خواب های شب که تصمیم های روز را از بین برده، و تاریکی های فراموشی که همت های بلند را نابود ساخته است.» پس عزم و عازم را علامت هایی است: 1. پارسایی و بلند طبعی در شئون اندیشه، گفتار و رفتار. پیشوای عارفان، امام علی(ع) در طی توصیه ای به فرزند خود امام مجتبی(ع)، به ایشان و هر انسانی که طالب رهروی است، این درس را می دهد که:«نفس خود را از هر پستی بازدار، هر چند تو را به اهدافت رساند! «و اکرم نفسک عن کل دنیه و ان ساقتک الی الرغائب» ؛ (نهج البلاغه، نامه 31) 2. استقامت و بردباری در برابر سختی ها و نیز تدبیر و چاره جویی برای غلبه بر آنها. استحکام، صلابت و استقامت انسان در برابر مشکلات، ریشه در عزم و اراده او دارد. انسان های مصمم و عازم، نه تنها در مقابل مصائب عقب نشینی نمی کنند و چون کوه استوارند بلکه ناهمواری های صعود به قله کمالات را با تدبیر و جدیت هموار و آسان می سازند. 3. چیرگی اراده بر هوا و هوس در نهاد انسان (نهج البلاغه، خطبه متقین) در پایان این بخش از سخن، به این نکته اشاره می کنیم که برای تقویت عزم لازم است در دو حیطه تلاش و کوشش شود: - تقوا ، عفت، پروا پیشگی، پاکدامنی و پارسایی. - دعا، ذکر، مناجات و توسل برای ایجاد عزم. ارتقاء سطح عبودیت:یکی از والاترین مقامات معنوی «بندگی خداوند» است و بندگی راز آفرینش و فلسفه خلقت انسان است. وجود پاک خداوند می فرماید: «و ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون؛ من جن و انس را نیافریدم جز برای این که عبادتم کنند (و از این راه تکامل یابند و به من نزدیک شوند)» (ذاریات، آیه 56). انسان با مجاهده و تلاش می تواند به مقام عبودیت برسد و بندگی خدا برای کسی مقدور و میسور است که از بند و بندگی غیر خدا رها شده باشد. برای بلندی و برتری این مقام همین بس که ما در تشهد نماز ابتدا به عبودیت پیامبر(ص) اقرار می کنیم و سپس به رسالت آن بزرگوار «اشهد ان محمدا عبده و رسوله» به راستی، بندگی ما بر چه اساس و به جه نحوی است؟آیا خدا را از روی ترس از عذاب، یا طمع رسیدن به بهشت، یا نه، از سر محبت می پرستیم؟اگر پاسخ این سؤال، عبادت از روی محبت است، باز این سؤال مطرح می شود که در سایر مراحل و شؤون زندگی در چه حال به سر می بریم؟ در خواب و بیداری، در خلوت و در جمع، در خانه و در اجتماع، با چه افکار و چه کارهایی مشغولیم؟ ارتقای سطح عبودیت، نیاز به طرح و برنامه ای متین و جامع دارد. امام راحل که به حق پیشگام اخلاق و عرفان بود در این زمینه به کتاب مفاتیح الجنان حاج شیخ عباس قمی اهتمام خاصی داشت. در کنار «مفاتیح الجنان» چند کتاب مورد توجه ویژه راهیان کوی دوست است از جمله: 1- ترجمه المراقبات (در اعمال ماه ها)، مرحوم میرزا جواد آقا ملکی تبریزی 2- اسرار الصلوه، مرحوم میرزا جواد آقا ملکی تبریزی محتوای این کتاب ها سالک را به چهار عمل سوق می دهد که در مجموع «ارکان چهارگانه سیر و سلوک» نامیده می شود. این اصول عبارت است از: الف) مشارطه؛ سالک هر بامداد و نیز در هر فرصت مناسب با خود شرط می کند که از راه هدایت (صراط مستقیم) خارج نشود. حتی اعضاء و جوارح را تلقین مثبت می دهد تا از سرمایه عمر بهترین بهره را برده، در جهت رسیدن به کمال تلاش کنند. ب ) مراقبه؛ پس از مشارطه، باید از نفس مراقبت و مواظبت نمود تا از آنچه با او شرط شده تخلف و سرپیچی نکند. به اصطلاح باید زمام کنترل نفس را محکم گرفت. سالک به وسیله مراقبه دو کار می کند: 1. از انحراف نفس به بیراهه ها و سقوط در رذایل اخلاقی جلوگیری می کند. 2. نفس را بر انجام اعمال شایسته وامی دارد. ج ) محاسبه؛ سالک پس از فعالیت روزانه، به هنگام فراغت، به بررسی و سنجش کارهای روزانه خود می پردازد. اگر آنچه انجام داده، مطابق شروط انجام شده بود، شکر می کند و از خداوند توفیق روزافزون می طلبد و اگر خطا و لغزش دید، اقدام به «معاتبه و معاقبه» که رکن چهارم سیر و سلوک است می کند. به این ترتیب که اگر تخلف و تخطی جزئی بود، نفس را سرزنش و عتاب می کند؛ اما اگر لغزش در سطح گناه بود، علاوه بر عتاب، دست به عقوبت و مجازات نفس می زندمطالعه کنید:رساله لقاء الله ، مرحوم میرزا جواد آقا ملکی تبریزی [منظور از ارجاع به این کتاب شریف، این است که کمیت و کیفیت «ارکان چهارگانه سلوک» تحت نظارت و بررسی یک راهنما یا منبع و مرجع معتبر انجام شود تا از هرگونه افراط و تفریط در این امور جلوگیری به عمل آید]). گر مراقب باشی و بیدار تو بینی هر دم پاسخ کردار، تو هین مراقب باش گر دل بایدت کز پی هر فعل چیزی زایدت ور از این افزون تو را همت بود از مراقب کار بالاتر رود پس چو آهنگر چه تیره هیکلی صیقلی کن صیقلی کن صیقلی تا دلت آیینه گردد پر صور اندرو هر سو ملیحی سیم بر (مثنوی، دفتر چهارم، بیت های 2459 به بعد) در این باره می‏توانید از کتاب‏های زیر استفاده کنید: 1- رساله لقاءاللّه میرزا جواد ملکی تبریزی 2- المراقبات میرزا جواد ملکی تبریزی موفق و مؤید و پیروز باشید.



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.