م

با سلام و خسته نباشید من یه پسری هستم 18 ساله حدود...

با سلام و خسته نباشید من یه پسری هستم 18 ساله حدود 2 سال هست افکارم خیلی اذیتم میکنن اصلا نمیتونم تمرکز کنم مثلا با خودم میگم چرا بابای بقیه پولدارن ولی بابای من نه چرا بقیه معروف میشن من نه چرا یه کاری که میخوام بکنم اینقد سخت میشه و خیلی چیزای دیگه اینا هست و یه چیزی که خیلی زیاد تو ذهنمه و مدام بهش فکر میکنم عشقه مثلا میگم چرا عشق همش تو این فیلما و عکساس چرا بقیه عشق دارن ولی من نه چرا هیچ کی عاشق من نمیشه مگه من از بقیه چی کم دارم چرا دخترای که من میپسندم ببخشید محل سگم بهم نمیزارن وقتی میبینم دخترای خوشگل با هر بی سراپایی هستن و میرن واقعا از زندگی نا امید میشم که چرا اینجوریه وقتی تو سایتا میخونم که دختر عاشق پسره شده یه حسه غمگینی بهم دست میده میگم خدا شانس بده مام که دسته بیلیم احساس شدیدی به یه دختر که بتونم باهاش عشق بازی کنم میکنم من کسی هستم که خیلی زود دل میبندم به خاطر همین دنبال دوست دختر هم نمیرم و اصلا هم نمیتونم ازدواج کنم چون نه شرایطشو دارم هم اینکه چون خودم تا حالا با هیچ کس نبودم دلمم نمیخواد زنمم اینجوری باشه و یکی دیگه از فکرامم همینه که حالا دختر سالم و خوب از کجا پیدا کنم با این شرایط جامعه من حتی به خواهر 9 ساله خودمم شک دارم نمیدونم فکرای زیادی میاد تو سرم مثلا چرا ادم زن و مرد داره چرا من زن نشدم چرا زنا باید زجر بکشن چرا دخترای خوشگل همش مال خارجه و و و خیلی چیزای دیگه که میاد تو ذهنم ولی بیشترش همون عشقه اونم به خاطر این که هر روز تو کوچه خیابون دارم میبینم این افکاری که هر روز با هاشون درگیرم نمیدونم چیکار کنم از یه نفر پرسیدم گفت هویت شخصیت داره شکل میگیره ولی کسی نیست که به این همه سوال پاسخ بده جوری شده که نمیتونم درس بخونم برای همین میخوام از ذهنم پاکشون کنم ولی نمیدونم چطوری خیلی رو مخمه یه دنیا ممنون میشم اگه کمکم کنید
شنبه، 22 مهر 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما

م

با سلام و خسته نباشید من یه پسری هستم 18 ساله حدود...

م ( تحصیلات : دیپلم ، 18 ساله )

با سلام و خسته نباشید
من یه پسری هستم 18 ساله حدود 2 سال هست افکارم خیلی اذیتم میکنن اصلا نمیتونم تمرکز کنم
مثلا با خودم میگم چرا بابای بقیه پولدارن ولی بابای من نه چرا بقیه معروف میشن من نه
چرا یه کاری که میخوام بکنم اینقد سخت میشه و خیلی چیزای دیگه اینا هست و یه چیزی که خیلی زیاد تو ذهنمه و مدام بهش فکر میکنم عشقه
مثلا میگم چرا عشق همش تو این فیلما و عکساس چرا بقیه عشق دارن ولی من نه چرا هیچ کی عاشق من نمیشه
مگه من از بقیه چی کم دارم چرا دخترای که من میپسندم ببخشید محل سگم بهم نمیزارن
وقتی میبینم دخترای خوشگل با هر بی سراپایی هستن و میرن
واقعا از زندگی نا امید میشم که چرا اینجوریه وقتی تو سایتا میخونم که دختر عاشق پسره شده
یه حسه غمگینی بهم دست میده میگم خدا شانس بده مام که دسته
بیلیم احساس شدیدی به یه دختر که بتونم باهاش عشق بازی کنم میکنم من کسی هستم که خیلی زود دل میبندم به خاطر همین دنبال
دوست دختر هم نمیرم و اصلا هم نمیتونم ازدواج کنم چون نه شرایطشو دارم هم اینکه چون خودم تا
حالا با هیچ کس نبودم دلمم نمیخواد زنمم اینجوری باشه و یکی دیگه از فکرامم همینه که حالا دختر
سالم و خوب از کجا پیدا کنم با این شرایط جامعه من حتی به خواهر 9 ساله خودمم شک دارم نمیدونم
فکرای زیادی میاد تو سرم مثلا چرا ادم زن و مرد داره چرا من زن نشدم چرا زنا باید زجر بکشن
چرا دخترای خوشگل همش مال خارجه و و و خیلی چیزای دیگه که میاد تو ذهنم
ولی بیشترش همون عشقه اونم به خاطر این که هر روز تو کوچه خیابون دارم میبینم
این افکاری که هر روز با هاشون درگیرم نمیدونم چیکار کنم
از یه نفر پرسیدم گفت هویت شخصیت داره شکل میگیره ولی کسی نیست
که به این همه سوال پاسخ بده جوری شده که نمیتونم درس بخونم برای همین میخوام از ذهنم پاکشون کنم ولی نمیدونم چطوری خیلی رو مخمه یه دنیا ممنون میشم اگه کمکم کنید


مشاور: سید حبیب الله احمدی

باسلام. پاسخی که قبلاً دریافت کرده اید تا حدی درست است. زیرا اشتغالات ذهنی به مسائل مختلف، مخصوصاً با رنگ و بوی فلسفه و چرایی، جزء تفکیک ناپذیری از دوره ی سنی که در آن قرار دارید می باشد. بنابراین خود وجود این افکار در ذهن شما کاملاً‌ طبیعی و سالم است. اما چیزی که باعث مشکل شما شده است واکنش شما نسبت به این افکار است. افکار مشابه افکار شما یا به طورکلی افکار مزاحم به ذهن هرفردی وارد می شود؛ مخصوصاً در دوره ی نوجوانی. اما اکثر افراد معمولاً‌ به این افکار اعتنایی نمی کنند یا به قول معروف، روی آن مانور نمی دهند و تمرکز نمی کنند. به همین دلیل است که حتی شاید خیلی از افراد اظهار داشته باشند که اصلاً افکار مزاحمی ندارند. در واقع همه ی افراد، افکار مزاحم را دارند ولی اکثریت مردم اینقدر نسبت به این افکار، بی اعتنا هستند که اصلاً متوجه گذر آن ها از ذهنشان هم نمی شوند. شاید یک مثال بتواند منظورم را بهتر منتقل کند؛ ذهن ما شبیه یک اتوبان بزرگ است و افکار مزاحم، شبیه اتوموبیل هایی هستند که با سرعت از این اتوبان عبور می کنند. اگر ما فقط مشاهده گر این اتوبان باشیم و کاری با اتوموبیل هایی که عبور می کنند، نداشته باشیم، هیچگاه شاهد ترافیک یا مسدود شدن این اتوبان نخواهیم بود. اما هنگامی که جلوی یک یا چنداتوموبیل را بگیریم، در عرض چنددقیقه، ترافیک سنگینی ایجاد می شود. این قضیه در مورد افکار مزاحم هم دقیقاً‌ مصداق دارد. اگر روی این افکار، تمرکز کنید و دل به دل آن ها بدهید، در ذهن شما پایدار خواهند شد و ریشه خواهند دواند. ولی اگر روی آن ها متمرکز نشوید، به ذهن شما می آیند و از ذهن شما هم خارج می شوند. بنابراین بهترین راه حل، این است که این افکار را دنبال نکنید. هرگاه که این افکار به سراغتان آمد ذهنتان را به موضوع دیگری و یا به جنبه های دیگری از موقعیت،‌ متمرکز کنید.



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.