ناشناس

با سلام و عرض ادب و احترام من چند تا مشکل دارم که...

با سلام و عرض ادب و احترام من چند تا مشکل دارم که اینها را یکی یکی خدمتتون عرض می کنم، خواهشا زود جواب بدین. 1- خیلی به مرگ فکر می کنم، به طوری که بعضی مواقع فکر می کنم الان میمیرم، بدنم سرد می شه و می لرزم. به دنیای قبل و بعد از این دنیا فکر می کنم. اینکه از کجا اومدیم و کجا می ریم و چی قراراه سرم بیاد. همیشه احساس می کنم کاری که انجام دادم گناهه، خیلی مواظب اعمالم هستم که خدای نکرده گناهیی مرتکب نشم. 2- با هر کسی که دوست می شم بعد از مدتی ازش خسته می شم و دوستی ام را به هر دلیلی قطع می کنم. اینطوری بگم که هیچ کدام از دوستام توقعات منو براورده نمی کنه در قبال کارهایی که براشون انجام دادم. از صمیم قلب دوتسشون دارم ولی اونها اصلا بهم اهمیت نمیدن، به طوری که اگر چند ماه بهشون زنگ نزنم اونها اصلا ازم خبری نمی گیرن. چند تا از دوستامو همین جوری از دست دادم. ازم می خوان براشون کارهایی انجام بدم ولی خودشون وقتی ازشون یه چیزی می خوام هر بهانه ای میارن که انجام ندن. 3- می ترسم عزیزانم را از دست بدم و این فکر منو خیلی اذیت می کنه به طوری که انگار همیشه تو خودمم و احساس افسررگی می کنم. 4- احساس تنهایی می کنم واقعا هم همین جوره، خیلی تنهام، خانوادم فرهنگی اند و من بیشتر اوقات تنهام، فقط از ساعت 6 تا 10 شب همو می بینیم. با خواهرم خیلی ارتباطم خوب نیست. فقط با مادرم خیلی خوبم. البته ناگفته نماند که از زمان رسیدن به سن بلوغ مادرم هیچ راهنمایی راجع به مسائل و مشکلات دختران بهم نکرد و انگار خودم تمام کارهامو انجام می دادم و وسایلی که مورد نیاز یه دختر بود تهیه می کردم. خیلی اذیت شدم و اصلا خاطره خوشی ندارم. با کسی هم ارتباط نداریم و اگر در جمعی باشم فقط سکوت می کنم و حرفی برای گفتن ندارم. 5 دلم می خواد ازدواج کنم. تا حالا خواستگار خوبی که همه معیار هامو داشته باشه نداشتم. احساس نیاز به جنس مخافم می کنم با توجه به اینکه داداش ندارم( فقط یک خواهر دارم)، دلم می خواد با جنس مخالفم صحبت کنم ولی از طرفی احساس گناه می کنم اگه با یه پسر صحبت کنم. به صحنه های هوس انگیز یا به ازدواج خیلی فکر می کنم. احساس می کنم اگه ازدواج کنم دلتنگی هام تموم می شه ولی از یه طرف دیگه از ازدواج و مسولیتهاش می ترسم. از اینکه زندگی خوبی نداشته باشم می ترسم.
جمعه، 19 آبان 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما

ناشناس

با سلام و عرض ادب و احترام من چند تا مشکل دارم که...

ناشناس ( تحصیلات : فوق لیسانس ، 24 ساله )

با سلام و عرض ادب و احترام
من چند تا مشکل دارم که اینها را یکی یکی خدمتتون عرض می کنم، خواهشا زود جواب بدین.
1- خیلی به مرگ فکر می کنم، به طوری که بعضی مواقع فکر می کنم الان میمیرم، بدنم سرد می شه و می لرزم. به دنیای قبل و بعد از این دنیا فکر می کنم. اینکه از کجا اومدیم و کجا می ریم و چی قراراه سرم بیاد. همیشه احساس می کنم کاری که انجام دادم گناهه، خیلی مواظب اعمالم هستم که خدای نکرده گناهیی مرتکب نشم.
2- با هر کسی که دوست می شم بعد از مدتی ازش خسته می شم و دوستی ام را به هر دلیلی قطع می کنم. اینطوری بگم که هیچ کدام از دوستام توقعات منو براورده نمی کنه در قبال کارهایی که براشون انجام دادم. از صمیم قلب دوتسشون دارم ولی اونها اصلا بهم اهمیت نمیدن، به طوری که اگر چند ماه بهشون زنگ نزنم اونها اصلا ازم خبری نمی گیرن. چند تا از دوستامو همین جوری از دست دادم. ازم می خوان براشون کارهایی انجام بدم ولی خودشون وقتی ازشون یه چیزی می خوام هر بهانه ای میارن که انجام ندن.
3- می ترسم عزیزانم را از دست بدم و این فکر منو خیلی اذیت می کنه به طوری که انگار همیشه تو خودمم و احساس افسررگی می کنم.
4- احساس تنهایی می کنم واقعا هم همین جوره، خیلی تنهام، خانوادم فرهنگی اند و من بیشتر اوقات تنهام، فقط از ساعت 6 تا 10 شب همو می بینیم. با خواهرم خیلی ارتباطم خوب نیست. فقط با مادرم خیلی خوبم. البته ناگفته نماند که از زمان رسیدن به سن بلوغ مادرم هیچ راهنمایی راجع به مسائل و مشکلات دختران بهم نکرد و انگار خودم تمام کارهامو انجام می دادم و وسایلی که مورد نیاز یه دختر بود تهیه می کردم. خیلی اذیت شدم و اصلا خاطره خوشی ندارم. با کسی هم ارتباط نداریم و اگر در جمعی باشم فقط سکوت می کنم و حرفی برای گفتن ندارم.
5 دلم می خواد ازدواج کنم. تا حالا خواستگار خوبی که همه معیار هامو داشته باشه نداشتم. احساس نیاز به جنس مخافم می کنم با توجه به اینکه داداش ندارم( فقط یک خواهر دارم)، دلم می خواد با جنس مخالفم صحبت کنم ولی از طرفی احساس گناه می کنم اگه با یه پسر صحبت کنم. به صحنه های هوس انگیز یا به ازدواج خیلی فکر می کنم. احساس می کنم اگه ازدواج کنم دلتنگی هام تموم می شه ولی از یه طرف دیگه از ازدواج و مسولیتهاش می ترسم. از اینکه زندگی خوبی نداشته باشم می ترسم.


مشاور: سید حبیب الله احمدی

باسلام. اگرچه از دید خودتان شما با مسائل چندگانه و مختلفی درگیر هستید، اما در واقع به نظر می رسد که همه ی مسائل شما ابعاد و جلوه های مختلف دو مسئله ی اصلی و ریشه ای باشد. یکی از آن مسائل، اضطراب است. احساس مرگ قریب الوقوع، نگرانی افراطی در مورد سلامت عزیزان،‌ نگرانی های شدید از آینده و امور مختلف، همگی جلوه های مختلف اضطراب است. البته میزانی از این اضطراب ها کاملاً طبیعی است و در هر فردی وجود دارد، اما هنگامی که شدت آن به قدری شود که روی عملکرد روزمره ی شما در زمینه ی کار، تحصیل، روابط بین فردی و ... به گونه ی مخربی تأثیر گذار باشد، نیاز به درمان تحت نظارت یک روانشناس دارد. مسئله ی دیگری که به طور بارزی در شما نمایان است و ریشه ی بسیاری از مشکلات شما شده است، کمال گرایی افراطی است. کمال گرایی افراطی به نوعی نگرش ذهنی اشاره دارد که طبق آن،‌ شخص برای خود، معیارها و استانداردهای خیلی بالا و دست نیافتنی در مورد امور مختلف، تعیین می کند و خود را مجبور می داند که حتماً باید به آن معیار ها دست یابد و انتظار دارد که آن معیارها حتماً باید تحقق یابند. شما نیز به خصوص در مورد دوستان و انتخاب همسر آینده، به نظر می رسد که نگرش کمال گرایی افراطی دارید. یعنی معیارهای کمال گرایانه ای برای دوستان یا همسر ایده آل خود تعیین کرده اید و انتظار قطعی و جزمی هم دارید که حتماً باید آن معیارها به طور کامل محقق شود. این درحالی است که شاید اکثر قریب به اتفاق مردم، با کسانی دوست هستند که تمام معیارهای آن ها را برای یک دوست کاملاً ایده آل، محقق نمی کنند و یا با کسانی ازدواج می کنند که کاملاً هم مطابق با الگوی آرمانی آن ها از یک همسر نمی باشند. در واقع آرمان گرایی، امری ناپسند و غیرطبیعی نیست. همه ی ما آرمان هایی در مورد هر چیزی در ذهنمان داریم، اما آنچه که ناسالم و زیان آور است، این است که برای تحقق آرمان هایمان «باید» وضع کنیم و انتظار قطعی و جزمی داشته باشیم که آرمان هایمان حتماً باید به طور کامل، محقق شود. این همان کمال گرایی افراطی است. به علاوه در مورد رابطه با دوستانتان هم یک ذکر یک نکته ی علمی، خالی از لطف نیست؛ در نظریات معتبر روانشناسی، این موضوع تأیید شده است که از لحاظ عاطفی و روانشناختی، ما بیشتر نیاز داریم به اینکه به دیگران عشق و محبت بورزیم تا اینکه از دیگران عشق و محبت بگیریم. در واقع توصیه می شود که در روابط صمیمانه، بدون انتظار جبران، به طرف مقابل، محبت بورزیم و ایفای نقش خود را در یک رابطه ی صمیمانه، به ایفای نقش طرف مقابل، مشروط نکنیم. این الگو، الگوی سالم یک ارتباط صمیمانه است که کاملاً تحت کنترل خودمان است و نتایج بسیار سازنده و مفیدی برای سلامت روانی و عاطفی ما خواهد داشت. در واقع شما با محبت بدون چشم داشت به دوستانتان، بیش از اینکه به آن ها لطف کرده باشید، به سلامت عاطفی و روانی خودتان کمک کرده اید. در این صورت،‌احساس تنهاییتان هم که از آن شکایت دارید، بسیار کمتر خواهد شد.



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.