پرسش :
در جنگ خندق كه مردان يهودي بني قريظه كشته ميشدند، بهتر نبود زنان و كودكان آنها به ديگر يهوديان خارج از مدينه تحويل داده ميشد؟ چراكه بعيد است كساني كه شوهران و پدرانشان به دست مسلمين كشته شده اند، علاقهاي به آنها و آداب و دين آنها پيدا كنند، علاوه بر اين به جز رفتار نيك پيغمبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ و اهل بيت-علیهم السلام-، بعيد است رفتار خشن عرب آن دوره بتواند آداب اسلامي را به نحو مطلوب نشان دهد.
پاسخ :
ابتدا نقل تاريخي را بررسي مينماييم، طايفه بني قريظه در کوبيدن اسلام با سپاه عرب، صميمانه همکاري داشته لذا بايد تأديب ميشدند. لذا پيامبر مأمور شدند به فرمان خدا کار بني قريظه را يکسره کنند. يهوديان بني قريظه هنگامي که سپاه اسلام به دژهاي آنها نزديک شد به پيامبر گرامي اسلام ناسزا گفتند، بعد از آن رهبر طايفه بني نظير سه طرح داد که هيچ يک را شوراي يهوديان نپذيرفتند:
1. اسلام آوردن دسته جمعي 2. کشتن زنان و کودکان يهودي و مبارزه با مسلمانان 3. حمله غافلگيرانه در شب شنبه ( با توجه به اين که طايفه يهود در شب و روز شنبه دست بر کاري نميزدند و طرح دوّم نشانگر بي رحمي يهوديان نسبت به زنان و کودکان بود. تصميم نهايي بني قريظه اين شد که بدون قيد و شرط، تسليم مسلمانان شوند يا بنا بر نقل برخي مورخان آنچه «سعد بن معاذ» هم پيمان آنان درباره شان روا دانست بي چون و چرا بپذيرند. پيامبر، داوري در مورد آنها را به رئيس گروه اوس (سعد بن معاذ) که هم پيمان يهوديان بود سپرد که مورد قبول بني قريظه واقع گشت. سعد حکم کرد: مردان جنگنده آنها اعدام و اموالشان تقسيم و زنان و فرزندانشان اسير شوند.[1] در واقع سعد بن معاذ يهوديان بني قريظه را طبق آيين خودشان محاکمه نمود: چرا که متن تورات يهود اين است که: هنگامي که به قصد نبرد، آهنگ شهري نمودي، نخست آنها را به صلح دعوت نما؛ و اگر آنها از در جنگ وارد شدند، شهر را محاصره کن و همين که بر شهر مسلط گشتي همه مردان را از دم تيغ بگذران ولي زنان و کودکان و حيوانات و هر چه در شهر موجود است؛ همه را براي خود به عنوان غنيمت بردار.[2] نتيجه آن شد که از زنان يک تن که با پرتاب سنگ دستاس، مسلماني را گشته بود، اعدام شد و يک نفر به نام زبير باطا به وسيله شفاعت مسلماني به نام ثابت بن قيس بخشيده شد و زنان و فرزندانش از بند اسارت آزاد شدند و اموالش پس داده شد و غنائم پس از اخراج يک پنجم آن ميان مسلمين تقسيم گرديد.[3]
حال ميگوييم اسلام آمده است کهانسان ها را از بردگي و بندگي دنيا و شهوات و نيز از اسارت ساير انسانها آزاد نمايد نه آن که آنها را به اسارت انسان هاي ديگر در آورد.
با توجه به اين مقدمه کوتاه متذکر ميشويم که در صورتي، کسي را ميتوان به ديگري سپرد که آن شخص سرپرست، اهليّت سرپرستي را دارا باشد. لذا بحث خود را بر اهليت داشتن يهوديان خارج از مدينه متمرکز ميکنيم:
همان طور که از تاريخ و مستندات دقيق علمي و نيز با نگاهي گذرا به تورات پس از حضرت موسي مشخص است؛ دين يهود پس از حضرت موسي دستخوش تحريف افراد سودجو و فرصت طلب و دنيا دوست، واقع گشت.
اگر به آموزههاي يهود، مانند: کشتي گرفتن خداوند با حضرت يعقوب که سخني سخيف و شرمآور است توجه کنيم به راحتي پي به تحريف اين دين ميبريم.
در دين تحريف شده يهود که يهوديان خارج از مدينه نيز بر اين دين و آيين بودند درباره زن چنين آمده است: زن، حيواني است که بيشتر از ديگر حيوانات به انسان شباهت دارد و در واقع، برزخي ميان انسان و حيوان به شمار ميآيد.[4]
يهود (خداي يهود) در آخرين بند از فرمانهاي ده گانهاش که به قول مشهور براي حضرت موسي فرستاده است، زنان را در رديف چهارپايان و اموال منقول قرار داده است بر اين اساس، قوم يهود، مانند ساير اقوام جنگجو، زن را مايه مصيبت و بدبختي ميدانستند و او را فقط به اين دليل که يگانه منبع توليد سرباز بود، تحمّل ميکردند.[5]
جالبتر آن که مردان يهود هنگام دعاي صبحگاهي از خداوند تشکر مينمودند که آنها را زن نيافريده است.[6]
در دين تحريف شده يهود، دختر، کالايي است که ميتوان آن را در هنگام تنگ دستي فروخت و سنت غلط فروش دختران در قوم بني اسرائيل (يهود)، رواج بسياري داشته است.[7]
با توجه به مطالب فوق، چگونه ميتوان زنان بي سرپرست يهودي که در جنگ با مسلمانان به اسارت در آمدهاند، به دست مرداني بي رحم که نگاه حيواني به زن دارند و او را انسان نميدانند سپرد و آيا اين کار به معناي سپردن گوسفندان به دست گرگان تيز دندان و درنده نيست.؟!
از طرف ديگر، پيامبر با گرامي داشتن زنان و به ويژه تکريم دختر گراميشان، نقش مؤثري در باطل نمودن سنتهاي خرافي جاهلي اعراب خشن و تندخوي قبل از اسلام و اوايل صدر اسلام داشتند و توانستند از اعراب خشن و تند خو، انسانهايي فداکار و بسيار پر عاطفه همچون ابوذر و مقداد و... سلمان ـ عليهم اجمعين ـ تربيت نمايند. ايشان در کلامي فرمودند: دختران خود را ناپسند ندانيد به درستي که دختران مونس انسان و گرانبهايند.[8] و در کلامي ديگر فرمودند: بهترين فرزندان شما دخترانند.[9] لذا روشن شد که مصلحت اسراي زن يهودي و نيز فرزندانشان در اين نبوده است که به ساير يهوديان سپرده شوند. امّا علت اسارت اين زنان و به کنيزي در آمدن آنها اين بود که اين زنان به علت کشته شدن سرپرستشان، داراي سرپرستي نبودند لذا به اسارت در ميآمدند تا هم زندگيشان اداره شود و هم اسلام را بشناسند و هم با فرهنگ و تربيت اسلامي، آشنا شوند.
از سوي ديگر دين اسلام، شيوههاي گوناگوني مقرّر نمود که کنيزان و غلامان به را حتي بتوانند آزاد گردند و قوانيني از جانب شرع مقدس اسلامي بدين منظور وضع گرديد که برخي از آنها عبارتند از مکاتبه و کفاره و ام ولد و... .
در مکاتبه که قراردادي ميان مولي و کنيز يا عبد بود، کنيز مجبور به نزديکي با مالکش نبود بلکه ميتوانست، مدتي معيّن طبق قرارداد براي صاحب خود کار کند و بعد از سپري شدن آن مدت آزاد گردد.[10]
در دين اسلام براي جبران و به عنوان جريمه برخي گناهان، کفّاره تعيين شده است که يکي از کفّارات آزاد کردن بنده و کنيز بوده و هنگامي که مولي از کنيزي، صاحب فرزند ميشد، به محض آن که فرزند کنيز مالک مادرش ميشد، مادر آزاد ميگشت و هيچ فاصلهاي بين مالکيت فرزند و آزادي مادر نبود.
در زندگي پيامبر اکرم و نيز ائمه معصومين فراوان مشاهده ميکنيم که بندگان و کنيزان آزاد شدهاند به عنوان مثال، امام سجاد در دوران حيات مبارک خويش، حدود 100 هزار برده را خريدند و آزاد نمودند.[11]
لذا در دين اسلام، در اندک مدّتي، کنيز داري و برده برداري، منسوخ شد، چرا که به برکت اجراي قوانين حيات بخش اسلام تمام بندگان و کنيزان به تدريج آزاد شدند.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1ـ مناظره دکتر و پير، شهيد هاشمي نژاد، ص14، ص142، مشهد، انتشارات شهيد هاشمي نژاد.
2ـ برهان قرآن، صدر الدين بلاغي، ص69 ـ 39، انتشارات امير کبير، 1372ش.
پی نوشتها:
[1]. سيره ابن هشام، ابن هشام، ج2، ص240.
[2]. مغازي واقدي، واقدي، ج2، ص510.
[3]. فرازهايي از تاريخ پيامبر اسلام، ص356.
[4]. فتاحي زاده، فتحيه، زن در تاريخ و انديشه اسلامي، قم، بوستان کتاب، ص39.
[5]. ويل دورانت، لذات فلسفه، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، ص148.
[6]. سبحاني، محمد تقي، درآمدي بر نظام شخصيت زن در اسلام، ص54.
[7]. رباني گلپايگاني، علي، زن از ديدگاه اسلامي، قم، انتشارات قرآن، ص29.
[8]. کنزالعمال، ح45374.
[9]. بحارالأنوار.
[10]. حر عاملي، محمد بن حسن، تفصيل وسائل الشيعه الي تحصيل مسائل الشريعة، قم، مؤسسه آل البيت، ج2، ص179، باب اول؛ شيخ مفيد، المقنعة، قم، ص552.
[11]. مجله کوثر، بهار 82، شماره 57 (به نقل از: www.hawzah.net)
منبع: اندیشه قم
ابتدا نقل تاريخي را بررسي مينماييم، طايفه بني قريظه در کوبيدن اسلام با سپاه عرب، صميمانه همکاري داشته لذا بايد تأديب ميشدند. لذا پيامبر مأمور شدند به فرمان خدا کار بني قريظه را يکسره کنند. يهوديان بني قريظه هنگامي که سپاه اسلام به دژهاي آنها نزديک شد به پيامبر گرامي اسلام ناسزا گفتند، بعد از آن رهبر طايفه بني نظير سه طرح داد که هيچ يک را شوراي يهوديان نپذيرفتند:
1. اسلام آوردن دسته جمعي 2. کشتن زنان و کودکان يهودي و مبارزه با مسلمانان 3. حمله غافلگيرانه در شب شنبه ( با توجه به اين که طايفه يهود در شب و روز شنبه دست بر کاري نميزدند و طرح دوّم نشانگر بي رحمي يهوديان نسبت به زنان و کودکان بود. تصميم نهايي بني قريظه اين شد که بدون قيد و شرط، تسليم مسلمانان شوند يا بنا بر نقل برخي مورخان آنچه «سعد بن معاذ» هم پيمان آنان درباره شان روا دانست بي چون و چرا بپذيرند. پيامبر، داوري در مورد آنها را به رئيس گروه اوس (سعد بن معاذ) که هم پيمان يهوديان بود سپرد که مورد قبول بني قريظه واقع گشت. سعد حکم کرد: مردان جنگنده آنها اعدام و اموالشان تقسيم و زنان و فرزندانشان اسير شوند.[1] در واقع سعد بن معاذ يهوديان بني قريظه را طبق آيين خودشان محاکمه نمود: چرا که متن تورات يهود اين است که: هنگامي که به قصد نبرد، آهنگ شهري نمودي، نخست آنها را به صلح دعوت نما؛ و اگر آنها از در جنگ وارد شدند، شهر را محاصره کن و همين که بر شهر مسلط گشتي همه مردان را از دم تيغ بگذران ولي زنان و کودکان و حيوانات و هر چه در شهر موجود است؛ همه را براي خود به عنوان غنيمت بردار.[2] نتيجه آن شد که از زنان يک تن که با پرتاب سنگ دستاس، مسلماني را گشته بود، اعدام شد و يک نفر به نام زبير باطا به وسيله شفاعت مسلماني به نام ثابت بن قيس بخشيده شد و زنان و فرزندانش از بند اسارت آزاد شدند و اموالش پس داده شد و غنائم پس از اخراج يک پنجم آن ميان مسلمين تقسيم گرديد.[3]
حال ميگوييم اسلام آمده است کهانسان ها را از بردگي و بندگي دنيا و شهوات و نيز از اسارت ساير انسانها آزاد نمايد نه آن که آنها را به اسارت انسان هاي ديگر در آورد.
با توجه به اين مقدمه کوتاه متذکر ميشويم که در صورتي، کسي را ميتوان به ديگري سپرد که آن شخص سرپرست، اهليّت سرپرستي را دارا باشد. لذا بحث خود را بر اهليت داشتن يهوديان خارج از مدينه متمرکز ميکنيم:
همان طور که از تاريخ و مستندات دقيق علمي و نيز با نگاهي گذرا به تورات پس از حضرت موسي مشخص است؛ دين يهود پس از حضرت موسي دستخوش تحريف افراد سودجو و فرصت طلب و دنيا دوست، واقع گشت.
اگر به آموزههاي يهود، مانند: کشتي گرفتن خداوند با حضرت يعقوب که سخني سخيف و شرمآور است توجه کنيم به راحتي پي به تحريف اين دين ميبريم.
در دين تحريف شده يهود که يهوديان خارج از مدينه نيز بر اين دين و آيين بودند درباره زن چنين آمده است: زن، حيواني است که بيشتر از ديگر حيوانات به انسان شباهت دارد و در واقع، برزخي ميان انسان و حيوان به شمار ميآيد.[4]
يهود (خداي يهود) در آخرين بند از فرمانهاي ده گانهاش که به قول مشهور براي حضرت موسي فرستاده است، زنان را در رديف چهارپايان و اموال منقول قرار داده است بر اين اساس، قوم يهود، مانند ساير اقوام جنگجو، زن را مايه مصيبت و بدبختي ميدانستند و او را فقط به اين دليل که يگانه منبع توليد سرباز بود، تحمّل ميکردند.[5]
جالبتر آن که مردان يهود هنگام دعاي صبحگاهي از خداوند تشکر مينمودند که آنها را زن نيافريده است.[6]
در دين تحريف شده يهود، دختر، کالايي است که ميتوان آن را در هنگام تنگ دستي فروخت و سنت غلط فروش دختران در قوم بني اسرائيل (يهود)، رواج بسياري داشته است.[7]
با توجه به مطالب فوق، چگونه ميتوان زنان بي سرپرست يهودي که در جنگ با مسلمانان به اسارت در آمدهاند، به دست مرداني بي رحم که نگاه حيواني به زن دارند و او را انسان نميدانند سپرد و آيا اين کار به معناي سپردن گوسفندان به دست گرگان تيز دندان و درنده نيست.؟!
از طرف ديگر، پيامبر با گرامي داشتن زنان و به ويژه تکريم دختر گراميشان، نقش مؤثري در باطل نمودن سنتهاي خرافي جاهلي اعراب خشن و تندخوي قبل از اسلام و اوايل صدر اسلام داشتند و توانستند از اعراب خشن و تند خو، انسانهايي فداکار و بسيار پر عاطفه همچون ابوذر و مقداد و... سلمان ـ عليهم اجمعين ـ تربيت نمايند. ايشان در کلامي فرمودند: دختران خود را ناپسند ندانيد به درستي که دختران مونس انسان و گرانبهايند.[8] و در کلامي ديگر فرمودند: بهترين فرزندان شما دخترانند.[9] لذا روشن شد که مصلحت اسراي زن يهودي و نيز فرزندانشان در اين نبوده است که به ساير يهوديان سپرده شوند. امّا علت اسارت اين زنان و به کنيزي در آمدن آنها اين بود که اين زنان به علت کشته شدن سرپرستشان، داراي سرپرستي نبودند لذا به اسارت در ميآمدند تا هم زندگيشان اداره شود و هم اسلام را بشناسند و هم با فرهنگ و تربيت اسلامي، آشنا شوند.
از سوي ديگر دين اسلام، شيوههاي گوناگوني مقرّر نمود که کنيزان و غلامان به را حتي بتوانند آزاد گردند و قوانيني از جانب شرع مقدس اسلامي بدين منظور وضع گرديد که برخي از آنها عبارتند از مکاتبه و کفاره و ام ولد و... .
در مکاتبه که قراردادي ميان مولي و کنيز يا عبد بود، کنيز مجبور به نزديکي با مالکش نبود بلکه ميتوانست، مدتي معيّن طبق قرارداد براي صاحب خود کار کند و بعد از سپري شدن آن مدت آزاد گردد.[10]
در دين اسلام براي جبران و به عنوان جريمه برخي گناهان، کفّاره تعيين شده است که يکي از کفّارات آزاد کردن بنده و کنيز بوده و هنگامي که مولي از کنيزي، صاحب فرزند ميشد، به محض آن که فرزند کنيز مالک مادرش ميشد، مادر آزاد ميگشت و هيچ فاصلهاي بين مالکيت فرزند و آزادي مادر نبود.
در زندگي پيامبر اکرم و نيز ائمه معصومين فراوان مشاهده ميکنيم که بندگان و کنيزان آزاد شدهاند به عنوان مثال، امام سجاد در دوران حيات مبارک خويش، حدود 100 هزار برده را خريدند و آزاد نمودند.[11]
لذا در دين اسلام، در اندک مدّتي، کنيز داري و برده برداري، منسوخ شد، چرا که به برکت اجراي قوانين حيات بخش اسلام تمام بندگان و کنيزان به تدريج آزاد شدند.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1ـ مناظره دکتر و پير، شهيد هاشمي نژاد، ص14، ص142، مشهد، انتشارات شهيد هاشمي نژاد.
2ـ برهان قرآن، صدر الدين بلاغي، ص69 ـ 39، انتشارات امير کبير، 1372ش.
پی نوشتها:
[1]. سيره ابن هشام، ابن هشام، ج2، ص240.
[2]. مغازي واقدي، واقدي، ج2، ص510.
[3]. فرازهايي از تاريخ پيامبر اسلام، ص356.
[4]. فتاحي زاده، فتحيه، زن در تاريخ و انديشه اسلامي، قم، بوستان کتاب، ص39.
[5]. ويل دورانت، لذات فلسفه، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، ص148.
[6]. سبحاني، محمد تقي، درآمدي بر نظام شخصيت زن در اسلام، ص54.
[7]. رباني گلپايگاني، علي، زن از ديدگاه اسلامي، قم، انتشارات قرآن، ص29.
[8]. کنزالعمال، ح45374.
[9]. بحارالأنوار.
[10]. حر عاملي، محمد بن حسن، تفصيل وسائل الشيعه الي تحصيل مسائل الشريعة، قم، مؤسسه آل البيت، ج2، ص179، باب اول؛ شيخ مفيد، المقنعة، قم، ص552.
[11]. مجله کوثر، بهار 82، شماره 57 (به نقل از: www.hawzah.net)
منبع: اندیشه قم