پرسش :
معنای غرور و راه درمان آن چیست؟ و آیا غرور وجه مثبتی هم دارد؟
پاسخ :
پاسخ اجمالی:
«غرور»؛ یعنى اطمینان و آرامش قلب نسبت به آنچه که با هواى نفس موافق بوده و طبیعت انسان به آن تمایل داشته باشد. منشأ این گرایش، جهالت یا وسوسههاى شیطانى است. غرور از صفات زشتى است که هر گروه میتوانند به نوعى گرفتار آن باشند.
برخی از پیامدهاى غرور که زندگى انسان را تحت تأثیر خود قرار میدهد و دنیا و آخرت را تباه میکند، عبارتاند از: حجاب ضخیمى بر عقل و فهم انسان، شکست در زندگی، و سبب فساد و تباهى عمل.
غرور به هیچ وجه پسندیده نیست، اما ویژگیهای مثبتی که در برخی انسانها وجود دارد نباید با این رذیلت اخلاقی اشتباه شود؛ مانند عزّت نفس؛ کسی که گوهر ارزشمندى در اختیار دارد، از او سخت مراقبت میکند. هرچه ارزش دارایى بیشتر و توجه انسان به ارزش آن افزونتر باشد، مراقبت و هوشیارى او در صیانت از آن گوهر بیشتر خواهد بود؛ بویژه آنکه بداند اگر این گوهر با شیوهاى صحیح در مسیر تراش قرار گیرد و صیقل یابد؛ ارزش آن چندین برابر میشود. براى نگاهدارى از این سرمایه خدادادى باید خود را به صفتى آراست که در ادبیات دینى از آن به عزّت نفس تعبیر میشود. انسان عزیز احساس ارزشمندى و سرفرازى میکند و هرگز خود را خوار و درمانده نمییابد. چنین اشخاصی اگر دارای حالات و رفتار خاصی باشند، نباید کسانی که از این ارزش و فضیلت انسانی محروم هستند، آنها را متهم به تکبر و غرور و خودبینی کنند.
پاسخ تفصیلی:
واژه «غرور» در کلمات عرب بویژه در آیات قرآن مجید و روایات بهکار رفته و در گفتوگوهاى روزمرّه فارسى زبانان نیز کم و بیش در همان معانى اصلى یا لوازم آن بهکار میرود. در کتابهای لغوی غرور به معانی زیر آمده است:
1. «غَرور»(به فتح غین) و «غُرور»(به ضم غین)؛ به معناى هر چیزى است که انسان را میفریبد و در غفلت فرومیبرد خواه مال و مقام باشد یا شهوت و شیطان.[1]
2. «غَرور»؛ چیزى است که ظاهر جالب و دوست داشتنى دارد ولى باطنش ناخوشایند و مجهول و تاریک است.[2]
3. ریشه اصلى این واژه به معناى حصول غفلت به سبب تأثیر چیز دیگرى در انسان است و از لوازم و آثار آن جهل و فریب و نیرنگ و نقصان و شکست و... میباشد[3].
معنای اصطلاحی غرور
در کتابهای اخلاقی چنین میخوانیم: «غرور»؛ یعنى اطمینان و آرامش قلب نسبت به آنچه که با هواى نفس موافق بوده و طبیعت انسان به آن تمایل داشته باشد. منشأ این گرایش، جهالت یا وسوسههاى شیطانى است.[4] بنابراین، کسى که براساس اوهام و شبهات، خویشتن را بر خیر و صلاح میداند، در واقع فریبخورده و مغرور گشته است و ارزیابى درستى از خود و کار خویش ندارد. مانند اینکه کسى از راه حرام مالى بهدست آورد و آنرا در راههاى خیر از قبیل ساختن مسجد و مدرسه و سیر کردن گرسنگان مصرف نماید، به این خیال و اطمینان به اینکه در راه خیر و سعادت گام برمیدارد؛ حال آنکه فریبخورده و مغرور است.[5]
نکوهش غرور در قرآن مجید
در قرآن کریم میخوانیم: «این روى گردانى به خاطر آن است که گفتند: هرگز آتش [دوزخ در روز قیامت] جز چند روزى به ما نمیرسد و آنچه همواره افترا و دروغ [به خدا] میبستند، آنان را در دینشان مغرور کرده است».[6]
«اى مردم! از پروردگارتان پروا کنید، و بترسید از روزى که هیچ پدرى چیزى [از عذاب دوزخ را] از فرزندش دفع نمیکند، و نه هیچ فرزندى برطرف کننده چیزى از [عذاب] پدر خویش است. بیتردید وعده خدا حق است، پس زندگى دنیا شما را نفریبد، و مبادا شیطان شما را به [کرم و رحمت] خدا مغرور کند».[7]
«مؤمنان را ندا میدهند: آیا ما [در دنیا] با شما نبودیم؟ میگویند: چرا، ولى شما خود را [به سبب نفاق و دشمنى با خدا و رسول] در بلا و هلاکت افکندید و به انتظار [خاموش شدن چراغ اسلام و نابودى پیامبر] نشستید و [نسبت به حقایق] در تردید بودید و آرزوها [ى دور و دراز و بیپایه،] شما را فریفت، تا فرمان خدا [به نابودى شما] در رسید و [شیطان] فریبنده، شما را فریب داد».[8]
نکوهش غرور در روایات اسلامى
مذمّت از این خوى زشت در احادیث اسلامى نیز بازتاب گستردهاى دارد؛ برای نمونه؛ در احادیثى از امام علی(ع) میخوانیم:
«مستى غفلت و غرور از مستى شراب طولانیتر است».[9]
«کانون بدیها در مغرور شدن به مهلت الهى و اعتماد بر اعمال [ناچیز] است».[10] انسان عمل خیر ناچیزى انجام میدهد و به وسیله آن خود را اهل نجات میداند و آزادى بیقید و شرطى براى خود قائل است یا اینکه گناهانى از او سر زده و مهلت پروردگار سبب غرورش میشود.
«آدم عاقل، هرگز مغرور دیده نمیشود».[11] یعنی غرور ضدّ عقل است.
«کسى که سرابها [و انبوهی از خیالات] او را فریب دهد و مغرور سازد اسباب [نجات] از او قطع میشود».[12]
اسباب غرور
غرور از صفات زشتى است که هر گروه میتوانند به نوعى گرفتار آن باشند. اسباب غرور و خودبینى بسیار زیاد است و مغروران گروههاى مختلفى هستند.[13] در اینجا به سه نمونه از این اسباب اشاره میشود:
الف. مغروران به علم و دانش؛ آنها کسانى هستند که وقتى به مقامى از علم میرسند غرور بر آنها عارض میشود، و خود را از مقرّبان الهى میپندارند و قطعاً اهل نجات! در حدیثى از رسول خدا(ص) میخوانیم که به ابن مسعود فرمود: «به [کَرَم] خدا مغرور نشو و همچنین مغرور نشو به صالح بودن و علم و عمل و نیکوکارى و عبادتهایت».[14] در این حدیث به عوامل دیگر غرور از جمله اعمال صالح، و عبادات اشاره شده که هر کدام از آنها میتواند عاملى براى غرور گردد.
ب. یکى دیگر از عوامل غرور، مغرور شدن به لطف و کرم و مغفرت خداست، افرادى هستند که بیمحابا و جسورانه گناه میکنند، هنگامى که از آنها سؤال شود این چه کار زشتى است که شما انجام میدهید؟ میگویند: خداوند کریم و غفور و رحیم است، خدایى را که ما میشناسیم از آن بالاتر است که گناهان این بنده ناچیز را به رُخ او بکشد و به خاطر آن ما را مجازات کند. چنانکه قرآن از قول مردى که با دیگرى در حال گفتگو بود چنین نقل میکند: «و باور نمیکنم قیامت برپا گردد! و اگر به سوى پروردگارم بازگردانده شوم [و قیامتى در کار باشد]، جایگاهى بهتر از اینجا خواهم یافت!».[15]
اینگونه افکار انحرافى و سخنان غیر منطقى جرأت آنها را در گناه بیشتر میکند و باعث سقوط و هلاکتشان میشود.[16] به همین دلیل در قرآن و روایات اسلامى از این نوع غرور شدیداً نهى شده است: «اى انسان! چه چیز تو را در برابر پروردگار کریمت مغرور ساخته است؟».[17] امام علی(ع) در تفسیر این آیه میفرماید: «اى انسان! چه چیز تو را بر گناهت جرأت داده؟ و چه چیز تو را در برابر پروردگارت مغرور ساخته؟ و چه چیز تو را به هلاکت خویشتن علاقهمند کرده است».[18]
فرق است بین کسى که گناه میکند و جسور است و گویى خود را طلبکار میداند و بین کسى که گناهى از او سرزده و شرمنده است و امید به رحمت حق دارد، اوّلى بر مرکب غرور سوار است و دومى دست به دامن لطف پروردگار زده است.
ج. جهل و نادانى یکى دیگر از اسباب غرور است، همانگونه که علم و دانش گاه سبب غرور میشود جهل و نادانى نیز در بسیارى از جاهلان سبب غرور است. در حدیثى از امیرمؤمنان علی(ع) میخوانیم: «کسى که جاهل است مغرور به خویشتن میشود و امروزش بدتر از دیروز اوست».[19]
آثار و پیامدهاى فردى و اجتماعى غرور
برخی از پیامدهاى غرور که زندگى دنیوی و اخروی انسان را تحت تأثیر خود قرار میدهد، چنیناند:
1. غرور، حجاب ضخیمى بر عقل و فهم انسان میافکند و او را از درک حقایق بازمیدارد و به او اجازه نمیدهد خود و دیگران را آنچنان که هست و هستند بشناسد و حوادث اجتماعى را درست ارزیابى کرده در برابر آنها موضع صحیح بگیرد. همانطور که در حدیثى از امیرمؤمنان على خواندیم که؛ «مستى غرور، از مستى شراب هم سختتر است!» این مستى، همان حجاب غرور است.[20]
2. غرور مایه شکست در زندگى و سبب عقب افتادگى است، یک لشکر مغرور به سادگى جنگ را میبازد، یک سیاستمدار مغرور به آسانى زمین میخورد، یک محصّل مغرور در امتحانات موفّق نمیشود، و بالاخره یک مسلمان مغرور خود را گرفتار قهر و غضب الهى میسازد. تعبیر به «قاتلات الغرور»[21] در روایات ممکن است اشاره به همین معنا باشد.
3. غرور سبب فساد و تباهى عمل میشود؛ زیرا شخص مغرور در انجام آن دقّتى به خرج نمیدهد و همین امر کار او را خراب میکند. یک جرّاح مغرور ممکن است بیمار خود را در کام مرگ فروبرد و یا حدّاقل ناقص سازد، یک راننده مغرور گرفتار تصادفهاى زیانبار میشود، همچنین یک مؤمن مغرور گرفتار ریا و عجب و سایر امورى که عمل را فاسد میکند میشود؛[22] امام علی(ع) میفرماید: «غرور ناشى از آرزوها، سبب فساد عمل میشود».[23]
4. غرور مانع از عاقبت اندیشى است، چنانکه در حدیثى از امیرمؤمنان(ع) آمده است: «کسى که اعتماد بر غرور و باطل کند، از تفکّر در عاقبت کارها باز می ماند».[24]
5. در یک جمله میتوان گفت: افراد مغرور در دنیا و آخرت تهیدست و بیچارهاند، چنانکه در حدیثى از امام صادق(ع) آمده است: «انسان مغرور در دنیا مسکین و بیچاره است و در آخرت مغبون؛ چرا که متاع برتر را به متاع پستتر فروخته است».[25]
درمان غرور
از آنجا که غرور غالباً ناشى از جهل و عدم شناخت خویشتن و قدر و منزلت انسان در پیشگاه خدا است نخستین گام درمان این بیمارى اخلاقى، شناخت خویشتن و معرفت پروردگار و نیز شناخت لیاقتها و شایستگیها در انسانهاى دیگر است.
اگر انسان به گذشته خویش برگردد که طفلى بود از هر نظر عاجز و ناتوان و به آینده خویش بنگرد که پیر و ناتوان و از کار افتاده میشود و اگر چند روزى قدرت، مال، ثروت، جوانى و زیبایى دارد، همه آنها در معرض انواع آفات است و طبق ضربالمثل معروف «به مالت نناز که به شبى از بین میرود و به جمالت نناز که به تبى از بین میرود!» همه اینها آسیبپذیر است.
و نیز اگر به تاریخ پیشینیان بنگرد و سرعت زوال قدرتها و از میان رفتن اموال و نابودى امکانات با خبر شود هرگز مست غرور نخواهد شد.
قرآن مجید به مغروران خطاب میکند و با این سخن بیدارگر به آنها هشدار میدهد، میفرماید: «آیا در زمین گردش نکردند تا ببینند عاقبت کسانى که قبل از آنها بودند چگونه بود؟ آنها نیرومندتر از اینان بودند و زمین را [براى زراعت و آبادى] بیش از اینان دگرگون ساختند و آباد کردند و عمران نمودند و پیامبرانشان با دلایل روشن به سراغشان آمدند [امّا آنها انکار کردند و کیفر خود را دیدند] خداوند هرگز به آنها ستم نکرد، آنها به خودشان ستم میکردند».[26]
اگر انسان درست به جسم و روح و امکانات خود توجّه کند که چقدر آسیبپذیر بوده و چگونه حوادث کوچک میتوانند زندگى او را بر هم زنند، مست و مغرور نمیشود، امیرمؤمنان على(ع) میفرماید: «مِسْکِینُ بْنُ آدَمَ مَکْتُومُ الْاجَلِ، مَکْنُونُ الْعِلَلِ، مَحْفُوظُ الْعَمَلِ، تُؤْلِمُهُ الْبَقَّةُ وَ تَقْتُلُهُ الشَّرْقَةُ وَ تُنْتِنُهُ الْعَرْقَةُ؛ «بیچاره آدمیزاد! سرآمد زندگیش نامعلوم، علل بیماریش ناپیدا و اعمالش ثبت و ضبط میشود، پشهاى او را میآزارد و گلوگیر شدن آب یا غذایى او را میکشد و عرق مختصرى او را متعفّن و بدبو میسازد!».[27]
یکى دیگر از ارکان مؤثر در زدودن آلودگیها و رذائل -از جمله غرور- استمداد و طلب توفیق از خدا است؛ چنانکه امام سجاد(ع) از خدا چنین میخواهد: «خُذْ بِیَدى مِنْ ... زَلَّةِ الْمَغْرُورینَ ...»؛[28] خدایا! دست مرا از آلوده شدن به گناه مغروران بازدار.
اشتباه نگرفتن غرور با ویژگیهای مثبت انسانی
با توجه به مباحث بالا؛ غرور به هیچ وجه پسندیده نیست، اما ویژگیهای مثبتی که در برخی از انسانها وجود دارد نباید با این رذیلت اخلاقی اشتباه شود؛ مانند عزّت نفس؛ کسی که گوهر ارزشمندى در اختیار دارد، از او سخت مراقبت میکند. هرچه ارزش دارایى بیشتر و توجه انسان به ارزش آن افزونتر باشد، مراقبت و هوشیارى او در صیانت از آن گوهر بیشتر خواهد بود؛ بهویژه آنکه بداند اگر این گوهر با شیوهاى صحیح در مسیر تراش قرار گیرد و صیقل یابد؛ ارزش آن چندین برابر میشود. براى نگاهدارى از این دارایى خدادادى باید خود را به صفتى آراست که در ادبیات دینى از آن به عزّت نفس تعبیر میشود.[29] انسان عزیز احساس ارزشمندى و سرفرازى میکند و هرگز خود را خوار و درمانده نمییابد. چنین اشخاصی اگر دارای حالات و رفتار خاصی باشند، نباید کسانی که از این ارزش و فضیلت انسانی محروم هستند، آنها را متهم به تکبر و غرور و خودبینی کنند. در روایتی میخوانیم: مردى به امام حسن(ع) گفت: در شما مقدارى کبر وجود دارد! آنحضرت فرمود: «هرگز، کبریایی و بزرگی اختصاص به خداى یکتا دارد، ولى در من عزّت نفس است که خداوند در قرآن میفرماید: "وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِینَ"[30]؛ عزّت از آنِ خدا و از آنِ پیامبر او و از آنِ مؤمنان است».[31] بنابراین، در غرور آنچه که واقعیت ندارد؛ شخص مغروربه جهت غفلتی که در او است، خیال میکند که آن چیز واقعیت دارد و حالات و رفتاری را از خود بروز میدهد، اما عزت نفس یک امر واقعی است که شخص عزیز با حالات و رفتار خود آنرا از خدا میداند و خود را نمیبیند.
پی نوشتها:
[1]. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، مفردات الفاظ القرآن، ص 604، بیروت، دارالقلم، چاپ اول؛ ابن سیده، على بن اسماعیل، المحکم و المحیط الأعظم، ج 5، ص 360، بیروت،دار الکتب العلمیة، چاپ اول.
[2]. طریحی، فخر الدین، مجمع البحرین، ج 3، ص 421، تهران، کتابفروشی مرتضوی، چاپ سوم، 1375ش.
[3]. مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج 7، ص 207، بیروت، قاهره، لندن، دار الکتب العلمیة، مرکز نشر اثار علامه مصطفوی، چاپ سوم.
[4]. فیض کاشانى، محمد بن شاه مرتضى، المحجة البیضاء فى تهذیب الإحیاء، ج 6، ص 292، قم، مؤسسه نشر اسلامی، چاپ چهارم، 1376ش؛ شبر، عبد الله، اخلاق، ص 317، قم، هجرت، چاپ چهارم، 1378ش؛ دیلمى، احمد، اخلاق اسلامى، ص 104، قم، دفتر نشر معارف، چاپ دوم، 1380ش.
[5]. اخلاق اسلامى، ص 105.
[6]. آل عمران، 24.
[7]. لقمان، 33.
[8]. حدید، 14.
[9]. لیثی واسطی، علی، عیون الحکم و المواعظ، محقق، مصحح، حسنی بیرجندی، حسین، ص 285، قم، دار الحدیث، چاپ اول، 1376ش؛ تمیمی آمدی، عبد الواحد بن محمد، غرر الحکم و درر الکلم، محقق، مصحح، رجائی، سید مهدی، ص 405، قم، دار الکتاب الإسلامی، چاپ دوم، 1410ق.
[10]. عیون الحکم و المواعظ، ص 223؛ غرر الحکم و درر الکلم، ص 339.
[11]. عیون الحکم و المواعظ، ص 532؛ غرر الحکم و درر الکلم، ص 772.
[12]. غرر الحکم و درر الکلم، ص 669.
[13]. مکارم شیرازى، ناصر، اخلاق در قرآن، ج 2، ص 167، قم، مدرسة الامام على بن ابى طالب(ع)، چاپ اول، 1377ش.
[14]. طبرسی، حسن بن فضل، مکارم الأخلاق، ص 452، قم، شریف رضی، چاپ چهارم، 1412ق.
[15]. کهف، 36.
[16]. اخلاق در قرآن، ج 2، ص 168.
[17]. انفطار، 6.
[18]. شریف الرضی، محمد بن حسین، نهج البلاغة، محقق، صبحی صالح، خطبه 223، ص 344، قم، هجرت، چاپ اول، 1414ق.
[19]. غرر الحکم و درر الکلم، ص 635.
[20]. اخلاق در قرآن، ج 2، ص 171.
[21]. عیون الحکم و المواعظ، ص 314 و 414.
[22]. اخلاق در قرآن، ج 2، ص 171.
[23]. عیون الحکم و المواعظ، ص 349.
[24]. غرر الحکم و درر الکلم، ص 565.
[25]. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 69، ص 319، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ دوم، 1403ق.
[26]. «اوَلَمْ یَسِیرُوا فِى الْارْضِ فَیَنْظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ کَانُوا اشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَ ا ثَارُوا الْارْضَ وَ عَمَرُوهَا اکْثَرَ مِمَّا عَمَرُوهَا وَ جَائَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّنَاتِ فَمَا کَانَ اللَّهُ لِیَظْلِمَهُمْ وَ لَکِنْ کَانُوا انْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ»؛ روم، 9.
[27]. نهج البلاغة، حکمت 419، ص 550.
[28]. علی بن الحسین(علیه السلام)، الصحیفة السجادیة، دعای 47، ص 226، قم، دفتر نشر الهادی، چاپ اول، 1376ش.
[29]. ر.ک: islamquest.net/fa/archive/question/fa23657.
[30]. منافقون، 8.
[31]. بحار الأنوار، ج 24، ص 325.
منبع: www.islamquest.net
پاسخ اجمالی:
«غرور»؛ یعنى اطمینان و آرامش قلب نسبت به آنچه که با هواى نفس موافق بوده و طبیعت انسان به آن تمایل داشته باشد. منشأ این گرایش، جهالت یا وسوسههاى شیطانى است. غرور از صفات زشتى است که هر گروه میتوانند به نوعى گرفتار آن باشند.
برخی از پیامدهاى غرور که زندگى انسان را تحت تأثیر خود قرار میدهد و دنیا و آخرت را تباه میکند، عبارتاند از: حجاب ضخیمى بر عقل و فهم انسان، شکست در زندگی، و سبب فساد و تباهى عمل.
غرور به هیچ وجه پسندیده نیست، اما ویژگیهای مثبتی که در برخی انسانها وجود دارد نباید با این رذیلت اخلاقی اشتباه شود؛ مانند عزّت نفس؛ کسی که گوهر ارزشمندى در اختیار دارد، از او سخت مراقبت میکند. هرچه ارزش دارایى بیشتر و توجه انسان به ارزش آن افزونتر باشد، مراقبت و هوشیارى او در صیانت از آن گوهر بیشتر خواهد بود؛ بویژه آنکه بداند اگر این گوهر با شیوهاى صحیح در مسیر تراش قرار گیرد و صیقل یابد؛ ارزش آن چندین برابر میشود. براى نگاهدارى از این سرمایه خدادادى باید خود را به صفتى آراست که در ادبیات دینى از آن به عزّت نفس تعبیر میشود. انسان عزیز احساس ارزشمندى و سرفرازى میکند و هرگز خود را خوار و درمانده نمییابد. چنین اشخاصی اگر دارای حالات و رفتار خاصی باشند، نباید کسانی که از این ارزش و فضیلت انسانی محروم هستند، آنها را متهم به تکبر و غرور و خودبینی کنند.
پاسخ تفصیلی:
واژه «غرور» در کلمات عرب بویژه در آیات قرآن مجید و روایات بهکار رفته و در گفتوگوهاى روزمرّه فارسى زبانان نیز کم و بیش در همان معانى اصلى یا لوازم آن بهکار میرود. در کتابهای لغوی غرور به معانی زیر آمده است:
1. «غَرور»(به فتح غین) و «غُرور»(به ضم غین)؛ به معناى هر چیزى است که انسان را میفریبد و در غفلت فرومیبرد خواه مال و مقام باشد یا شهوت و شیطان.[1]
2. «غَرور»؛ چیزى است که ظاهر جالب و دوست داشتنى دارد ولى باطنش ناخوشایند و مجهول و تاریک است.[2]
3. ریشه اصلى این واژه به معناى حصول غفلت به سبب تأثیر چیز دیگرى در انسان است و از لوازم و آثار آن جهل و فریب و نیرنگ و نقصان و شکست و... میباشد[3].
معنای اصطلاحی غرور
در کتابهای اخلاقی چنین میخوانیم: «غرور»؛ یعنى اطمینان و آرامش قلب نسبت به آنچه که با هواى نفس موافق بوده و طبیعت انسان به آن تمایل داشته باشد. منشأ این گرایش، جهالت یا وسوسههاى شیطانى است.[4] بنابراین، کسى که براساس اوهام و شبهات، خویشتن را بر خیر و صلاح میداند، در واقع فریبخورده و مغرور گشته است و ارزیابى درستى از خود و کار خویش ندارد. مانند اینکه کسى از راه حرام مالى بهدست آورد و آنرا در راههاى خیر از قبیل ساختن مسجد و مدرسه و سیر کردن گرسنگان مصرف نماید، به این خیال و اطمینان به اینکه در راه خیر و سعادت گام برمیدارد؛ حال آنکه فریبخورده و مغرور است.[5]
نکوهش غرور در قرآن مجید
در قرآن کریم میخوانیم: «این روى گردانى به خاطر آن است که گفتند: هرگز آتش [دوزخ در روز قیامت] جز چند روزى به ما نمیرسد و آنچه همواره افترا و دروغ [به خدا] میبستند، آنان را در دینشان مغرور کرده است».[6]
«اى مردم! از پروردگارتان پروا کنید، و بترسید از روزى که هیچ پدرى چیزى [از عذاب دوزخ را] از فرزندش دفع نمیکند، و نه هیچ فرزندى برطرف کننده چیزى از [عذاب] پدر خویش است. بیتردید وعده خدا حق است، پس زندگى دنیا شما را نفریبد، و مبادا شیطان شما را به [کرم و رحمت] خدا مغرور کند».[7]
«مؤمنان را ندا میدهند: آیا ما [در دنیا] با شما نبودیم؟ میگویند: چرا، ولى شما خود را [به سبب نفاق و دشمنى با خدا و رسول] در بلا و هلاکت افکندید و به انتظار [خاموش شدن چراغ اسلام و نابودى پیامبر] نشستید و [نسبت به حقایق] در تردید بودید و آرزوها [ى دور و دراز و بیپایه،] شما را فریفت، تا فرمان خدا [به نابودى شما] در رسید و [شیطان] فریبنده، شما را فریب داد».[8]
نکوهش غرور در روایات اسلامى
مذمّت از این خوى زشت در احادیث اسلامى نیز بازتاب گستردهاى دارد؛ برای نمونه؛ در احادیثى از امام علی(ع) میخوانیم:
«مستى غفلت و غرور از مستى شراب طولانیتر است».[9]
«کانون بدیها در مغرور شدن به مهلت الهى و اعتماد بر اعمال [ناچیز] است».[10] انسان عمل خیر ناچیزى انجام میدهد و به وسیله آن خود را اهل نجات میداند و آزادى بیقید و شرطى براى خود قائل است یا اینکه گناهانى از او سر زده و مهلت پروردگار سبب غرورش میشود.
«آدم عاقل، هرگز مغرور دیده نمیشود».[11] یعنی غرور ضدّ عقل است.
«کسى که سرابها [و انبوهی از خیالات] او را فریب دهد و مغرور سازد اسباب [نجات] از او قطع میشود».[12]
اسباب غرور
غرور از صفات زشتى است که هر گروه میتوانند به نوعى گرفتار آن باشند. اسباب غرور و خودبینى بسیار زیاد است و مغروران گروههاى مختلفى هستند.[13] در اینجا به سه نمونه از این اسباب اشاره میشود:
الف. مغروران به علم و دانش؛ آنها کسانى هستند که وقتى به مقامى از علم میرسند غرور بر آنها عارض میشود، و خود را از مقرّبان الهى میپندارند و قطعاً اهل نجات! در حدیثى از رسول خدا(ص) میخوانیم که به ابن مسعود فرمود: «به [کَرَم] خدا مغرور نشو و همچنین مغرور نشو به صالح بودن و علم و عمل و نیکوکارى و عبادتهایت».[14] در این حدیث به عوامل دیگر غرور از جمله اعمال صالح، و عبادات اشاره شده که هر کدام از آنها میتواند عاملى براى غرور گردد.
ب. یکى دیگر از عوامل غرور، مغرور شدن به لطف و کرم و مغفرت خداست، افرادى هستند که بیمحابا و جسورانه گناه میکنند، هنگامى که از آنها سؤال شود این چه کار زشتى است که شما انجام میدهید؟ میگویند: خداوند کریم و غفور و رحیم است، خدایى را که ما میشناسیم از آن بالاتر است که گناهان این بنده ناچیز را به رُخ او بکشد و به خاطر آن ما را مجازات کند. چنانکه قرآن از قول مردى که با دیگرى در حال گفتگو بود چنین نقل میکند: «و باور نمیکنم قیامت برپا گردد! و اگر به سوى پروردگارم بازگردانده شوم [و قیامتى در کار باشد]، جایگاهى بهتر از اینجا خواهم یافت!».[15]
اینگونه افکار انحرافى و سخنان غیر منطقى جرأت آنها را در گناه بیشتر میکند و باعث سقوط و هلاکتشان میشود.[16] به همین دلیل در قرآن و روایات اسلامى از این نوع غرور شدیداً نهى شده است: «اى انسان! چه چیز تو را در برابر پروردگار کریمت مغرور ساخته است؟».[17] امام علی(ع) در تفسیر این آیه میفرماید: «اى انسان! چه چیز تو را بر گناهت جرأت داده؟ و چه چیز تو را در برابر پروردگارت مغرور ساخته؟ و چه چیز تو را به هلاکت خویشتن علاقهمند کرده است».[18]
فرق است بین کسى که گناه میکند و جسور است و گویى خود را طلبکار میداند و بین کسى که گناهى از او سرزده و شرمنده است و امید به رحمت حق دارد، اوّلى بر مرکب غرور سوار است و دومى دست به دامن لطف پروردگار زده است.
ج. جهل و نادانى یکى دیگر از اسباب غرور است، همانگونه که علم و دانش گاه سبب غرور میشود جهل و نادانى نیز در بسیارى از جاهلان سبب غرور است. در حدیثى از امیرمؤمنان علی(ع) میخوانیم: «کسى که جاهل است مغرور به خویشتن میشود و امروزش بدتر از دیروز اوست».[19]
آثار و پیامدهاى فردى و اجتماعى غرور
برخی از پیامدهاى غرور که زندگى دنیوی و اخروی انسان را تحت تأثیر خود قرار میدهد، چنیناند:
1. غرور، حجاب ضخیمى بر عقل و فهم انسان میافکند و او را از درک حقایق بازمیدارد و به او اجازه نمیدهد خود و دیگران را آنچنان که هست و هستند بشناسد و حوادث اجتماعى را درست ارزیابى کرده در برابر آنها موضع صحیح بگیرد. همانطور که در حدیثى از امیرمؤمنان على خواندیم که؛ «مستى غرور، از مستى شراب هم سختتر است!» این مستى، همان حجاب غرور است.[20]
2. غرور مایه شکست در زندگى و سبب عقب افتادگى است، یک لشکر مغرور به سادگى جنگ را میبازد، یک سیاستمدار مغرور به آسانى زمین میخورد، یک محصّل مغرور در امتحانات موفّق نمیشود، و بالاخره یک مسلمان مغرور خود را گرفتار قهر و غضب الهى میسازد. تعبیر به «قاتلات الغرور»[21] در روایات ممکن است اشاره به همین معنا باشد.
3. غرور سبب فساد و تباهى عمل میشود؛ زیرا شخص مغرور در انجام آن دقّتى به خرج نمیدهد و همین امر کار او را خراب میکند. یک جرّاح مغرور ممکن است بیمار خود را در کام مرگ فروبرد و یا حدّاقل ناقص سازد، یک راننده مغرور گرفتار تصادفهاى زیانبار میشود، همچنین یک مؤمن مغرور گرفتار ریا و عجب و سایر امورى که عمل را فاسد میکند میشود؛[22] امام علی(ع) میفرماید: «غرور ناشى از آرزوها، سبب فساد عمل میشود».[23]
4. غرور مانع از عاقبت اندیشى است، چنانکه در حدیثى از امیرمؤمنان(ع) آمده است: «کسى که اعتماد بر غرور و باطل کند، از تفکّر در عاقبت کارها باز می ماند».[24]
5. در یک جمله میتوان گفت: افراد مغرور در دنیا و آخرت تهیدست و بیچارهاند، چنانکه در حدیثى از امام صادق(ع) آمده است: «انسان مغرور در دنیا مسکین و بیچاره است و در آخرت مغبون؛ چرا که متاع برتر را به متاع پستتر فروخته است».[25]
درمان غرور
از آنجا که غرور غالباً ناشى از جهل و عدم شناخت خویشتن و قدر و منزلت انسان در پیشگاه خدا است نخستین گام درمان این بیمارى اخلاقى، شناخت خویشتن و معرفت پروردگار و نیز شناخت لیاقتها و شایستگیها در انسانهاى دیگر است.
اگر انسان به گذشته خویش برگردد که طفلى بود از هر نظر عاجز و ناتوان و به آینده خویش بنگرد که پیر و ناتوان و از کار افتاده میشود و اگر چند روزى قدرت، مال، ثروت، جوانى و زیبایى دارد، همه آنها در معرض انواع آفات است و طبق ضربالمثل معروف «به مالت نناز که به شبى از بین میرود و به جمالت نناز که به تبى از بین میرود!» همه اینها آسیبپذیر است.
و نیز اگر به تاریخ پیشینیان بنگرد و سرعت زوال قدرتها و از میان رفتن اموال و نابودى امکانات با خبر شود هرگز مست غرور نخواهد شد.
قرآن مجید به مغروران خطاب میکند و با این سخن بیدارگر به آنها هشدار میدهد، میفرماید: «آیا در زمین گردش نکردند تا ببینند عاقبت کسانى که قبل از آنها بودند چگونه بود؟ آنها نیرومندتر از اینان بودند و زمین را [براى زراعت و آبادى] بیش از اینان دگرگون ساختند و آباد کردند و عمران نمودند و پیامبرانشان با دلایل روشن به سراغشان آمدند [امّا آنها انکار کردند و کیفر خود را دیدند] خداوند هرگز به آنها ستم نکرد، آنها به خودشان ستم میکردند».[26]
اگر انسان درست به جسم و روح و امکانات خود توجّه کند که چقدر آسیبپذیر بوده و چگونه حوادث کوچک میتوانند زندگى او را بر هم زنند، مست و مغرور نمیشود، امیرمؤمنان على(ع) میفرماید: «مِسْکِینُ بْنُ آدَمَ مَکْتُومُ الْاجَلِ، مَکْنُونُ الْعِلَلِ، مَحْفُوظُ الْعَمَلِ، تُؤْلِمُهُ الْبَقَّةُ وَ تَقْتُلُهُ الشَّرْقَةُ وَ تُنْتِنُهُ الْعَرْقَةُ؛ «بیچاره آدمیزاد! سرآمد زندگیش نامعلوم، علل بیماریش ناپیدا و اعمالش ثبت و ضبط میشود، پشهاى او را میآزارد و گلوگیر شدن آب یا غذایى او را میکشد و عرق مختصرى او را متعفّن و بدبو میسازد!».[27]
یکى دیگر از ارکان مؤثر در زدودن آلودگیها و رذائل -از جمله غرور- استمداد و طلب توفیق از خدا است؛ چنانکه امام سجاد(ع) از خدا چنین میخواهد: «خُذْ بِیَدى مِنْ ... زَلَّةِ الْمَغْرُورینَ ...»؛[28] خدایا! دست مرا از آلوده شدن به گناه مغروران بازدار.
اشتباه نگرفتن غرور با ویژگیهای مثبت انسانی
با توجه به مباحث بالا؛ غرور به هیچ وجه پسندیده نیست، اما ویژگیهای مثبتی که در برخی از انسانها وجود دارد نباید با این رذیلت اخلاقی اشتباه شود؛ مانند عزّت نفس؛ کسی که گوهر ارزشمندى در اختیار دارد، از او سخت مراقبت میکند. هرچه ارزش دارایى بیشتر و توجه انسان به ارزش آن افزونتر باشد، مراقبت و هوشیارى او در صیانت از آن گوهر بیشتر خواهد بود؛ بهویژه آنکه بداند اگر این گوهر با شیوهاى صحیح در مسیر تراش قرار گیرد و صیقل یابد؛ ارزش آن چندین برابر میشود. براى نگاهدارى از این دارایى خدادادى باید خود را به صفتى آراست که در ادبیات دینى از آن به عزّت نفس تعبیر میشود.[29] انسان عزیز احساس ارزشمندى و سرفرازى میکند و هرگز خود را خوار و درمانده نمییابد. چنین اشخاصی اگر دارای حالات و رفتار خاصی باشند، نباید کسانی که از این ارزش و فضیلت انسانی محروم هستند، آنها را متهم به تکبر و غرور و خودبینی کنند. در روایتی میخوانیم: مردى به امام حسن(ع) گفت: در شما مقدارى کبر وجود دارد! آنحضرت فرمود: «هرگز، کبریایی و بزرگی اختصاص به خداى یکتا دارد، ولى در من عزّت نفس است که خداوند در قرآن میفرماید: "وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِینَ"[30]؛ عزّت از آنِ خدا و از آنِ پیامبر او و از آنِ مؤمنان است».[31] بنابراین، در غرور آنچه که واقعیت ندارد؛ شخص مغروربه جهت غفلتی که در او است، خیال میکند که آن چیز واقعیت دارد و حالات و رفتاری را از خود بروز میدهد، اما عزت نفس یک امر واقعی است که شخص عزیز با حالات و رفتار خود آنرا از خدا میداند و خود را نمیبیند.
پی نوشتها:
[1]. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، مفردات الفاظ القرآن، ص 604، بیروت، دارالقلم، چاپ اول؛ ابن سیده، على بن اسماعیل، المحکم و المحیط الأعظم، ج 5، ص 360، بیروت،دار الکتب العلمیة، چاپ اول.
[2]. طریحی، فخر الدین، مجمع البحرین، ج 3، ص 421، تهران، کتابفروشی مرتضوی، چاپ سوم، 1375ش.
[3]. مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج 7، ص 207، بیروت، قاهره، لندن، دار الکتب العلمیة، مرکز نشر اثار علامه مصطفوی، چاپ سوم.
[4]. فیض کاشانى، محمد بن شاه مرتضى، المحجة البیضاء فى تهذیب الإحیاء، ج 6، ص 292، قم، مؤسسه نشر اسلامی، چاپ چهارم، 1376ش؛ شبر، عبد الله، اخلاق، ص 317، قم، هجرت، چاپ چهارم، 1378ش؛ دیلمى، احمد، اخلاق اسلامى، ص 104، قم، دفتر نشر معارف، چاپ دوم، 1380ش.
[5]. اخلاق اسلامى، ص 105.
[6]. آل عمران، 24.
[7]. لقمان، 33.
[8]. حدید، 14.
[9]. لیثی واسطی، علی، عیون الحکم و المواعظ، محقق، مصحح، حسنی بیرجندی، حسین، ص 285، قم، دار الحدیث، چاپ اول، 1376ش؛ تمیمی آمدی، عبد الواحد بن محمد، غرر الحکم و درر الکلم، محقق، مصحح، رجائی، سید مهدی، ص 405، قم، دار الکتاب الإسلامی، چاپ دوم، 1410ق.
[10]. عیون الحکم و المواعظ، ص 223؛ غرر الحکم و درر الکلم، ص 339.
[11]. عیون الحکم و المواعظ، ص 532؛ غرر الحکم و درر الکلم، ص 772.
[12]. غرر الحکم و درر الکلم، ص 669.
[13]. مکارم شیرازى، ناصر، اخلاق در قرآن، ج 2، ص 167، قم، مدرسة الامام على بن ابى طالب(ع)، چاپ اول، 1377ش.
[14]. طبرسی، حسن بن فضل، مکارم الأخلاق، ص 452، قم، شریف رضی، چاپ چهارم، 1412ق.
[15]. کهف، 36.
[16]. اخلاق در قرآن، ج 2، ص 168.
[17]. انفطار، 6.
[18]. شریف الرضی، محمد بن حسین، نهج البلاغة، محقق، صبحی صالح، خطبه 223، ص 344، قم، هجرت، چاپ اول، 1414ق.
[19]. غرر الحکم و درر الکلم، ص 635.
[20]. اخلاق در قرآن، ج 2، ص 171.
[21]. عیون الحکم و المواعظ، ص 314 و 414.
[22]. اخلاق در قرآن، ج 2، ص 171.
[23]. عیون الحکم و المواعظ، ص 349.
[24]. غرر الحکم و درر الکلم، ص 565.
[25]. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 69، ص 319، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ دوم، 1403ق.
[26]. «اوَلَمْ یَسِیرُوا فِى الْارْضِ فَیَنْظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ کَانُوا اشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَ ا ثَارُوا الْارْضَ وَ عَمَرُوهَا اکْثَرَ مِمَّا عَمَرُوهَا وَ جَائَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّنَاتِ فَمَا کَانَ اللَّهُ لِیَظْلِمَهُمْ وَ لَکِنْ کَانُوا انْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ»؛ روم، 9.
[27]. نهج البلاغة، حکمت 419، ص 550.
[28]. علی بن الحسین(علیه السلام)، الصحیفة السجادیة، دعای 47، ص 226، قم، دفتر نشر الهادی، چاپ اول، 1376ش.
[29]. ر.ک: islamquest.net/fa/archive/question/fa23657.
[30]. منافقون، 8.
[31]. بحار الأنوار، ج 24، ص 325.
منبع: www.islamquest.net