شنبه، 27 مرداد 1397
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما

فواید و اهداف ازدواج

پرسش :

فواید و اهداف ازدواج در اسلام چیست؟


پاسخ :
ازدواج، ظهور کاملی از پرتو افکنی خورشید عشق است. در پرتو پیوندی آگاهانه و عاشقانه، روح به قوت، رقت، صفا، توحد، همت، دلیری، همرنگی و آرامش می رسد، از«من» به «ما» وبه «او». بدین ترتیب خانواده شکل می‌گیرد؛ نخستین ملجأ و مأمن قابل اعتماد و پایدار برای پاسخگویی به نیازهایی چون امنیت، الفت، محبت، همراهی و همدلی؛ مکانی برای تعادل بخشی بین شوق زدگی و دل مردگی، بی تابی و افسردگی؛ محمل عفت پروری، خودورزی، شخصیت سازی و اصالت پردازی؛ حلقه اتصال تجارب ارزشمند و پویای تاریخ یک ملت در گذشته، حال و آینده؛ حامل میراث ارزش های فرهنگی، اجتماعی، علمی، دینی و فکری یک مرز و بوم؛ کارآمدترین عضو حیاتی جامعه؛ اولین مکان برای یادگیری های درست و پرورش های اصیل کودکان به عنوان ثمرۀ پیوند.

ازدواج فرایندی است عبارت از کنش متقابل بین دو فرد، یک مرد و یک زن که با پذیرش شرایط قانونی با مدت زمان طولانی در ارتباطات جسمانی، عاطفی، اقتصادی، روحی و اجتماعی با یکدیکر شریک شده اند.[1]
ازدواج تعهدی مقدس است که همین تقدس، مهم ترین وجه تمایز آن از سایر روابط بین انسان‌هاست. از دیگر وجوه امتیاز ازدواج نسبت به دیگر روابط انسانی، گستردگی تعاملات بین فردی دراین پدیده است. نکتۀ دیگر، نتایج و آثار مترتب بر ازدواج است. فوائد و آثار زندگی مشترک از لحاظ فردی، اجتماعی، تربیتی، زیستی و غیره قابل بررسی است. اساسی‌ترین نتایج و هدف‌هایی را که از این پدیده دنبال می شود، عبارتند از:
 

1. محبت خواهی و آرامش روحی

احساس نیاز به محبت، هم راهی و هم دردی از جمله مسایل سرشتی و فطری انسان است. نخستین ملجأ و مرجعی که به طورعمیق، ریشه دار، طبیعی و سالم جواب گوی نیازهای مذکور است، کانون مصفای خانواده است. ارضای این نیاز یعنی تأمین ویتامین های روانی زن و مرد.
خانواده این نیاز را که یکی از اساسی ترین نیازهای روحی بشر است، به سبک و شکلی منطقی و طبیعی پاسخ می دهد، نه تصنعی و غیرمنطقی.
آدمی در مراحل مختلف زندگی و درکشاش و بحران های آن، نیاز به دلداری دارد که به او آرامش و سکون بخشد. آنگاه که خود را در مخمصه های عظیم گرفتار می بیند، امید و انتظار به ارتباط کلامی با کسی که او را دوست بدارد و یار و غمخوار او باشد، مایۀ تسلی خاطر است. ما در هر سنی و در هر مرحله ای از حیات که باشیم، خواستار محبت و الفتیم؛ می خواهیم که دیگران ما را دوست بدارند و در این دوستی صادق و خالص باشند.
جنبۀ درونی این آرامش در ایمان تجلی می یابد و جنبۀ بیرونی آن در تشکیل خانواده، امنیت جانی، ناموسی، فکری، بیانی و شغلی. پس تشکیل خانواده، پاسخ به یکی از عالی ترین نیازهای فطری بشریعنی آرامش روان و محبت خواهی است.
خداوند در قرآن کریم می فرمایند: «ومِن ءَایاتِهِ أن خَََلَقَ لکُم مِن أنفسکم أزواجاً لِتَسکُنُوا الَیهَا وَ جَعََلَ بینکُم مَوَدَّه و رحمه انَّ فی ذلِکَ لآیاتٍ لِقَومٍ یتَفَکَّرُون؛ ازنشانه‌های پروردگارتان این است که از جنس خودتان، همسرانی آفرید تا درکنار آنان بیاسایید و بین زن و مرد، دوستی برقرار نمود. در این برنامه، نشانه هایی برای اندیشمندان است».[2]
به همین جهت قرآن کریم، رابطۀ بین زن و شوهر را با کلمۀ «مودت» و «رحمت» تعبیرمی کند و از یک راز بزرگ که عبارت است از جنبه انسانی زندگی زناشویی، پرده برمی‌دارد و به ما می‌فهماند که هدف زناشویی «اطفاء شهوت» نیست، بلکه این پیمان میان زن و شوهر، صلح و یگانگی به وجود می‌آورد.
ازدواج پیمان دوستی خالص است، پیمانی که به تعبیر مسیحیت اتحاد مثلثی از قلب ها، گوشت‌ها و روح‌هاست. چنین محبت و دوستی به تعبیر قرآن، از آیات خدا برای اندیشیدن است.
درسایۀ این دوستی، زن وشوهر همچون لباس و پوشش همدیگر می شوند. «هُنَّ لباسٌ لَکُم و اَنتم لباسٌ لَهُنَّ»[3]
 

2. پاسخ به دعوت سنت رسول اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله)

رسول گرامی اسلام(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) می‌فرمایند:
«یفتَحُ أبوابُ السَّماءِ فی اَربعه مَواضِعَ: عندَ نزولِ المطَر و عِندَ نظر الوَلَدِ فی وجهِ الوالدین و عِندَ فتح بابِ الکعبه و عندَ النِّکاح؛ در چهار موقع عنایت و رحمت حق متوجه انسان می شود: به وقت باریدن باران، به هنگام نظر کردن فرزند به صورت پدر و مادر از باب مهر و محبت، در آن زمان که درِ خانه کعبه باز می‌شود و در آن وقت که عقد و پیمان ازدواج بسته شده و دو نفر با یکدیگر جهت زندگی جدید، وارد عرصۀ نکاح می شوند».[4]
همچنین حضرت محمد(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) می‌فرمایند:
«النِّکاحُ سنّتی فمن رَغِبَ عن سنّتی فلیس منّی؛ ازدواج روش من است؛ هر کس از راه و روش روی بگرداند، از من نیست».[5]
عثمان بن مظعون که به گمان وصول به تقدس و مقام قرب الهی دست از آمیزش با همسر کشیده بود، مورد طعنۀ رسول خدا(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) قرار گرفت؛ پیامبر به او فرمودند: «از سنت من اعراض نکن؛ چه هرکس که از روش من روی برگرداند، روز قیامت فرشتگان الهی، سرِ راه را بر او بگیرند و صورتش را از حوض کوثر برگردانند».[6]
پذیرش و انجام امر مقدس ازدواج، پاسخی به ندای مذهب و سنت پیامبر عظیم الشأن و سرور کائنات و قافله سالار انبیاء الهی است. ازدواج، عبادت را ارزش و ارتقاء می بخشد. از نظر اسلام، عبادت فرد متأهل با مجرد یکسان نیست.
رسول خدا(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) می‌فرمایند:
«دو رکعت نماز فرد متأهل با ارزشتر از هفتاد رکعت نماز فرد مجرد است وچون جوانی درآغاز جوانی اش همسرگزیند، شیطان فریاد برآورد که وای! او دین خود را از دست من ایمن ساخت!»[7]
در جای دیگر رسول خدا(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) به کسب نیمی از دین با پذیرش ازدواج تأکید نموده و می فرمایند:
«هرکس ازدواج کند، نیمی ازدینش را باز یافته و باید نسبت به دین دیگر تقوای الهی پیشه کند».[8]
 

3. پاسخ به غریزه جنسی

ازدواج پاسخ به نیازروحی انسان‌ها در خصوص جفت خواهی وغریزۀ جنسی است. نیاز انسان‌ها به داشتن زوج وامورغریزی به حدی است که انسان های متعادل راهی جزتشکیل زندگی زناشویی نمی‌بینند.
ازدواج خوراک و پوشاک است. قرآن کریم تعبیر به لباس را حکیمانه مطرح می نماید: «هنَّ لباسٌ و انتم لباسٌ لهنّ» عناصر موجودات در نظام هستی هر کدام نیازمند تغذیه هستند. حیات کودکان، به سرور و بازی است. حیات و خوراک روح، به ایمان و عشق و پرستش الهی است. حیات و خوراک مغز و ذهن آدمی به مطالعه و تعقل و مشاهده و... است. حیات و خوراک زمین، به باریدن است. حیات و خوراک اجتماع، به حکومت و نظم است. حیات و خوراک هنر، به زیبایی و تناسب است. و حیات و خوراک تمایلات جنسی، به ازدواج است و بس.[9]

حیات و خوراک زمین: باران
حیات و خوراک اجتماع: حکومت و نظم
حیات و خوراک هنر: زیبایی و تناسب
حیات و خوراک تمایلات جنسی: ازدواج
 

4. تکامل روانی انسان

میل به ازدواج درمیان همۀ انسان‌ها، حاکی ازاین است که انسان تا زمانی که تنها و بدون همسراست، کامل نیست.
زندگی درسایۀ زناشویی به واسطۀ چالش‌ها، مشکلات، مراودات، ارتباطات خانوادگی و اجتماعی، تلاش، تفکر و توکل برای حل آنها، سبب تقویت جنبه های مختلف روح آدمی می شود.
وارد شدن به دنیای تأهل، پدرشدن، مادرشدن و همسرشدن، خصوصیات و انتظارات فردی و اجتماعی خاصی را برای انسان مسؤول و متعهد، متبلور می سازد و حسن انجام مسئولیت های خطیر خانوادگی یعنی فربه شدن روح و حرکت به سمت تعادل و تکامل.
آدمی پیوسته در مرز بودن و شدن و درحال نوسان است، ولی جاذبه های سنگین ماندن و بودن، بسی نیرومند ترازکشش به سوی والایی و به گرایی است. منظوراز شدن در اینجا تحول و شکفتگی است که قرآن با عبارت منطقی، به آن اشاره فرموده است:
«و لِلهِ ملکُ السَّمواتِ و الارض و الی اللّه المصیر؛ و برای خداست آسمان ها و زمین و به سوی او (همه چیز) در حال شدن(صیرورت) می باشد».[10]
در کتاب قاموس قرآن «صیر» به مفهوم انتقال، تحول و رسیدن آمده است.[11] و اضافه می کند که باید دانست صیرورت، رجوع و انتقال به طور تحول است، مثل صیرورت نطفه به حالت جنینی. برخی از روانشناسان مکتب کمال نیز بر این عقیده اند که چنین اشخاصی (والا گرا) به جای آنکه بگذارند خوشبختی به سراغشان بیاید، فعالانه در تعقیب آنند، لیکن آن را هدف نهایی خود قرار نمی دهند.[12]
استعدادها برای بروز و تکامل خود، نیاز به محیط امن و آرام دارند. چه بسیار استعدادهای انسان که هرگز خود را نشان نداده یا توسط عوامل بیرونی یا درونی سرکوب شده و مجال رشد نیافته اند. با ازدواج و مهار نیروی قوی غریزۀ جنسی، روح پرتلاطم و طوفان زدۀ جوان، زمینۀ بهتری برای درک حقایق زندگی می یابد و استعدادهای او را به حرکت وا می دارد.
رشد و تکامل در پرتو ازدواج نه تنها موجب سعادت فردی است، بلکه عاملی برای سعادت جامعه می باشد. وصول به رفاه اجتماعی و رشد مدنیت، بدون ازدواج میسر نیست. تأمین آرامش روانی و امنیت اجتماع، رشد اقتصادی و پایین آمدن سطح بیکاری و بزه نمونه هایی از تکامل اجتماعی بشراست.[13] به قول ولتر «هر قدر عده متأهلین در جامعه افزایش یابد جنایت کمتر خواهد شد».[14]
 

5. سلامتی جسم و جان

سرپیچی از ازدواج برای انسان‌ها ارزان تمام نخواهد شد. امروزه متخصصان علم پزشکی و روانشناسی از بیماری‌های جسمی و روحی که ناشی از ترک ازدواج است، صحبت می‌کنند.
انرژی بی انتهای روانی انسان، در صورتی مفید و هدایت گر خواهد بود که به هماهنگ و متعادل بین اجزا و عناصرمتعدد شخصیت تقسیم شود. با توجه به اهمیت روح به عنوان سرور جسم و راکب تن آدمی و نظربه این واقعیت که بیش از نود درصد بیماری ها حتی جسمی منشأ روانی دارد، اختلال در روان، اختلالات جسمی را در پی خواهد داشت. به تجربه مشاهده شده افرادی که ازدواج نکرده اند، غالباً در دو دسته متضاد و متفاوت خواهند بود. یک گروه کسانی که انرژی روانی آنها؛ یعنی آن بخش از انرژی روان که ذخیره شده و به مصرف نرسیده، به سمت صرف وقت زیاد برای دیگران جهت گیری می شود؛ مهربانی، رسیدگی به خود و... این گروه تعداد بسیار اندکی از مجردین سنین بالا را تشکیل می دهند. اما با کمال تأسف خیل عظیمی از مجردین مسن را کسانی تشکیل داده اند که بعضاً خصوصیات زیر از آنها قابل مشاهده و حتی تحقیق علمی است:
کینه توزی، تندخویی، عدم مدارا با مردم، ضعف در ارتباطات اجتماعی، حسادت، تنبلی، ضعف در مسئولیت‌پذیری، انزوا، چاقی مفرط یا لاغری مفرط، تردید دائم در مورد وفاداری مردان یا زنان، عقاید تعصب آمیز، زودرنجی، ناتوانی از احساس آرامش، عواطف محدود، چشم چرانی، طبیعت سرد و بی هیجان، ضعف در ابراز احساسات، کمبود احساسات لطیف و ملایم، حالت عقده ای داشتن و... .
برخی از موارد ذکر شده از علائم و نشانه های اختلالات شخصیتی می باشد. کلام پیامبر حق و رحمت(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) چه حکمت ها دارد که فرموده اند: «شرارُ اُمَّتی عذابُها؛ جوانان بی همسر بدترین افراد امت من هستند».[15]
مردی به نام عکاف، ازدواج نمی کرد. روزی به محضر رسول اکرم(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) شرفیاب شد. حضرت پس از اینکه از تمکن مالی و سلامت جسمی او پرسش هایی کرد و او جواب داد، در کمال صراحت فرمودند: «تزوّج و الّا فأنت من المذنبین؛ ازدواج کن و گرنه از گناهکاران به حساب می آیی».[16]
ازدواج می تواند عاملی برای پرهیز از خطر و سببی برای حفظ سلامت تن و روان باشد. خودداری از ازدواج عوارضی پدید می آورد که حاصل آن، خروج از حد تعادل است.
روانکاوان یکی از علل مهم جنایات در افراد را محرومیت از اعمال جنسی می دانند. چنان که ویل دورانت در کتاب لذات فلسفه می نویسد: «اگر راهی پیدا شود که ازدواج در سال های طبیعی انجام گیرد، فحشا و امراض خطرناک و تنهایی بی ثمرو انحرافات که زندگی معاصر را لکه دار کرده است، تا نصف تقلیل خواهد یافت.» ازدواج سبب حفظ عفت و دوری از آلودگی های متعدد می شود و این خود سبب کناره گیری فرد از عوارض ناامن کنندۀ روان و برهم زنندۀ سلامت جسم است.
با حفظ عفت، آدمی برای ارضای غریزه ناچار نمی شود عزت نفس، شخصیت و مناعت خود را دست خوش ذلت کند و با نگاه های آلوده و خیانت ها که همراه با دلهره ها و ترس ها می باشد، امنیت خود را به خطر اندازد. رسول خدا(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) به زید بن حارثه فرمود: «تَزَوَّج تستعفَّ مع عِفَّتِکَ؛ ازدواج کن تا با پاکدامنی زندگی کنی».[17]
در سخن دیگری فرمودند: «مردان را زن دهید تا اخلاقشان را نیکو و ارزاقشان را وسیع و جوان مردی شان را زیاد فرماید».[18]
بدون شک هنگامی که تن به ازدواج دهد از چشم چرانی و بوالهوسی نجات می یابد و دربارۀ زنان دیگر همان گونه رفتار خواهد کردکه انتظار دارد با همسر او رفتار نمایند. براین اساس به صورت خواسته یا ناخواسته، خود را ملزم به حفظ عفت و رعایت جوانمردی می کند.
 

6. تولید نسل

حضرت رسول(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) فرمودند: «اگر فرزند سقط شود، وی والدینش را بهشت می برد».[19] انسان به دلیل حب ذات، فطرتاً میل دارد مانند خود را تولید کند و داشتن فرزند هم باعث ادامۀ نسل او خواهد شد. انسان سالم علی رغم تحمل سختی و رنج، مبادرت به امر ازدواج و بچه دار شدن می نماید و نیک می داند رشد و تکامل شخصیت واقعی، مدیون تلاش ها و مجاهدت های مستمراو در صحنۀ زندگی خواهد بود. این خواست فطری انسان موجب حفظ و بقای جامعۀ انسانی به صورت پاک و سالم می شود، چرا که با ارضای غریزۀ جنسی به صورت غیرمشروع نیز تکثیرنسل ممکن است ولی در اسلام توصیه به برجای گذاردن نسلی پاک و طاهر شده است تا پرورش چنین نسلی برعهدۀ پدر و مادر معین بوده و اصل و نسب انسان ها مشخص باشد.
حضرت یعقوب(علیه‌السلام) به فرزندش دستور داد: «زن بگیر بدان امید که خداوند از او نسلی پدید آورد که زمین را با تسبیح خدا گرانبار کند».[20]
 

7. هدف گزینی در زندگی

می توانیم نقش هدف را در زندگانی بشر، به مانند قطب نما برای کشتی های اقیانوس پیما در نظر آوریم. همان گونه که در دل آب های بی کران، وجود قطب نما جهت و مقصد را به ناخدای کشتی نشان می دهد، هدف های زندگی هم موجب جهت‌گیری صحیح انسان ها شده و آنان را از سرگردانی و پوچی باز می دارد. به ویژه در زندگی مشترک که هر یک از زوجین به امید یکدیگر این مرحله را آغاز می کنند، نقش هدف ها در زندگی، تعیین کننده و زیربنایی است. هدف در زندگی مشترک علاوه برجنبۀ انگیزشی آن، عاملی بازدارنده از روزمرگی، درون تهی شدن و پوچی است.[21]
 

8. تربیت خویشتن

ازدواج اولین قدمی است که انسان از خودپرستی و خوددوستی به سوی غیردوستی برمی دارد. قبل از ازدواج، فقط یک «من» وجود داشت و همه چیز برای «من» بود. اولین مرحله ای که این حصار شکسته می شود، یعنی یک موجود دیگری هم در کنار این «من» قرارمی گیرد و برای او معنی پیدا می کند، زحمت می کشد، خدمت می کند، در ازدواج است. بعد که دارای فرزندان می شود، دیگر «او» تبدیل به «آنها» می شود.
تجربه های قطعی نشان داده است افراد پاک مجردی که به بهانه اصلاح نفس به ازدواج تن نداده اند، اولاً اغلب در آخر عمر پشیمان شده اند و دیگران را توصیه به ازدواج نموده اند و ثانیاً علی رغم تحصیلات عالی در فقه و اصول یا حکمت و فلسفه و رسیدن به مقامات عرفانی، درسنین بالا هنوز حالت خامی و بچگی را از دست نداده و به تکامل و تعادل روحی و شخصیتی نرسیده بودند.
استاد شهید مطهری صراحتاً می گوید: پیامبرانی که ازدواج نکرده اند، تفاوت های چشمگیری با پیامبرانی که ازدواج کرده اند، دارند. (ایشان پیامبران مزدوج را کامل تر می دانند) تشکیل خانواده یک عامل اخلاقی است و این یکی از علل تقدس ازدواج دراسلام است که جانشین نمی پذیرد.[22]

از قضا افتاد معشوقی درآب
عاشقش خود را درافکند از شتاب
چون رسیدند آن دو تن با یکدگر
آن یکی پرسید از این : کی بی خبر
گفت : من خود را در آب انداختم
زانکه خود را از تو می نشناختم
روزگاری شد که باشد بی شکی
هم تو من، هم من تو، وان هر دو یکی
تا دویی برجاست در شرکت بتافت
چون دویی برخاست، توحیدت بتافت
تو در او گم گرد، توحید این بود
گم شدن، گم کن که تفرید این بود
«عطار»
 

9. عشق خواهی

پیامبر اعظم(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) می‌فرمایند: «من أحبَّ أن یلقِی اللّهَ طاهراً مطهَّراً فلیلقَهُ بزوجه؛ هرکس دوست دارد پاک مطهر به خدا برسد، همسر اختیار کند».[23]
عشق یکی از پاسخ های رضایت بخش و عاقلانه به معمای پیچیدۀ جان بشر است و با ازدواج حرکتی منطقی و سالم پیدا می کند.
انسان موجودی عشق آشنا و تنهایی گریز، برای گریز از این مشکل راه هایی را برمی گزیند. راه طبیعی برای روبرو شدن و کنار آمدن با تنهایی، عشق و پرستش ذات اقدس الهی است و ازدواج یکی از راه هایی است که در مسیر عبودیت و تکمیل دین و معنویت و اقناع انگیزۀ عشق طلبی فطری بشر، قرار دارد. راه های غیرطبیعی به سمت عشق های ناسالم و اخلاق کش و عفت سوز سو پیدا می کنند. که هرچند ممکن است برای دوران جوانی لذت و آسایش کاذب را همراه آورد ولی در دوران میان سالی و بزرگ سالی فوق العاده از لحاظ روحی و روانی به انسان آسیب می رساند. پایه و اساس معنویت عشق به خداست، همان گونه که پایه و اساس زندگی زناشویی عشق است. عشق توأم با تعقل و تعقل توأم با عمل صالح، مثلث هدایت و رضایت زناشویی را تشکیل می دهد. عشق و دوستی، ریسمان محکمی است که قلوب را به هم پیوند می زند.
عشق سالم توأم با تمایلات جنسی مشروط، عامل استحکام پیوند زناشویی است. زیرا عشق باعث جذب زن و شوهر به یکدیگر شده و استمرار و پیوند و هماهنگی و همکاری بین آنان را تا حدود زیادی رقم می زند.
مسایل جنسی نیز سبب تداوم حیات خانوادگی شده و وجودش برای زندگی لازم است. در ازدواج هرچند تمایلات جنسی در مرتبه اول قرار نمی گیرد لیکن خلأ آن، مشکلات زناشویی را دامن می زند. زندگی سالم زناشویی که با ازدواج شروع می شود، عامل رشد عواطف سالم و لطیف آدمی است. این عواطف زمانی هماهنگ و سالم توسعه می یابند که احساسات و امور جنسی تماماً از طرف دختر و پسر بکر، سالم و عفیف مانده باشد.
هدایت و رضایت زناشویی = عمل صالح + تعقل + عشق

بحری است، بحر عشق که هیچش کناره نیست
آنجا جز آن که جان بسپارند، چاره نیست
هر گه دل به عشق دهی، خوش دمی بود
در کار خیرحاجت هیچ استخاره نیست
فرصت شمرطریقۀ رندی که این نشان
چون راه گنج برهمه کس آشکاره نیست
اورا به چشم پاک توان دیدچون هلال
هر دیده جای جلوۀ آن ماه پاره نیست
از چم خود مپرس که ما را می کشد
جانا گناه طالع و جرم ستاره نیست
نگرفت درتو گریۀ حافظ به هیچ روی
حیران آن دلم که کم سنگ خاره نیست

معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1. امینی، ابراهیم، انتخاب همسر، تهران: انجمن اولیاء و مربیان، 1387.
2. پاک نژاد، رضا، ازدواج مکتب انسان سازی، قم: نشر اخلاق، 1374.
3. رشید پور، مجید، مراحل ازدواج در اسلام، تهران: انجمن اولیاء و مربیان، 1368.
4. صدری، سید ضیاءالدین، آیینه ازدواج و روابط همسران، تهران: انجمن اولیاء و مربیان، 1377.
5. مشکینی اردبیلی، علی اکبر، ازدواج در اسلام، ترجمه: احمد جنتی، قم: موسسه الهادی، مرکز چاپ و نشر قرآن کریم، 1385.
6. مصطفوی، جواد، بهشت خانواده، قم: دارالفکر، 1388.
7. مظاهری، علی اکبر، جوانان و انتخاب همسر، قم: پارسیان، 1390.

پی‌نوشت‌ها:
[1] منیژه کرباسی، مسائل نوجوان و جوان، ص106.
[2] روم (30)، آیۀ21.
[3] بقره (2)، آیۀ 187.
[4] بحارالانوار، ج100، ص221.
[5] همان، ص220.
[6] دعائم الاسلام، ج2، ص190.
[7] نهج الفصاحه، ص485.
[8] بحارالانوار، ج100، ص219.
[9] محمد احسان تقی زاده، عشق سالم و ناسالم، ص35.
[10] نور (24)، آیۀ42.
[11] قاموس قرآن، ج4، ص168.
[12] دوآن شولتز، روان شناسی کمال، ترجمۀ خوشدل، ص208.
[13] منیژه کرباسی، مسائل نوجوان وجوان، ص107.
[14] قربان علی میرزایی، ضرورت ازدواج، ص65.
[15] مستدرک الوسائل، ج 14، ص155.
[16] همان.
[17] شیخ صدوق، الخصال، ج1، ص316.
[18] بحارالانوار، ج100، ص223.
[19] کافی، ج 5، ص334.
[20] همان، ص333.
[21] محمدرضا شرفی، خانوادۀ متعادل، ص27.
[22] مرتضی مطهری، تعلیم و تربیت در اسلام، ص397.
[23] بحارالانوار، جلد3، ص221؛ وسایل الشیعه، ج20، ص18.


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.