دیدگاه معاصرین اهلسنت و وهابیت در لعن یزید
پرسش :
دیدگاه معاصرین اهلسنت و وهابیت در لعن یزید چیست؟
پاسخ :
ابن عربی صدور فاجعه کربلا را از یزید بن معاویه، لازم و طبیعی میشمارد. معاصرین از اهل سنت و وهابیت در مورد قیام امام حسین (ع) چه تفکری دارند؟ آیا قائل به لعن یزید و برائت از یزید هستند یا نه؟! وهابیت که بهعنوان یک جریان فکری در دنیای اسلام رشدونمو کرده است، مطمئنا در مورد این سوالات نیز دارای تفکراتی است که جای بررسی و تبیین دارد.
این جریان فکری قبل از ظهور وهابیت به دست محمد بن عبدالوهاب (1111-1207) در حال نابودی بود و پیش از آن نیز بهگونهای نظریهای و سیاسی، هر از چند گاهی در نقطهای از جهان اسلام بروز مییافت و تأیید میشد و یا با نوشتن کتاب یا رسالهای در فضائل به اصطلاح معاویه و یزید خودنمایی میکرد. پس از تولد جریان وهابیت، اندیشه فوق، نظریه اختصاصی این آیین گردید و از سوی برخی از افراد مورد پیگیری قرار گرفت. در میان معماران نیز افرادی هرچند اندک، چون شیخ محمد الخضری در مصر، بدین اندیشه گرایش نشان داده و مینویسد:
«در مجموع، حسین در خروجش بر یزید، خطای بزرگی مرتکب شد؛ زیرا امت اسلامی با شهادت وی، دچار ضعف، افتراق و اختلاف گردید و سنگبنای نزاعی گذاشته شد که تا امروز ادامه دارد.»[1]
شخص دیگری به نام «أ.د. محمد ابراهیم» در کویت، کتابی را تحت عنوان «برائة یزید بن معاویه من دم الحسین» از سوی دانشکده ادبیات آن کشور در دهههای اخیر به چاپ رسانده است. او در آن میکوشد شایستگی یزید را برای خلافت اسلامی ازنظر علمی و عملی از سویی، و برائت او را در شهادت امام حسین(علیهالسلام) از سوی دیگر اثباث کند. چنانکه دکتر ابراهیم علی شعوط نیز بهگونهای بدانان تمایل نشان داده است.[2] فرد اخیر، ضمن رد اتهامات شرب خمر و مفاسد یزید، او را خلیفه شرعی مسلمانان میداند و هرگونه قیام در برابر او را فتنه مینامد که هیچ احتمال پیروزی و مصلحتی بر آن مترتب نیست و میافزاید:
1. یزید خلیفه مشروح مسلمانان بود؛
2. بیعت با یزید الزامآور بود و نقض آنان برای هیچ ملسمانی، حتی امام حسین(علیهالسلام) جایز نبود؛
3. پذیرش دعوت کوفیان عاقلانه نبود و این حرکت امام حسین(علیهالسلام) از قبل محکوم به شکست بود؛
4. یزید اراده قتل حسین(علیهالسلام) را نکرد و مسئولیتی در مورد آن ندارد و او را نمیتوان قائل حسین پنداشت.[3]
چنانکه اشاره شد، معاصران متمایل بدین تفکر نیز با آن دسته از عالمان اهلسنت که به گرایش فکری نخست تعلق دارند؛ نه ازنظر کمیت و نه ازنظر موقعیت و کیفیت، قابلمقایسه نیستند.
این جریان فکری قبل از ظهور وهابیت به دست محمد بن عبدالوهاب (1111-1207) در حال نابودی بود و پیش از آن نیز بهگونهای نظریهای و سیاسی، هر از چند گاهی در نقطهای از جهان اسلام بروز مییافت و تأیید میشد و یا با نوشتن کتاب یا رسالهای در فضائل به اصطلاح معاویه و یزید خودنمایی میکرد. پس از تولد جریان وهابیت، اندیشه فوق، نظریه اختصاصی این آیین گردید و از سوی برخی از افراد مورد پیگیری قرار گرفت. در میان معماران نیز افرادی هرچند اندک، چون شیخ محمد الخضری در مصر، بدین اندیشه گرایش نشان داده و مینویسد:
«در مجموع، حسین در خروجش بر یزید، خطای بزرگی مرتکب شد؛ زیرا امت اسلامی با شهادت وی، دچار ضعف، افتراق و اختلاف گردید و سنگبنای نزاعی گذاشته شد که تا امروز ادامه دارد.»[1]
شخص دیگری به نام «أ.د. محمد ابراهیم» در کویت، کتابی را تحت عنوان «برائة یزید بن معاویه من دم الحسین» از سوی دانشکده ادبیات آن کشور در دهههای اخیر به چاپ رسانده است. او در آن میکوشد شایستگی یزید را برای خلافت اسلامی ازنظر علمی و عملی از سویی، و برائت او را در شهادت امام حسین(علیهالسلام) از سوی دیگر اثباث کند. چنانکه دکتر ابراهیم علی شعوط نیز بهگونهای بدانان تمایل نشان داده است.[2] فرد اخیر، ضمن رد اتهامات شرب خمر و مفاسد یزید، او را خلیفه شرعی مسلمانان میداند و هرگونه قیام در برابر او را فتنه مینامد که هیچ احتمال پیروزی و مصلحتی بر آن مترتب نیست و میافزاید:
1. یزید خلیفه مشروح مسلمانان بود؛
2. بیعت با یزید الزامآور بود و نقض آنان برای هیچ ملسمانی، حتی امام حسین(علیهالسلام) جایز نبود؛
3. پذیرش دعوت کوفیان عاقلانه نبود و این حرکت امام حسین(علیهالسلام) از قبل محکوم به شکست بود؛
4. یزید اراده قتل حسین(علیهالسلام) را نکرد و مسئولیتی در مورد آن ندارد و او را نمیتوان قائل حسین پنداشت.[3]
چنانکه اشاره شد، معاصران متمایل بدین تفکر نیز با آن دسته از عالمان اهلسنت که به گرایش فکری نخست تعلق دارند؛ نه ازنظر کمیت و نه ازنظر موقعیت و کیفیت، قابلمقایسه نیستند.
جمعبندی دیدگاههای مخالفان
کاوش در مطلب ارائهشده از سوی مخالفان لعن یزید بن معاویه که به شیوههای گوناگون در نهضت حسین و شهادت آن حضرت تردید کردهاند، نشان میدهد که آنان بر چند محور عمده انگشت تاکید نهادهاند:
١. یزید درباره سرکوبی قیام کربلا، بهعنوان خلیفه برحق مسلمانان حق داشت که این خطر را به هر نحو ممکن دفع کند و در این باره از اجتهاد خود استفاده کرد؛
۲. یزید هرگز قاتل حسین نبود و اثبات آمریت وی در فاجعه کربلا نیز مورد تردید است؛
٣. پیامبر دستور داده بود که پس از وی، هرگونه قیام و شورشی که به شکستن وحدت جامعه اسلامی و به اصطلاح شق عصای مسلمانان بینجامد، باید سرکوب شود و حسین بن علی مطابق این حدیثِ جدش به قتل رسید؛
۴. قیام کربلا، دنیاانگارانه و قدرتطلبانه بود؛
5. نهضت کربلا از قبل محکوم به شکست بود و عقلای قوم، چون ابن عباس، ابن عمر و دیگران آن را میدانستند و پیشبینی میکردند؛
6. هیچ اثر مثبتی برای قیام کربلا متصور نبود و هیچ رهآورد مفیدی را درپی نداشت و درواقع، صلاح در ترک آن بود؛
7. امام حسین(علیهالسلام) از سوی شیعیان دعوت گردید و به دست آنان شهید شد و امروزه نیز آنان سوگواری میکنند.
١. یزید درباره سرکوبی قیام کربلا، بهعنوان خلیفه برحق مسلمانان حق داشت که این خطر را به هر نحو ممکن دفع کند و در این باره از اجتهاد خود استفاده کرد؛
۲. یزید هرگز قاتل حسین نبود و اثبات آمریت وی در فاجعه کربلا نیز مورد تردید است؛
٣. پیامبر دستور داده بود که پس از وی، هرگونه قیام و شورشی که به شکستن وحدت جامعه اسلامی و به اصطلاح شق عصای مسلمانان بینجامد، باید سرکوب شود و حسین بن علی مطابق این حدیثِ جدش به قتل رسید؛
۴. قیام کربلا، دنیاانگارانه و قدرتطلبانه بود؛
5. نهضت کربلا از قبل محکوم به شکست بود و عقلای قوم، چون ابن عباس، ابن عمر و دیگران آن را میدانستند و پیشبینی میکردند؛
6. هیچ اثر مثبتی برای قیام کربلا متصور نبود و هیچ رهآورد مفیدی را درپی نداشت و درواقع، صلاح در ترک آن بود؛
7. امام حسین(علیهالسلام) از سوی شیعیان دعوت گردید و به دست آنان شهید شد و امروزه نیز آنان سوگواری میکنند.
ارزیابی و نقد
واقعیت این است که گزارش منابع تاریخی و بررسی عوامل گوناگون – چنانکه بعداً خواهد آمد- در دیگر زمینهها و علتهای هواداران یزید را از محققان حقیقتخواه و طالبان آگاهی و کشف حقایق خارج میکند و در جید توجیهگران سلطه و ستمگران بسیاری از متواترات تاریخی تنزل میدهد.
چنانکه اشاره شد، این جریان که در آغاز بدعتی آشکار و انحرافی روشن، میان اهلسنت بهحساب میآمد، پس از همپیمانی محمد بن عبدالوهاب و محمد بن سعود، دوباره احیا شد و در سایه دیدگاهها و افراطیگری در پیوند زروزور آن دوره به تدریج بر شبه جزیره عربستان حکومت یافت و به فرقهای از فرقههای اهلسنت تبدیل گردید. چگونگی پیوند یافتن و به قدرت رسیدن آن دو و واکنش مردم شبه جزیره، مجال دیگری میطلبد، ولی پیامدهای تحتتأثیر قرار گرفتن طرفداران نظریه دوم، از عوامل و فشارهای مختلف و نیز تأثیرپذیری انحرات ناشی از عوامل یاد شده را بهطور فشرده درپی آوریم:
چنانکه اشاره شد، این جریان که در آغاز بدعتی آشکار و انحرافی روشن، میان اهلسنت بهحساب میآمد، پس از همپیمانی محمد بن عبدالوهاب و محمد بن سعود، دوباره احیا شد و در سایه دیدگاهها و افراطیگری در پیوند زروزور آن دوره به تدریج بر شبه جزیره عربستان حکومت یافت و به فرقهای از فرقههای اهلسنت تبدیل گردید. چگونگی پیوند یافتن و به قدرت رسیدن آن دو و واکنش مردم شبه جزیره، مجال دیگری میطلبد، ولی پیامدهای تحتتأثیر قرار گرفتن طرفداران نظریه دوم، از عوامل و فشارهای مختلف و نیز تأثیرپذیری انحرات ناشی از عوامل یاد شده را بهطور فشرده درپی آوریم:
الف) تقدیم نقل جعلی بر خبر متواتر
موارد متعددی از مطالب ارائهشده از سوی این دسته، مستند بر تقلی جعلی است که آنها از آن دربرابر خبر با اخبار متواتر، کمکی جستهاند و به آن احتجاج ورزیدهاند. یکی از این موارد، برائت یزید از قتل امام حسین(علیهالسلام) و رفتار نیک وی با اسیران کربلا است. در یکی از آثار این جریان میخوانیم:
«هنگامیکه آلحسین بر ابن زیاد وارد شد، وی دستور داد منزلی برای آنان تدارک دیده شود و خوراک و لباس مناسب تهیه گردد. آنگاه آنها را به سوی یزید فرستاد.»[4] وی در ادامه، رفتار یزید را بهتر از عبیدالله بن زیاد معرفی میکند و حتی روابط نیک یزید را با علی ابن حسین که با مکاتبات و هدایا همراه بوده را، یادآور میشود!
این در حالی است که منابع تاریخی، هرگز دست داشتن یزید در فاجعه کربلا و قتل امام حسین(علیهالسلام) و جنایات متعدد عبدالله بن زیاد تردید نکرده و نامه یزید به والی مدینه برای بیعت گرفتن از حسین بن علی را اینگونه منعکس کردهاند: «فأحضر الحسین بن علی و عبدالله بن الزبیر فخذهما بالبیعة لی و إن أمتنعا فأضرب أعناقهما و أبعث لى برؤسهما»؛[5]حسین بن علی و عبدالله بن زبیر را به محض رسیدن نامه احضار کن و از آن دو برایم بیعت بگیر. اگر امتناع ورزیدند، گردن آنها را بزن و سرهایشان را برایم بفرست. ابن حنبل نیز - چنانکه پیشتر اشاره شد - این مطلب را متواتر میداند که جای تردید در آن نیست.[6]
از این رو، صاحب تذکرة الخواص در پاسخ این شبهة موضع گرفته است. او با لحن تأییدآمیز، از جدش روایت میکند که در شریک بودن یزید و ابن زیاد در قتل حسین بن علی جای تردید نیست، آنان اعمال فضیحتری از قتل را مرتکب شدهاند که جای شگفتی دارد:
«جای شگفتی نیست که ابن زیاد با حسین جنگید و عمر بن سعد و شمر را به قتل و انتقال سرش دستور داد. همانا سخن شگفت این است که یزید است خذلان بر امام زد و دندانهایش را به چوب خیزران مورد ضرب قرار داد. او آل پیامبر را به صورت اسیر بر شتران بیجهاز سوار کرد و حتی تصمیم گرفت فاطمه، دختر حسین، را به مردی که خواستارش بود، ببخشد و ابیات ابن زبعری (لیت اشیاخی بیدر شهدوا) را به زبان آورد.»[7]
«هنگامیکه آلحسین بر ابن زیاد وارد شد، وی دستور داد منزلی برای آنان تدارک دیده شود و خوراک و لباس مناسب تهیه گردد. آنگاه آنها را به سوی یزید فرستاد.»[4] وی در ادامه، رفتار یزید را بهتر از عبیدالله بن زیاد معرفی میکند و حتی روابط نیک یزید را با علی ابن حسین که با مکاتبات و هدایا همراه بوده را، یادآور میشود!
این در حالی است که منابع تاریخی، هرگز دست داشتن یزید در فاجعه کربلا و قتل امام حسین(علیهالسلام) و جنایات متعدد عبدالله بن زیاد تردید نکرده و نامه یزید به والی مدینه برای بیعت گرفتن از حسین بن علی را اینگونه منعکس کردهاند: «فأحضر الحسین بن علی و عبدالله بن الزبیر فخذهما بالبیعة لی و إن أمتنعا فأضرب أعناقهما و أبعث لى برؤسهما»؛[5]حسین بن علی و عبدالله بن زبیر را به محض رسیدن نامه احضار کن و از آن دو برایم بیعت بگیر. اگر امتناع ورزیدند، گردن آنها را بزن و سرهایشان را برایم بفرست. ابن حنبل نیز - چنانکه پیشتر اشاره شد - این مطلب را متواتر میداند که جای تردید در آن نیست.[6]
از این رو، صاحب تذکرة الخواص در پاسخ این شبهة موضع گرفته است. او با لحن تأییدآمیز، از جدش روایت میکند که در شریک بودن یزید و ابن زیاد در قتل حسین بن علی جای تردید نیست، آنان اعمال فضیحتری از قتل را مرتکب شدهاند که جای شگفتی دارد:
«جای شگفتی نیست که ابن زیاد با حسین جنگید و عمر بن سعد و شمر را به قتل و انتقال سرش دستور داد. همانا سخن شگفت این است که یزید است خذلان بر امام زد و دندانهایش را به چوب خیزران مورد ضرب قرار داد. او آل پیامبر را به صورت اسیر بر شتران بیجهاز سوار کرد و حتی تصمیم گرفت فاطمه، دختر حسین، را به مردی که خواستارش بود، ببخشد و ابیات ابن زبعری (لیت اشیاخی بیدر شهدوا) را به زبان آورد.»[7]
ب) تهافتسرایی
مواضع این جریان در مورد حوادث تاریخی بهویژه قیام کربلا و دفاع از یزید، سراسر متناقض و غیرقابلجمع است. آنان از سویی یزید و ابن زیاد را در جریان قتل امام حسین(علیهالسلام) تبرئه میکنند و حتی کتابی تحت این عنوان مینویسند و این بدین مفهوم است که یزید هرگز در فاجعه کربلا دست نداشته و جای نگرانی نیست! از سوی دیگر، بحث اجتهاد یزید را مطرح میکنند و قتل حسین را به دست یزید، مایه تضعیف مقام دینی و سیاسی یزید نمیدانند و میافزایند که او در این عمل با اجتهاد خود عمل کرد و در صورت خطا نیز مأجور است، نه مجرم؛ چه رسد به کافر. بدین ترتیب، گاهی تحت عنوان مجتهد بودن وی و زمانی به بهانه خلیفهی بر حق و مشروع بودن او، جنایت یزید را در کربلا توجیه میکنند. حتی گاه در مواردی، بین یزید و ابن زیاد تفاوت قائل شده یزید را بر حق دانسته تبرئه میکنند و تمام جنایت و فاجعه کربلا را زیر سر ابن زیاد میداند![8]
ج) تهمت و خشونت به جای استدلال و منطق
چنانکه اشاره شد، یکی از گرایشمندان معاصر این جریان، گفتههای تاریخنگاران را که عمدتاً اهلسنت و جماعتاند، «اباطیل» معرفی کرده و برای اثبات مدعای خویش، صرفاً به شعر و فطری بودن حب مال و مقام استدلال میکند. او صدور فاجعه کربلا را از یزید بن معاویه، لازم و طبیعی میشمارد. مهمترین فرد این جریان، یعنی ابن عربی در این مورد مینویسد: «و قد روى الناس أحادیث فیهم لا أصل لهاء؛ به تحقیق مردم در مورد بنیامیه و منکرات آنان احادیثی را نقل کرده است که هیچکدام اساسی ندارد.»
از این رو، به سادگی و بدون هیچ دلیل و مدرکی احادیث مخالف امویه را رد میکند و در جای دیگر، حدیث جعلی با توجیه غیرمعقولی را برخلاف نص نبی، «الوالد للفراش وللعاهر الحجر»، طرح و مورد تایید قرار میدهد یا در مورد مجموع روایات مخالف امویان یا یکی از آنان، بدین راحتی قضاوت نموده، حکم صادر میکند: «و کل ما ذکرتم لا ننفیه و لا نثبته لأنه لا یحتاج الیه و الذی ندریه حقأ و نقطع علیه علما آن زیاداٌ من الصحابة بالمولد و الرؤیة.»
همچنین در موارد متعدد، مسلمات و متواترات تاریخی را که در جامعه اهلسنت پذیرفته شده است، با استناد به قطع و یقین خود با احتمال خلاف دادن، رد، تاریخنگاران را به زیادهگویی، دروغپردازی یا نادانی متهم میکند؛ چنانکه در یکی از مواضع کتابش مینویسد:
«انما ذکرت لکم هذا التحترزوا من الخلق و خاصة من المفسرین و المؤرخین و أهل الأداب، فانهم أهل جهالة».[9] ابن کثیر نیز - چنانکه خواهد آمد - همه احادیث و روایات مربوط به کفر و فسق یزید را بدون دلیل و ارزیابی جعلی میداند.»[10]
بدین ترتیب، نهتنها تاریخنگاران، بلکه مفسران و ادیبان نیز بدون استثنا، مورد نفرت این جریان قرار داشته، غیر قابل اعتماد هستند؛ زیرا فضایل اهلبیت(علیهمالسلام) و از جمله امام حسین(علیهالسلام) از سویی، و فضایح امویان از جمله خلفای آنان از سوی دیگر، در سه حوزه تفسیر، تاریخ و ادب، به صورت روشن و متواتر راه یافته و قابلاثبات است.
از این رو، به سادگی و بدون هیچ دلیل و مدرکی احادیث مخالف امویه را رد میکند و در جای دیگر، حدیث جعلی با توجیه غیرمعقولی را برخلاف نص نبی، «الوالد للفراش وللعاهر الحجر»، طرح و مورد تایید قرار میدهد یا در مورد مجموع روایات مخالف امویان یا یکی از آنان، بدین راحتی قضاوت نموده، حکم صادر میکند: «و کل ما ذکرتم لا ننفیه و لا نثبته لأنه لا یحتاج الیه و الذی ندریه حقأ و نقطع علیه علما آن زیاداٌ من الصحابة بالمولد و الرؤیة.»
همچنین در موارد متعدد، مسلمات و متواترات تاریخی را که در جامعه اهلسنت پذیرفته شده است، با استناد به قطع و یقین خود با احتمال خلاف دادن، رد، تاریخنگاران را به زیادهگویی، دروغپردازی یا نادانی متهم میکند؛ چنانکه در یکی از مواضع کتابش مینویسد:
«انما ذکرت لکم هذا التحترزوا من الخلق و خاصة من المفسرین و المؤرخین و أهل الأداب، فانهم أهل جهالة».[9] ابن کثیر نیز - چنانکه خواهد آمد - همه احادیث و روایات مربوط به کفر و فسق یزید را بدون دلیل و ارزیابی جعلی میداند.»[10]
بدین ترتیب، نهتنها تاریخنگاران، بلکه مفسران و ادیبان نیز بدون استثنا، مورد نفرت این جریان قرار داشته، غیر قابل اعتماد هستند؛ زیرا فضایل اهلبیت(علیهمالسلام) و از جمله امام حسین(علیهالسلام) از سویی، و فضایح امویان از جمله خلفای آنان از سوی دیگر، در سه حوزه تفسیر، تاریخ و ادب، به صورت روشن و متواتر راه یافته و قابلاثبات است.
د) بزرگنمایی تاریخنگاران متعصب
این جریان هرچند در مقام نظر، همه تاریخنگاران را مورد طعن قرار دادند، ولی در عمل، رهیافتی جز پناه دادن به تاریخنگاران متعصب و غیرامین ندارند. به همین دلیل، ابن کثیر دمشقی بهعنوان «شیخ المؤرخین»[11] در نزد آنان مطرح است و ایشان برای اثبات دیدگاههای خود، به گفتهها و نظرات وی استناد میجویند.
آگاهان به تاریخ و بهویژه تاریخ اسلام، به خوبی میدانند که ابن کثیر یکی از شاگردان و پیروان ابن تیمیه و از متعصبترین و جهتدارترین تاریخنگاران شام است. وی خود این تعصب و قشرینگری به تاریخ و تأیید سلفیگری را در گزارشهای تاریخی خویش و در موارد متعدد، بهویژه به مناسبت مرگ ابن تیمیه دمشقی و علامه حلی پنهان نکرده است.[12]
او در مورد یزید بن معاویه نیز با این سادگی، تعصب خود را ابراز داشته و از پذیرش و بلکه بررسی گزارشهای تاریخی در مورد مقاصد یزید، شانه خالی کرده است و همانا ابن عساکر در مذمت یزید، احادیثی آورده که همه آنها بدون استثنا جعلی است و روایات صحیحی در بین آن پیدا نمیشود.[13]
آگاهان به تاریخ و بهویژه تاریخ اسلام، به خوبی میدانند که ابن کثیر یکی از شاگردان و پیروان ابن تیمیه و از متعصبترین و جهتدارترین تاریخنگاران شام است. وی خود این تعصب و قشرینگری به تاریخ و تأیید سلفیگری را در گزارشهای تاریخی خویش و در موارد متعدد، بهویژه به مناسبت مرگ ابن تیمیه دمشقی و علامه حلی پنهان نکرده است.[12]
او در مورد یزید بن معاویه نیز با این سادگی، تعصب خود را ابراز داشته و از پذیرش و بلکه بررسی گزارشهای تاریخی در مورد مقاصد یزید، شانه خالی کرده است و همانا ابن عساکر در مذمت یزید، احادیثی آورده که همه آنها بدون استثنا جعلی است و روایات صحیحی در بین آن پیدا نمیشود.[13]
آسیبشناسی این نظریه
پس از پرداختن به دیدگاههای مخالفان لعن یزید و نقد اجمالی آن و بیش از آسیبشناسی و تحلیل معضلات نظریة پیش گفته، بیان این نکته ضرورت دارد که بررسی شهادت امام حسین(علیهالسلام) و دخالت یزید در آن، بیش از همه، نیازمند رویکرد پژوهش روشمند و غیرجانبدارانه در تاریخ، و مراجعه بیطرفانه به گزارههای موجود در منابع تاریخی است. از این رو، هرگونه تعصب مذهبی، تعلق خاطر منطقهای، زبانی، سیاسی و اقتصادی در امر پژوهشی که مانع تحقیق حقمدارانه، واقعیتگرا و بیطرفانه باشد، عامل مهم بازدارنده از دستیابی و حتی درک صحیح حقایق تاریخی و متون مربوط دانسته میشود. یکی از افراد این دسته در این پیوند مینویسد:
«موضوعات تاریخی، چون شهادت امام حسین(علیهالسلام) و حادثه کربلا باید به دور از هرگونه احساسگرایی و حبوبغض و تعصب صورت بگیرد؛ زیرا هرگاه چنان نشود و دفاع آنها را با هر توجیه و عذری که همراه باشد، پذیرفته نمیگردد. تاریخ با عواطف و تعصبات بررسی نمیشود و حقایق آن از این طریق بهدست نمیآید[14]
با قبول اصل پذیرفته شده فوق، سراغ سردمداران این نظریات میرویم. باید حیات، تعلقات و مشربهای فکری، گرایش سیاسی، خاستگاه منطقهای و تعصبات آنان، موشکافی شود تا روشن شود که آنان، تاریخ و گزارههای مربوط بدان را با دید حقبینانه، بیطرفانه و آزاداندیشانه کندوکاو کردهاند یا تحت تأثیر عوامل بازدارنده، دست به تحریف، جعل و پنهانکاری در تاریخ زدهاند. تاریخ فکری، سیاسی و مذهبی آنان، ما را به کدام سو هدایت میکند.
باید اذعان کرد که برخلاف طرفداران لعن یزید و تقدیس شهادت امام حسین(علیهالسلام)، مخالفان، در مطالعه و کشف حقایق تاریخی، با موانع گوناگون مواجه بودهاند و تحت تأثیر و در معرض آن عوامل گمراهکننده قرار داشتهاند که به مهمترین آنها اشاره میکنیم.
نکتهای که پیش از ارزیابی بیطرفی و حقمداری این جماعت در پژوهش منابع و گزارههای تاریخی و درک فرآوردههای تاریخی باید یادآور شد، مقایسه این گروه با دسته اول عالمان اهلسنت است. همانگونه که اشاره شد، دسته اول از این نظر قابلنقد نیستند؛ زیرا نظریات آنان، در سازگاری با حکومتهای وقت نبوده، در خدمت اهداف قدرتهای حاکم قرار نمیگرفت. از این رو، نظریه لعن یزید، هرگونه سیاسیکاری وصلهپذیری و تأثیر قدرت با مال را نفی میکند، تعلق آنان به مذاهب مختلف اهلسنت و پراکندگی جغرافیای مسکونی آنان، و نیز ارتباطشان با دورههای گوناگون تاریخ اسلام و علوم اسلامی، احتمال شائبه هرگونه تأثیرپذیری را از سوی آنان و واداشتن آن گروه را از حق به صِفر میرساند.
چنانکه از سرگذشتنامه سران دسته هوادار یزید بهدست میآید، آنان در بسیاری از امورِ مهم و مؤثر، شباهتهایی بههم دارند که در مجموع، وجود آن مشابهات که تحت عوامل گوناگون و شرایط مختلف شکل یافته است، برخلاف ادعای برخی طرفداران معاصر این نظریه، نهتنها پژوهش بیطرفانه و علمی را برای آنان مجال نمیدهد و دستیابی این گروه به حقایق تاریخی را دشوار میکند، بلکه وجود هر یک از آن عوامل و حضور آن شرایط، مانع جست و جوی حقایق گذشته و سدی در برابر دستیابی و پذیرش واقعیات تاریخ و حوادث آن بهحساب میآید. این عوامل، به طور حتی تا خودآگاه، محلی را به سوی طرح آمال و باورهای خویش بهجای حقایق تاریخی و واقعیات مسلمِ گذشته میکشاند که به برخی از آنها اشاره میکنیم:
«موضوعات تاریخی، چون شهادت امام حسین(علیهالسلام) و حادثه کربلا باید به دور از هرگونه احساسگرایی و حبوبغض و تعصب صورت بگیرد؛ زیرا هرگاه چنان نشود و دفاع آنها را با هر توجیه و عذری که همراه باشد، پذیرفته نمیگردد. تاریخ با عواطف و تعصبات بررسی نمیشود و حقایق آن از این طریق بهدست نمیآید[14]
با قبول اصل پذیرفته شده فوق، سراغ سردمداران این نظریات میرویم. باید حیات، تعلقات و مشربهای فکری، گرایش سیاسی، خاستگاه منطقهای و تعصبات آنان، موشکافی شود تا روشن شود که آنان، تاریخ و گزارههای مربوط بدان را با دید حقبینانه، بیطرفانه و آزاداندیشانه کندوکاو کردهاند یا تحت تأثیر عوامل بازدارنده، دست به تحریف، جعل و پنهانکاری در تاریخ زدهاند. تاریخ فکری، سیاسی و مذهبی آنان، ما را به کدام سو هدایت میکند.
باید اذعان کرد که برخلاف طرفداران لعن یزید و تقدیس شهادت امام حسین(علیهالسلام)، مخالفان، در مطالعه و کشف حقایق تاریخی، با موانع گوناگون مواجه بودهاند و تحت تأثیر و در معرض آن عوامل گمراهکننده قرار داشتهاند که به مهمترین آنها اشاره میکنیم.
نکتهای که پیش از ارزیابی بیطرفی و حقمداری این جماعت در پژوهش منابع و گزارههای تاریخی و درک فرآوردههای تاریخی باید یادآور شد، مقایسه این گروه با دسته اول عالمان اهلسنت است. همانگونه که اشاره شد، دسته اول از این نظر قابلنقد نیستند؛ زیرا نظریات آنان، در سازگاری با حکومتهای وقت نبوده، در خدمت اهداف قدرتهای حاکم قرار نمیگرفت. از این رو، نظریه لعن یزید، هرگونه سیاسیکاری وصلهپذیری و تأثیر قدرت با مال را نفی میکند، تعلق آنان به مذاهب مختلف اهلسنت و پراکندگی جغرافیای مسکونی آنان، و نیز ارتباطشان با دورههای گوناگون تاریخ اسلام و علوم اسلامی، احتمال شائبه هرگونه تأثیرپذیری را از سوی آنان و واداشتن آن گروه را از حق به صِفر میرساند.
چنانکه از سرگذشتنامه سران دسته هوادار یزید بهدست میآید، آنان در بسیاری از امورِ مهم و مؤثر، شباهتهایی بههم دارند که در مجموع، وجود آن مشابهات که تحت عوامل گوناگون و شرایط مختلف شکل یافته است، برخلاف ادعای برخی طرفداران معاصر این نظریه، نهتنها پژوهش بیطرفانه و علمی را برای آنان مجال نمیدهد و دستیابی این گروه به حقایق تاریخی را دشوار میکند، بلکه وجود هر یک از آن عوامل و حضور آن شرایط، مانع جست و جوی حقایق گذشته و سدی در برابر دستیابی و پذیرش واقعیات تاریخ و حوادث آن بهحساب میآید. این عوامل، به طور حتی تا خودآگاه، محلی را به سوی طرح آمال و باورهای خویش بهجای حقایق تاریخی و واقعیات مسلمِ گذشته میکشاند که به برخی از آنها اشاره میکنیم:
1. هواداری از سلطه و استیلا
به طور کلی، بررسی حیات این افراد نشان میدهد که همه آنها در اموری، خود را مشترک المنافع و مشابه نشان میدهند.
یکی از مهمترین مولفههای وحدت و اشتراک منافع آنان، هواداری از سلطه و استیلای موجود در زمان خود و داشتن زندگی درباری است. صرف نظر از ابن تیمیه که یکی از بدعتگذاران تاریخ اسلام و دارای افکار انحرافی منحصربهفرد و غیرقابل دفاع بهشمار میآید، دیگر گرایشمندان این نظریه، در این مهم اشتراک دارند.
شمسالدین ذهبی که دارای مذهب حنبلی و معاصر ابن تیمیه بود و از سرآمدان اهلسنت در علوم گوناگون اسلامی بهویژه حدیث، فقه و رجالى بوده است، انواع کژاندیشی و انحراف فکری وی را در نامهای با صراحت یادآور میشود و می گوید: «آیا وقت آن رسیده است که از جهالت دست برداری و توبه کنی؟ بدان که تو به دهه هفتاد عمر خود گام نهادهای و مرگت نزدیک شده است.»[15]
او تنها نبود، عالم دیگری از اهلسنت، در پاسخ بدعتها و انحرافات ابن تیمیه، دو کتاب نوشته است؛ «شفاء السقام فی زیارة خیر الأنام» و «الدرة المضیئه فی الرد علی ابن لبیه»، نامبرده در این آثار، ابن تیمیه را بهطور مکرر متحف و اهل بدعت معرفی کرده، میافزاید:
«ابن تیمیه، در عقاید اسلامی بدعت گذاشت و ارکان اسلام را در هم شکست. او با وحدت مسلمانان به مخالفت برخاست و سخنی گفت که لازمه آن، جسمانی بودن خداوند و مرگب دانستن ذات او است و با این سخنان، حتی از ۷۳ فرقه نیز فراتر رفت.»[16]
تعداد دانشمندان اهلسنت که باورهای گوناگون ابن تیمیه، از جمله نظریات وی را در مورد امام حسین(ع) و شهادت آن حضرت و خلافت یزید بن معاویه مورد نقد علمی قرار داده، بدون پشتوانه مذهبی و خلاف اصول و مسلمات اسلامی معرفی کردهاند. به آنچه اشاره شد خلاصه نمیگردد، یکی از پژوهشگران معاصر، تعداد منتقدان معروف اهلسنت را که همزمان یا پس از ابن تیمیه به نقد علمی و رد دینی افکار و اندیشهها، از جمله دیدگاه وی در مورد شهادت امام حسین(علیهالسلام) پرداختهاند، دهها نفر نوشته که به مذاهب مختلف تسنن پیوند دارند و در ابواب متعدد علوم اسلامی، دارای اثر یا آثار معروف هستند.[17]
چنانکه اشاره شد، هواداران خلافت یا حکومت یزید بن معاویه که بهگونهای شهادت امام حسین(علیهالسلام) را تحریفآمیز و ابهامآلود مطرح کردهاند، کسان دیگری چون ابیحامد غزالی و عبدالرحمان بن خلدون را نیز شامل میشوند. این دو عالم معروف اهلسنت نیز بخش عمدهای از حیات و حتی نام و آوازهی خود را، رهین دولتهای وقت هستند و از بهرهمندان عمده صله و نشان دربار بودهاند.
غزالی افزون بر روابط محلی با متعصبترین وزیر سلجوقیان، نظامالملک طوسی، از سوی آن سیاستپیشه به دربار سلجوقیان و سپس خلافت عباسی معرفی گردید. او پس از مدتی، از سوی وی به ریاست مدرسه نظامیه بغداد منسوب گردید و پس از ترور خواجه نظامالملک، بهعنوان بالاترین مقام دینی خلافت بغداد و مرجع دینی دولتی درآمد و آثاری نیز در وصف خلفای عباسی نوشت یا به آنان هدیه کرد.
او به تدریج، تنها روحانی مورد اعتماد سلجوقیان و دربار بغداد گردید و فتواهای وی، به عنوان احکام حکومتی در جهان تسنن رواج عام یافت. از این رو، ابن عربی برای تقویت سلطه یوسف تاشفین، حاکم مقتدر مغرب و درهمکوبیدن قدرتها و اندیشههای رقیبهای وی، سراغ او رفت و حکم و فتوای نامبرده را برای مشروعیت حکومت تاشفین بهدست آورد و از آن پس روابط سیاسی و دینی مستحکمی با او داشت.[18]
دیگر هواداران این گروه نیز از جمله ابن خلدون و دیگران، همگی، سر در آخور فرمانروایان و دستگاه سیاسی وقت داشتند و با پیوندی که از نظر معیشتی، سیاسی و فرهنگی با دربار وقت بهوجود آورده بودند، نهتنها انحرافات و ضعفهای فرمانروایان وقت را نمیتوانستند ببینند، بلکه مجبور بودند کارنامه سیاه سیاستپیشگان گذشته، از جمله یزید بن میعاریه را نیز توجیه کنند تا از این راه، مسیر را برای هر نوع اقدامات صاحبان نعمت و ولیان منصب خود نبندند.[19]
یکی از مهمترین مولفههای وحدت و اشتراک منافع آنان، هواداری از سلطه و استیلای موجود در زمان خود و داشتن زندگی درباری است. صرف نظر از ابن تیمیه که یکی از بدعتگذاران تاریخ اسلام و دارای افکار انحرافی منحصربهفرد و غیرقابل دفاع بهشمار میآید، دیگر گرایشمندان این نظریه، در این مهم اشتراک دارند.
شمسالدین ذهبی که دارای مذهب حنبلی و معاصر ابن تیمیه بود و از سرآمدان اهلسنت در علوم گوناگون اسلامی بهویژه حدیث، فقه و رجالى بوده است، انواع کژاندیشی و انحراف فکری وی را در نامهای با صراحت یادآور میشود و می گوید: «آیا وقت آن رسیده است که از جهالت دست برداری و توبه کنی؟ بدان که تو به دهه هفتاد عمر خود گام نهادهای و مرگت نزدیک شده است.»[15]
او تنها نبود، عالم دیگری از اهلسنت، در پاسخ بدعتها و انحرافات ابن تیمیه، دو کتاب نوشته است؛ «شفاء السقام فی زیارة خیر الأنام» و «الدرة المضیئه فی الرد علی ابن لبیه»، نامبرده در این آثار، ابن تیمیه را بهطور مکرر متحف و اهل بدعت معرفی کرده، میافزاید:
«ابن تیمیه، در عقاید اسلامی بدعت گذاشت و ارکان اسلام را در هم شکست. او با وحدت مسلمانان به مخالفت برخاست و سخنی گفت که لازمه آن، جسمانی بودن خداوند و مرگب دانستن ذات او است و با این سخنان، حتی از ۷۳ فرقه نیز فراتر رفت.»[16]
تعداد دانشمندان اهلسنت که باورهای گوناگون ابن تیمیه، از جمله نظریات وی را در مورد امام حسین(ع) و شهادت آن حضرت و خلافت یزید بن معاویه مورد نقد علمی قرار داده، بدون پشتوانه مذهبی و خلاف اصول و مسلمات اسلامی معرفی کردهاند. به آنچه اشاره شد خلاصه نمیگردد، یکی از پژوهشگران معاصر، تعداد منتقدان معروف اهلسنت را که همزمان یا پس از ابن تیمیه به نقد علمی و رد دینی افکار و اندیشهها، از جمله دیدگاه وی در مورد شهادت امام حسین(علیهالسلام) پرداختهاند، دهها نفر نوشته که به مذاهب مختلف تسنن پیوند دارند و در ابواب متعدد علوم اسلامی، دارای اثر یا آثار معروف هستند.[17]
چنانکه اشاره شد، هواداران خلافت یا حکومت یزید بن معاویه که بهگونهای شهادت امام حسین(علیهالسلام) را تحریفآمیز و ابهامآلود مطرح کردهاند، کسان دیگری چون ابیحامد غزالی و عبدالرحمان بن خلدون را نیز شامل میشوند. این دو عالم معروف اهلسنت نیز بخش عمدهای از حیات و حتی نام و آوازهی خود را، رهین دولتهای وقت هستند و از بهرهمندان عمده صله و نشان دربار بودهاند.
غزالی افزون بر روابط محلی با متعصبترین وزیر سلجوقیان، نظامالملک طوسی، از سوی آن سیاستپیشه به دربار سلجوقیان و سپس خلافت عباسی معرفی گردید. او پس از مدتی، از سوی وی به ریاست مدرسه نظامیه بغداد منسوب گردید و پس از ترور خواجه نظامالملک، بهعنوان بالاترین مقام دینی خلافت بغداد و مرجع دینی دولتی درآمد و آثاری نیز در وصف خلفای عباسی نوشت یا به آنان هدیه کرد.
او به تدریج، تنها روحانی مورد اعتماد سلجوقیان و دربار بغداد گردید و فتواهای وی، به عنوان احکام حکومتی در جهان تسنن رواج عام یافت. از این رو، ابن عربی برای تقویت سلطه یوسف تاشفین، حاکم مقتدر مغرب و درهمکوبیدن قدرتها و اندیشههای رقیبهای وی، سراغ او رفت و حکم و فتوای نامبرده را برای مشروعیت حکومت تاشفین بهدست آورد و از آن پس روابط سیاسی و دینی مستحکمی با او داشت.[18]
دیگر هواداران این گروه نیز از جمله ابن خلدون و دیگران، همگی، سر در آخور فرمانروایان و دستگاه سیاسی وقت داشتند و با پیوندی که از نظر معیشتی، سیاسی و فرهنگی با دربار وقت بهوجود آورده بودند، نهتنها انحرافات و ضعفهای فرمانروایان وقت را نمیتوانستند ببینند، بلکه مجبور بودند کارنامه سیاه سیاستپیشگان گذشته، از جمله یزید بن میعاریه را نیز توجیه کنند تا از این راه، مسیر را برای هر نوع اقدامات صاحبان نعمت و ولیان منصب خود نبندند.[19]
2.اعمال تعصبات مذهبی و فرقهای
با بررسی کوتاه بهدست میآید که طرفداران نظریه دوم و هواداران یزید بن معاویه، دارای تفکر اشعری بوده و به مذهب تسنن تعلق دارند. این فرقه و مذهب، در زمان سلجوقیان مذهب رسمیجهان اسلام، دربار و خلافت بوده؛ مدارس نظامیه، به مثابه مرکز نشر ابن طریقه و مهمترین عالم زمان، ابوحامد غزالی، رهبر این فرقه بود. خلفا عباسی نیز به تدریج برای مقابله با اهلبیت(علیهمالسلام)، به اشعری گرویدند و به توجیه سلطههای خویش دست زدند. عالمان غرب جهان اسلام که میراثخوار امویان و دستپرورده اُمرای سرسپرده آنان بودند، در مورد مذهب مالکی و ترویج اشعریگری سهم فعالی داشتند. آنها در این راه حاضر بودند بسیاری از حقایق تاریخی را نادیده انگارند و واقعیاتی که به ضرر سلطه و به نفع گوهر دین و حقوق مردم در تاریخ به وقوع پیوسته، مورد انکار و تحریف قرار دهند. یکی از ویژگیهای مهم مذهبی هواداران یاد شده، مقابله با اهلبیت(علیهمالسلام) و شیعیان است. چنانکه اشاره شد، این گروه از جمله غزالی، در حالی که در مورد لعن یزید به اصطلاح زهد نشان میدهد، ولی لعن شیعیان را بدون کمترین نگرانی جایز میدانند و زحمت ارائه جزئیترین دلیل و سند دینی را به خود نمیدهد. از این رهگذر به این دسته بر خلاف دیگر اهلسنت، در تلاش هستند کمترین واقعیت، هر چند مسلم تاریخی را که پذیرش آن، تایید هرچند به طور محدود گفته شیعیان تلقی شود و همگرایی با آنان در برخی از باورها باشد، برنتابند. نهتنها غزالی، ابن عربی، ابن خلدون و بلکه موضعگیری ابن تیمیه در برابر تشیع، در آثار گوناگون وی، به روشنی نشان از آن دارد که سران مزبور، تعصبات مذهبی را به عنوان عینک همیشگی در تمام مطالعات و تحقیقات خویش به کار میبرند و حاضر نیستند در هیچ شرایطی، جزئیترین نرمش، حقمداری و انعطافورزی از خود نشان دهند.[20]
3. آرایش فرهنگی و تاریخی در برابر دشمن مشترک
یکی از عوامل مهم در موضعگیری متناقض و تأسف برانگیز این دسته، درنظر گرفتن امپراطوری بیزانس و مسیحیان بوده است. آنان با این زمینه فکری که اسلام و مردم مسلمان در آن هنگام در برابر دیگر ادیان، بهویژه مسیحیان قرار گرفته بودند و در غرب جهان اسلام که شمال آفریقا و آندلس باشد، مسلمانان و مسیحیان همواره در تقابل فکری، فرهنگی، نظامی و تبلیغاتی بودهاند، کوشیدهاند با ارائه چهرهای به اصطلاح بدون عیب و ارزشی از اسلام و تاریخ و خلفای آن، یکپارچگی مسلمانان را از سویی، و گرفتن هر گونه فرصت سوءاستفاده از مسیحیان را در این باره از سوی دیگر، مطمح نظر قرار دهند و مسلمانان را از هر نظر برتر و دارای دست بالا در برابر مسیحیان قلمداد کنند. آنها برای این أمر، مجبور شدند صحنههای زشت و سیاه تاریخ سیاسی مسلمانان، از جمله فاجعه کربلا را به دست یزید، به نفع نظام سلطه، بازسازی و پردهداری کنند؛[21] غافل از آنکه جنایات امویان بهویژه یزید بسیار بیش از آن است که بدین وسیله پوشانده شود و قیام امام حسین(علیهالسلام) نیز، صفحه زرینی از تاریخ اسلام را به خود اختصاص داده است که در صورت تبیین درست و بررسی همه جانبه، میتواند جاذبهها و تواناییهای معنوی و اسلامی موجود در این آیین را چند برابر ارائه کند.
پی نوشتها:
[1] . الشیخ محمد الخضری، تاریخ الامم الاسلامیه، ج ۳، می ۱۲۹ ،۱3۰.
[2] . برای توضیح بیشتر ر.ک: ابراهیم علی شعوط، اباطیل یجب أن تمحی من التاریخ، محمود ابراهیم، برائة یزید بن معاویة من دم الحسین
[3] . اباطیل یجب ان تمحى من التاریخ، ص ، 135-250.
[4] . ابوبکر بن العربی، اعواصم من القواصم، ص241.
[5] . تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۲۲۹.
[6] . آقای باقر شریف القرشی در این باره مینویسد: «غزالی در گفتار خویش، راه غیر هدایت را پیموده و از این نظر، منکر بدیهیات گردیده؛ و همان گونه که همفکرش ابن تیمیه چنان کرده زیرا تاریخنگاران اجماع دارند که یزید ابن مرجانبه را به قتل امام حسین واداشت»(حیاة الامام الحسین، ص 403)
[7] . تذکرة الخواصی، ص 290.
[8] . ر.ک: به این آثار العواصم من القواصم برائة یزید بن معاویه من دم الحسین، اباطیل یجب أن تمحی من التاریخ، تاریخ الأمم الإسلامیة تاریخ الجنس العربیة الدولة الأمویة فی شام، همو، الدولة الأمویة فی الشرق.
[9] . تذکرة الخواص، ص 248،250،260.
[10] . ابن کثیر، البدایة و النهایه، ج 8، ص 254
[11] . محمود ابراهیم براته یزید بن معاویه من دم الحسین، ص 32.
[12] . ابن کثیر، البدایة و النهایه، ج ۱۲، ص ۱۳۵ و همان سال وفات علامه حلی.
[13] . همان،ج 8، ص 254.
[14] . اباطیل یجب ان تمحی من التاریخ، ص ۲۳۶.
[15] . شمسالدین ذهبی، تکملة السیف الصقیل، ص 92-109.
[16] . تقیالدین سبکی، الدرة المضیة فی الرد علی ابن تیمیه، ص 5.
[17] . ابن شاکر کتبی. الفناوی الحدیثة تطهیر فؤاد تدوین شیخ محمد بخیت، ص 86؛ ابن حجر عسقلانی، الدرر الکامنةه فی اعیان المائة، ص 144-160.
[18] . برای اطلاع بیشتر ر.ک: ابی حامد غزالی، الأدب فی الدین، ضبطه و قدّم له ریاض مصطفی عبداله، ص8؛ مقدمه احیاء العلوم، پیشین، علمی، ابها الولد، تحقیق و تعلیقة محمد ریاض خورشید،ص 15-22؛ عبدالله عنان تاریخ دولت اسلامیدر آندلس، ترجمه عبدالمحمد أیتی، ج13، ص ۱۲.
[19] . برای اطلاع بیشتر، ر.ک: العواصم من القواصم، عبدالرحمان ابن خلدون، مقدمة.
[20] .منابع مورد استناد در ارائه نظریات آنان، به روشنی گواهتعقیب و کینهتوزی ژرف این دسته با شیعیان است.
[21] . محمود ابراهیم در آغاز تا به خورده با صراحت اظهار میدارد که نقد امویان از جمله یزید تمدن اسلامیرا در دید مسیحیان تضعیف میکنند و زیر سوال میبرد و به آبروی مسلمانان لطمه میزند(ر.ک: محمود ابراهیم، برائه یزید من دم الحسین، ص1).
منبع: کتاب انقلاب کربلا از دیدگاه اهل سنت؛ عبدالمجید ناصری داوودی؛ انتشارات موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره)؛ سال 1390.
مطالب مرتبط:
پی نوشتها:
[1] . الشیخ محمد الخضری، تاریخ الامم الاسلامیه، ج ۳، می ۱۲۹ ،۱3۰.
[2] . برای توضیح بیشتر ر.ک: ابراهیم علی شعوط، اباطیل یجب أن تمحی من التاریخ، محمود ابراهیم، برائة یزید بن معاویة من دم الحسین
[3] . اباطیل یجب ان تمحى من التاریخ، ص ، 135-250.
[4] . ابوبکر بن العربی، اعواصم من القواصم، ص241.
[5] . تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۲۲۹.
[6] . آقای باقر شریف القرشی در این باره مینویسد: «غزالی در گفتار خویش، راه غیر هدایت را پیموده و از این نظر، منکر بدیهیات گردیده؛ و همان گونه که همفکرش ابن تیمیه چنان کرده زیرا تاریخنگاران اجماع دارند که یزید ابن مرجانبه را به قتل امام حسین واداشت»(حیاة الامام الحسین، ص 403)
[7] . تذکرة الخواصی، ص 290.
[8] . ر.ک: به این آثار العواصم من القواصم برائة یزید بن معاویه من دم الحسین، اباطیل یجب أن تمحی من التاریخ، تاریخ الأمم الإسلامیة تاریخ الجنس العربیة الدولة الأمویة فی شام، همو، الدولة الأمویة فی الشرق.
[9] . تذکرة الخواص، ص 248،250،260.
[10] . ابن کثیر، البدایة و النهایه، ج 8، ص 254
[11] . محمود ابراهیم براته یزید بن معاویه من دم الحسین، ص 32.
[12] . ابن کثیر، البدایة و النهایه، ج ۱۲، ص ۱۳۵ و همان سال وفات علامه حلی.
[13] . همان،ج 8، ص 254.
[14] . اباطیل یجب ان تمحی من التاریخ، ص ۲۳۶.
[15] . شمسالدین ذهبی، تکملة السیف الصقیل، ص 92-109.
[16] . تقیالدین سبکی، الدرة المضیة فی الرد علی ابن تیمیه، ص 5.
[17] . ابن شاکر کتبی. الفناوی الحدیثة تطهیر فؤاد تدوین شیخ محمد بخیت، ص 86؛ ابن حجر عسقلانی، الدرر الکامنةه فی اعیان المائة، ص 144-160.
[18] . برای اطلاع بیشتر ر.ک: ابی حامد غزالی، الأدب فی الدین، ضبطه و قدّم له ریاض مصطفی عبداله، ص8؛ مقدمه احیاء العلوم، پیشین، علمی، ابها الولد، تحقیق و تعلیقة محمد ریاض خورشید،ص 15-22؛ عبدالله عنان تاریخ دولت اسلامیدر آندلس، ترجمه عبدالمحمد أیتی، ج13، ص ۱۲.
[19] . برای اطلاع بیشتر، ر.ک: العواصم من القواصم، عبدالرحمان ابن خلدون، مقدمة.
[20] .منابع مورد استناد در ارائه نظریات آنان، به روشنی گواهتعقیب و کینهتوزی ژرف این دسته با شیعیان است.
[21] . محمود ابراهیم در آغاز تا به خورده با صراحت اظهار میدارد که نقد امویان از جمله یزید تمدن اسلامیرا در دید مسیحیان تضعیف میکنند و زیر سوال میبرد و به آبروی مسلمانان لطمه میزند(ر.ک: محمود ابراهیم، برائه یزید من دم الحسین، ص1).
منبع: کتاب انقلاب کربلا از دیدگاه اهل سنت؛ عبدالمجید ناصری داوودی؛ انتشارات موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره)؛ سال 1390.
مطالب مرتبط: