منافات «ربا» با فلسفه پیدایش «پول»
آیا می توان یکی از دلایل فساد و بطلان «ربا» را منافات آن با فلسفه پیدایش پول دانست؟
پاسخ اجمالی:
یکی از دلایل تحریم رباخوارى، منافات این کار با فلسفه پیدایش «پول» است. رباخوارى باعث مى شود که پول از شکل اصلى اش تحریف و به شکل یک کالا درآید؛ چرا که پول در اصل «ثَمَنْ» است نه «مُثْمَن»، یعنی واسطه کالاست نه کالا، و رباخوارى آن را کالا قرار مى دهد و از این رهگذر جامعه را گرفتار خسارت مى کند.
پاسخ تفصیلی:
یکی از دلایل تحریم رباخوارى، منافات این کار با فلسفه پیدایش «پول» است. رباخوارى باعث مى شود که پول از شکل اصلى اش تحریف و به شکل یک کالا درآید؛ چرا که پول در اصل «ثَمَنْ» است نه «مُثْمَن»، یعنی واسطه کالاست نه کالا، و رباخوارى آن را کالا قرار مى دهد و از این رهگذر جامعه را گرفتار خسارت مى کند.
در گذشته بسیار دور، معاملات مردم بدون واسطه پول بوده است و معامله به صورت جنس به جنس و به تعبیر امروز پایاپاى انجام مى گرفته و در حال حاضر هم در جوامع و اقوام بدوى این نوع معاملات رواج دارد؛ همانطور که در بین دولت ها نیز گاهى در معاملات کلان، انجام مى شود به این صورت که یک کشور نفت مى دهد و در مقابل ماشین آلات کشاورزى مى گیرد. ولى انسان به تدریج در معاملات پایاپاى به چند مشکل مهم برخورد کرد:
نخست اینکه: هر جنسى قابل تبدیل به جنس دلخواه و مورد علاقه نیست؛ مثلا اگر من گندم داشته باشم و بخواهم براى خانواده ام کفش تهیه کنم، گاهى اوقات کفّاش احتیاج به گندم ندارد، در نتیجه من نمى توانم گندم را به کفش تبدیل کنم و ناچارم که گندم را به جنس مورد علاقه کفاش تبدیل کنم و سپس آن جنس را با کفش مبادله نمایم و انجام این کار در سطح وسیع براى مردم مشکل آفرین است.
دوم اینکه: حمل اجناس به عنوان بهاى معاملات، مشکل آفرین است بخصوص در سفرها؛ مگر یک انسان مثلا چقدر گندم مى تواند با خود حمل کند که در طول سفر تمام احتیاجات او را برآورده کند!
سوم اینکه: در معاملات بزرگ اگر معاملات کلان بین افراد یا دولت ها مرتب و دائم به صورت کالا به کالا انجام شود، مشکلاتى از نظر نگهدارى کالا، انبار، حمل و نقل و... بوجود خواهد آمد.
به این دلیل و دلایل دیگر، انسان براى رفع این مشکلات، فهمید که احتیاج به یک حلقه رابط دارد؛ یعنى به چیزى دسترسى پیدا کند که قابل تبدیل به همه اجناس باشد، در ضمن حجم و وزن آن نیز کم باشد، و به راحتى حمل و نقل گردد، بدین منظور طلا و نقره را انتخاب کرد، چون این دو فلز مورد قبول همه بود و تا اندازه زیادى مشکلات مزبور را برطرف مى ساخت.
طلا را براى معاملات بزرگ و کلان انتخاب کرد و نقره را براى معاملات خرد و کوچک. طلا و نقره رواج پیدا کرد و کم کم سکّه خورد و قدرت دولت ها هم به عنوان پشتوانه آن قرار گرفت و به عنوان حلقه اتّصال بین همه کالاها مورد قبول عامه واقع شد و نام پول بر آن گذاشته شد. ولى با پیشرفت جوامع بشرى، انسان به این نتیجه رسید که پولِ طلا و نقره نیز حلقه اتصال مناسبى نیست، زیرا اگرچه قسمتى از مشکلات معاملات پایاپاى را حل کرده است، ولى هنوز مشکلات مهمى دارد، از جمله مسأله حمل و نقل، بخصوص در معاملات بزرگ و سنگین، و مشکل سرقت آنها، بخصوص در سفرها که طبیعتاً انسان طلا و نقره بیشترى همراه دارد، علاوه بر این حجم طلا و نقره دنیا محدود است و پاسخ نیاز انسان را در این زمینه نمى دهد.
این مشکلات سبب شد که انسان به سراغ پول هاى کاغذى برود و پول کاغذى را جانشین طلا و نقره کند، اگرچه پول کاغذى هم، مشکلات جدیدى از جمله تورم را آفرید (تورم در بسیارى از موارد زاییده پول هاى کاغذى است، زیرا ارزش پول هاى طلا و نقره همراه با بالا رفتن قیمت ها بالا مى رود) ولى چون مشکلات طلا و نقره را نداشت به عنوان حلقه اتصال بین کالاها پذیرفته شد.
از این بحث نتیجه مى گیریم که پول ـ بخصوص پول هاى کاغذى ـ وسیله تبدیل کالاها به یکدیگر است، نه یک کالا، و به تعبیر فقها ثمن است نه مثمن، و به تعبیر سوم حواله است و به عبارت چهارم امر اعتبارى است که قدرت دولت ها پشتوانه آن است (هر چند تصوّر عموم این است که پشتوانه آن طلا و نقره خزانه یا اموال و سرمایه هاى دولت است).
حال اگر این پول را تبدیل به کالا کنیم و بخواهیم از راه ربا به این وسیله سود ببریم این کار برخلاف فلسفه اولیّه پول و اسکناس است و به یک معنا اَکل مال به باطل(1) محسوب مى شود.(دقّت فرمایید)(2)
پی نوشت:
(1). معناى اکل مال به باطل این است که انسان بدون دلیل منطقى و عقلى، درآمدى داشته باشد و یا به عبارت دیگر اکل مال به باطل، درآمد بى دلیل و بادآورده است؛ که ممنوعیت و حرمت آن، یک اصل کلّى در تمام ابواب معاملات اسلامى است.
منبع: ربا و بانکدارى اسلامى، مکارم شیرازى، ناصر، تهیه و تنظیم: علیان نژادى، ابوالقاسم، مدرسه امام على بن ابى طالب(علیه السلام)، قم، 1380 شمسی، چاپ اول، ص 45.
پرسش های مرتبط:
چرا قرآن کریم «ربا» را از مصادیق «ظلم» برشمرده است؟
اینکه در روایات آمده «ربا» مصداق «اکل مال به باطل» است یعنی چه؟
نقش «ربا» در تضعیف «عواطف انسانی» و «اخلاق اجتماعی» چگونه ارزیابی می شود؟
«ربا» چه نقشی در تضعیف و کاهش تلاش و کوشش های سالم اقتصادی در جامعه دارد؟
آیا می توان یکی از دلایل فساد و بطلان «ربا» را منافات آن با فلسفه پیدایش پول دانست؟