نوع برخورد با فرزندی که در مورد نماز کاهل است
پرسش :
من یک دختر دوازده ساله دارم که ایشان خیلی در نماز خواندن کاهلی می کند. وقتی با محبّت به او می گویم که نمازت را بخوان، به من می گوید: من چطور می توانم در برابر خدایی که نمی بینم، بایستم و نماز بخوانم؟ حوصله...
پاسخ :
من یک فرزند دوساله دارم؛ چه کاری انجام دهم که او در بزرگسالی حافظ قرآن شود؟
پاسخ از حجت الاسلام سیدعلیرضا تراشیون (کارشناس و مشاور تربیت کودک و نوجوان):
خوب یک نکته خیلی خوبی را این مادر بزرگوار درباره دختر خانم گلشان فرمودند و آن این بود [این دختر خانم می گوید]: من با کسی که او را نبینم نمی توانم خوب صحبت کنم البته یک نکته در پشت این عبارت نهفته است [که آن را توضیح خواهم داد]؛ واقعا در ذهن کودکان و نوجوانان ما سوالاتی ایجاد می شود که برای آن ها سوالات پر مسئله ای است یعنی اگر ما به این سوالات پاسخ ندهیم ممکن است نتوانیم آنها را قانع کنیم تا به یک عملی توجّه داشته باشند.
اگر به من اجازه بفرمایید، من در اینجا بحثی را با عنوان خدا داشته باشم. این مورد را که عرض می کنم، خاصّ بچّه های نه، ده سال به بالا است؛ یعنی این سفارش را برای بچّه های زیر این سنین صلاح نمی دانم که والدین اجرایی کنند.
اوّلین نکته ای که در باب خدا شناسی باید به بچّه ها یاد بدهیم، این است که خدا موجودی شبیه ما انسان ها نیست؛ لذا خیلی از کارشناسان معتقد هستند که ما باید آن تصویر غلطی که از خدا در ذهن بچّه وجود دارد را پاک کنیم؛ آن وقت چطور؟
می گویند: گاهی وقت ها ما باید به فرزندان این طور بگوییم که خدا مثل ما آدم ها سر ندارد، مثل ما آدم ها دست ندارد، مثل ما آدم ها پا ندارد و این طور نیست که مثل ما آدم هم گوش و چشم داشته باشد؛ یعنی اوّل تصویری را که بچّه ها در ذهن خود ساخته اند، [باید پاک شود]. [آن ها تصوّر می کنند] که خدا موجودی است شبیه انسان ها؛ پس حالا که نمی بینیم، نمی توانیم با او صحبت کنیم. [نه این تصوّر درست نیست و] ما باید این فکر را از ذهن بچه ها پاک کنیم.
پژوهشی در کشور ما انجام شد که عدّه ای در همین مراکز پیش دبستانی رفتند و از یک گروه از نوآموزان و مقطع سنّی خاصّی پرسیدند که شما خدا را چطور می بینید؟ دیدند که همه بچّه ها یک تصویر را برای خدا بیان کردند؛ مثلا گفتند: خدا آدمی است که از پدر من بزرگتر است یا عموی من خیلی بزرگ است، ولی می گویند که خدا از او بزرگتر است، دستش بزرگ است، سرش بزرگ است، قدش بلند است؛ یعنی بچّه ها تصویری که از خدا در ذهن خود قرار می دهند، تصویرهای انسانی است. بعد که به این سنین می رسند، چون این تصویر هنوز از ذهن آنها پاک نشده است، به دنبال موجودی می گردند که او را ببینند تا با او صحبت کنند. لذا اوّل باید این تصویری را که در ذهن بچّه ها ایجاد شده است، پاک کنیم.
آن وقت خدا را برای آن ها چطور معرفی کنیم؟ خود این دوباره یک بحث جدیدی است؛ یعنی چطور آن خدایی را که مثل انسان نیست، جایگزین کنیم. این بحث یک مقداری سخت تر است. اگر اجازه بفرمایید فعالا به این موضوع راه پیدا نکنیم؛ چون می دانم که زمان زیادی را از ما می گیرد. بعدا در این باره صحبت خواهیم کرد، ولی فعلا باید از ذهن این بچّه آن تصویر را پاک کنیم و بعد مفهوم نماز را به فرزندانمان یاد بدهیم. من در برنامه قبلی هم عرض کردم که اگر بچّه ها مفاهیم کلماتی را که می گویند متوجّه نشوند، خود این آسیب می رساند.
یک وقت در کشور ما قاری قرآنی را آورند که خیلی ناراحت شد. [از دلیل ناراحتی او سوال کردند]، گفت: من وقتی جاهایی از قرآن را تلاوت می کنم، همه “الله“ می گویند؛ در صورتی که آنجا جای الله گفتن نیست؛ چون با معنی هیچ سنخیتی ندارد. اصلا مرسوم نیست که وقتی آیه ی عذاب تلاوت می شود، الله گفته شود. ولی چون مخاطب همین صدای قشنگ را شنیده و مفهوم را متوجّه نشده است و بدون مناسبت کلمه ای را می گوید.
دقیقا در بچّه های ما نیز همین طور است؛ چون در حال نماز خواندن، مفهوم نماز را نمی دانند، زیرا حتی ترجمه ی لفظی کلماتی را که بیان می کنند نمی دانند، می بینیم که بی انگیزه می شوند. یعنی مدام بهانه می گیرند که چرا من باید یک سری الفاظ تکراری را بیان کنم؟ ولی وقتی مفهوم شکرگذاری و سپاسگذاری و تمجید الهی را در نماز متوجّه شوند و بدانند که چه چیزی می گویند، خود او هم از خواندن نماز و عباراتی که در نماز وجود دارد، چه در سوره حمد، چه در سوره توحید، چه در رکوع و سجود، [لذّت می برد].
باور کنید خیلی از بچّه ها نمی دانند که همین عبارت “ربّنا آتنا“ در قنوت یعنی چه؛ ولی وقتی مفهوم را بفهمند، توجّه آن ها به قنوت افزایش پیدا می کند. انگار که یک گوش شنوای در پس این جملات هست که تک تک این جملات را می شنود و دریافت می کند.
خب این اوّلین نکته در رابطه با دختر خانم ایشان بود؛ البته من در ضمن این نکته دو مطلب را خدمت شما عرض کردم؛ یکی آن که ذهنیّت [نادرست آنها درباره ی] خدا را پاک کنند. دوّم اینکه مفاهیم نماز را برای او بیان کنند. همچنین نکاتی را که در برنامه های قبل در باره ی انگیزه ی کم بچّه ها نسبت به نماز بیان شد، رعایت کنند؛ مثلا فضای عاطفی خانه و ارتباط عاطفی خانواده [را بیشتر کنند].
مادر یک نکته کلیدی فرمود که این دختر خانم با پدر خود ارتباط عاطفی چندانی ندارند. اتفاقا وقتی خلأهای عاطفی در محیط خانه ایجاد می شود و آرامش به هم می خورد، می بینیم که فضای عبادی در خانه کمرنگ می شود. من نکته ای را در اینجا عرض کنم؛ چرا در آموزه های دینی وقتی یک نفر ازدواج می کند، نصف دین خود را کسب کرده است؟ چون خود خداوند در قرآن می فرماید: ازدواج یک وسیله برای رسیدن به آرامش است.
وقتی انسان در محیط های آرام قرار می گیرد، البته آرام نه به معنای ساکت؛ بلکه یعنی در جایی که آرامش روحی حاکم باشد. در آنجا پذیرش خیلی از مطالب افزایش پیدا می کند و ارتباط او با خدا زیاد می شود. چرا انسان وقتی در کنار ضریح ائمه ی معصومین علیهم السّلام می رود، دوست دارد ارتباط برقرار کند؟ چون در آنجا یک حس آرامش دارد، لذا می بینیم که در آنجا راحت می تواند صحبت کند و تمرکزش بیشتر می شود؛ لذا ارتباط عاطفی خوب والدین با فرزندان زمینه ی این آرامش را در بچّه ها فراهم می کند و زمانی که آرامش ایجاد شد، بستر بهتری برای عبادت پیدا می شود.
باید نکته ای در رابطه با گفته ی این مادر بزگوار عرض کنم که فرمودند: دخترشان نسبت به پسر هفت ساله ناسازگاری دارد و آن نکته این است که این دعوا ها یک امر طبیعی است. خیلی از مواقع دعواهای خواهر و برادر در خانه طبیعی است و اصلا این یک امر اپیدمی است؛ یعنی فراگیر است. اگر کسی بگوید که دو خواهر و برادر در خانه با هم دعوا نمی کنند، باید تعجب کرد. پس ما باید این اصل را بدانیم که خواهر و برادرها در خانه با هم درگیری و دعوا دارند. حالا این دعوا [ها ممکن است] کم و زیاد باشد؛ امّا چه کار کنیم که این دعوا به حداقل ممکن برسد؟ [راه حل این است که] باید هر کدام از آن ها با کارهای مربوط به خودشان مشغول باشند.
لذا ما بارها تکرار کرده ایم که بی کاری بچّه ها خود منشا خیلی از مشکلات است. یعنی اگر این دختر دوازده ساله مشغول به کار خود باشد و این پسر کوچک هم به کار خود مشغول باشد، مادر می بینند که درگیری آنها به حداقل می رسد. نمی گویم [در این حالت] اصلا دعوا نیست؛ چراکه ممکن است [برای کوچک ترین چیزها مانند] مداد پاک کن با هم دعوا کنند! ولی این دعوا حداقل است؛ لذا خواهش من از این مادربزرگوار این است که لطف کنند و برای دختر خانم دوازده ساله خود یک سری برنامه ی متناسب با سنّ او بریزند و وقتش را پر کنند. برای فرزند کوچک نیز باید همین طور باشد.
یک نکته دیگر این است که ما اصلا نباید از این ها بخواهیم تا همبازی هم دیگر باشند. [می توانیم گاهی به آن ها بگوییم] به صورت خواهر و برادری با هم بازی کنند؛ امّا اینکه بگوییم: یک پسر هفت ساله با یک دختر دوازده ساله همبازی باشند، توقع بی جا است.
خوب یک نکته خیلی خوبی را این مادر بزرگوار درباره دختر خانم گلشان فرمودند و آن این بود [این دختر خانم می گوید]: من با کسی که او را نبینم نمی توانم خوب صحبت کنم البته یک نکته در پشت این عبارت نهفته است [که آن را توضیح خواهم داد]؛ واقعا در ذهن کودکان و نوجوانان ما سوالاتی ایجاد می شود که برای آن ها سوالات پر مسئله ای است یعنی اگر ما به این سوالات پاسخ ندهیم ممکن است نتوانیم آنها را قانع کنیم تا به یک عملی توجّه داشته باشند.
اگر به من اجازه بفرمایید، من در اینجا بحثی را با عنوان خدا داشته باشم. این مورد را که عرض می کنم، خاصّ بچّه های نه، ده سال به بالا است؛ یعنی این سفارش را برای بچّه های زیر این سنین صلاح نمی دانم که والدین اجرایی کنند.
اوّلین نکته ای که در باب خدا شناسی باید به بچّه ها یاد بدهیم، این است که خدا موجودی شبیه ما انسان ها نیست؛ لذا خیلی از کارشناسان معتقد هستند که ما باید آن تصویر غلطی که از خدا در ذهن بچّه وجود دارد را پاک کنیم؛ آن وقت چطور؟
می گویند: گاهی وقت ها ما باید به فرزندان این طور بگوییم که خدا مثل ما آدم ها سر ندارد، مثل ما آدم ها دست ندارد، مثل ما آدم ها پا ندارد و این طور نیست که مثل ما آدم هم گوش و چشم داشته باشد؛ یعنی اوّل تصویری را که بچّه ها در ذهن خود ساخته اند، [باید پاک شود]. [آن ها تصوّر می کنند] که خدا موجودی است شبیه انسان ها؛ پس حالا که نمی بینیم، نمی توانیم با او صحبت کنیم. [نه این تصوّر درست نیست و] ما باید این فکر را از ذهن بچه ها پاک کنیم.
پژوهشی در کشور ما انجام شد که عدّه ای در همین مراکز پیش دبستانی رفتند و از یک گروه از نوآموزان و مقطع سنّی خاصّی پرسیدند که شما خدا را چطور می بینید؟ دیدند که همه بچّه ها یک تصویر را برای خدا بیان کردند؛ مثلا گفتند: خدا آدمی است که از پدر من بزرگتر است یا عموی من خیلی بزرگ است، ولی می گویند که خدا از او بزرگتر است، دستش بزرگ است، سرش بزرگ است، قدش بلند است؛ یعنی بچّه ها تصویری که از خدا در ذهن خود قرار می دهند، تصویرهای انسانی است. بعد که به این سنین می رسند، چون این تصویر هنوز از ذهن آنها پاک نشده است، به دنبال موجودی می گردند که او را ببینند تا با او صحبت کنند. لذا اوّل باید این تصویری را که در ذهن بچّه ها ایجاد شده است، پاک کنیم.
آن وقت خدا را برای آن ها چطور معرفی کنیم؟ خود این دوباره یک بحث جدیدی است؛ یعنی چطور آن خدایی را که مثل انسان نیست، جایگزین کنیم. این بحث یک مقداری سخت تر است. اگر اجازه بفرمایید فعالا به این موضوع راه پیدا نکنیم؛ چون می دانم که زمان زیادی را از ما می گیرد. بعدا در این باره صحبت خواهیم کرد، ولی فعلا باید از ذهن این بچّه آن تصویر را پاک کنیم و بعد مفهوم نماز را به فرزندانمان یاد بدهیم. من در برنامه قبلی هم عرض کردم که اگر بچّه ها مفاهیم کلماتی را که می گویند متوجّه نشوند، خود این آسیب می رساند.
یک وقت در کشور ما قاری قرآنی را آورند که خیلی ناراحت شد. [از دلیل ناراحتی او سوال کردند]، گفت: من وقتی جاهایی از قرآن را تلاوت می کنم، همه “الله“ می گویند؛ در صورتی که آنجا جای الله گفتن نیست؛ چون با معنی هیچ سنخیتی ندارد. اصلا مرسوم نیست که وقتی آیه ی عذاب تلاوت می شود، الله گفته شود. ولی چون مخاطب همین صدای قشنگ را شنیده و مفهوم را متوجّه نشده است و بدون مناسبت کلمه ای را می گوید.
دقیقا در بچّه های ما نیز همین طور است؛ چون در حال نماز خواندن، مفهوم نماز را نمی دانند، زیرا حتی ترجمه ی لفظی کلماتی را که بیان می کنند نمی دانند، می بینیم که بی انگیزه می شوند. یعنی مدام بهانه می گیرند که چرا من باید یک سری الفاظ تکراری را بیان کنم؟ ولی وقتی مفهوم شکرگذاری و سپاسگذاری و تمجید الهی را در نماز متوجّه شوند و بدانند که چه چیزی می گویند، خود او هم از خواندن نماز و عباراتی که در نماز وجود دارد، چه در سوره حمد، چه در سوره توحید، چه در رکوع و سجود، [لذّت می برد].
باور کنید خیلی از بچّه ها نمی دانند که همین عبارت “ربّنا آتنا“ در قنوت یعنی چه؛ ولی وقتی مفهوم را بفهمند، توجّه آن ها به قنوت افزایش پیدا می کند. انگار که یک گوش شنوای در پس این جملات هست که تک تک این جملات را می شنود و دریافت می کند.
خب این اوّلین نکته در رابطه با دختر خانم ایشان بود؛ البته من در ضمن این نکته دو مطلب را خدمت شما عرض کردم؛ یکی آن که ذهنیّت [نادرست آنها درباره ی] خدا را پاک کنند. دوّم اینکه مفاهیم نماز را برای او بیان کنند. همچنین نکاتی را که در برنامه های قبل در باره ی انگیزه ی کم بچّه ها نسبت به نماز بیان شد، رعایت کنند؛ مثلا فضای عاطفی خانه و ارتباط عاطفی خانواده [را بیشتر کنند].
مادر یک نکته کلیدی فرمود که این دختر خانم با پدر خود ارتباط عاطفی چندانی ندارند. اتفاقا وقتی خلأهای عاطفی در محیط خانه ایجاد می شود و آرامش به هم می خورد، می بینیم که فضای عبادی در خانه کمرنگ می شود. من نکته ای را در اینجا عرض کنم؛ چرا در آموزه های دینی وقتی یک نفر ازدواج می کند، نصف دین خود را کسب کرده است؟ چون خود خداوند در قرآن می فرماید: ازدواج یک وسیله برای رسیدن به آرامش است.
وقتی انسان در محیط های آرام قرار می گیرد، البته آرام نه به معنای ساکت؛ بلکه یعنی در جایی که آرامش روحی حاکم باشد. در آنجا پذیرش خیلی از مطالب افزایش پیدا می کند و ارتباط او با خدا زیاد می شود. چرا انسان وقتی در کنار ضریح ائمه ی معصومین علیهم السّلام می رود، دوست دارد ارتباط برقرار کند؟ چون در آنجا یک حس آرامش دارد، لذا می بینیم که در آنجا راحت می تواند صحبت کند و تمرکزش بیشتر می شود؛ لذا ارتباط عاطفی خوب والدین با فرزندان زمینه ی این آرامش را در بچّه ها فراهم می کند و زمانی که آرامش ایجاد شد، بستر بهتری برای عبادت پیدا می شود.
باید نکته ای در رابطه با گفته ی این مادر بزگوار عرض کنم که فرمودند: دخترشان نسبت به پسر هفت ساله ناسازگاری دارد و آن نکته این است که این دعوا ها یک امر طبیعی است. خیلی از مواقع دعواهای خواهر و برادر در خانه طبیعی است و اصلا این یک امر اپیدمی است؛ یعنی فراگیر است. اگر کسی بگوید که دو خواهر و برادر در خانه با هم دعوا نمی کنند، باید تعجب کرد. پس ما باید این اصل را بدانیم که خواهر و برادرها در خانه با هم درگیری و دعوا دارند. حالا این دعوا [ها ممکن است] کم و زیاد باشد؛ امّا چه کار کنیم که این دعوا به حداقل ممکن برسد؟ [راه حل این است که] باید هر کدام از آن ها با کارهای مربوط به خودشان مشغول باشند.
لذا ما بارها تکرار کرده ایم که بی کاری بچّه ها خود منشا خیلی از مشکلات است. یعنی اگر این دختر دوازده ساله مشغول به کار خود باشد و این پسر کوچک هم به کار خود مشغول باشد، مادر می بینند که درگیری آنها به حداقل می رسد. نمی گویم [در این حالت] اصلا دعوا نیست؛ چراکه ممکن است [برای کوچک ترین چیزها مانند] مداد پاک کن با هم دعوا کنند! ولی این دعوا حداقل است؛ لذا خواهش من از این مادربزرگوار این است که لطف کنند و برای دختر خانم دوازده ساله خود یک سری برنامه ی متناسب با سنّ او بریزند و وقتش را پر کنند. برای فرزند کوچک نیز باید همین طور باشد.
یک نکته دیگر این است که ما اصلا نباید از این ها بخواهیم تا همبازی هم دیگر باشند. [می توانیم گاهی به آن ها بگوییم] به صورت خواهر و برادری با هم بازی کنند؛ امّا اینکه بگوییم: یک پسر هفت ساله با یک دختر دوازده ساله همبازی باشند، توقع بی جا است.