شنبه، 29 آذر 1399
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما

خطبه تاریخی حضرت زینب (علیها السلام) در شام

پرسش :

خطبه تاریخی و مهم حضرت زینب (علیها السلام) در دربار یزید چه بود؟


پاسخ :
در مجلس یزید، هنگامى که چشم زینب کبرى(علیها السلام) به سر خونین برادرش امام حسین(علیه السلام) افتاد، با صداى محزونى که دل ها را به وحشت مى انداخت فریاد زد:
«یا حُسَیْناهُ! یا حَبیبَ رَسُولِ اللهِ! یَابْنَ مَکَّةَ وَ مِنى، یَابْنَ فاطِمَةَ الزَّهْراءِ سَیِّدَةَ النِّساءِ، یَابْنَ بِنْتِ الْمُصْطَفى»؛ (اى حسین اى محبوب رسول خدا، اى پسر مکه و منا، اى پسر فاطمه زهرا، بانوى همه زنان جهان، اى پسر دختر [محمد] مصطفى).

راوى این ماجرا نقل مى کند: به خدا سوگند با این نداى زینب(علیها السلام)، تمام کسانى که در مجلس بودند گریستند و در آن حال یزید ساکت بود...!!

یزید دستور داد چوب خیزرانش را آوردند و با آن به لب و دندان امام حسین(علیه السلام) مى زد. ابو برزه اسلمى (که از صحابه رسول خدا(صلى الله علیه وآله) بود و در آن مجلس حضور داشت) خطاب به یزید گفت: اى یزید! آیا با چوبدستى ات به دندان حسین فرزند فاطمه مى زنى؟! من به چشم خود دیدم که پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله)، لب و دندان حسین(علیه السلام) و برادرش حسن(علیه السلام) را مى بوسید و مى فرمود:
«أَنْتُما سَیِّدا شَبابِ أهْلِ الْجَنَّةِ، فَقَتَلَ اللهُ قاتِلَکُما وَلَعَنَهُ، وَأَعَدَّلَهُ جَهَنَّمَ َوساءَتْ مَصیراً»؛ (شما دو نفر، سرور جوانان اهل بهشتید، خداوند کشنده شما را بکشد و مورد لعن قرار دهد و براى او جهنم را فراهم ساخته و بد جایگاهى است).

یزید خشمگین شد و دستور داد او را از مجلس بیرون کردند.
یزید که سرمست از باده غرور بود و گمان مى کرد در کربلا پیروز شده، این اشعار را که سند زنده دیگرى بر عدم ایمان او و آل امیه، نسبت به مبانى اسلام بود، با صداى بلند خواند: (1)
«لَیْتَ أَشْیاخی بِبَدْر شَهِدُوا *** جَزِعَ الْخَزْرَجُ مِنْ وَقْعِ الاَْسَلْ
فَأَهَلُّوا وَ اسْتَهَلُّوا فَرَحاً *** ثُمَّ قالُوا یایَزیدُ لاتَشَلْ
لَسْتُ مِنْ خِنْدَفَ إِنْ لَمْ أَنْتَقِمْ *** مِنْ بَنی أَحْمَدَ، ما کـانَ فَعَلْ»؛
(کاش بزرگان من که در جنگ بدر، کشته شده بودند، امروز مى دیدند که قبیله خزرج چگونه از ضربات نیزه به زارى آمده است.
در آن حال، از شادى فریاد مى زدند و مى گفتند: اى یزید! دستت درد نکند!
من از فرزندان «خندف» (2) نیستم، اگر از فرزندان احمد [رسول خدا(صلى الله علیه وآله)] انتقام نگیرم).

اینجا بود که زینب دختر على بن ابى طالب(علیه السلام) برخاست و خطبه اى غرّا خواند و فرمود:
«أَلْحَمْدُللهِِ رَبِّ الْعالَمینَ، وَصَلَّى اللهُ عَلى رَسُولِهِ وَآلِهِ أجْمَعینَ، صَدَقَ اللهُ کَذلِکَ یَقُولُ: ثُمَّ کَانَ عَاقِبَةَ الَّذِینَ أَسَاءُوا السُّوأَى أَنْ کَذَّبُوا بِآیَاتِ اللهِ وَکَانُوا بِهَا یَسْتَهْزِئُون. (3)
أَظَنَنْتَ یا یَزِیدُ حَیْثُ أَخَذْتَ عَلَیْنا أَقْطارَ الاَْرْضِ وَآفاقَ السَّماءِ، فَأَصْبَحْنا نُساقُ کَما تسُاقُ الأُسارى أَنَّ بِنا عَلَى اللهِ هَواناً، وَبِکَ عَلَیْهِ کَرامَةً وَأَنَّ ذلِکَ لِعِظَمِ خَطَرِکَ عِنْدَهُ، فَشَمَخْتَ بِأَنْفِکَ، وَنَظَرْتَ فِی عِطْفِکَ جَذْلانَ مَسْرُوراً حِینَ رَأَیْتَ الدُّنْیا لَکَ مُسْتَوْثِقَةٌ وَالاُْمُورَ مُتَّسِقَةٌ وَحِینَ صَفا لَکَ مُلْکُنا وَسُلْطانُنا، فَمَهْلاً مَهْلاً، أَنَسِیتَ قَوْلَ اللهِ عَزَّوَجَلَّ: وَ لاَ یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّمَا نُمْلِى لَهُمْ خَیْرٌ لاَِّنْفُسِهِمْ إِنَّمَا نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدَادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذَابٌ مُهِینٌ»؛(4)

(حمد وسپاس مخصوص خداوندى است که پروردگار جهانیان است و درود خدا بر فرستاده خدا و بر خاندانش باد. خداوند راست گفت، آنجا که فرمود: «عاقبت آنان که اعمال بد مرتکب شدند، به جایى رسید که آیات خدا را تکذیب کردند وآن را به سخره گرفتند».
اى یزید! آیا اکنون که زمین و آسمان را [از جهات گوناگون] بر ما تنگ کردى و ما را همانند اسیران به هر سو کشاندى، مى پندارى ما به نزد خدا خوار شدیم و تو نزد او عزیز و گرامى مى باشى؟ و تصور کردى این نشانه قدر و منزلت تو در نزد خداست؟ از این رو، باد غرور به بینى انداخته و به خود بالیدى و خرم و شادمان شدى از اینکه دیدى دنیا در کمند تو در آمده و امور تو سامان یافته و مُلک و خلافت ما در اختیار تو قرار گرفته؛ پس کمى آهسته تر! آیا سخن خداوند را فراموش کردى که فرمود: «آنها که کافر شدند [و راه طغیان پیش گرفتند] تصوّر نکنند اگر به آنان مهلت مى دهیم، به سودشان است. ما به آنان مهلت مى دهیم تا بر گناهان خود بیفزایند؛ و براى آنها عذاب خوار کننده اى [آماده شده] است).

در ادامه این خطبه کوبنده فرمود:
«أَ مِنَ الْعَدْلِ یَابْنَ الطُّلَقاءِ! تَخْدِیرُکَ حَرائِرَکَ وَ إِمائَکَ، وَ سَوْقُکَ بَناتِ رَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ وَ سَلَّم سَبایا، قَدْ هَتَکْتَ سُتُورَهُنَّ، وَ أَبْدَیْتَ وُجُوهَهُنَّ، تَحْدُو بِهِنَّ الاَْعداءُ مِنْ بَلد اِلى بَلد، یَسْتَشْرِفُهُنَّ أَهْلُ الْمَناهِلِ وَ الْمَناقِلِ، وَ یَتَصَفَّحُ وُجُوهَهُنَّ الْقَرِیبُ وَ الْبَعِیدُ، وَ الدَّنِیُّ وَ الشَّرِیفُ، لَیْسَ مَعَهُنَّ مِنْ رِجالِهِنَّ وَلِیُّ، وَ لا مِنْ حُماتِهِنَّ حَمِیٌّ، وَ کَیْفَ یُرْتَجى مُراقَبَةُ مَنْ لَفَظَ فُوهُ أَکْبادَ الاَْزْکِیاءِ، وَ نَبَتَ لَحْمُهُ مِنْ دِماءِ الشُّهَداءِ، وَ کَیْفَ یَسْتَبْطِأُ فِی بُغْضِنا أَهْلَ الْبَیْتِ مَنْ نَظَرَ إِلَیْنا بِالشَّنَفِ وَ الشَّنَآنِ وَ الاِْحَنِ وَ الاَْضْغانِ، ثُمَّ تَقُولُ غَیْرَ مُتَّأَثِّم وَ لا مُسْتَعْظِم:  لاََهَلُّوا و اسْتَهَلُّوا فَرَحاً *** ثُمَّ قالُوا یا یَزیدُ لا تَشَلْ
مُنْتَحِیاً عَلى ثَنایا أَبِی عَبْدِاللهِ سَیِّدِ شَبابِ أَهْلِ الجَنَّةِ، تَنْکُتُها بِمِخْصَرَتِکَ، وَ کَیْفَ لا تَقُولُ ذلِکَ وَ قَدْ نَکَأْتَ الْقَرْحَةَ، وَ اسْتَأْصَلْتَ الشَّأْفَةَ بِإِراقَتِکَ دِماءَ ذُرّیَةِ مُحَمَّد صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ، وَ نُجُومِ الاَْرْضِ مِنْ آلِ عَبْدِالمُطَّلِبِ، وَ تَهْتِفُ بِأَشْیاخِکَ، زَعَمْتَ أَنَّکَ تُنادِیهِمْ، فَلَتَرِدَنَّ وَ شِیکاً مَوْرِدَهُمْ وَ لَتَوَدَّنَّ أَنَّکَ شَلَلْتَ وَ بَکِمْتَ، وَ لَمْ تَکُنْ قُلْتَ ما قُلْتَ وَ فَعَلْتَ ما فَعَلْتَ»؛

(اى پسر کفّار آزاد شده! (5) آیا این از عدالت است که تو زنان و کنیزان خود را پشت پرده ها بنشانى، ولى دختران رسول خدا(صلى الله علیه وآله) را اسیر کرده و به این سو و آن سو بکشانى و در حالى که پرده حرمت آنان را دریده و چهره هاى آنان را در معرض دید مردم قرار داده اى، آنها را توسط دشمنان در شهرهاى مختلف بگردانى، تا مردم هر کوى و برزن به تماشاى آنان بنشینند و افراد دور و نزدیک و پست و شریف به چهره هایشان چشم بدوزند، با آنکه همراه آنان مردان و حمایت گرانشان نبودند؛ [ولى چه سود از این سخنان، زیرا] چگونه مى توان به حمایت و مراقبت آن کس امید داشت که [مادرش] جگر پاکان را به دهان گرفته [اشاره به داستان هند جگرخوار مادر بزرگ یزید است] و گوشتش از خون شهیدان روییده؟! و چگونه در دشمنى ما اهل بیت شتاب نکند آن کس که به ما با غرور و با نفرت، خشمگینانه و کینه توزانه نگاه مى کند و آنگاه ـ بى آنکه احساس گناه کند و ظلم و ستم خود را بزرگ بشمارد ـ [و مغرورانه] مى گوید:  «اى کاش اجداد من بودند و این صحنه ها را مى دیدند و از شادى و سرور فریاد مى زدند و مى گفتند: اى یزید! دست مریزاد».

این جمله را در حالى مى گویى که بر لب و دندان ابا عبدالله(علیه السلام) سید جوانان اهل بهشت مى زنى!  آرى، چرا چنین سخن نگویى، در حالى که با ریختن خون فرزندان رسول خدا و ستارگان زمین از خاندان عبدالمطلب، زخم دل ما را گشودى و ریشه خاندان ما را مورد تهدید قرار دادى، تو پدرانت را صدا مى زنى و خیال مى کنى آنها صدایت را مى شنوند؟! [عجله نکن!] به زودى به آنها ملحق خواهى شد؛ آن روز آرزو مى کنى که کاش دستت شل بود و زبانت لال و این سخنان را نمى گفتى و این کارها را انجام نمى دادى).

سپس افزود: «أَللّهُمَّ خُذْ بِحَقِّنا، وَ انْتَقِمْ مِنْ ظالِمِنا، وَ أَحْلِلْ غَضَبَکَ بِمَنْ سَفَکَ دِماءَنا، وَ قَتَلَ حُماتَنا، فَوَاللهِ ما فَرَیْتَ إِلاّ جِلْدَکَ، وَلا حَزَزْتَ إِلاّ لَحْمَکَ، وَ لَتَرِدَنَّ عَلى رَسُولِ اللهِ بِما تَحَمَّلْتَ مِنْ سَفْکِ دِماءِ ذُرِّیَّتِهِ، وَ انْتَهَکْتَ مِنْ حُرْمَتِهِ فِی عَتْرَتِهِ وَ لُحْمَتِهِ، حَیْثُ یَجْمَعُ اللهُ شَمْلَهُمْ، وَ یَلُمُّ شَعْثَهُمْ، وَ یَأْخُذُ بِحَقِّهِمْ وَ لاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِى سَبِیلِ اللهِ أَمْوَاتاً بَلْ أَحْیَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ. (6)
وَ حَسْبُکَ بِاللهِ حاکِماً، وَ بِمُحَمَّد صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ وَ سَلَّمَ خَصِیماً، وَ بِجَبْرَئِیلَ ظَهِیراً، وَ سَیَعْلَمُ مَنْ سَوّى لَکَ وَ مَکَّنَکَ مِنْ رِقابِ المُسْلِمِینَ، بِئْسَ لِلظّالِمِینَ بَدَلاً، وَ أَیُّکُمْ شَرٌّ مَکاناً، وَ أَضْعَفُ جُنْداً»؛

(خدایا! حقّ ما را بستان و از ستمگرانِ بر ما، انتقام بگیر و خشمت را بر آن کس که خون ما را بر زمین ریخت و حامیان ما را کشت فرو فرست.  [اى یزید] به خدا سوگند [با این جنایت] جز پوست خود را ندریدى و جز گوشت خود را نبریدى و در حقیقت خود را نابود کردى؛ به یقین با حمل بارى که ـ از ریختن خون فرزندان رسول خدا و هتک حرمت آن حضرت در ارتباط با خاندان و جگر گوشه هایش ـ بر دوش دارى، بر رسول خدا وارد خواهى شد؛ در آن جا خداوند آنان را گرد خواهد آورد و پریشانى آنها را بر طرف خواهد ساخت و داد آنها را بستاند [آرى] «گمان مبر آنان که در راه خدا کشته شده اند، مرده اند، بلکه زندگان جاویدند و نزد پروردگارشان روزى مى خورند».

همین بس که در دادگاهى حاضر شوى که داورش خداست و رسول خدا معارض تو و جبرئیل گواه و پشتیبان او.  به زودى آن کس که حکومت را براى تو هموار ساخت و تو را بر گرده مسلمین سوار کرد، خواهد دانست که چه کیفر بدى نصیب ظالمان خواهد شد و خواهد فهمید که جایگاه چه کسى بد است و لشکر چه کسى ضعیف تر و ناتوان تر است).

آنگاه زینب کبرى(علیها السلام) با این فراز از سخنان کوبنده اش، خطبه را به پایان برد:
«وَ لَئِنْ جَرَّتْ عَلَیَّ الدَّواهِی مُخاطَبَتَکَ، إِنِّی لاََسْتَصْغِرُ قَدْرَکَ، وَ أَسْتَعْظِمُ تَقْرِیعَکَ، وَ أَسْتَکْثِرُ تَوْبِیخَکَ، لکِنَّ العُیُونَ عَبْرى، وَ الصُّدُورَ حَرّى، أَلا فَالْعَجَبُ کُلُّ الْعَجَبِ لِقَتْلِ حِزْبِ اللهِ النُّجَباءِ بِحِزْبِ الشَّیْطانِ الطُّلَقاءِ، فَهذِهِ الاَْیْدِی تَنْطِفُ مِنْ دِمائِنا، وَ الأَفْواهُ تَتَحَلَّبُ مِنْ لُحُومِنا، وَ تِلْکَ الجُثَثُ الطَّواهِرُ الزَّواکِی تَنْتابُها العَواسِلُ، وَ تُعَفِّرُها اُمَّهاتُ الْفَراعِلِ. وَ لَئِنِ اتَّخَذْتَنا مَغْنَماً لَتَجِدَ بِنا وَ شِیکاً مَغْرَماً حِیْنَ لا تَجِدُ إلاّ ما قَدَّمَتْ یَداکَ، وَ ما رَبُّکَ بِظَلاَّم لِلْعَبِیدِ، وَ إِلَى اللهِ الْمُشْتَکى، وَ عَلَیْهِ الْمُعَوَّلُ،
فَکِدْ کَیْدَکَ، وَ اسْعَ سَعْیَکَ، وَ ناصِبْ جُهْدَکَ، فَوَاللهِ لا تَمْحُو ذِکْرَنا، وَ لا تُمِیتُ وَحْیَنا، وَ لا تُدْرِکُ أَمَدَنا، وَ لا تَرْحَضُ عَنْکَ عارَها، وَ هَلْ رَأیُکَ إِلاّ فَنَدٌ، وَ أَیّامُکَ إِلاّ عَدَدٌ، وَ جَمْعُکَ إِلاّ بَدَدٌ؟ یَوْمَ یُنادِی الْمُنادِی: أَلا لَعْنَةُ اللهِ عَلَى الظّالِمِینَ.
وَ الْحَمْدُ للهِ رَبِّ الْعالَمِینَ، أَلَّذِی خَتَمَ لاَِوَّلِنا بِالسَّعادَةِ وَ الْمَغْفِرَةِ، وَ لاِخِرِنا بِالشَّهادَةِ وَ الرَّحْمَةِ. وَ نَسْأَلُ اللهَ أَنْ یُکْمِلَ لَهُمُ الثَّوابَ، وَ یُوجِبَ لَهُمُ الْمَزیدَ، وَ یُحْسِنَ عَلَیْنَا الْخِلافَةَ، إِنَّهُ رَحیمٌ وَدُودٌ، وَ حَسْبُنَا اللهُ وَ نِعْمَ الْوَکیلُ»؛

(اگر مصیبت هاى بزرگ روزگار، کارم را به اینجا کشانده که با تو سخن بگویم، ولى [بدان] من به یقین، ارزش تو را کوچک و ناچیز، و سرزنش تو را بزرگ مى شمارم و فراوان تو را توبیخ مى کنم، ولى چه کنم که دیده ها گریان و سینه ها سوزان است. جاى شگفتى بسیار است که گروهى الهى و برگزیده، به دست حزب شیطان و بردگانِ آزاد شده، کشته شوند و خون هاى ما از این پنجه ها[ى ناپاک] بچکد و پاره هاى گوشت ما از دهان [ناپاک] شما بیرون بیفتد و شما گرگ هاى وحشى پیوسته به سراغ آن بدن هاى پاک و پاکیزه آئید و بچه کفتارها آن ها را به خاک بمالند؟ اگر امروز [پیروزى بر] ما را غنیمتى براى خود مى دانى، به زودى آن را غرامت [و مایه زیان] خود خواهى یافت، در آن روز که جز محصول کرده خویش را نخواهى یافت. و هرگز پروردگار، به بندگانش ستم نخواهد کرد. من فقط به خدا شکوه مى کنم و تنها بر او اعتماد مى نمایم.

[اى یزید] هر چه نیرنگ دارى به کار بند و نهایت تلاشت را بکن و هر کوششى که دارى به کار گیر؛ امّا به خدا سوگند [با همه این تلاش ها] یاد ما را [از خاطره ها] محو نخواهى کرد و [چراغ] وحى ما را خاموش نتوانى نمود و به موقعیت و جایگاه ما آسیب نخواهى رساند. هرگز لکّه ننگ این کار، از تو پاک نخواهد شد. رأى و نظرت سست و زمان دولت تو اندک است و جمعیت تو به پراکندگى خواهد انجامید در آن روز که منادى ندا دهد: «لعنت خدا بر ظالمان باد.
حمد و ستایش ویژه خداوندى است که پروردگار جهانیان است، همانکه آغاز کار ما را به سعادت و مغفرت و پایان کار ما را به شهادت و رحمت رقم زد. از خداوند براى آن شهیدان پاداش کامل و افزودن بر پاداش ها، مى طلبم و [از او مى خواهم که] ما را جانشین نیک آنها قرار دهد؛ او مهربان و دوستدار است و خداوند ما را کافى است و او بهترین حامى ماست). (7)

این خطبه غرّا، یکى از فصیح ترین و کوبنده ترین خطبه هاى تاریخ اسلام است؛ گویى تمام آن از روح بلند على بن ابى طالب(علیه السلام) و شجاعت بى نظیرش تراوش کرده و بر زبان دخترش زینب کبرى(علیها السلام) جارى شده که با همان زبان و همان منطق پدر سخن مى گوید.

آنچه در اینجا مى توان فهرست وار به آن اشاره کرد این است که این خطبه از هفت بخش مختلف که هفت هدف مهم را دنبال مى کند، تشکیل یافته است:

1. نخست این بانوى شجاع اسلام با چند جمله کوبنده، غرور یزید را در هم مى شکند و با آیه اى از قرآن، موضعش را در پیشگاه خدا روشن مى سازد و مى گوید: هرگز بهره ورى از حکومت و کاخ و ثروت را دلیل بر امتیاز الهى نگیر، تو از مصادیق کسانى هستى که خداوند آنها را به حال خود واگذارده، تا پشت آنها از بار گناه سنگین شود، سپس آنها را از همه چیز ساقط کرده و به دوزخ مى فرستد!

2. در بخش دوم، رفتار پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) را با اجداد یزید در فتح مکه که همه را مشمول عفو قرار داد با عمل زشت یزید که فرزند پیغمبر خدا(صلى الله علیه وآله) را کشته و سرهاى بریده و خاندان اسیر آنها را شهر به شهر مى گردانْد، مقایسه کرده و مهر باطل بر پیشانى یزید مى زند.
3. در بخش سوم، جمله هاى کفرآمیز یزید را یادآورى مى کند و تأکید بر عدم ایمان او مى نماید، و اینکه به زودى به سرنوشت اشیاخ و اجدادش گرفتار شده و به جهنم واصل مى شود.

4. سپس تأکید بر مقام والاى شهیدان مخصوصاً شهداى خاندان پیغمبر(صلى الله علیه وآله) در کربلا مى کند و افتخار به وجود آنها را امتیاز بزرگ این خاندان مى شمرد.
5. آنگاه به حضور یزید در محکمه عدل الهى در قیامت اشاره مى کند، در آن دادگاهى که قاضى آن خداست و خصم او پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) و شاهدانش فرشتگان خدا هستند و پایان چنین دادگاهى روشن است.

6. سپس به تحقیر فوق العاده یزید مى پردازد تا آن حد که مى فرماید: اگر روزگار به من ستم کرد و مرا به صورت زنى اسیر پاى تخت تو آورد، تصور نکنى من براى تو ارزشى قائلم، من تو را در حدى نمى دانم که مخاطب سخنانم باشى و اگر با تو سخن مى گویم، از باب ناچارى است.

7. در آخرین بخش از سخنان خود، خداوند را بر نعمت هاى بیکرانش بر خاندان نبوت سپاس مى گوید که با رحمت و سعادت آغاز شد و با شهادت و کرامت پایان یافت.

پی‌نوشت‌ها:
(1). بیت دوم این ابیات از «عبدالله بن زَبْعَرِى» از دشمنان سرسخت رسول خداست، وى اشعارى را پس از جنگ احد و کشته شدن یاران رسول خدا(صلى الله علیه وآله) سرود و در آن آرزو کرد که کاش کشتگان ما در جنگ بدر امروز بودند و مى دیدند که قبیله خزرج (از قبایل مسلمان مدینه) چگونه زارى مى کردند. یزید از این بیت استفاده کرد و بقیه را خود سروده است.
(2). خندف از جدّه هاى اعلاى قریش و از جمله یزید محسوب مى شود. (ر.ک: تاریخ طبرى، ج 1، ص 24 ـ 25).
(3). سوره روم، آیه 10.
(4). سوره آل عمران، آیه 178.
(5). اشاره است به ماجراى فتح مکه که رسول خدا(صلى الله علیه وآله)، ابوسفیان و معاویه و دیگر سران قریش و معاندان را بخشید و فرمود: «إذْهَبُوا فَأَنتُمُ الطُّلَقاءُ»؛ (بروید! شما آزادید). (رجوع کنید به: بحارالانوار، ج 21، ص 106 و تاریخ طبرى، ج 2، ص 337).
(6). سوره آل عمران، آیه 169.
(7). مقتل الحسین مقرّم، ص 357 - 359؛ بحارالانوار، ج 45، ص 132 ـ 135 و احتجاج، ج 2، ص 122 ـ 130 (با مقدارى تفاوت).

منبع: عاشورا ریشه ‏ها، انگیزه‏ ها، رویدادها، پیامدها، سعید داودی و مهدی رستم نژاد،(زیر نظر آیت الله العظمى ناصر مکارم شیرازى)، امام على بن ابى طالب علیه السلام‏، قم‏، 1388 ه. ش‏، ص 596.


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
پرسش و پاسخ مرتبط