موقعیت شیعه در زمان امام باقر (علیه السلام)
پرسش :
در زمان امام باقر (علیه السلام) شیعیان از چه وضع و موقعیتی برخوردار بودند؟
پاسخ :
دوران امامت امام باقر(علیه السّلام) مصادف با ادامه فشارهای خلفای بنی امیه و حکام آنها با شیعیان در عراق بود. عراق مرکز اصلی شیعه بود و از این رو در مورد امام باقر(علیه السّلام) گفته می شد: «اَلْمَفْتُونُ بِهِ أَهْلِ الْعِرَاقِ»(1) «إمامُ أَهْلَ الْعِرَاقِ»(2) و یا «الَّذِی قَدْ تَدَاکَّ عَلَیْهِ النَّاسُ یَسْأَلُونَه».(3)
شیعیان همه ساله در موسم حج با امام تماس داشتند. این تماس ها معمولاً یا در مکه و یا در بازگشت زایرین بیت الله الحرام و عبور آنها از مدینه صورت می گرفت. در این باره امام رضا(علیه السّلام) می فرماید: «مَعَ مَا فِیهِ [الحج] مِنَ التَّفَقُّهِ وَ نَقْلِ أَخْبَارِ الْاَئِمَّةِ(علیهم السّلام)»(4)؛ (در حج منافعی چون تفقه در دین و نقل اخبار امامان وجود دارد). البته از برخی اخبار به دست میآید که مردم عراق از رفتن نزد امام باقر(علیه السّلام) در مدینه نهی شده بودند.(5)
مسألهای که در این دوران برای امام و شیعیان وی پیدا شده بود، مشکل غلات بود که شمار آنها در آن روزگار رو به فزونی گذاشته بود. آنها با سوء استفاده از روایات امام و نسبت دادن احادیث جعلی به آن حضرت می کوشیدند از حیثیت امامان و شیعیان برخوردار شده و با کشاندن شیعه ساده لوح به دنبال خود، به اهداف خود برسند. زمانی که امام در مدینه بود، این فرصت طلبی ها هر چه بیشتر شدت گرفت. وقتی که امام آنها را از خود طرد کردند، اصحاب آن حضرت نیز، غلات را از جمع خود بیرون راندند. «مغیرة بن سعید» و «بیان بن سمعان» که هر دو از معروفترین شخصیت های غالیان و از رهبران آنها بودند، توسط اصحاب امام باقر(علیه السّلام) تکفیر شدند. «ابو هریره عجلی» در شعری در این باره می گوید:
«أبا جعفر أنت الامام نحبّه *** و نرضی الذی ترضی به و نتابع
أتتنا رجال یحملون علیکم *** أحادیث قد ضاقت بهن الأضالع
أحادیث أفشاها المغیرة عنکم *** و شرّ الامور المحدثات البدائع»(6)؛
(ای ابو جعفر! تو امامی هستی که ما دوستش داریم و هر آنچه تو راضی هستی ما بدان راضی بوده و از آن پیروی می کنیم. کسانی پیش ما آمده و احادیثی را به شما نسبت می دهند که ما از شنیدن آن دلگیر می شویم، احادیثی که مغیره آنها را از شما روایت می کند و بدترین چیزها، بدعت هاست).
این اشعار نشانگر تلاش های غلات و اشاعه احادیث دروغ از طریق ائمه برای جذب شیعیان عراق بود. آنها با توسل به اطاعت امام(علیه السلام)، خود را از عمل به وظایف اسلامی معاف دانسته و شناخت و معرفت امام(علیه السلام) را برای فلاح و رسیدن به اهداف عالیه اسلامی کافی می شمردند. در برابر، امام باقر(علیه السّلام) مکرر به لزوم تکیه بر عمل صالح تأکید می فرمود.
سخنانی نظیر احادیث زیر از آن حضرت اقدامی بر نفی موضع غلات و اندیشه های فاسد آنان بود و انگیزه صدور احادیثی از این قبیل حداقل از یک زاویه برای خنثی کردن آثار اندیشه های غلات در میان شیعه بوده است. در یک مورد حضرت فرمودند: «إِنَّ شِیعَتَنَا مَنْ أَطَاعَ اللّهَ»(7)؛ (شیعیان ما اطاعت کنندگان خدا هستند) و در جای دیگر فرمودند: «شِیعَتُنَا أَهْلُ الْوَرَعِ وَ الْاِجْتِهَادِ وَ أَهْلُ الْوَفَاءِ وَ الْاَمَانَةِ وَ أَهْلُ الزُّهْدِ وَ الْعِبَادَةِ وَ أَصْحَابُ اِحْدَی وَ خَمْسِینَ رَکْعَةً فِی الْیَوْمِ وَ اللَّیْلَةِ الْقَائِمُونَ بِاللَّیْلِ وَ الصَّائِمُونَ بِالنَّهَارِ یُزَکُّونَ أَمْوَالَهُمْ وَ یَحُجُّونَ الْبَیْتَ وَ یَجْتَنِبُونَ کُلَّ مُحَرَّمٍ»(8)؛ (شیعیان ما در بالاترین مراحل تقوا در زمره کوشندگان و وفاکنندگان به عهد و امانت بوده و اهل زهد و عبادت هستند، از افرادی هستند که در هر شبانه روز پنجاه و یک رکعت نماز به جای می آورند. آنان شب ها در حال عبادت و روزها در حال روزه هستند. زکات اموال خود را پرداخته به زیارت خانه خدا می روند و از تمام محرمات الهی اجتناب می کنند).
و باز فرمودند: «لَیْسَ مِنْ أَوْلِیَائِنَا مَنْ هُوَ فِی قَرْیَةٍ فِیهَا عَشْرَةُ آلَافِ رَجُلٍ فِیهِمْ مِنْ خَلْقِ اللهِ أَوْرَعُ مِنْهُ»(9)؛ (کسی که در یک قریه ده ها هزار نفری باورع ترین مردم نباشد، از دوستان ما نیست). و فرمودند: «اِنَّ شِیعَتَنَا مَنْ شَیَّعَنَا وَ اتَّبَعَ آثَارَنَا وَ اِقْتَدَی بِأَعْمَالِنَا»(10)؛ (شیعیان ما کسانی اند که از ما و آثار و اعمال ما پیروی کنند). از «عبدالله بن یحیی بزار» نقل شده که امام باقر(علیه السّلام) هر روز پنجاه رکعت نماز می خواند.(11) تأکید امام باقر(علیه السّلام) بر عمل گرایی شیعیان، به طور غیر مستقیم، در برابر تمامی فرقه هایی بود که به عمل صالح اعتنایی نداشتند. روایت دیگری در این مورد، نشانگر توطئه برخی از غالیان است که امام باقر(علیه السّلام) به شدّت با آن برخورد می کند. «علی بن محمد نوفلی» می گوید: «مغیرة بن سعید نزد امام باقر(علیه السّلام) آمد و گفت: «تو به مردم بگو من علم غیب می دانم، من هم مردم عراق را برای پذیرش آن آماده می کنم». ابو جعفر(علیه السّلام) به شدت او را از خود راند و بعد مطلب را با ابو هاشم بن محمد بن حنفیه در میان گذاشت و او نیز کتک مفصلی به مغیرة بن سعید زد، به طوری که نزدیک بود بمیرد».(12)
مشکل دیگر اهل عراق، این بود که امام(علیه السّلام) نسبت به اعتقاد و استواری ایمان آنها اعتماد چندانی نداشت. گرچه آنان به شدّت اظهار علاقه می کردند و با ولع هر چه تمامتر احادیث اهل بیت(علیهم السّلام) را انتشار می دادند؛ اما به دلایلی- که پاره ای از آنها مسبوق به سوابق تاریخی مردم کوفه و عراق بود- این اظهار وفاداری نمی توانست قطعی تلقی شود: از برید عجلی نقل شده که به امام باقر(علیه السّلام) گفت: می گویند: «اِنَّ اَصْحَابَنَا بِالْکُوفَةِ لَجَمَاعَةٌ کَثِیرَةٌ فَلَوْ أَمَرْتَهُمْ لَأَطَاعُوکَ وَ اتَّبَعُوکَ»؛ (اصحاب ما در کوفه جمعیت انبوهی هستند که اگر به آنان دستوری صادر فرمایید از شما اطاعت و از فرمانتان متابعت خواهند کرد). امام فرمود: آیا می توانید از جیب برادر مؤمنتان مایحتاجتان را بردارید؟ گفتم: نه. امام پاسخ داد: «بِدِمَائِهِمْ أَبْخَلُ»؛ (آنان نسبت به خونشان بخیل تر هستند).(13)
از طرف دیگر، از آن روی که امام مجبور به رعایت تقیه بود و بسیاری از شیعیان عراق در اثر فشار و اختناق موجود، انتظار داشتند که امام به عراق آمده و دست به شمشیر ببرد، طبعاً برخی از آنها نسبت به امامت آن حضرت دچار تردید می شدند و بدین سبب و به دلیل این که آگاهی کافی درباره امامت امام باقر(علیه السّلام) بدان ها نمی رسید، در میان آن حضرت و برادرش زید مردّد شدند و این امر موجب پیدایش انشعاباتی در شیعه گشت. گرچه امام هفت سال زودتر از قیام برادرش زید در کوفه، وفات یافت. اما در همین دوره و پس از آن ریشه های گرایش به زید در میان شماری از شیعیان رشد کرد. علی رغم تمامی این ناملایمات، از آنجا که شیعیان در مخالفت با مصالح امویان گام بر می داشتند، اختلافات داخلی آنها را کمتر تهدید می کرد؛ اما به موازات فروکش کردن فشارهای سیاسی بر آنان، مسأله غلات به تدریج دامنه بیشتری به خود گرفت، به طوری که در زمان امام صادق(علیه السّلام) مسأله اصلی شیعه همین بود.
فشاری که از ناحیه امویها بر شیعه اعمال میشد جز در دو سال حکومت عمر بن عبد العزیز- از 99 تا 101- در تمام دوران حکومت آنان به شدّت ادامه داشت. کلماتی از قبیل: «مَنْ بَلَی مِنْ شِیعَتِنَا بِبَلَاءٍ فَصَبَرَ کَتَبَ اللهُ لَهُ أَجْرَ أَلْفِ شَهِیدٍ»؛ (هر کس از شیعیان ما به بلائی گرفتار آید و صبر و شکیبایی از خود نشان دهد، خدا او را ثواب هزار شهید عطا فرماید)، حاکی از فشارهایی است که بر شیعیان وارد می شد و امام می کوشید بدین وسیله آنان را به مقاومت و خویشتن داری هر چه بیشتر فرا خواند.
روایت مفصلی از امام باقر(علیه السّلام) درباره تحلیل اوضاع سیاسی شیعه و فشار خلفا از آغاز تا زمان آن حضرت نقل شده که به منظور روشن شدن دیدگاه های امام در این زمینه به نقل آن می پردازیم: «ما اهل بیت، از ستم قریش و صفبندی آنان در مقابلمان چه ها کشیدیم و شیعیان و دوستان ما از مردم چه ها کشیدند. زمانی که رسول خدا(صلّی اللّه علیه و آله) رحلت کرد، اعلان فرمود که ما به مردم از خودشان اولی تریم؛ اما قریش با کمک یکدیگر این امر را از محور آن خارج کردند. آنان برای رسیدن به حکومت با حق و اولویت ما به حکومت استدلال کردند، ولی حق ما را تصاحب نمودند. آنگاه حکومت در میان قریش دست به دست گردید تا این که دوباره به ما اهل بیت(علیه السّلام) بازگردید؛ ولی مردم بیعت ما را شکستند و علیه ما جنگ بپا کردند، بطوری که امیر المؤمنین(علیه السّلام) تا هنگامی که به درجه رفیعه شهادت نائل آمد، در فراز و نشیب [تند باد حوادث] قرار گرفته بود و سپس با فرزندش امام حسن(علیه السّلام) بیعت کرده و وعده وفاداری به او دادند، اما به او نیز خیانت ورزیدند و پس از آن، ما بطور مداوم مورد تحقیر و قهر و ستم قرار گرفتیم و از شهر و خانه مان رانده و از حقوقمان محروم شدیم و مورد قتل و تهدید قرار گرفتیم، به طوری که امنیّت جانی از خود و پیروان ما بطور کلی سلب شد و دروغگویان و منکران حق به خاطر دروغ و انکارشان زمینه را مساعد و در سراسر کشور اسلامی به وسیله دروغ و انکارشان به سردمداران جور و ستم و قضات و کاردانان آنها تقرّب جسته و شروع به روایت احادیث دروغ و انتشار آن نمودند. آنها از زبان ما چیزهایی روایت کردند که نه از زبان ما جاری شده بود و نه به محتوای آنها عمل نموده بودیم با این کار می خواستند ما را میان مردم منفور کرده و تخم عداوت و کینه ما را در دل آنان بکارند. این سیاستی بود که پس از وفات امام حسن(علیه السّلام) در زمان معاویه با شدت هر چه بیشتر دنبال می شد. بدنبال این تبلیغات مسموم بود که همه جا به کشتار شیعیان پرداخته و با کوچکترین سوء ظنّی دستها و پاهای آنها را می بریدند. کسانی که به دوستی و پیروی از ما معروف بودند راهی زندان ها شدند، اموالشان به غارت رفت و خانههاشان ویران شد. این رویّه تا روزگار «عبیدالله بن زیاد» روز به روز به شدّت خود می افزود تا آن که «حجّاج بن یوسف» در کوفه روی کار آمد. او با انواع شکنجه ها به کشتار شیعیان پرداخت و آنان را با هر سوء ظن و هر اتهامی دستگیر می کرد. عرصه بر پیروان ما چنان تنگ شد و کار به جایی رسید که اگر کسی را با صفت «زندیق» یا «کافر» وصف میکردند برایش بهتر از آن بود که او را «شیعه» امیر المؤمنین(علیه السّلام) بخوانند، تا جایی که کسانی که به خیر و صلاح معروف بودند و شاید هم واقعاً اشخاص پرهیزگار و راستگویی بودند، احادیث شگفت انگیزی در زمینه برتری برخی از حکام گذشته روایت کردند، چیزهایی که نه خدا چیزی از آنها آفریده بود و نه چیزی از آنها به وقوع پیوسته بود. راویان بعدی حقانیت این مطالب را باور داشتند، زیرا این نوع مطالب به کسانی نسبت داده شده بود که به کذب و کم تقوایی معروف نبودند».(14)
این روایت، تحلیل امام باقر(علیه السّلام) از وضع سیاسی آن دوران را بیان کرده و سختگیری های خلفای اموی نسبت به شیعیان را که بیشتر آنها در عراق زندگی می کردند تشریح کرده است. البته در مدینه و مکه نیز شیعیانی بودند که شمار آنها نسبت به شیعیان عراق بسیار کمتر بود، از جمله آنها «ابن میمون» بود: روزی امام از او پرسید: «کَمْ أَنْتُمْ بِمَکَّةَ؟»؛ (شما در مکه چند نفرید؟) گفتند: چهار نفریم. امام فرمود: «إِنَّکُمْ نُورٌ فِی ظُلُمَاتِ الْأَرْضِ»(15)؛ (شما روشنایی بخش تاریکی های روی زمین هستید). این رقم باید مربوط به شیعیان خالص باشد.
امام به شاعران شیعی نیز احترام فراوان می گذاشتند. در خبری آمده است که: «مردم دیدند که کثیّر عزه سواره و امام باقر(علیه السّلام) پیاده میرفتند. به کثیّر اعتراض شد. او گفت: «امام به من چنین دستور داده. من سواره باشم و مطیع او بهتر است که عاصی بر او باشم و پیاده».(16)
بسیاری از شیعیان به مراتب عالی تشیع نرسیده بودند و گروهی از آنان در کنار استفاده از احادیث اهل سنت علاقهمند به بهره گیری از علوم اهل بیت نیز بودند. از این رو در کتب رجال در شمار اصحاب امام شمرده شدهاند. نام 467 نفر از اصحاب امام باقر(علیه السّلام) که در رجال طوسی یاد شده است، رابطه اینان با امام، نسبت به دیگران قوی تر بوده در حالی که در کتب اهل سنت فراوانند کسانی که از امام باقر(علیه السّلام) حدیث نقل کرده اند، ولی در شمار یاران آن حضرت به حساب نمی آیند. تعداد شیعیان سیاسی- کسانی که نه به جهت اعتقاد به امامت امامان شیعه، بلکه به دلیل برتری شخصیت انسانی و سیاسی اهل بیت از حاکمیت آنها طرفداری می کردند- در عراق بسیار زیاد بوده است.(17) اما کسی را یارای اتکای بدانان به منظور راه انداختن یک جنبش سیاسی، با حداقل درصد پیروزی، نبود. گفتگوی برید عجلی با امام باقر(علیه السّلام) که پیشتر ذکر شد نمایانگر این حقیقت است.
از میان اصحاب امام، چند نفر بیش از دیگران شهرت داشتند و بیش از نیمی از احادیث امام باقر(علیه السّلام) در جوامع حدیث شیعه از طریق آنها نقل شده است. «زرارة بن اعین»، معروف «بن خربوز»، «برید بن معاویة عجلی»، «ابو بصیر اسدی»، «فضیل بن یسار» و م«حمد بن مسلم» از کسانی بودند که مصاحبت امام باقر و امام صادق(علیهما السّلام) را درک کرده و مورد تأیید و توثیق کامل علمای شیعه بوده اند.(18) امام صادق(علیه السّلام) درباره زراره فرمود: «رَحِمَ اللهُ زُرَارَةَ بْنَ اَعْیُنٍ، لَوْ لَا زُرَارَةٌ لَانْدَرَسَتْ آثَارُ النُّبُوَّةِ وَ أَحَادِیثُ أَبِی»(19)؛ (خدا زراره را بیامرزد، اگر او نبود آثار نبوّت و احادیث پدرم از بین می رفت).
افرادی نظیر «محمد بن مسلم»، معرفت عمیقی به امام پیدا کرده و علم خود را تنها از طریق امام باقر و پس از وی از طریق امام صادق(علیه السّلام) برگرفتند، او خود در این باره می گفت: «مَا شَجَرَنِی فِی قَلْبِی شَیٌْء قَطٌّ اِلّا سَأَلْتُ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ(علیه السّلام) حَتَّی سَأَلْتُهُ عَنْ ثَلَاثِینَ أَلْفَ حَدِیثٍ وَ سَأَلْتُ اَبَا عَبْدِاللهِ سِتَّةُ عَشَرَ ألْف حَدِیثٍ»(20)؛ (درباره هر چیزی که دچار تردید شدم آن را از ابو جعفر(علیه السّلام) پرسیدم. از آن حضرت سی هزار حدیث و از ابو عبدالله(علیه السّلام) شانزده هزار حدیث پرسیدم). برخی از شیعیان، «محمد بن مسلم» را فقیه ترین فرد شیعی دانسته اند.(21) «جابر بن یزید جعفی» یکی دیگر از شیعیان معروف بود که وقتی از امام باقر(علیه السّلام) حدیث نقل کرده و می گفت: «حَدَّثَنِی وَصِیُّ الْاَوْصِیَاءِ وَ وَارِثُ عِلْمِ الْاَنْبِیَاء مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیِ بْنِ الْحُسَیْنِ»(22)؛ (وصی اوصیا و وارث علم پیامبران محمد بن علی بن حسین(علیهم السّلام) برای من چنین حدیث فرمود).
این همان سخنی است که مالک اشتر نخعی، آنگاه که به امیر مؤمنان(علیه السّلام) اشاره می کرد، مردم را مورد خطاب قرار داده و گفت: «اَیُّهَا النَّاسُ هَذَا وَصِیُّ الْأَوْصِیَاءِ وَ وَارِثُ عِلْمِ الْأَنْبِیَاءِ».(23) «ابو حنیفه»، «جابر» را فردی بی نظیر دانسته، گفت: «لَیْسَ عِنْدِی فِی الْکُوفَةِ فِی بَابِهِ أَکْبَرُ مِنْهٌ»(24)؛ (از نظر من در کوفه، در نوع خودش، بزرگتر از او شخصیتی وجود نداشت).
«حمران بن اعین» و «عبدالله بن شریک» نیز از شخصیت های کم مانند در میان یاران امام بودند.(25) امام صادق(علیه السّلام) در مورد یاران پدر بزرگوارش که حاملان احادیث او هستند، می فرمود: «مَا أَجِدُ أَحَداً أَحْیَا ذِکْرَنَا وَ أَحَادِیثَ أَبِی(علیه السّلام) إِلَّا زُرَارَةٌ وَ اَبُو بَصِیرٌ الْمُرَادِی وَ مُحَمَّدُ بْنُ مُسْلِمٍ وَ بُرَیْدُ بْنُ مُعَاوِیَةَ وَ لَوْلَا هُؤَلَاءِ مَا کَانَ اَحَدٌ یَسْتَنْبِطُ هُدَی، هُؤَلَاءِ حُفّاظُ الدِّینِ وَ اُمَنَاءُ أَبِی(علیه السّلام) عَلَی حَلَالِهِ وَ حَرَامِهِ وَ هُمُ السَّابِقُونَ اِلَیْنَا فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ»(26)؛ (احادیث پدرم را کسی جز زراره و ابو بصیر مرادی و محمد بن مسلم و برید بن معاویه از خطر محو و اندراس حفظ نکرد، اگر اینها نبودند کسی هدایت نمی یافت، اینها حافظان دین و مورد اعتماد پدرم بر حلال و حرام الهی هستند. اینها در دنیا و آخرت به سوی ما سبقت گرفته اند).
پینوشتها:
(1). الإرشاد فی معرفة حجج الله على العباد، مفید، محمد بن محمد، محقق / مصحح: مؤسسه آل البیت(علیهم السلام)، کنگره شیخ مفید، قم، 1413 ق، چاپ اول، ص 282.
(2). أعیان الشیعة، عاملى، سید محسن امین، دار التعارف، بیروت، 1403 ق، ج 4، ص 43.
(3). الکافی، کلینى، محمد بن یعقوب بن اسحاق، محقق / مصحح: غفارى، على اکبر، آخوندى، محمد، دار الکتب الإسلامیه، تهران، 1407 ق، چاپ چهارم، ج 8، ص 120.
(4). وسائل الشیعة، عاملى، شیخ حر، محمد بن حسن، محقق / مصحح: مؤسسة آل البیت(علیهم السلام)، مؤسسة آل البیت(علیهم السلام)، قم، 1409 ق، چاپ اول، ج 8، ص 8.
(5). مختصر تاریخ دمشق، ابن منظور الانصاری، محمد بن مکرم بن على، دار الفکر، دمشق، 1988م، ج 23، ص 83.
(6). کتاب جمل من انساب الأشراف، البلاذرى، أحمد بن یحیى بن جابر، تحقیق: سهیل زکار، ریاض زرکلى، دارالفکر، بیروت، 1417 ق / 1996 م، چاپ اول، ج 2، ص 77؛ عیون أخبار الرضا(علیه السلام)، ابن بابویه، محمد بن على، نشر اعلمی، تهران، بی تا، ج 2، ص 51؛ العیون و الحدائق فی أخبار الحقائق، مولف مجهول، مکتبة المثنی، بغداد، بی تا، ص 230.
(7). فصول المهمة فی معرفة الأئمة علیهم مالکى، ابن صباغ، منشورات الاعلمی، تهران، بی تا،ص 213.
(8). صفات الشیعة، ابن بابویه، محمد بن على، أعلمى، تهران، 1362 ش، چاپ اول، ص 2.
(9). بحار الأنوار، مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، محقق / مصحح: جمعى از محققان، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، 1403 ق، چاپ دوم، ج 70، ص 303.
(10). همان، ج 68، ص 154.
(11). مختصر تاریخ دمشق، همان، ج 23، ص 79.
(12). شرح نهج البلاغة، ابن أبی الحدید، أبو حامد عز الدین عبد الحمید بن هبة الله بن محمد بن محمد، محقق / مصحح: محمد ابوالفضل ابراهیم، دار احیاء الکتب العربیه، قاهره، 1378 ق، ج 8، ص 121.
(13). وسائل الشیعة، همان، ج 3، ص 425.
(14). شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، همان، ج 11، ص 44؛ الامام الصادق(علیه السّلام)، ابو زهره، دار الثقافة العربیه، قاهره، بی تا، ص 111 - 112.
(15). إختیار معرفة الرجال، کشى، محمد بن عمر، محقق / مصحح: طوسى، محمد بن حسن / مصطفوى، حسن، مؤسسه نشر دانشگاه مشهد، مشهد، 1409 ق، چاپ اول، ص 246.
(16). ربیع الابرار و نصوص الاخبار، زمخشرى، ابو القاسم محمود بن عمر، الرضى، قم، 1369 ق، ج 2، ص 291.
(17). نگاه کنید به بحث گونههای مختلف تشیع در کتاب تاریخ تشیع در ایران از آغاز تا طلوع دولت صفوی، جعفریان، رسول، علم، تهران، ۱۳۸۸ ش، چاپ سوم، ص 28.
(18). رجال الکشی، همان، ص 238.
(19). همان، ص 90؛ اختصاص، مفید، محمد بن محمد، محقق / مصحح: غفارى، على اکبر، محرمى زرندى، محمود، گنکره شیخ مفید، قم، 1413 ق، چاپ اول، ص 66.
(20). الاختصاص، همان، ص 201؛ رجال الکشی، همان، ص 109.
(21). الاختصاص، همان، ص 203.
(22). الارشاد، همان، ص 28؛ حلیة الأولیاء و طبقات الأصفیاء، الأصبهانی، أبو نعیم أحمد بن عبد الله، دار الکتاب العلمیه، بیروت، 1409 ق، ج 3، ص 183.
(23). تاریخ الیعقوبى، الکاتب العباسى، احمد بن أبى یعقوب بن جعفر بن وهب واضح، دار صادر، بیروت، بى تا، ج 2، ص 179.
(24). الامام ابو حنیفه، ابو زهره، دار الفکر العربی، مصر، 1366 ق، ص 72.
(25). بحار الانوار، همان، ج 46، ص 343 - 344.
(26). الاختصاص، همان، ص 66.
منبع: حیات فکری و سیاسی امامان شیعه (علیهم السلام)، رسول جعفریان، موسسه انصاریان، قم، 1381 ش.
شیعیان همه ساله در موسم حج با امام تماس داشتند. این تماس ها معمولاً یا در مکه و یا در بازگشت زایرین بیت الله الحرام و عبور آنها از مدینه صورت می گرفت. در این باره امام رضا(علیه السّلام) می فرماید: «مَعَ مَا فِیهِ [الحج] مِنَ التَّفَقُّهِ وَ نَقْلِ أَخْبَارِ الْاَئِمَّةِ(علیهم السّلام)»(4)؛ (در حج منافعی چون تفقه در دین و نقل اخبار امامان وجود دارد). البته از برخی اخبار به دست میآید که مردم عراق از رفتن نزد امام باقر(علیه السّلام) در مدینه نهی شده بودند.(5)
مسألهای که در این دوران برای امام و شیعیان وی پیدا شده بود، مشکل غلات بود که شمار آنها در آن روزگار رو به فزونی گذاشته بود. آنها با سوء استفاده از روایات امام و نسبت دادن احادیث جعلی به آن حضرت می کوشیدند از حیثیت امامان و شیعیان برخوردار شده و با کشاندن شیعه ساده لوح به دنبال خود، به اهداف خود برسند. زمانی که امام در مدینه بود، این فرصت طلبی ها هر چه بیشتر شدت گرفت. وقتی که امام آنها را از خود طرد کردند، اصحاب آن حضرت نیز، غلات را از جمع خود بیرون راندند. «مغیرة بن سعید» و «بیان بن سمعان» که هر دو از معروفترین شخصیت های غالیان و از رهبران آنها بودند، توسط اصحاب امام باقر(علیه السّلام) تکفیر شدند. «ابو هریره عجلی» در شعری در این باره می گوید:
«أبا جعفر أنت الامام نحبّه *** و نرضی الذی ترضی به و نتابع
أتتنا رجال یحملون علیکم *** أحادیث قد ضاقت بهن الأضالع
أحادیث أفشاها المغیرة عنکم *** و شرّ الامور المحدثات البدائع»(6)؛
(ای ابو جعفر! تو امامی هستی که ما دوستش داریم و هر آنچه تو راضی هستی ما بدان راضی بوده و از آن پیروی می کنیم. کسانی پیش ما آمده و احادیثی را به شما نسبت می دهند که ما از شنیدن آن دلگیر می شویم، احادیثی که مغیره آنها را از شما روایت می کند و بدترین چیزها، بدعت هاست).
این اشعار نشانگر تلاش های غلات و اشاعه احادیث دروغ از طریق ائمه برای جذب شیعیان عراق بود. آنها با توسل به اطاعت امام(علیه السلام)، خود را از عمل به وظایف اسلامی معاف دانسته و شناخت و معرفت امام(علیه السلام) را برای فلاح و رسیدن به اهداف عالیه اسلامی کافی می شمردند. در برابر، امام باقر(علیه السّلام) مکرر به لزوم تکیه بر عمل صالح تأکید می فرمود.
سخنانی نظیر احادیث زیر از آن حضرت اقدامی بر نفی موضع غلات و اندیشه های فاسد آنان بود و انگیزه صدور احادیثی از این قبیل حداقل از یک زاویه برای خنثی کردن آثار اندیشه های غلات در میان شیعه بوده است. در یک مورد حضرت فرمودند: «إِنَّ شِیعَتَنَا مَنْ أَطَاعَ اللّهَ»(7)؛ (شیعیان ما اطاعت کنندگان خدا هستند) و در جای دیگر فرمودند: «شِیعَتُنَا أَهْلُ الْوَرَعِ وَ الْاِجْتِهَادِ وَ أَهْلُ الْوَفَاءِ وَ الْاَمَانَةِ وَ أَهْلُ الزُّهْدِ وَ الْعِبَادَةِ وَ أَصْحَابُ اِحْدَی وَ خَمْسِینَ رَکْعَةً فِی الْیَوْمِ وَ اللَّیْلَةِ الْقَائِمُونَ بِاللَّیْلِ وَ الصَّائِمُونَ بِالنَّهَارِ یُزَکُّونَ أَمْوَالَهُمْ وَ یَحُجُّونَ الْبَیْتَ وَ یَجْتَنِبُونَ کُلَّ مُحَرَّمٍ»(8)؛ (شیعیان ما در بالاترین مراحل تقوا در زمره کوشندگان و وفاکنندگان به عهد و امانت بوده و اهل زهد و عبادت هستند، از افرادی هستند که در هر شبانه روز پنجاه و یک رکعت نماز به جای می آورند. آنان شب ها در حال عبادت و روزها در حال روزه هستند. زکات اموال خود را پرداخته به زیارت خانه خدا می روند و از تمام محرمات الهی اجتناب می کنند).
و باز فرمودند: «لَیْسَ مِنْ أَوْلِیَائِنَا مَنْ هُوَ فِی قَرْیَةٍ فِیهَا عَشْرَةُ آلَافِ رَجُلٍ فِیهِمْ مِنْ خَلْقِ اللهِ أَوْرَعُ مِنْهُ»(9)؛ (کسی که در یک قریه ده ها هزار نفری باورع ترین مردم نباشد، از دوستان ما نیست). و فرمودند: «اِنَّ شِیعَتَنَا مَنْ شَیَّعَنَا وَ اتَّبَعَ آثَارَنَا وَ اِقْتَدَی بِأَعْمَالِنَا»(10)؛ (شیعیان ما کسانی اند که از ما و آثار و اعمال ما پیروی کنند). از «عبدالله بن یحیی بزار» نقل شده که امام باقر(علیه السّلام) هر روز پنجاه رکعت نماز می خواند.(11) تأکید امام باقر(علیه السّلام) بر عمل گرایی شیعیان، به طور غیر مستقیم، در برابر تمامی فرقه هایی بود که به عمل صالح اعتنایی نداشتند. روایت دیگری در این مورد، نشانگر توطئه برخی از غالیان است که امام باقر(علیه السّلام) به شدّت با آن برخورد می کند. «علی بن محمد نوفلی» می گوید: «مغیرة بن سعید نزد امام باقر(علیه السّلام) آمد و گفت: «تو به مردم بگو من علم غیب می دانم، من هم مردم عراق را برای پذیرش آن آماده می کنم». ابو جعفر(علیه السّلام) به شدت او را از خود راند و بعد مطلب را با ابو هاشم بن محمد بن حنفیه در میان گذاشت و او نیز کتک مفصلی به مغیرة بن سعید زد، به طوری که نزدیک بود بمیرد».(12)
مشکل دیگر اهل عراق، این بود که امام(علیه السّلام) نسبت به اعتقاد و استواری ایمان آنها اعتماد چندانی نداشت. گرچه آنان به شدّت اظهار علاقه می کردند و با ولع هر چه تمامتر احادیث اهل بیت(علیهم السّلام) را انتشار می دادند؛ اما به دلایلی- که پاره ای از آنها مسبوق به سوابق تاریخی مردم کوفه و عراق بود- این اظهار وفاداری نمی توانست قطعی تلقی شود: از برید عجلی نقل شده که به امام باقر(علیه السّلام) گفت: می گویند: «اِنَّ اَصْحَابَنَا بِالْکُوفَةِ لَجَمَاعَةٌ کَثِیرَةٌ فَلَوْ أَمَرْتَهُمْ لَأَطَاعُوکَ وَ اتَّبَعُوکَ»؛ (اصحاب ما در کوفه جمعیت انبوهی هستند که اگر به آنان دستوری صادر فرمایید از شما اطاعت و از فرمانتان متابعت خواهند کرد). امام فرمود: آیا می توانید از جیب برادر مؤمنتان مایحتاجتان را بردارید؟ گفتم: نه. امام پاسخ داد: «بِدِمَائِهِمْ أَبْخَلُ»؛ (آنان نسبت به خونشان بخیل تر هستند).(13)
از طرف دیگر، از آن روی که امام مجبور به رعایت تقیه بود و بسیاری از شیعیان عراق در اثر فشار و اختناق موجود، انتظار داشتند که امام به عراق آمده و دست به شمشیر ببرد، طبعاً برخی از آنها نسبت به امامت آن حضرت دچار تردید می شدند و بدین سبب و به دلیل این که آگاهی کافی درباره امامت امام باقر(علیه السّلام) بدان ها نمی رسید، در میان آن حضرت و برادرش زید مردّد شدند و این امر موجب پیدایش انشعاباتی در شیعه گشت. گرچه امام هفت سال زودتر از قیام برادرش زید در کوفه، وفات یافت. اما در همین دوره و پس از آن ریشه های گرایش به زید در میان شماری از شیعیان رشد کرد. علی رغم تمامی این ناملایمات، از آنجا که شیعیان در مخالفت با مصالح امویان گام بر می داشتند، اختلافات داخلی آنها را کمتر تهدید می کرد؛ اما به موازات فروکش کردن فشارهای سیاسی بر آنان، مسأله غلات به تدریج دامنه بیشتری به خود گرفت، به طوری که در زمان امام صادق(علیه السّلام) مسأله اصلی شیعه همین بود.
فشاری که از ناحیه امویها بر شیعه اعمال میشد جز در دو سال حکومت عمر بن عبد العزیز- از 99 تا 101- در تمام دوران حکومت آنان به شدّت ادامه داشت. کلماتی از قبیل: «مَنْ بَلَی مِنْ شِیعَتِنَا بِبَلَاءٍ فَصَبَرَ کَتَبَ اللهُ لَهُ أَجْرَ أَلْفِ شَهِیدٍ»؛ (هر کس از شیعیان ما به بلائی گرفتار آید و صبر و شکیبایی از خود نشان دهد، خدا او را ثواب هزار شهید عطا فرماید)، حاکی از فشارهایی است که بر شیعیان وارد می شد و امام می کوشید بدین وسیله آنان را به مقاومت و خویشتن داری هر چه بیشتر فرا خواند.
روایت مفصلی از امام باقر(علیه السّلام) درباره تحلیل اوضاع سیاسی شیعه و فشار خلفا از آغاز تا زمان آن حضرت نقل شده که به منظور روشن شدن دیدگاه های امام در این زمینه به نقل آن می پردازیم: «ما اهل بیت، از ستم قریش و صفبندی آنان در مقابلمان چه ها کشیدیم و شیعیان و دوستان ما از مردم چه ها کشیدند. زمانی که رسول خدا(صلّی اللّه علیه و آله) رحلت کرد، اعلان فرمود که ما به مردم از خودشان اولی تریم؛ اما قریش با کمک یکدیگر این امر را از محور آن خارج کردند. آنان برای رسیدن به حکومت با حق و اولویت ما به حکومت استدلال کردند، ولی حق ما را تصاحب نمودند. آنگاه حکومت در میان قریش دست به دست گردید تا این که دوباره به ما اهل بیت(علیه السّلام) بازگردید؛ ولی مردم بیعت ما را شکستند و علیه ما جنگ بپا کردند، بطوری که امیر المؤمنین(علیه السّلام) تا هنگامی که به درجه رفیعه شهادت نائل آمد، در فراز و نشیب [تند باد حوادث] قرار گرفته بود و سپس با فرزندش امام حسن(علیه السّلام) بیعت کرده و وعده وفاداری به او دادند، اما به او نیز خیانت ورزیدند و پس از آن، ما بطور مداوم مورد تحقیر و قهر و ستم قرار گرفتیم و از شهر و خانه مان رانده و از حقوقمان محروم شدیم و مورد قتل و تهدید قرار گرفتیم، به طوری که امنیّت جانی از خود و پیروان ما بطور کلی سلب شد و دروغگویان و منکران حق به خاطر دروغ و انکارشان زمینه را مساعد و در سراسر کشور اسلامی به وسیله دروغ و انکارشان به سردمداران جور و ستم و قضات و کاردانان آنها تقرّب جسته و شروع به روایت احادیث دروغ و انتشار آن نمودند. آنها از زبان ما چیزهایی روایت کردند که نه از زبان ما جاری شده بود و نه به محتوای آنها عمل نموده بودیم با این کار می خواستند ما را میان مردم منفور کرده و تخم عداوت و کینه ما را در دل آنان بکارند. این سیاستی بود که پس از وفات امام حسن(علیه السّلام) در زمان معاویه با شدت هر چه بیشتر دنبال می شد. بدنبال این تبلیغات مسموم بود که همه جا به کشتار شیعیان پرداخته و با کوچکترین سوء ظنّی دستها و پاهای آنها را می بریدند. کسانی که به دوستی و پیروی از ما معروف بودند راهی زندان ها شدند، اموالشان به غارت رفت و خانههاشان ویران شد. این رویّه تا روزگار «عبیدالله بن زیاد» روز به روز به شدّت خود می افزود تا آن که «حجّاج بن یوسف» در کوفه روی کار آمد. او با انواع شکنجه ها به کشتار شیعیان پرداخت و آنان را با هر سوء ظن و هر اتهامی دستگیر می کرد. عرصه بر پیروان ما چنان تنگ شد و کار به جایی رسید که اگر کسی را با صفت «زندیق» یا «کافر» وصف میکردند برایش بهتر از آن بود که او را «شیعه» امیر المؤمنین(علیه السّلام) بخوانند، تا جایی که کسانی که به خیر و صلاح معروف بودند و شاید هم واقعاً اشخاص پرهیزگار و راستگویی بودند، احادیث شگفت انگیزی در زمینه برتری برخی از حکام گذشته روایت کردند، چیزهایی که نه خدا چیزی از آنها آفریده بود و نه چیزی از آنها به وقوع پیوسته بود. راویان بعدی حقانیت این مطالب را باور داشتند، زیرا این نوع مطالب به کسانی نسبت داده شده بود که به کذب و کم تقوایی معروف نبودند».(14)
این روایت، تحلیل امام باقر(علیه السّلام) از وضع سیاسی آن دوران را بیان کرده و سختگیری های خلفای اموی نسبت به شیعیان را که بیشتر آنها در عراق زندگی می کردند تشریح کرده است. البته در مدینه و مکه نیز شیعیانی بودند که شمار آنها نسبت به شیعیان عراق بسیار کمتر بود، از جمله آنها «ابن میمون» بود: روزی امام از او پرسید: «کَمْ أَنْتُمْ بِمَکَّةَ؟»؛ (شما در مکه چند نفرید؟) گفتند: چهار نفریم. امام فرمود: «إِنَّکُمْ نُورٌ فِی ظُلُمَاتِ الْأَرْضِ»(15)؛ (شما روشنایی بخش تاریکی های روی زمین هستید). این رقم باید مربوط به شیعیان خالص باشد.
امام به شاعران شیعی نیز احترام فراوان می گذاشتند. در خبری آمده است که: «مردم دیدند که کثیّر عزه سواره و امام باقر(علیه السّلام) پیاده میرفتند. به کثیّر اعتراض شد. او گفت: «امام به من چنین دستور داده. من سواره باشم و مطیع او بهتر است که عاصی بر او باشم و پیاده».(16)
بسیاری از شیعیان به مراتب عالی تشیع نرسیده بودند و گروهی از آنان در کنار استفاده از احادیث اهل سنت علاقهمند به بهره گیری از علوم اهل بیت نیز بودند. از این رو در کتب رجال در شمار اصحاب امام شمرده شدهاند. نام 467 نفر از اصحاب امام باقر(علیه السّلام) که در رجال طوسی یاد شده است، رابطه اینان با امام، نسبت به دیگران قوی تر بوده در حالی که در کتب اهل سنت فراوانند کسانی که از امام باقر(علیه السّلام) حدیث نقل کرده اند، ولی در شمار یاران آن حضرت به حساب نمی آیند. تعداد شیعیان سیاسی- کسانی که نه به جهت اعتقاد به امامت امامان شیعه، بلکه به دلیل برتری شخصیت انسانی و سیاسی اهل بیت از حاکمیت آنها طرفداری می کردند- در عراق بسیار زیاد بوده است.(17) اما کسی را یارای اتکای بدانان به منظور راه انداختن یک جنبش سیاسی، با حداقل درصد پیروزی، نبود. گفتگوی برید عجلی با امام باقر(علیه السّلام) که پیشتر ذکر شد نمایانگر این حقیقت است.
از میان اصحاب امام، چند نفر بیش از دیگران شهرت داشتند و بیش از نیمی از احادیث امام باقر(علیه السّلام) در جوامع حدیث شیعه از طریق آنها نقل شده است. «زرارة بن اعین»، معروف «بن خربوز»، «برید بن معاویة عجلی»، «ابو بصیر اسدی»، «فضیل بن یسار» و م«حمد بن مسلم» از کسانی بودند که مصاحبت امام باقر و امام صادق(علیهما السّلام) را درک کرده و مورد تأیید و توثیق کامل علمای شیعه بوده اند.(18) امام صادق(علیه السّلام) درباره زراره فرمود: «رَحِمَ اللهُ زُرَارَةَ بْنَ اَعْیُنٍ، لَوْ لَا زُرَارَةٌ لَانْدَرَسَتْ آثَارُ النُّبُوَّةِ وَ أَحَادِیثُ أَبِی»(19)؛ (خدا زراره را بیامرزد، اگر او نبود آثار نبوّت و احادیث پدرم از بین می رفت).
افرادی نظیر «محمد بن مسلم»، معرفت عمیقی به امام پیدا کرده و علم خود را تنها از طریق امام باقر و پس از وی از طریق امام صادق(علیه السّلام) برگرفتند، او خود در این باره می گفت: «مَا شَجَرَنِی فِی قَلْبِی شَیٌْء قَطٌّ اِلّا سَأَلْتُ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ(علیه السّلام) حَتَّی سَأَلْتُهُ عَنْ ثَلَاثِینَ أَلْفَ حَدِیثٍ وَ سَأَلْتُ اَبَا عَبْدِاللهِ سِتَّةُ عَشَرَ ألْف حَدِیثٍ»(20)؛ (درباره هر چیزی که دچار تردید شدم آن را از ابو جعفر(علیه السّلام) پرسیدم. از آن حضرت سی هزار حدیث و از ابو عبدالله(علیه السّلام) شانزده هزار حدیث پرسیدم). برخی از شیعیان، «محمد بن مسلم» را فقیه ترین فرد شیعی دانسته اند.(21) «جابر بن یزید جعفی» یکی دیگر از شیعیان معروف بود که وقتی از امام باقر(علیه السّلام) حدیث نقل کرده و می گفت: «حَدَّثَنِی وَصِیُّ الْاَوْصِیَاءِ وَ وَارِثُ عِلْمِ الْاَنْبِیَاء مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیِ بْنِ الْحُسَیْنِ»(22)؛ (وصی اوصیا و وارث علم پیامبران محمد بن علی بن حسین(علیهم السّلام) برای من چنین حدیث فرمود).
این همان سخنی است که مالک اشتر نخعی، آنگاه که به امیر مؤمنان(علیه السّلام) اشاره می کرد، مردم را مورد خطاب قرار داده و گفت: «اَیُّهَا النَّاسُ هَذَا وَصِیُّ الْأَوْصِیَاءِ وَ وَارِثُ عِلْمِ الْأَنْبِیَاءِ».(23) «ابو حنیفه»، «جابر» را فردی بی نظیر دانسته، گفت: «لَیْسَ عِنْدِی فِی الْکُوفَةِ فِی بَابِهِ أَکْبَرُ مِنْهٌ»(24)؛ (از نظر من در کوفه، در نوع خودش، بزرگتر از او شخصیتی وجود نداشت).
«حمران بن اعین» و «عبدالله بن شریک» نیز از شخصیت های کم مانند در میان یاران امام بودند.(25) امام صادق(علیه السّلام) در مورد یاران پدر بزرگوارش که حاملان احادیث او هستند، می فرمود: «مَا أَجِدُ أَحَداً أَحْیَا ذِکْرَنَا وَ أَحَادِیثَ أَبِی(علیه السّلام) إِلَّا زُرَارَةٌ وَ اَبُو بَصِیرٌ الْمُرَادِی وَ مُحَمَّدُ بْنُ مُسْلِمٍ وَ بُرَیْدُ بْنُ مُعَاوِیَةَ وَ لَوْلَا هُؤَلَاءِ مَا کَانَ اَحَدٌ یَسْتَنْبِطُ هُدَی، هُؤَلَاءِ حُفّاظُ الدِّینِ وَ اُمَنَاءُ أَبِی(علیه السّلام) عَلَی حَلَالِهِ وَ حَرَامِهِ وَ هُمُ السَّابِقُونَ اِلَیْنَا فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ»(26)؛ (احادیث پدرم را کسی جز زراره و ابو بصیر مرادی و محمد بن مسلم و برید بن معاویه از خطر محو و اندراس حفظ نکرد، اگر اینها نبودند کسی هدایت نمی یافت، اینها حافظان دین و مورد اعتماد پدرم بر حلال و حرام الهی هستند. اینها در دنیا و آخرت به سوی ما سبقت گرفته اند).
پینوشتها:
(1). الإرشاد فی معرفة حجج الله على العباد، مفید، محمد بن محمد، محقق / مصحح: مؤسسه آل البیت(علیهم السلام)، کنگره شیخ مفید، قم، 1413 ق، چاپ اول، ص 282.
(2). أعیان الشیعة، عاملى، سید محسن امین، دار التعارف، بیروت، 1403 ق، ج 4، ص 43.
(3). الکافی، کلینى، محمد بن یعقوب بن اسحاق، محقق / مصحح: غفارى، على اکبر، آخوندى، محمد، دار الکتب الإسلامیه، تهران، 1407 ق، چاپ چهارم، ج 8، ص 120.
(4). وسائل الشیعة، عاملى، شیخ حر، محمد بن حسن، محقق / مصحح: مؤسسة آل البیت(علیهم السلام)، مؤسسة آل البیت(علیهم السلام)، قم، 1409 ق، چاپ اول، ج 8، ص 8.
(5). مختصر تاریخ دمشق، ابن منظور الانصاری، محمد بن مکرم بن على، دار الفکر، دمشق، 1988م، ج 23، ص 83.
(6). کتاب جمل من انساب الأشراف، البلاذرى، أحمد بن یحیى بن جابر، تحقیق: سهیل زکار، ریاض زرکلى، دارالفکر، بیروت، 1417 ق / 1996 م، چاپ اول، ج 2، ص 77؛ عیون أخبار الرضا(علیه السلام)، ابن بابویه، محمد بن على، نشر اعلمی، تهران، بی تا، ج 2، ص 51؛ العیون و الحدائق فی أخبار الحقائق، مولف مجهول، مکتبة المثنی، بغداد، بی تا، ص 230.
(7). فصول المهمة فی معرفة الأئمة علیهم مالکى، ابن صباغ، منشورات الاعلمی، تهران، بی تا،ص 213.
(8). صفات الشیعة، ابن بابویه، محمد بن على، أعلمى، تهران، 1362 ش، چاپ اول، ص 2.
(9). بحار الأنوار، مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، محقق / مصحح: جمعى از محققان، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، 1403 ق، چاپ دوم، ج 70، ص 303.
(10). همان، ج 68، ص 154.
(11). مختصر تاریخ دمشق، همان، ج 23، ص 79.
(12). شرح نهج البلاغة، ابن أبی الحدید، أبو حامد عز الدین عبد الحمید بن هبة الله بن محمد بن محمد، محقق / مصحح: محمد ابوالفضل ابراهیم، دار احیاء الکتب العربیه، قاهره، 1378 ق، ج 8، ص 121.
(13). وسائل الشیعة، همان، ج 3، ص 425.
(14). شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، همان، ج 11، ص 44؛ الامام الصادق(علیه السّلام)، ابو زهره، دار الثقافة العربیه، قاهره، بی تا، ص 111 - 112.
(15). إختیار معرفة الرجال، کشى، محمد بن عمر، محقق / مصحح: طوسى، محمد بن حسن / مصطفوى، حسن، مؤسسه نشر دانشگاه مشهد، مشهد، 1409 ق، چاپ اول، ص 246.
(16). ربیع الابرار و نصوص الاخبار، زمخشرى، ابو القاسم محمود بن عمر، الرضى، قم، 1369 ق، ج 2، ص 291.
(17). نگاه کنید به بحث گونههای مختلف تشیع در کتاب تاریخ تشیع در ایران از آغاز تا طلوع دولت صفوی، جعفریان، رسول، علم، تهران، ۱۳۸۸ ش، چاپ سوم، ص 28.
(18). رجال الکشی، همان، ص 238.
(19). همان، ص 90؛ اختصاص، مفید، محمد بن محمد، محقق / مصحح: غفارى، على اکبر، محرمى زرندى، محمود، گنکره شیخ مفید، قم، 1413 ق، چاپ اول، ص 66.
(20). الاختصاص، همان، ص 201؛ رجال الکشی، همان، ص 109.
(21). الاختصاص، همان، ص 203.
(22). الارشاد، همان، ص 28؛ حلیة الأولیاء و طبقات الأصفیاء، الأصبهانی، أبو نعیم أحمد بن عبد الله، دار الکتاب العلمیه، بیروت، 1409 ق، ج 3، ص 183.
(23). تاریخ الیعقوبى، الکاتب العباسى، احمد بن أبى یعقوب بن جعفر بن وهب واضح، دار صادر، بیروت، بى تا، ج 2، ص 179.
(24). الامام ابو حنیفه، ابو زهره، دار الفکر العربی، مصر، 1366 ق، ص 72.
(25). بحار الانوار، همان، ج 46، ص 343 - 344.
(26). الاختصاص، همان، ص 66.
منبع: حیات فکری و سیاسی امامان شیعه (علیهم السلام)، رسول جعفریان، موسسه انصاریان، قم، 1381 ش.