قیام فخ در زمان امام کاظم علیه السلام
پرسش :
قیام فخّ چگونه اتفاق افتاد؟
پاسخ :
هادی عباسی از آغاز خلافت، سادات و بنى هاشم را زیر فشار طاقت فرسا گذاشت و حق آنها را که از زمان خلافت مهدى از بیت المال پرداخت مى شد، قطع کرد و با تعقیب مداوم آنان، رعب و وحشت شدیدى در میان آنان به وجود آورد و دستور داد آنان را در مناطق مختلف باز داشت نموده و روانه بغداد کردند.(1)
این فشارها، رجال آزاده و دلیر بنى هاشم را به ستوه آورده آنها را به مقاومت در برابر یورش هاى پى در پى و خشونت آمیز حکومت ستمگر عباسى واداشت و در اثر همین بیدادگری ها، کم کم، نطفه یک نهضت مقاومت در برابر حکومت عباسى به رهبرى یکى از نوادگان امام حسن مجتبى(علیه السلام) به نام «حسین صاحب فخ»(2) منعقد گردید.
البته هنوز این نهضت شکل نگرفته و موعد آن که موسم حج بود، فرا نرسیده بود ولى سختگیری هاى طاقت فرساى فرماندار وقت مدینه، باعث شد که آتش این نهضت زودتر شعله ور شود.
فرماندار مدینه که از مخالفان خاندان پیامبر(صلی الله علیه و آله) بود، براى خوش خدمتى به دستگاه خلافت، و گویا به منظور اثبات لیاقت خود! هر روز به بهانه اى رجال و شخصیت هاى بزرگ هاشمى را اذیت مى کرد. از جمله، آنها را مجبور مىساخت هر روز در فرماندارى حاضر شده خود را معرفى نمایند، او به این هم اکتفا نکرده، آنها را ضامن حضور یکدیگر قرار مى داد و یکى را به علت غیبت دیگرى، مؤاخذه و بازداشت مى نمود!.(3)
یک روز «حسین صاحب فخ» و «یحیى بن عبدالله» را به خاطر غیبت یکى از بزرگان بنى هاشم سخت مؤاخذه کرد و به عنوان گروگان بازداشت نمود و همین امر مثل جرقه اى که به انبار باروتى برسد، موجب انفجار خشم و انزجار هاشمیان گردیده نهضت آنها را جلو انداخت و آتش جنگ در مدینه شعله ور گردید.
حسین بن علی صاحب فخ که رهبری این قیام را بر عهده داشت پدر و دایى و جد و عموى مادرى و عده اى دیگر از خویشان و نزدیکان او، به وسیله «منصور دوانیقى» به شهادت رسیده بودند و این خانواده بزرگ که چندین نفر از مردان خود را در راه مبارزه با دشمنان اسلام قربانى داده بود، پیوسته در غم و اندوه عمیقى فرو رفته بود.(4)
حسین که در چنین خانواده اى پرورش یافته بود، هرگز خاطره شهادت پدر و بستگان خود را به دست دژخیمان «منصور» فراموش نمى کرد و یادآورى شهادت آنان روح پرشور و دلیر او را که لبریز از احساسات ضد عباسى بود، سخت آزرده مى ساخت، ولى به علت نامساعد بودن اوضاع و شرائط، ناگزیر از سکوت درد آلودى بود.
او که قبلاً احساساتش جریحه دار شده بود، بیدادگری هاى هادى عباسى و مخصوصاً حاکم مدینه، کاسه صبرش را لبریز نموده او را به سوى قیام بر ضدّ حکومت هادى پیش برد.
[امام کاظم(علیه السلام) نیز گرچه شکست نهضت را پیش بینى مى کرد و با او همراه نشد، لیکن هنگامى که احساس کرد حسین در تصمیم خود استوار است، به او فرمود:
«گرچه تو شهید خواهى شد، ولى باز در جهاد و پیکار کوشا باش، این گروه، مردمى پلید و بدکارند که اظهار ایمان مى کنند ولى در باطن ایمان و اعتقادى ندارند، من در این راه اجر و پاداش شما را از خداى بزرگ مى خواهم».]
به محض آنکه حسین قیام کرد، عده زیادى از هاشمیان و مردم مدینه با او بیعت کرده با نیروهاى هادى به نبرد پرداختند و پس از آنکه طرفداران هادى را مجبور به عقب نشینى کردند، به فاصله چند روز، تجهیز قوا نموده به سوى مکه حرکت کردند تا با استفاده از اجتماع مسلمانان در ایام حج، شهر مکه را پایگاه قرار داده دامنه نهضت را توسعه بدهند. گزارش جنگ مدینه و حرکت این عده به سوى مکه، به اطلاع هادى رسید. هادى سپاهى را به جنگ آنان فرستاد. در سرزمین «فخ» دو سپاه به هم رسیدند و جنگ سختى در گرفت. در جریان جنگ، حسین و عده اى دیگر از رجال و بزرگان هاشمى به شهادت رسیدند و بقیه سپاه او پراکنده شدند و عده اى نیز اسیر شده پس از انتقال به بغداد، به قتل رسیدند.
مزدوران حکومت هادى به کشتن آنان اکتفا نکرده از دفن اجساد آنان خوددارى نمودند و سرهایشان را از تن جدا کرده ناجوان مردانه براى هادى عباسى به بغداد فرستادند که به گفته بعضى از مورخان تعداد آنها متجاوز از صد بود.(5)
شکست نهضت شهید فخ فاجعه بسیار تلخ و دردآلودى بود که دل همه شیعیان و مخصوصاً خاندان پیامبر(صلی الله علیه و آله) را سخت به دردآورد و خاطره فاجعه جان گداز کربلا را در خاطرها زنده کرد.
این فاجعه به قدرى دل خراش و فجیع بود که سال ها بعد، امام جواد(علیه السلام) مى فرمود: پس از فاجعه کربلا هیچ فاجعه اى براى ما بزرگتر از فاجعه فخ نبوده است.(6)
پینوشتها:
(1). ابن واضح، تاریخ یعقوبى، نجف، منشورات المکتبه الحیدریه، 1384 ه.ق، ج 3، ص 142.
(2). وى حسین بن على بن حسن بن على بن ابى طالب است و چون در سرزمینى بنام «فخ» در 6 میلى مکه در جنگ با سپاهیان خلیفه عباسى به قتل رسید، به «صاحب فخ» یا «شهید فخ» مشهور گردید.
(3). محمد بن جریر الطبرى، تاریخ الأمم والملوک، بیروت، دارالقاموس الحدیث، ج 10، ص 25؛ ابوالفرج الاصفهانى، مقاتل الطالبیین، نجف، منشورات المکتبه الحیدریه، 1385 ه.ق، ص 294-295؛ ابن اثیر، الکامل فى التاریخ، بیروت، دارصاد، ج 6، ص 90.
(4). ابوالفرج الاصفهانى، مقاتل الطالبیین، نجف، شورات المکتبه الحیدریه، 1385 ه.ق، ص 285.
(5). ابن اثیر، الکامل فى التاریخ، بیروت، دارصادر، ج 6، ص 93؛ محمد بن جریر الطبرى، تاریخ الأمم والملوک، بیروت، دارالقاموس الحدیث، ج 10، ص .28 پس از شکست سپاه حسین صاحب فخ، و شهادت او، «یحیى بن عبدالله» با گروهى به «دیلم» رفت و در آنجا به فعالیت پرداخت و مردم آن منطقه به او پیوستند و نیروى قابل توجهى تشکیل دادند، ولى هارون بادسائسى او را به بغداد آورد و به طرز فجیعى به قتل رسانید.
(6). مجلسى، بحارالأنوار، تهران، المکتبه الاسلامیه، 1385 ه.ق، ج 48، ص 165.
منبع: سیره پیشوایان، مهدی پیشوایی، موسسه امام صادق(علیه السلام)، قم، 1390 ه.ش.
هادی عباسی از آغاز خلافت، سادات و بنى هاشم را زیر فشار طاقت فرسا گذاشت و حق آنها را که از زمان خلافت مهدى از بیت المال پرداخت مى شد، قطع کرد و با تعقیب مداوم آنان، رعب و وحشت شدیدى در میان آنان به وجود آورد و دستور داد آنان را در مناطق مختلف باز داشت نموده و روانه بغداد کردند.(1)
این فشارها، رجال آزاده و دلیر بنى هاشم را به ستوه آورده آنها را به مقاومت در برابر یورش هاى پى در پى و خشونت آمیز حکومت ستمگر عباسى واداشت و در اثر همین بیدادگری ها، کم کم، نطفه یک نهضت مقاومت در برابر حکومت عباسى به رهبرى یکى از نوادگان امام حسن مجتبى(علیه السلام) به نام «حسین صاحب فخ»(2) منعقد گردید.
البته هنوز این نهضت شکل نگرفته و موعد آن که موسم حج بود، فرا نرسیده بود ولى سختگیری هاى طاقت فرساى فرماندار وقت مدینه، باعث شد که آتش این نهضت زودتر شعله ور شود.
فرماندار مدینه که از مخالفان خاندان پیامبر(صلی الله علیه و آله) بود، براى خوش خدمتى به دستگاه خلافت، و گویا به منظور اثبات لیاقت خود! هر روز به بهانه اى رجال و شخصیت هاى بزرگ هاشمى را اذیت مى کرد. از جمله، آنها را مجبور مىساخت هر روز در فرماندارى حاضر شده خود را معرفى نمایند، او به این هم اکتفا نکرده، آنها را ضامن حضور یکدیگر قرار مى داد و یکى را به علت غیبت دیگرى، مؤاخذه و بازداشت مى نمود!.(3)
یک روز «حسین صاحب فخ» و «یحیى بن عبدالله» را به خاطر غیبت یکى از بزرگان بنى هاشم سخت مؤاخذه کرد و به عنوان گروگان بازداشت نمود و همین امر مثل جرقه اى که به انبار باروتى برسد، موجب انفجار خشم و انزجار هاشمیان گردیده نهضت آنها را جلو انداخت و آتش جنگ در مدینه شعله ور گردید.
حسین بن علی صاحب فخ که رهبری این قیام را بر عهده داشت پدر و دایى و جد و عموى مادرى و عده اى دیگر از خویشان و نزدیکان او، به وسیله «منصور دوانیقى» به شهادت رسیده بودند و این خانواده بزرگ که چندین نفر از مردان خود را در راه مبارزه با دشمنان اسلام قربانى داده بود، پیوسته در غم و اندوه عمیقى فرو رفته بود.(4)
حسین که در چنین خانواده اى پرورش یافته بود، هرگز خاطره شهادت پدر و بستگان خود را به دست دژخیمان «منصور» فراموش نمى کرد و یادآورى شهادت آنان روح پرشور و دلیر او را که لبریز از احساسات ضد عباسى بود، سخت آزرده مى ساخت، ولى به علت نامساعد بودن اوضاع و شرائط، ناگزیر از سکوت درد آلودى بود.
او که قبلاً احساساتش جریحه دار شده بود، بیدادگری هاى هادى عباسى و مخصوصاً حاکم مدینه، کاسه صبرش را لبریز نموده او را به سوى قیام بر ضدّ حکومت هادى پیش برد.
[امام کاظم(علیه السلام) نیز گرچه شکست نهضت را پیش بینى مى کرد و با او همراه نشد، لیکن هنگامى که احساس کرد حسین در تصمیم خود استوار است، به او فرمود:
«گرچه تو شهید خواهى شد، ولى باز در جهاد و پیکار کوشا باش، این گروه، مردمى پلید و بدکارند که اظهار ایمان مى کنند ولى در باطن ایمان و اعتقادى ندارند، من در این راه اجر و پاداش شما را از خداى بزرگ مى خواهم».]
به محض آنکه حسین قیام کرد، عده زیادى از هاشمیان و مردم مدینه با او بیعت کرده با نیروهاى هادى به نبرد پرداختند و پس از آنکه طرفداران هادى را مجبور به عقب نشینى کردند، به فاصله چند روز، تجهیز قوا نموده به سوى مکه حرکت کردند تا با استفاده از اجتماع مسلمانان در ایام حج، شهر مکه را پایگاه قرار داده دامنه نهضت را توسعه بدهند. گزارش جنگ مدینه و حرکت این عده به سوى مکه، به اطلاع هادى رسید. هادى سپاهى را به جنگ آنان فرستاد. در سرزمین «فخ» دو سپاه به هم رسیدند و جنگ سختى در گرفت. در جریان جنگ، حسین و عده اى دیگر از رجال و بزرگان هاشمى به شهادت رسیدند و بقیه سپاه او پراکنده شدند و عده اى نیز اسیر شده پس از انتقال به بغداد، به قتل رسیدند.
مزدوران حکومت هادى به کشتن آنان اکتفا نکرده از دفن اجساد آنان خوددارى نمودند و سرهایشان را از تن جدا کرده ناجوان مردانه براى هادى عباسى به بغداد فرستادند که به گفته بعضى از مورخان تعداد آنها متجاوز از صد بود.(5)
شکست نهضت شهید فخ فاجعه بسیار تلخ و دردآلودى بود که دل همه شیعیان و مخصوصاً خاندان پیامبر(صلی الله علیه و آله) را سخت به دردآورد و خاطره فاجعه جان گداز کربلا را در خاطرها زنده کرد.
این فاجعه به قدرى دل خراش و فجیع بود که سال ها بعد، امام جواد(علیه السلام) مى فرمود: پس از فاجعه کربلا هیچ فاجعه اى براى ما بزرگتر از فاجعه فخ نبوده است.(6)
پینوشتها:
(1). ابن واضح، تاریخ یعقوبى، نجف، منشورات المکتبه الحیدریه، 1384 ه.ق، ج 3، ص 142.
(2). وى حسین بن على بن حسن بن على بن ابى طالب است و چون در سرزمینى بنام «فخ» در 6 میلى مکه در جنگ با سپاهیان خلیفه عباسى به قتل رسید، به «صاحب فخ» یا «شهید فخ» مشهور گردید.
(3). محمد بن جریر الطبرى، تاریخ الأمم والملوک، بیروت، دارالقاموس الحدیث، ج 10، ص 25؛ ابوالفرج الاصفهانى، مقاتل الطالبیین، نجف، منشورات المکتبه الحیدریه، 1385 ه.ق، ص 294-295؛ ابن اثیر، الکامل فى التاریخ، بیروت، دارصاد، ج 6، ص 90.
(4). ابوالفرج الاصفهانى، مقاتل الطالبیین، نجف، شورات المکتبه الحیدریه، 1385 ه.ق، ص 285.
(5). ابن اثیر، الکامل فى التاریخ، بیروت، دارصادر، ج 6، ص 93؛ محمد بن جریر الطبرى، تاریخ الأمم والملوک، بیروت، دارالقاموس الحدیث، ج 10، ص .28 پس از شکست سپاه حسین صاحب فخ، و شهادت او، «یحیى بن عبدالله» با گروهى به «دیلم» رفت و در آنجا به فعالیت پرداخت و مردم آن منطقه به او پیوستند و نیروى قابل توجهى تشکیل دادند، ولى هارون بادسائسى او را به بغداد آورد و به طرز فجیعى به قتل رسانید.
(6). مجلسى، بحارالأنوار، تهران، المکتبه الاسلامیه، 1385 ه.ق، ج 48، ص 165.
منبع: سیره پیشوایان، مهدی پیشوایی، موسسه امام صادق(علیه السلام)، قم، 1390 ه.ش.