دوشنبه، 18 مرداد 1400
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما

شهادت امام حسین علیه السلام رمز تداوم اسلام

پرسش :

اگر امام حسین (علیه السلام) و یارانش دست به آن ایثارگری بزرگ در واقعه عاشورا نمی‌زدند، اسلام با چه خطری مواجه بود؟ و این حادثه بزرگ چگونه جلوی آن خطر را گرفت؟ و چه توطئه‌هائی در کار بود که نقش برآب شد؟ کانون این خطر در کجا بود؟ و از چه کسانی سرچشمه می‌گرفت؟


پاسخ :
برای یافتن پاسخ تحلیلی این سوال ها، باید نخست به اصول کلی که حاکم بر همه انقلاب‌هاست بپردازیم، و سپس تطبیق آن بر انقلاب شکوهمند اسلام که با قیام پیامبر (صلی الله علیه و آله) صورت گرفت بازگردیم.
 

مراحل هشتگانه واکنش‌های ضدانقلاب

به هنگام دگرگون شدن ارزش‌ها، مقام‌ها، منافع اشخاص و بالاخره فرهنگ یک جامعه در پرتو یک انقلاب راستین، معمولا جنب و جوش شدیدی از وفاداران به نظام پوسیده سابق در اشکال گوناگون، ظاهر می‌شود؛ اعم از آنها که پیوند فرهنگی و عاطفی با آن داشته اند، یا کسانی که منافع شخصی آنها به خطر افتاده است. ولی هرچه باشد، این واکنش‌های مخرب از مراحل ساده و غیرجدی شروع و به مراحل خطرناک و فوق العاده جدی منتهی می‌گردد، و می‌توان آن‌ها را به هشت مرحله تقسیم کرد:
 
1. مرحله بی اعتنایی
در اینجا عناصر ضدانقلابی که اصلا باور ندارند سیل بنیان کن از درون جامعه جوشیده و تمام زندگی و بود و نبودشان را زیر و رو خواهد کرد به سادگی و با بی اعتنائی، از کنار طرفداران انقلاب، و سخنان آنها با پوزخندی می‌گذرند و بر افکارشان می‌خندند، و سخن گفتن درباره آن را بیهوده، یا مضر می‌دانند و چون خود را بر حق تصور می‌کنند می‌گویند: «حرفش را نزنید، گنده اش نکنید که الباطل یموت بترک اسمه»!
 
2. مرحله مبارزه لفظی و استهزاء
در این مرحله سعی در تحقیر فکر انقلابی و طرح و برنامه جدید دارند؛ انقلابیون را افرادی سبک مغز و مجنون معرفی می‌کنند و سخنان آنها را که هماهنگ با نظام آن جامعه بیمار نیست دلیل بر خشکی مغزشان ...؛ «مگر می‌شود با افکار خام یک مشت بچه و دیوانه مسیر یک جامعه را دگرگون ساخت؟ مگر یک مشت ارازل و اوباش می‌توانند زمام جامعه را به دست گیرند و همه متفکران را کنار بزنند؟ دنیا بر اینها می‌خندد عالم آنها را مسخره می‌کند!!» و امثال این حرف‌ها که نمونه‌هائی از آن را در آیات قرآن از زبان بت پرستان در برابر پیامبران الهی مخصوصا در برابر پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) می‌شنویم: «وَ قالُوا یا أَیُّهَا الَّذی نُزِّلَ عَلَیْهِ الذِّکْرُ إِنَّکَ لَمَجْنُونٌ»؛ (ای کسی که ادعا می‌کنی قرآن بر تو نازل شده تو دیوانه ای).(حجر، 6) مشرکان زمان نوح(علیه السلام) به او گفتند: «ما نَراکَ اتَّبَعَکَ إِلاَّ الَّذینَ هُمْ أَراذِلُنا...»؛ (ما پیروان تو را جز مشتی ارازل و افراد بی سر و پا نمی بینیم).(هود، 27)
 
3. مرحله اتهام و برچسب‌ها
این مرحله هنگامی آغاز می‌شود که متولیان نظام سابق خود را در برابر موج شدید و فزاینده‌ای رو به رو می‌بینند و یقین پیدا می‌کنند به سادگی نمی توانند از کنار آن بگذرند. در اینجا سیلی از انواع تهمت‌ها را به سوی عناصر انقلابی سرازیر می‌کنند و تا قدرت دارند به آنها برچسب می‌زنند ...؛ «اینها فرصت طلبانی هستند که می‌خواهند از افکار مردم ساده لوح استفاده کرده و به نام وحی آسمانی و خدا و نبوت حکومت کنند. اینها می‌خواهند شما را از سرزمین آبا و اجدادتان بیرون برانند، و آئین نیاکانتان را از صفحه روزگار محو کنند. اصلا این‌ها با اجانب و دشمنان سر و سر دارند؛ نه، آنها مزدور و نوکر آنها هستند. اینها برای خوشخدمتی این بازی‌ها را راه انداخته‌اند و فردا هم این شهر و دیار و کشور را دو دستی تقدیم بیگانگان می‌کنند. بپا خیزید و از کشور، آب و خاک، قومیت و ملیت و آئینتان دفاع کنید و ...». آنگونه که فرعون به اطرافیان خود و مردم مصر می‌گفت: «قالُوا إِنْ هذانِ لَساحِرانِ یُرِیدانِ أَنْ یُخْرِجاکُمْ مِنْ أَرْضِکُمْ بِسِحْرِهِما وَ یَذْهَبا بِطَرِیقَتِکُمُ الْمُثْلى‌»؛ (این دو [موسی و برادرش‌ هارون] ساحرند و می‌خواهند شما را از سرزمینتان بیرون کنند و آئین شایسته و عالی شما را نابود سازند!!).(طه، 63)
 
4. مرحله سازش و دادن امتیاز‌ها
هنگامی که موج انقلاب پرزورتر می‌شود و فروغ آن خیره کننده‌تر می‌گردد و سردمداران نظام فاسد درمی‌یابند که با حرف و سخن و تهمت و برچسب، مسأله حل نمی شود، برای اجتناب از درگیری مسلحانه، تن به سازش و پاره‌ای از امتیاز‌ها که در نظر آنها قابل ملاحظه است می‌دهند تا با استفاده از دیپلماسی سازش، آتش انقلاب را فروبنشانند و از رسیدن به مرحله حادتر (مرحله مبارزه مسلحانه) جلوگیری به عمل آورند. در تاریخ اسلام می‌خوانیم که مشرکان عرب در این مرحله خاص، پیشنهادِ دادن پول و سرمایه و مقام و پست اجتماعی و در اختیار گذاردن زیباترین زنان را به پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) کردند، تا او را از این راه به گمان خود تسلیم و رام کنند. ولی میدانیم با چنان جواب قاطع و صریحی رو به رو شدند که اینگونه افکار از مغزشان برای همیشه پرید ... «اگر خورشید آسمان را در یک دست من و ماه را در دست دیگرم قرار دهید (و به جای آن حکومت بر محیط کوچک مکه و حجاز، بر تمام منظومه شمسی حکومت کنم) دست از این برنامه مقدس الهی بر نخواهم داشت».
 
5. تبعید و زندان و اخراج از وطن
هنگامی که برنامه‌های سازش حتی با دادن امتیازات به جائی نرسید، ساده‌ترین راه این است که سران انقلاب را از محیط دور سازند تا خطر مبارزه آنها فروکش کند؛ زیرا بقیه هواخواهان بدون رهبری آنها قادر به انجام یک مبارزه متمرکز و پی‌گیر و منسجم نیستند. و البته اگر با واکنش شدید اجتماعی رو به رو نشوند بدون شک آنها را اعدام می‌کنند. همان طرحی که برای پیامبر اسلام ریختند «وَ إِذْ یَمْکُرُ بِکَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِیُثْبِتُوکَ أَوْ یَقْتُلُوکَ أَوْ یُخْرِجُوکَ»؛ (به خاطر بیاور هنگامی را که کافران نقشه می‌کشیدند تو را به زندان بیفکنند یا به قتل رسانند، یا [از مکه] خارج سازند).(انفال، 30) گاهی مبارزه ضدانقلاب در همین مرحله پایان می‌گرفت و نقشه‌هاشان به نتیجه می‌رسید؛ ولی در بسیاری از مواقع حتی اعدام رهبران انقلاب (تا چه رسد به زندان و تبعید آن‌ها) نه تنها سبب خاموشی شعله انقلاب نمی شد، بلکه آن را دامن می‌زد و گسترده تر می‌ساخت و تبعیدگاه آنان محل تازه‌ای برای نشر دعوت حق می‌گشت آنگونه که مدینه برای پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) شد.
 
6. مبارزه مسلحانه آشکار
هنگامی که از این راه نیز مأیوس شدند و موجودیت و کیان خود و منافعشان را در خطر جدی دیدند، مشکلات یک درگیری مسلحانه را هر چه باشد به جان می‌خرند که «النار ولا العار». اینجاست که از هر سو به اصطلاح جمع عسکر و تجنید جنود، می‌کنند؛ با دشمنان قدیمی خود آشتی نموده، یلان را با پول می‌خرند، مزدوران را استخدام می‌نمایند، و ارتشی که از درون -همچون فرهنگ و نظام حاکمشان- پوسیده و همچون ارتش «خسرو پرویز» تنها زرق و برق و فیل‌های چاق و چله و فرماندهان خوش قد و قواره و اسب‌های با زین و رکاب و افسار زرین و مانند آن دارد، برای جنگ فراهم می‌سازند. «عمرو بن عبدو‌دها» را به ضرب پول به میدان می‌کشند؛ « عمرو عاص‌ها» را به امید زمامداری مصر به طرح نقشه وامی دارند و «بنی نضیر» و «بنی قریظه» آن یهودیان کینه توز قدیمی را به خبرچینی و جاسوسی تشویق می‌کنند.

ارتشی از هر نظر نامتناجس و توخالی و فاقد هدف و شوق و عشق ایثار. لذا هنگامی که در برابر مشتهای گره کرده، شمشیرهای آخته، افکار متحد و منسجم انقلابیون، با هدف‌های الهی و آمادگی برای هرگونه ایثار و فداکاری رو به رو می‌شوند و توانائی مقاومت در خود نمی بینند فرار را بر قرار ترجیح می‌دهند، و ارتش آنها از هم می‌پاشد. سرانجام نظام انقلابی همه جا را زیر پرچم خود قرار می‌دهد، نظام سابق فرومی‌ریزد، حامیانش نابود یا پراکنده می‌شوند، و فرهنگشان برچیده می‌شود.
 
7. مبارزه پنهان و زیرزمینی
در اینجا دیگر حکومت در دست عناصر انقلابی است و موانع اصلی و اساسی از سر راه برداشته شده است. دشمن قدرت مبارزه آشکار را از دست داده، و چاره‌ای جز این نمی بیند که دست و پای خود را جمع کند و به مبارزه مخفیانه، ایجاد ترور و وحشت، سمپاشی و شایعه سازی، نفاق افکنی و دامن زدن به آشوب‌ها بپردازد، و آنچه در توان دارد در راه تضعیف روحیه هواداران و مشتاقان نظام جدید به کار گیرد شاید آب رفته به جوی بازگردد؛ که نمونه‌های روشن آن را با تشکیل باند منافقین در مدینه بعد از پیروزی اسلام بر دشمنان در جنگ‌های بدر و خیبر و فتح مکه، به خوبی مشاهده می‌کنیم، و آیات فراوان قرآن حتی جزئیات نقشه‌های آن‌ها را در این زمینه شرح می‌دهد. ولی مسلما در یک جامعه انقلابی بیدار اینگونه برنامه‌های مخرب اثری بیش از ایجاد مزاحمت ندارد و مسیر برنامه‌ها را نمی تواند دگرگون سازد. جائی که مبازره پی گیر مسلحانه آن هم در زمانی که قدرت دردست عوامل ضدانقلاب بود کاری نکرد، این برنامه‌های پراکنده زیرزمینی چه کاری می‌تواند انجام دهد؟
 
8. استفاده از روش‌های نفوذی
بالاخره هنگامی که تمام تیرهای دشمن به سنگ می‌خورد و همه تلاش‌ها و کوشش‌هایشان بی نتیجه می‌ماند دست به آخرین حربه که خطرناکترین آنها می‌باشد می‌زند، و آن استفاده کردن از روش‌های نفوذی است. دشمن شکست خورده در این مرحله سعی می‌کند تغییر چهره دهد، از انقلابی‌ها انقلابی تر شود از همان شعار‌های داغ و همان روش‌های انقلابی استفاده کند، و تدریجا در مراکز قدرت نفوذ نماید و اگر بتواند زمام حکومت را به کلی در دست گیرید. به دنبال آن برنامه وسیعی که گاهی از آن به «کودتای خزنده» در زمان ما تعبیر می‌کنند برای تخریب مبانی فکری و فرهنگی انقلاب و بدنام کردن رهبران راستین و در نتیجه خارج ساختن آن‌ها از صحنه، ایجاد رعب و وحشت، کمبود و مشکلات، و مسائل سرگرم کننده و انحرافی تلاش می‌کند تا مردم را به طور مرموز و ناآگاه از مسیر اصلی منحرف سازد.

حتی اگر این برنامه‌ها در نسلی که در دامن انقلاب پرورش یافته و شاهد و ناظر پیروزی آن بوده است موثر نیفتد برای نسل‌های آینده نقشه می‌کشند و برنامه تنظیم می‌کنند. و همانگونه که گفتیم این آخرین تیر ترکش و خطرناک‌ترین پایگاه‌های ضدانقلاب است که اگر انقلاب از آن هم به سلامت بگذرد دیگر با خطری مواجه نخواهند بود و وضع آن تثبیت خواهد شد. برای ما که شاهد و ناظر انقلاب شکوهمند جمهوری اسلامی بودیم و مرحله به مرحله مبارزه دشمن را با چشم دیدیم درک و تطبیق این مسائل چندان مشکل و پیچیده نیست، ولی چون هدف بیان این مراحل در عصر پیامبر(صلی الله علیه و آله) و آغاز اسلام و سپس قیام خونین امام حسین(علیه السلام) و یارانش می‌باشد از مباحث دیگر فعلا صرف نظر می‌کنیم.
 
اکنون ببینیم اسلام در این مرحله آخر با چه وضعی رو به رو شد؟ و چه کسانی آن را از توطئه‌های خزنده نفوذی نجات دادند؟
امام حسین(علیه السلام) درست در همین مقطع خاص و فوق العاده حساس قرار گرفته بود؛ یعنی زمانی که عناصر ضدانقلاب و در راس آن‌ها بنی‌امیه و فرزندان ابوسفیان (دشمن شماره یک اسلام) با تلاش و همکاری تفاله‌های عناصر جاهلی آنقدر کوشیدند تا در دستگاه حکومت اسلامی راه یافتند و زمینه را برای قبضه کردن حکومت اسلام و احیای سنت‌های جاهلی هموار ساختند. توطئه به قدری حساب شده بود که «معاویه» فرزند «ابوسفیان» توانست به عنوان جانشین پیامبر(صلی الله علیه و آله) و خلیفه رسول الله(صلی الله علیه و آله) بر اریکه قدرت تکیه زند!! او بلافاصله باقیماندگان مهاجرین و انصار و فرزندان راستین انقلاب را همچون «عمار یاسرها»، «میثم تمارها»، «حجربن عدی‌ها» و دوستان پاکباز علی(علیه السلام) رهبر راستین اسلام را از مراکز قدرت دور ساخت، و وفاداران به آئین جاهلیت و عناصر ضدانقلابی را همچون «عمرو عاص‌ها» و «اشعث بن قیس‌ها» و «یسر بن ارطاه» و «زیاد بن ابیه‌ها» را بر سر کار آورد.

غفلت و بی خبری و خواب آلودگی گروه عظیمی از مسلمانان به «بنی‌امیه» اجازه داد که طرح خود را پیاده کنند، و به دنبال آن از وسائل تبلیغاتی خود برای بدنام کردن سران انقلاب اسلام، و حتی لکه‌دار کردن چهره‌های درخشانی همچون علی(علیه السلام) از طریق سب و لعن و دروغ و تهمت بپردازند. سپس با ایجاد محیط رعب و وحشت و خفقان، صدای عناصر اصیل انقلابی را خاموش سازند. و با استفاده از مزدوران خود به نشر فرهنگ جاهلی و دگرگون ساختن ارزش‌ها مشغول بشوند. نظام خلافت اسلامی را به نظام سلطنت طاغوتی مبدل سازند. تقوی و پرهیزکاری را به عنوان یک معیار بزرگ ارزش حذف کنند و دروغ و دغل و حیله و تزویر را جانشین آن سازند. عدل و داد اسلامی را از برنامه بیت المال، و از همه برنامه‌ها بردارند، و ذخائر عظیم بیت المال را وسیله‌ای برای اعمال حب و بغض و خریدن افرادی که آماده فروختن خویش بودند، قرار دهند. زندان‌ها را از پاکبازان بی گناه، مخصوصا عاشقان مکتب علی(علیه السلام) پرکنند، و گورستان‌ها را میعادگاه شهیدان انقلاب اسلام سازند.

تاریخ رسوای «بنی‌امیه» نشان می‌دهد که تمام این برنامه‌ها به دقت عملی شد و هنگامی که پایه‌های قدرت خود را تحکیم و تقویت نمودند مسائل را بی پرده و عریان در برابر انبوه جمعیت، بازگو کردند. چنانچه معاویه در خطبه معروف خود، پس از سلطه بر عراق گفت: «من برای این نیامده ام که شما نماز بخوانید و روزه بگیرید، من آمده ام بر شما حکومت کنم، و هرکس با من به ستیز و مخالفت برخیزد او را نابود خواهم کرد». و هنگامی که نوبت به یزید رسید به خاطر غرور و خامی او از یک سو و محکم شدن پایه‌های قدرت بنی‌امیه از سوی دیگر بازهم مسائل را از این بی پرده تر بازگو کرد و مستانه عربده سر داد:
لیت اشیاخی ببدر شهدوا    
جزع الخزرج من وقع الاسل
فاهلوا و استهلوا فرحا       
ثم قالوا یا یزید لا تشل

«‌ای کاش نیاکان من در جنگ بدر (نخسین برخورد مسلحانه اسلام و کفر) در اینجا حاضر بودند، و برنامه انتقامگیری مرا از بنی‌هاشم می‌دیدند، و فریاد خوشحالی برمی آورند و همگی یک زبان به من می‌گفتند‌ ای یزید دست مریزاد»

ضمن اینکه باده گساری علنی یزید و بساط آلوده و ننگین دربار او خود یکنوع مبارزه با قرآن و سنن اسلامی و توطئه‌ای برای جاهلیت بود.
 

راه مبارزه با روش‌های خطرناک نفوذی

شاید سوال کنید که چگونه می‌توان انقلاب را از این مرحله به سلامت گذراند؟ و عوامل نفوذی را که در برترین مراکز قدرت جا کرده‌اند از صحنه کنار زد؟ و دست عناصر ضدانقلاب را از همه جا کوتاه ساخت؟ و مردم خواب آلود را بیدار نمود؟

در اینجا دو راه وجود دارد: نخست از طریق افشا کردن حقایق و معرفی شخصیت‌های کاذب، کنار زدن پرده‌ها، ایجاد یک انقلاب فرهنگی مجدد، و نشان دادن خط اصلی «اسلام» و «پیامبر» و «امام»؛ و این درصورتی امکان پذیر است که وسائل این افشاگری و ضمانت اجرائی آن در اختیار باشد و به تعبیر دیگر هنوز همه پایگاه‌های قدرت از دست نرفته باشد. راه دوم ایثار و فداکاری و دادن قربانی از ناحیه فرزندان اصیل اسلام و آنهائی که مرگ و شهادت شان می‌تواند افشاگر و بیدارکننده باشد. و امام حسین(علیه السلام) و یارانش راه دوم را برگزیدند چرا که راه اول بر اثر اهمال‌کاری گروهی از مسلمانان، متاسفانه مسدود شده بود.

امام حسین(علیه السلام) با قیام بی نظیر خود و دادن هفتاد و دو قربانی از بهترین فرزندان اسلام، و فداکردن جان پاکش در این راه سکوت مرگباری را که به جامعه اسلامی سایه افکنده بود درهم شکست، و چهره اصلی نهضت جاهلی بنی‌امیه را که بر جامعه اسلامی سایه افکنده بود درهم شکست، و چهره اصلی نهضت جاهلی بنی‌امیه را که پشت ماسک‌های اسلامی نهفته بود آشکار ساخت. او با حماسه‌ای که در کربلا آفرید افکار خواب آلوده را بیدار کرد، و با طوفانی که از امواج خروشان خونش در تمام جهان اسلام به وجود آورد ثابت کرد که «بنی‌امیه» نه تنها جانشینان پیامبر اسلام نیستند بلکه عوامل نفوذی خطرناکی بر ضد اسلام‌اند که برای نابودی این انقلاب ریشه دار که ثمره خون‌های شهیدان است کمر بسته اند.

مگر جانشین پیامبر -ویا حتی یک مسلمان ساده- ممکن است فرزند پاک و با تقوا و مجاهد و مبارز پیامبر را به خاک و خون بکشد؟ مگر ممکن است مسلمانی به خود اجازه دهد که فرزند شیرخوار نسل پیامبر را شهید کند و خیمه‌های دختران فاطمه(علیها السلام) را به آتش کشد؟ حماسه‌هائی که امام سجاد و زینب کبری، ادامه دهندگان راه حسین، در کوفه و کربلا و سپس در مدینه آفریدند این برنامه را تکمیل کرد و پرده‌ها کنار رفت و چهره‌های اصلی روشن شد، توطئه‌ها آشکارگشت و به دنبال آن قیام‌ها یکی پس از دیگری آغاز شد. و عجب نیست که در تمام انقلاب‌هائی که بعد از حادثه کربلا بر ضد بنی‌امیه خونخوار و حتی بر ضد «بنی عباس» خون آشام صورت گرفت شعار اصلی «خونخواهی شهیدان کربلا» و «الرضا لآل محمد(ص)» بود. و به این ترتیب حسین و یارانش رسالت بزرگ و تاریخی خود را انجام دادند و توانستند اسلام را از این مرحله حساس و خطرناک به سلامت بگذرانند و به این آئین پاک حیات بخش تداوم ببخشند.

اینجاست که تحلیل مفهوم حدیث معروف پیامبر(صلی الله علیه و آله) درباره حسین عزیز(علیه السلام) روشن می‌شود که فرمود: «حُسَیْنٌ مِنِّی وَ أَنَا مِنْ حُسَیْنٍ»؛ (حسین از من است و من از او). و نیز شعر معروفی که زبان حال آن سالار شهیدان است: «ان کان دین محمد لم یستقم الا بقتلی یا سیوف خذینی»؛ (اگر آئین محمد(صلی الله علیه و آله) جز به شهادت من برپا نمی شود، ‌ای شمشیر‌ها مرا بگیرید).

منبع: آیین رحمت


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
پرسش و پاسخ مرتبط