پرسش :
در آيين مسيح فرقه هاى زيادى وجود دارد ولى سه فرقه آنها به نام هاى «كاتوليك»، «ارتودوكس»، «پروتستان» از همه معروفترند; موارد اختلاف اين سه فرقه چيست و از چه زمانى به وجود آمده اند؟
پاسخ :
«كاتوليك» كه معرّب آن «جاثليق» است به فرقه اى از مسيحيان كه پاپ را پيشواى دين خود مى داند گفته مى شود.
روزگارى «اسقفان» همه جهان مساوى بودند ولى كم كم اسقف هاى مراكز بزرگ مانند اسكندريّه، انطاكيّه، قسطنطنيّه و روم داراى قدرت مخصوصى بر كليساهاى اطراف خود شدند، اسقفان سه كليساى اوّل موسوم به «پِتْريارِخ» و اسقف روم به «پاپ» يعنى پدر ملقّب گرديد.
كليساى روم از زمانى كه «پولس» رساله خود را در آن جا نوشت، در تمام جهان مسيحيّت شهرت و اعتبار يافت; پاپ هاى روم به رياست بزرگترين كليساى دنيا قانع نشده، كم كم خواستند بر تمام كليساهاى جهان مسلّط گردند و چنين استدلال كردند كه چون عيسى «پطرس» را جانشين خود قرار داد و او اوّلين اسقف شهر روم بود، بنابر اين استقفان روم بايد جانشين «پطرس» بوده و در روى زمين به جاى خود مسيح بر كليساها سلطنت نمايند.
در قرن پنجم «لِيُو» مدّعى رياست بر تمامى كليساهاى مسيح شد، بيشتر اسقفان مغرب ادّعاى او را قبول نمودند; ولى در مشرق «پتريارخ»هاى قسطنطنيّه و انطاكيّه و اسقفان كليساهاى ايران از شناسايى رياست و مقام پاپى وى امتناع ورزيدند; اين امتناع باعث شد كه جدايى بين كليساهاى لاتينى زبان مغرب و كليساهاى يونانى و سريانى زبان مشرق، پيدا شود.
اين دو شعبه مهمّ كليساى مسيح، تا امروز هم از يكديگر منفصلند; يكى كليساى ارتدوكس يونانى است كه در يونان و روسيّه منتشر مى باشد و ديگرى كليساى كاتوليك روم كه اقتدارش بيشتر در اروپا و آمريكاست. اين دو كليسا در اصل عقيده با يكديگر موافق مى باشند ولى مسأله قدرت عمومى پاپ باعث اختلاف آنها گرديده است; البتّه در پاره اى مسائل درجه دو نيز اختلاف نظرهايى دارند.
امّا پروتستان چنان كه از معناى آن (اعتراض) نيز به دست مى آيد، نام فرقه اى است كه امروز پيروان زيادى دارد; علّت پيدايش اين فرقه روى اعتراض به روش پاپ ها و توجّه دستگاه روحانيّت مسيح به ثروت اندوزى و فروش «مغفرت نامه» و ايجاد مزاحمت ها و محدوديّت ها براى مردم و گروه تحصيل كرده بود. در حقيقت اين فرقه اين گروه «اصلاح طلب» براى پيراستن مسيحيّت از يك سلسله پيرايه هايى كه اسقفان و پاپ ها بر آن بسته بودند مى باشد.
رهبر اين فرقه «مارتين لوتر» رفورميست بزرگ جهان مسيحيّت است. او روز 31 اكتبر سال 1517 كاغذى بر روى كليساى «ويتنبرك» چسبانيد و خشم خود را نسبت به فروش «مغفرت نامه» و بسيارى از خلافكارى هاى كشيشان ابراز و آنها را با دلايلى، غير منطقى شمرد. پاپ از جريان آگاه شد و او را به روم احضار كرد ولى او از اطاعت فرمان پاپ سرباز زد و در مقابل اين تمرّد، پاپ لئوى دهم او را در سال 1520 ضمن ورقه اى تكفير كرد. «لوتر» با كمال شهامت و شجاعت تكفير نامه را آتش زد و شهامت و حقگويى وى مرود استقبال مردم اروپا قرار گرفت و او كتاب مقدّس عهد جديد را به آلمانى ترجمه نمود و بقيّه عمر خود را در نوشتن و سر و سامان دادن به كليساهاى تابع وى صرف نمود.
فرقه پروتستانت اگر چه اصلاحاتى در اصول مسيحيّت به وجود آوردند و بهشت فروشى و بخشش گناه و رهبانيّت و مسائل مشابه آن را منكر شدند و رياست پاپ را به رسميّت نشناخته و قسمتى از ساخته هاى كليساها را به دور ريختند، ولى مع الوصف از جمود مخصوص مسيحيّت درباره «تثليث» و بسيارى از مسائل ديگر بيرون نيامده و آن را بسان ديگران پذيرفتند.
«كاتوليك» كه معرّب آن «جاثليق» است به فرقه اى از مسيحيان كه پاپ را پيشواى دين خود مى داند گفته مى شود.
روزگارى «اسقفان» همه جهان مساوى بودند ولى كم كم اسقف هاى مراكز بزرگ مانند اسكندريّه، انطاكيّه، قسطنطنيّه و روم داراى قدرت مخصوصى بر كليساهاى اطراف خود شدند، اسقفان سه كليساى اوّل موسوم به «پِتْريارِخ» و اسقف روم به «پاپ» يعنى پدر ملقّب گرديد.
كليساى روم از زمانى كه «پولس» رساله خود را در آن جا نوشت، در تمام جهان مسيحيّت شهرت و اعتبار يافت; پاپ هاى روم به رياست بزرگترين كليساى دنيا قانع نشده، كم كم خواستند بر تمام كليساهاى جهان مسلّط گردند و چنين استدلال كردند كه چون عيسى «پطرس» را جانشين خود قرار داد و او اوّلين اسقف شهر روم بود، بنابر اين استقفان روم بايد جانشين «پطرس» بوده و در روى زمين به جاى خود مسيح بر كليساها سلطنت نمايند.
در قرن پنجم «لِيُو» مدّعى رياست بر تمامى كليساهاى مسيح شد، بيشتر اسقفان مغرب ادّعاى او را قبول نمودند; ولى در مشرق «پتريارخ»هاى قسطنطنيّه و انطاكيّه و اسقفان كليساهاى ايران از شناسايى رياست و مقام پاپى وى امتناع ورزيدند; اين امتناع باعث شد كه جدايى بين كليساهاى لاتينى زبان مغرب و كليساهاى يونانى و سريانى زبان مشرق، پيدا شود.
اين دو شعبه مهمّ كليساى مسيح، تا امروز هم از يكديگر منفصلند; يكى كليساى ارتدوكس يونانى است كه در يونان و روسيّه منتشر مى باشد و ديگرى كليساى كاتوليك روم كه اقتدارش بيشتر در اروپا و آمريكاست. اين دو كليسا در اصل عقيده با يكديگر موافق مى باشند ولى مسأله قدرت عمومى پاپ باعث اختلاف آنها گرديده است; البتّه در پاره اى مسائل درجه دو نيز اختلاف نظرهايى دارند.
امّا پروتستان چنان كه از معناى آن (اعتراض) نيز به دست مى آيد، نام فرقه اى است كه امروز پيروان زيادى دارد; علّت پيدايش اين فرقه روى اعتراض به روش پاپ ها و توجّه دستگاه روحانيّت مسيح به ثروت اندوزى و فروش «مغفرت نامه» و ايجاد مزاحمت ها و محدوديّت ها براى مردم و گروه تحصيل كرده بود. در حقيقت اين فرقه اين گروه «اصلاح طلب» براى پيراستن مسيحيّت از يك سلسله پيرايه هايى كه اسقفان و پاپ ها بر آن بسته بودند مى باشد.
رهبر اين فرقه «مارتين لوتر» رفورميست بزرگ جهان مسيحيّت است. او روز 31 اكتبر سال 1517 كاغذى بر روى كليساى «ويتنبرك» چسبانيد و خشم خود را نسبت به فروش «مغفرت نامه» و بسيارى از خلافكارى هاى كشيشان ابراز و آنها را با دلايلى، غير منطقى شمرد. پاپ از جريان آگاه شد و او را به روم احضار كرد ولى او از اطاعت فرمان پاپ سرباز زد و در مقابل اين تمرّد، پاپ لئوى دهم او را در سال 1520 ضمن ورقه اى تكفير كرد. «لوتر» با كمال شهامت و شجاعت تكفير نامه را آتش زد و شهامت و حقگويى وى مرود استقبال مردم اروپا قرار گرفت و او كتاب مقدّس عهد جديد را به آلمانى ترجمه نمود و بقيّه عمر خود را در نوشتن و سر و سامان دادن به كليساهاى تابع وى صرف نمود.
فرقه پروتستانت اگر چه اصلاحاتى در اصول مسيحيّت به وجود آوردند و بهشت فروشى و بخشش گناه و رهبانيّت و مسائل مشابه آن را منكر شدند و رياست پاپ را به رسميّت نشناخته و قسمتى از ساخته هاى كليساها را به دور ريختند، ولى مع الوصف از جمود مخصوص مسيحيّت درباره «تثليث» و بسيارى از مسائل ديگر بيرون نيامده و آن را بسان ديگران پذيرفتند.