پرسش :
در چند روزنامه و كتاب معتبر آمده كه چندي پيش فسيل و جاي پاي آدمي را كه قدمت آن به 5 ميليون سال قبل بر ميگردد در غارهاي چين كشف كردهاند، از طرفي در اكثر كتابهاي معتبر ديني آمده كه خلقت حضرت آدم حدود 700 هزار سال قبل بوده، اينها چگونه قابل جمع است؟
پاسخ :
در ابتدا مناسب است به آيات و رواياتي كه در اين زمينه قابل استناد هستند بپردازيم:
1. خداوند در آيه 30 سوره بقره پس از آن كه ملائكه را از خلقت انسان به عنوان خليفة الله برروي زمين آگاه ميكند با اين گفتار ملائكه مواجه ميشود كه گفتند: «أتجعلُ فيها من يفسد فيها و يسفك الدماء» آيا ميخواهي كسي را در روي زمين قرار دهي كه فساد ميكند و خون ميريزد. بعضي از تفاسير در بيان اين گفتار ملائكه وجود خلقتهاي مشابه را قبل از آدم ـ عليه السّلام ـ مطرح مينمايند.[1]
2. جابر بن عبدالله از امير المؤمنين ـ عليه السّلام ـ نقل مينمايد كه چون از حضرت سوال شد كه آيا قبل از حضرت آدم ـ عليه السّلام ـ كسي در زمين و آسمان خلق شده بود كه عبادت خدا نمايد؟ فرمود: آري خداوند پس از خلق زمين و آسمان ملائكه را خلق نمود كه بين طبقات آسمان در طيران و پرواز بوده و خدا را تقديس ميكردند.
پس در روي زمين نيز جنياني را خلق نمود كه خلق آنها از خلق ملائكه پايينتر بود. پس خداوند خلقي پايينتر از جنيان نمود، خداوند موجوداتي را خلق نمود كه روح و بدن داشتند ولي بال نداشتند، ميخوردند و مينوشيدند اينان «نسناس»[2] بودند ولي انسان نبودند. نسناس به همراه جن بر روي زمين سكونت داشتند تا اينكه دو گروه يعني نسناس و جنيان عصيان خدا نمودند و به فساد و خونريزي پرداختند، و حتي خدا را منكر شدند[3] بسياري از تفاسير از اين روايت در تفسير آيه 30 سوره بقره بهره بردهاند. [4]
3. جابر بن يزيد از امام باقر ـ عليه السّلام ـ در مورد آية سؤال نمود. حضرت ـ عليه السّلام ـ فرمودند: گويا تو گمان ميكني خداوند تنها اين عالم را آفريده است و گمان ميكني خداوند غير از شما بشر ديگري نيافريده است بخدا سوگند خداوند هزار هزار عالم آفريده است و هزار هزار آدم و تو در آخرين اين عالم و از آخرين اين آدمها هستي.[5]
4. ابوحمزه ثمالي ميگويد از امام سجاد ـ عليه السّلام ـ شنيدم كه ميفرمود: «... آيا گمان ميكني كه خداوند خلقي غير از شما نداشته است، آري به خدا قسم هزار هزار آدم و هزار هزار عالم خلق نموده و تو به خدا قسم در آخر آن عالم هستي.»[6]
از مجموع آيات و روايات مذكور ميتوان نتيجه گرفت كه:
خلقت حضرت آدم ـ عليه السّلام ـ به عنوان اولين خلقت بشر نبوده است ولي اين امر بدان معني نيست كه خلقتهاي پيشين هم از لحاظ فيزيكي و جسماني و هم از نظر روحي و رواني همانند آدم و فرزندان او بودهاند بلكه بايد گفت كه آن موجودات در مرتبة پايينتري از خلقت بودهاند و در واقع حضرت آدم ـ عليه السّلام ـ اولين فرد از نوع انساني كنوني است.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. قصص الانبياء، آيت الله جزايري.
2. قصص الانبياء، راوندي.
-------------------------------------------
[1] . طباطبايي، محمدحسين، الميزان، قم: انتشارات جامعه مدرسين، ج1، ص 119.
[2] . نسناس: ميمون آدم نما، نوعي از بوزينه (فرهنگ عميد) اما از نظر اسلام نسناس نوع تكامل نيافلته اي از انساني بوده كه قبل از حضرت آدم كه اولين انسان از نوع كنوني مي باشد، بر روي زمين زندگي مي كرده و اين كه برخي نسناس را ميمون آدم نما تعبير مي كند تحت تاثير نظريه تكامل انسان از ميمون مي باشد كه مخالفت ديدگاه اسلام است..
[3] . راوندي، قصص الانبياء، تحقيق غلامرضا عرفانيان، قم، انتشارات الهادي، چ اول، 1418 ق، ص 38 ـ 42، جزائري، قصص الانبياء، ص 30؛ مجلسي، بحارالانوار، بيروت، انتشارات وفاء، چ دوم، 1403 هـ ، ج11، ص103.
[4] . ر.ك: تفسيرعياشي، نور الثقلين، تفسير الصافي.
[5] . صدوق، التوحيد، قم:جامعه مدرسين، چ دوم، ج 2، ص 227؛ مجلسي، پيشين، ج 8 ص 374؛ شيخ صدوق، خصال، قم: جامعه مدرسين، 1403ق، ج2، ص652.
[6] . مجلسي، پيشين، ج 25، ص 25.
( اندیشه قم )
در ابتدا مناسب است به آيات و رواياتي كه در اين زمينه قابل استناد هستند بپردازيم:
1. خداوند در آيه 30 سوره بقره پس از آن كه ملائكه را از خلقت انسان به عنوان خليفة الله برروي زمين آگاه ميكند با اين گفتار ملائكه مواجه ميشود كه گفتند: «أتجعلُ فيها من يفسد فيها و يسفك الدماء» آيا ميخواهي كسي را در روي زمين قرار دهي كه فساد ميكند و خون ميريزد. بعضي از تفاسير در بيان اين گفتار ملائكه وجود خلقتهاي مشابه را قبل از آدم ـ عليه السّلام ـ مطرح مينمايند.[1]
2. جابر بن عبدالله از امير المؤمنين ـ عليه السّلام ـ نقل مينمايد كه چون از حضرت سوال شد كه آيا قبل از حضرت آدم ـ عليه السّلام ـ كسي در زمين و آسمان خلق شده بود كه عبادت خدا نمايد؟ فرمود: آري خداوند پس از خلق زمين و آسمان ملائكه را خلق نمود كه بين طبقات آسمان در طيران و پرواز بوده و خدا را تقديس ميكردند.
پس در روي زمين نيز جنياني را خلق نمود كه خلق آنها از خلق ملائكه پايينتر بود. پس خداوند خلقي پايينتر از جنيان نمود، خداوند موجوداتي را خلق نمود كه روح و بدن داشتند ولي بال نداشتند، ميخوردند و مينوشيدند اينان «نسناس»[2] بودند ولي انسان نبودند. نسناس به همراه جن بر روي زمين سكونت داشتند تا اينكه دو گروه يعني نسناس و جنيان عصيان خدا نمودند و به فساد و خونريزي پرداختند، و حتي خدا را منكر شدند[3] بسياري از تفاسير از اين روايت در تفسير آيه 30 سوره بقره بهره بردهاند. [4]
3. جابر بن يزيد از امام باقر ـ عليه السّلام ـ در مورد آية سؤال نمود. حضرت ـ عليه السّلام ـ فرمودند: گويا تو گمان ميكني خداوند تنها اين عالم را آفريده است و گمان ميكني خداوند غير از شما بشر ديگري نيافريده است بخدا سوگند خداوند هزار هزار عالم آفريده است و هزار هزار آدم و تو در آخرين اين عالم و از آخرين اين آدمها هستي.[5]
4. ابوحمزه ثمالي ميگويد از امام سجاد ـ عليه السّلام ـ شنيدم كه ميفرمود: «... آيا گمان ميكني كه خداوند خلقي غير از شما نداشته است، آري به خدا قسم هزار هزار آدم و هزار هزار عالم خلق نموده و تو به خدا قسم در آخر آن عالم هستي.»[6]
از مجموع آيات و روايات مذكور ميتوان نتيجه گرفت كه:
خلقت حضرت آدم ـ عليه السّلام ـ به عنوان اولين خلقت بشر نبوده است ولي اين امر بدان معني نيست كه خلقتهاي پيشين هم از لحاظ فيزيكي و جسماني و هم از نظر روحي و رواني همانند آدم و فرزندان او بودهاند بلكه بايد گفت كه آن موجودات در مرتبة پايينتري از خلقت بودهاند و در واقع حضرت آدم ـ عليه السّلام ـ اولين فرد از نوع انساني كنوني است.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. قصص الانبياء، آيت الله جزايري.
2. قصص الانبياء، راوندي.
-------------------------------------------
[1] . طباطبايي، محمدحسين، الميزان، قم: انتشارات جامعه مدرسين، ج1، ص 119.
[2] . نسناس: ميمون آدم نما، نوعي از بوزينه (فرهنگ عميد) اما از نظر اسلام نسناس نوع تكامل نيافلته اي از انساني بوده كه قبل از حضرت آدم كه اولين انسان از نوع كنوني مي باشد، بر روي زمين زندگي مي كرده و اين كه برخي نسناس را ميمون آدم نما تعبير مي كند تحت تاثير نظريه تكامل انسان از ميمون مي باشد كه مخالفت ديدگاه اسلام است..
[3] . راوندي، قصص الانبياء، تحقيق غلامرضا عرفانيان، قم، انتشارات الهادي، چ اول، 1418 ق، ص 38 ـ 42، جزائري، قصص الانبياء، ص 30؛ مجلسي، بحارالانوار، بيروت، انتشارات وفاء، چ دوم، 1403 هـ ، ج11، ص103.
[4] . ر.ك: تفسيرعياشي، نور الثقلين، تفسير الصافي.
[5] . صدوق، التوحيد، قم:جامعه مدرسين، چ دوم، ج 2، ص 227؛ مجلسي، پيشين، ج 8 ص 374؛ شيخ صدوق، خصال، قم: جامعه مدرسين، 1403ق، ج2، ص652.
[6] . مجلسي، پيشين، ج 25، ص 25.
( اندیشه قم )