پرسش :
مسأله تاريخي چيست؟ و ملاك يك مسأله تاريخي چه مسائلي است؟
پاسخ :
قبل از ورود به بحث يك تقسيمبندي شفاف از تاريخ را كه ديدگاههاي متفاوت و گاه مناقضي را فراهم ساخته و منجر به خروج تاريخ از يگانگي و وحدت نظر شده بيان ميكنيم و در خلال بحث به سؤال مورد نظر ميپردازيم.
اولاً اينكه تاريخ را سه گونه ميتوان تعريف كرد.
تعريف تاريخ: 1 . تاريخ نقلي(روايي): الف) شبه اسطورهاي (مبتني بر تخيل) ب) واقعي(وقايع نگارانه)
2 . تاريخ نقدي و تحليلي (علم تاريخ يا تاريخ علمي).
3 . فلسفه تاريخ: الف) فلسفه نظري تاريخ. ب) فلسفه علم تاريخ.[1]
و چون در سؤال به تاريخ، بدون قيد تصريح شده است بنابراين ما به تاريخ نقلي ميپردازيم و اندكي نيز به موارد ديگر اشاره ميكنيم.
1 . تاريخ نقلي: يعني علم به وقايع و حوادث و اوضاع و احوال انسانها در گذشته در مقابل اوضاع و احوالي كه در زمان حال وجود دارد. وقتي يك واقعهاي رخ ميدهد و در مورد آن قضاوت ميشود اين حادثه و جريان روز است. اما همين كه زمانش منقضي شد و به گذشته تعلّق يافت جزء تاريخ ميگردد. پس تاريخ در اين مرحله يعني علم به وقايع و حوادث سپري شده و اوضاع و احوال گذشتگان.[2]
پس واقعهاي كه به گذشته تعلق داشته و نيز جزئي بوده و علم به «بودنها» باشد نه به «شدنها» را «تاريخ نقلي» گويند و مسأله تاريخي در اين مورد از تعريف تاريخ، همان رويدادها، وقايع و حوادث ميباشند كه آن هم خود به دو صورت ميباشد.
الف) شبه اسطورهاي: و محدودة آن از آفرينش انسان تا دو قرن قبل از مسيحيت (دوران پيش از تاريخ) و ملاك و شاخصه اين دوره از حيات بشر، ناتواني عقل و انديشه در تتبّع و شناخت صحيح و واقعي از امور پيرامون و عدم تأمل دربارة زمان كه آن هم توأم با اضطراب و ترس دائمي بوده است.
ب) واقعگرايانه: سرگذشت واقعي انسان آنگونه كه زيسته است نه آنگونه كه ميبايد ميزيست و نقل يك واقعه، به دور از مقدمه و مؤخّره و صحت و سقم قضايا.
اينجا ملاك، مورّخ و سليقه و تطميع و تعهد اوست كه به گزينش حوادث از لابهلاي كليّت رويدادها واقعي دست ميزند و هموست كه گاهي در پردازش وقايع به خطا رفته و به دليل دنبال نكردن عليّت امور و مبالغه در توصيف قضايا گاه به نگارش تواريخ ناصحيح و يا متملقانه دست مييازد و نمونة بارز اينگونه مورخان، كاتبان دربار سلاطين و امپراطورانند كه ميكوشند ولي نعمتان خود را تعريف و تمجيد كنند و دوران عصر خويش را دوران زرّين و طلايي جلوه دهند. اما مورخ واقعبين و دور از هر قيد و بند و تعلق ميخواهد با شناخت و معرفت و تفقّه در احوال گذشتگان و وقايع روزگارشان راه روشنتر و مطلوبتري را در زندگي پيگيرد. آدمي براي نخستين بار در چهرة تاريخ ميبيند: 1 . كيست 2 . از كجاست 3 . و براي چه در تكاپوست.
تا اينجا بحث در حيطه سؤال مدنظر بود و حال به طور گذرا تقسيمات ديگر تاريخ را بررسي ميكنيم.
2 . تاريخ علمي: برخي اين تعريف را قبول ندارند و تاريخ را طبق اين تعريف در حيطه علوم نميپندارند. ولي وجود دو ملاك در تعريف علمي تاريخ مُهر صحت و تأييد بر آن ميزند و آن دو ملاك يكي رابطه علت و معلولي ميان پديدهها و ديگري وجود ملاك و معيار براي تشخيص خطا از صواب (درست و نادرست) در بين پديدههاست.
در اينجا هرچند اين نوع تاريخ همچون تاريخ نقلي به گذشته تعلق دارد ولي برخلاف آن، تاريخ علمي تاريخ كلّي است نه جزئي.
3 . فلسفه تاريخ، كه خود دو شاخه داشت: الف) فلسفه نظري تاريخ بيشتر در حول محور سه سؤال اساسي ميچرخد. 1 . تاريخ به كجا ميرود. (هدف) 2 . چگونه ميرود (مكانيسم حركت و محرك) 3 . از چه راهي ميرود (مسير و منازل برجستة حركت).
و بيشتر انديشمندان بنا به انديشه خود به اين سؤالات جواب دادهاند.[3]
ب) فلسفه علم تاريخ: در اين نوع تعريف هم مسائلي وجود دارد كه عبارتند از: تكرار و عدم تكرار در تاريخ ـ قانونمندي و عدم قانونمندي در تاريخ ـ جبر و عدم جبر در تاريخ ـ پيشبيني و عدم پيشبيني در تاريخ ـ تأثير و عدم تأثير قهرمان در تاريخ ـ و مسائل ديگري كه بُن مايه اصلي فلسفه علم تاريخ را ميسازنند و باز نظريهپردازان در اين جا هم بنا به طرز فكر خود با ارائه دليل به قبول يك بعد از اين مسائل و بر بطلان بُعد ديگر آن صحّه ميگذارند.
در آخر بايد يادآور شدكه بيان اين مسائل در اين بحث مؤيد اين امر نيست كه مسائل تاريخ محدود به آنچه ذكر شد ميباشد بلكه چه بسا يك انديشمند تاريخي مسائلي غير از آنچه گفته شد را ارائه كند و اين خود دليل محكمي است بر پويايي تاريخ كه در حد و حصر نميگنجد و ميتوان در اعماق اين اقيانوس كران ناپيداي تاريخ به مسائل و مواردي دست يافت كه آينده بشري را تحت تأثير قرار دهد و نقطه عطفي در افق فرداي زندگي انساني باشد.
براي مطالعه بيشتر به كتاب فلسفه تاريخ شهيد مطهري و تاريخ در ترازو دكتر عبدالحسين زرين كوب و كتب تاريخي مربوط به بحث مراجعه كنيد.
امام خميني:
تاريخ معلم انسانهاست
چه بسيار است درس عبرتها در تاريخ و چه كم است پندگيرنده از عبرتها
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . براي آگاهي بيشتر مراجعه شود به تاريخ و فلسفه تاريخي دكتر هروي.
[2] . شهيد مطهري، جامعه و تاريخ، (جلد پنجم، مقدمهاي بر جهانبيني اسلامي) چاپ ششم، انتشارات صدرا، ص70.
[3] . براي مطالعه بيشتر مراجعه شود به تاريخ و فلسفه تاريخي دكتر هروي.
قبل از ورود به بحث يك تقسيمبندي شفاف از تاريخ را كه ديدگاههاي متفاوت و گاه مناقضي را فراهم ساخته و منجر به خروج تاريخ از يگانگي و وحدت نظر شده بيان ميكنيم و در خلال بحث به سؤال مورد نظر ميپردازيم.
اولاً اينكه تاريخ را سه گونه ميتوان تعريف كرد.
تعريف تاريخ: 1 . تاريخ نقلي(روايي): الف) شبه اسطورهاي (مبتني بر تخيل) ب) واقعي(وقايع نگارانه)
2 . تاريخ نقدي و تحليلي (علم تاريخ يا تاريخ علمي).
3 . فلسفه تاريخ: الف) فلسفه نظري تاريخ. ب) فلسفه علم تاريخ.[1]
و چون در سؤال به تاريخ، بدون قيد تصريح شده است بنابراين ما به تاريخ نقلي ميپردازيم و اندكي نيز به موارد ديگر اشاره ميكنيم.
1 . تاريخ نقلي: يعني علم به وقايع و حوادث و اوضاع و احوال انسانها در گذشته در مقابل اوضاع و احوالي كه در زمان حال وجود دارد. وقتي يك واقعهاي رخ ميدهد و در مورد آن قضاوت ميشود اين حادثه و جريان روز است. اما همين كه زمانش منقضي شد و به گذشته تعلّق يافت جزء تاريخ ميگردد. پس تاريخ در اين مرحله يعني علم به وقايع و حوادث سپري شده و اوضاع و احوال گذشتگان.[2]
پس واقعهاي كه به گذشته تعلق داشته و نيز جزئي بوده و علم به «بودنها» باشد نه به «شدنها» را «تاريخ نقلي» گويند و مسأله تاريخي در اين مورد از تعريف تاريخ، همان رويدادها، وقايع و حوادث ميباشند كه آن هم خود به دو صورت ميباشد.
الف) شبه اسطورهاي: و محدودة آن از آفرينش انسان تا دو قرن قبل از مسيحيت (دوران پيش از تاريخ) و ملاك و شاخصه اين دوره از حيات بشر، ناتواني عقل و انديشه در تتبّع و شناخت صحيح و واقعي از امور پيرامون و عدم تأمل دربارة زمان كه آن هم توأم با اضطراب و ترس دائمي بوده است.
ب) واقعگرايانه: سرگذشت واقعي انسان آنگونه كه زيسته است نه آنگونه كه ميبايد ميزيست و نقل يك واقعه، به دور از مقدمه و مؤخّره و صحت و سقم قضايا.
اينجا ملاك، مورّخ و سليقه و تطميع و تعهد اوست كه به گزينش حوادث از لابهلاي كليّت رويدادها واقعي دست ميزند و هموست كه گاهي در پردازش وقايع به خطا رفته و به دليل دنبال نكردن عليّت امور و مبالغه در توصيف قضايا گاه به نگارش تواريخ ناصحيح و يا متملقانه دست مييازد و نمونة بارز اينگونه مورخان، كاتبان دربار سلاطين و امپراطورانند كه ميكوشند ولي نعمتان خود را تعريف و تمجيد كنند و دوران عصر خويش را دوران زرّين و طلايي جلوه دهند. اما مورخ واقعبين و دور از هر قيد و بند و تعلق ميخواهد با شناخت و معرفت و تفقّه در احوال گذشتگان و وقايع روزگارشان راه روشنتر و مطلوبتري را در زندگي پيگيرد. آدمي براي نخستين بار در چهرة تاريخ ميبيند: 1 . كيست 2 . از كجاست 3 . و براي چه در تكاپوست.
تا اينجا بحث در حيطه سؤال مدنظر بود و حال به طور گذرا تقسيمات ديگر تاريخ را بررسي ميكنيم.
2 . تاريخ علمي: برخي اين تعريف را قبول ندارند و تاريخ را طبق اين تعريف در حيطه علوم نميپندارند. ولي وجود دو ملاك در تعريف علمي تاريخ مُهر صحت و تأييد بر آن ميزند و آن دو ملاك يكي رابطه علت و معلولي ميان پديدهها و ديگري وجود ملاك و معيار براي تشخيص خطا از صواب (درست و نادرست) در بين پديدههاست.
در اينجا هرچند اين نوع تاريخ همچون تاريخ نقلي به گذشته تعلق دارد ولي برخلاف آن، تاريخ علمي تاريخ كلّي است نه جزئي.
3 . فلسفه تاريخ، كه خود دو شاخه داشت: الف) فلسفه نظري تاريخ بيشتر در حول محور سه سؤال اساسي ميچرخد. 1 . تاريخ به كجا ميرود. (هدف) 2 . چگونه ميرود (مكانيسم حركت و محرك) 3 . از چه راهي ميرود (مسير و منازل برجستة حركت).
و بيشتر انديشمندان بنا به انديشه خود به اين سؤالات جواب دادهاند.[3]
ب) فلسفه علم تاريخ: در اين نوع تعريف هم مسائلي وجود دارد كه عبارتند از: تكرار و عدم تكرار در تاريخ ـ قانونمندي و عدم قانونمندي در تاريخ ـ جبر و عدم جبر در تاريخ ـ پيشبيني و عدم پيشبيني در تاريخ ـ تأثير و عدم تأثير قهرمان در تاريخ ـ و مسائل ديگري كه بُن مايه اصلي فلسفه علم تاريخ را ميسازنند و باز نظريهپردازان در اين جا هم بنا به طرز فكر خود با ارائه دليل به قبول يك بعد از اين مسائل و بر بطلان بُعد ديگر آن صحّه ميگذارند.
در آخر بايد يادآور شدكه بيان اين مسائل در اين بحث مؤيد اين امر نيست كه مسائل تاريخ محدود به آنچه ذكر شد ميباشد بلكه چه بسا يك انديشمند تاريخي مسائلي غير از آنچه گفته شد را ارائه كند و اين خود دليل محكمي است بر پويايي تاريخ كه در حد و حصر نميگنجد و ميتوان در اعماق اين اقيانوس كران ناپيداي تاريخ به مسائل و مواردي دست يافت كه آينده بشري را تحت تأثير قرار دهد و نقطه عطفي در افق فرداي زندگي انساني باشد.
براي مطالعه بيشتر به كتاب فلسفه تاريخ شهيد مطهري و تاريخ در ترازو دكتر عبدالحسين زرين كوب و كتب تاريخي مربوط به بحث مراجعه كنيد.
امام خميني:
تاريخ معلم انسانهاست
چه بسيار است درس عبرتها در تاريخ و چه كم است پندگيرنده از عبرتها
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . براي آگاهي بيشتر مراجعه شود به تاريخ و فلسفه تاريخي دكتر هروي.
[2] . شهيد مطهري، جامعه و تاريخ، (جلد پنجم، مقدمهاي بر جهانبيني اسلامي) چاپ ششم، انتشارات صدرا، ص70.
[3] . براي مطالعه بيشتر مراجعه شود به تاريخ و فلسفه تاريخي دكتر هروي.