پرسش :
آيا اين كه بعد از مرگ عمر، حضرت علي شوراي خلافت شركت كردند و هيچ گونه اشاره اي به تعيين خود بر خلافت بعد از پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ ننمودند، بيانگر عدم اعتقاد ايشان به امامت منصوص نيست؟
پاسخ :
ايشان به منصوص بودن امامت تصريح نموده و بر آن احتجاج كردهاند، از جمله بزرگاني چون، ابن ابيالحديد، ابن اثير، ابن حجر عسقلاني، ابن كثير، ابن جرير طبري، احمد بن حنبل[1] و ... نقل ميكنند كه در رحبه، يكي از محلههاي كوفه، براي اثبات خلافت و امامت خود به نص صريح پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ در غدير احتجاج كردند و فرمودند هر كس در مورد من از زبان پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ شنيده كه فرمودند: «من كنت مولاه فعلي مولاه» بلند شود و شهادت دهد در آن حال بيست و چهار نفر از بزرگان به اين مطلب شهادت دادند.
بنابراين چون شركت آن حضرت در شورا دلايل ديگري داشت كه به بعضي از آنها اشاره ميشود:
1ـ شركت در شورا، حق علي ـ عليه السلام ـ بود و براي احقاق حق خود لازم بود در آن شركت كند و اگر آن حضرت در شورا شركت نميكرد، نميتوانست در مقابل آنان به روايات صريح و نشان دهندة امامت خود و مناقب وجوديش احتجاج كند. بنابراين اگر حضور در شورا، هدفي جز اين را در پي نداشت همين دليل براي ضرورت شركت كفايت ميكرد.
2ـ اگر علي ـ عليه السّلام ـ در شورا شركت نميكرد، به معناي سلب صلاحيت از خود، تفسير ميشد.
3ـ عامل ديگر، همان عامل وادار كننده به اظهار بيعت با دوخليفه قبلي و پذيرفتن خلافت آن دو بود[2]. شخصي به نام «محمدبن عرفه» ميگويد از امام رضا ـ عليه السلام ـ پرسيدم كه چرا ولايتعهدي را تحمل كردي؟! امام فرمودند: «به همان علتي كه سبب شد جدم اميرالمؤمنين، در شوراي خليفه دوم وارد شود[3]». يعني چنانكه علي ـ عليه السلام ـ از روي ناگزيري وارد شورا شد من نيز ناگزير بودم.
4 ـ علي ـ عليه السلام ـ در خطبة شقشقيه، به رعايت وحدت با اعضاي شورا اشاره ميكند، اما در عين حال از نابرابري ساير اعضاء شورا با خودش، به شدت شكوه مينمايد. «... فَصَغا رَجُلٌ مِنْهُم لِضِغْنِهِ، وَ مالَ الآخَرُ لِصِهرِهِ، مَعَ هَنٍ وَ هن» پس يكي از آنها به خاطر كينه از من روي گرداند و ديگري به خاطر قرابتي كه با عثمان داشت.
5 ـ عامل بعدي را آن حضرت، وقتي كه ابن عباس پرسيد يا علي چرا در شورا رفتي و شركت كردي؟ بيان فرمودند: چون عمر گفته بود كه پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ فرموده «الامامة و النبوة لا تجتمع في بيت واحد» اگر به تصور او من لايق اين كار نبودم چرا مرا دعوت كرد از اينرو رفتم تا خلاف سخن او آشكار گردد[4].
از سوي ديگر آن حضرت بنا به نقل محدثين و مورخين معتبر شيعه و سني در آن شورا نيز از خلافت و حقانيت خود كاملاً دفاع كردند. چنان كه از طرق مختلف و به طور تواتر از «عامر ابن وائله» نقل ميكنند كه ميگويد: در روز شورا من دربان بودم و شنيدم كه علي ـ عليه السلام ـ اين طور احتجاج ميكرد: شما را به خدا سوگند، آيا در ميان شما كسي هست كه پيش از من به وحدانيت خدا ايمان آورده باشد؟ همه گفتند: نه، آيا در ميان شما كسي هست كه برادري چون جعفر طيار و عمويي چون حمزه و همسري چون فاطمه و دو فرزندي مانند حسن و حسين داشته باشد؟ همگي گفتند: نه. تا رسيد به اينجا كه آيا در ميان شما جز من كسي هست كه رسول خدا درباره او فرموده باشد «من كنت مولاه فعلي مولاه» گفتند: نه...[5].
ابن ابيالحديد اضافه بر روايتي كه متضمن فضايل و خصايص علي ـ عليه السلام ـ و احتجاج آن حضرت به آنها در روز شورا است ميگويد: وقتي حاضرين با عثمان بيعت نمودند و علي ـ عليه السلام ـ از بيعت خودداري كرد چنين گفت: «براي ما حقي است كه اگر به ما داده شود آن را ميگيريم و اگر منع شود با سختيها ميسازيم...[6]»
معرفي منابع، جهت مطالعه بيشتر:
1ـ فروغ ولايت، آيت الله جعفر سبحاني.
2ـ تاريخ ولايت در نيم قرن اول، حسين ذاكر خطير.
3ـ كشف المحجه، سيد بن طاووس.
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، بيروت، ج1، ص362 ـ ابن اثير، اسدالغابه، بيروت، دارالشعب، ج3، ص307 ـ ابن حجر عسقلاني، لاصابه، ج2، ص408 ـ ابن كثير، البداية و النهايه، بيروت، منشورات مكتبة المعارف، ج5، ص210.
[2] . سيد مرتضي، تنزيه الانبياء، ترجمه رحيمي، مشهد، قدس رضوي، ص231.
[3] . عبون الاخبار الرضا، ج2، ص140.
[4] . كامل بهايي، ج2، ص113.
[5] . مناقب خوارزمي، ص217 ـ ابن عبدالله الاستيعاب، ج3، ص35 ـ طبري، تفسير، ج 3، ص 418.
[6] . ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، ج 2، ص 61.
ايشان به منصوص بودن امامت تصريح نموده و بر آن احتجاج كردهاند، از جمله بزرگاني چون، ابن ابيالحديد، ابن اثير، ابن حجر عسقلاني، ابن كثير، ابن جرير طبري، احمد بن حنبل[1] و ... نقل ميكنند كه در رحبه، يكي از محلههاي كوفه، براي اثبات خلافت و امامت خود به نص صريح پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ در غدير احتجاج كردند و فرمودند هر كس در مورد من از زبان پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ شنيده كه فرمودند: «من كنت مولاه فعلي مولاه» بلند شود و شهادت دهد در آن حال بيست و چهار نفر از بزرگان به اين مطلب شهادت دادند.
بنابراين چون شركت آن حضرت در شورا دلايل ديگري داشت كه به بعضي از آنها اشاره ميشود:
1ـ شركت در شورا، حق علي ـ عليه السلام ـ بود و براي احقاق حق خود لازم بود در آن شركت كند و اگر آن حضرت در شورا شركت نميكرد، نميتوانست در مقابل آنان به روايات صريح و نشان دهندة امامت خود و مناقب وجوديش احتجاج كند. بنابراين اگر حضور در شورا، هدفي جز اين را در پي نداشت همين دليل براي ضرورت شركت كفايت ميكرد.
2ـ اگر علي ـ عليه السّلام ـ در شورا شركت نميكرد، به معناي سلب صلاحيت از خود، تفسير ميشد.
3ـ عامل ديگر، همان عامل وادار كننده به اظهار بيعت با دوخليفه قبلي و پذيرفتن خلافت آن دو بود[2]. شخصي به نام «محمدبن عرفه» ميگويد از امام رضا ـ عليه السلام ـ پرسيدم كه چرا ولايتعهدي را تحمل كردي؟! امام فرمودند: «به همان علتي كه سبب شد جدم اميرالمؤمنين، در شوراي خليفه دوم وارد شود[3]». يعني چنانكه علي ـ عليه السلام ـ از روي ناگزيري وارد شورا شد من نيز ناگزير بودم.
4 ـ علي ـ عليه السلام ـ در خطبة شقشقيه، به رعايت وحدت با اعضاي شورا اشاره ميكند، اما در عين حال از نابرابري ساير اعضاء شورا با خودش، به شدت شكوه مينمايد. «... فَصَغا رَجُلٌ مِنْهُم لِضِغْنِهِ، وَ مالَ الآخَرُ لِصِهرِهِ، مَعَ هَنٍ وَ هن» پس يكي از آنها به خاطر كينه از من روي گرداند و ديگري به خاطر قرابتي كه با عثمان داشت.
5 ـ عامل بعدي را آن حضرت، وقتي كه ابن عباس پرسيد يا علي چرا در شورا رفتي و شركت كردي؟ بيان فرمودند: چون عمر گفته بود كه پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ فرموده «الامامة و النبوة لا تجتمع في بيت واحد» اگر به تصور او من لايق اين كار نبودم چرا مرا دعوت كرد از اينرو رفتم تا خلاف سخن او آشكار گردد[4].
از سوي ديگر آن حضرت بنا به نقل محدثين و مورخين معتبر شيعه و سني در آن شورا نيز از خلافت و حقانيت خود كاملاً دفاع كردند. چنان كه از طرق مختلف و به طور تواتر از «عامر ابن وائله» نقل ميكنند كه ميگويد: در روز شورا من دربان بودم و شنيدم كه علي ـ عليه السلام ـ اين طور احتجاج ميكرد: شما را به خدا سوگند، آيا در ميان شما كسي هست كه پيش از من به وحدانيت خدا ايمان آورده باشد؟ همه گفتند: نه، آيا در ميان شما كسي هست كه برادري چون جعفر طيار و عمويي چون حمزه و همسري چون فاطمه و دو فرزندي مانند حسن و حسين داشته باشد؟ همگي گفتند: نه. تا رسيد به اينجا كه آيا در ميان شما جز من كسي هست كه رسول خدا درباره او فرموده باشد «من كنت مولاه فعلي مولاه» گفتند: نه...[5].
ابن ابيالحديد اضافه بر روايتي كه متضمن فضايل و خصايص علي ـ عليه السلام ـ و احتجاج آن حضرت به آنها در روز شورا است ميگويد: وقتي حاضرين با عثمان بيعت نمودند و علي ـ عليه السلام ـ از بيعت خودداري كرد چنين گفت: «براي ما حقي است كه اگر به ما داده شود آن را ميگيريم و اگر منع شود با سختيها ميسازيم...[6]»
معرفي منابع، جهت مطالعه بيشتر:
1ـ فروغ ولايت، آيت الله جعفر سبحاني.
2ـ تاريخ ولايت در نيم قرن اول، حسين ذاكر خطير.
3ـ كشف المحجه، سيد بن طاووس.
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، بيروت، ج1، ص362 ـ ابن اثير، اسدالغابه، بيروت، دارالشعب، ج3، ص307 ـ ابن حجر عسقلاني، لاصابه، ج2، ص408 ـ ابن كثير، البداية و النهايه، بيروت، منشورات مكتبة المعارف، ج5، ص210.
[2] . سيد مرتضي، تنزيه الانبياء، ترجمه رحيمي، مشهد، قدس رضوي، ص231.
[3] . عبون الاخبار الرضا، ج2، ص140.
[4] . كامل بهايي، ج2، ص113.
[5] . مناقب خوارزمي، ص217 ـ ابن عبدالله الاستيعاب، ج3، ص35 ـ طبري، تفسير، ج 3، ص 418.
[6] . ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، ج 2، ص 61.