چهارشنبه، 25 اسفند 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما

پرسش :

چگونه از ائمه ـ عليهم السلام ـ براي بهتر زندگي كردن الگو بگيريم؟


پاسخ :
ائمه اطهار ـ عليهم السلام ـ در زندگي خود اصولي را مد نظر داشتند كه آن ما اصول را متذكر مي شويم:
1. اصل حفظ حدود الله: حضرت علي ـ عليه السلام ـ مي فرمايند[1]: اگر شب را بر خارهاي سعدان بيدار به سر برم و يا در غلها و زنجيرها بسته و كشيده شوم برايم محبوبتر است از اين كه خداوند و رسولش را در قيامت در حالي ملاقات كنم كه به بعضي از بندگان ستم كرده و چيزي از اموال دنيا را غصب نموده باشم. چگونه به كسي ستم روا دارم آن هم براي جسمي كه تاروپودش به سرعت سوي كهنگي پيش مي رود و مدتهاي طولاني در ميان خاكها مي ماند. امام حسين ـ عليه السلام ـ گويد[2]: از پدرم از سيره رسول خدا ـ صلي الله عليه وآله ـ در خارج از منزل پرسيدم كه چگونه بود، فرمود: ... درباره حق كوتاهي نداشت و از آن تجاوز نمي كرد.
2. اصل كيفيت استخدام وسيله: ائمه اطهار ـ عليهم السلام ـ در تمام طول زندگي پر بركتشان هيچ گاه از اجراي اين اصل غفلت نورزيدند حضرت علي ـ عليه السلام ـ مي فرمايد[3]: پس مرا نيافريده اند كه خوردن خوراكهاي گوارا سرگرمم سازد. مانند چارپاي بسته كه به علف پردازد. در اسلام همانگونه كه هدف ها مقدس هستند و انسان بايد در انتخاب اهدافش رعايت اصول را بكند. در استخدام وسيله اي براي رسيدن به آن هدفها نيز بايد رعايت اصول مد نظر داشته باشد.
3. اصل ميانه روي: امام علي ـ عليه السلام ـ درباره پيامبر مي فرمايد[4] سيره آن حضرت ميانه روي بود. متأسفانه انسانها و بسياري از جوامع فاقد اين اصل در حيات خود بوده لذا يا به دامن افراط افتاده و يا در دام تفريط غلطيده اند و از مسير صحيح و طريق كمال و هدايت خارج شده اند.
4. اصل زهد: امام صادق ـ عليه السلام ـ مي فرمايد[5]: زهد كليد درب جهان آخرت و كليد خلاص شدن از آتش جهنم است.
5. اصل ساده زيستي: امام صادق ـ عليه السلام ـ مي فرمايد[6]: به درستي كه اهل تقوا كم خرج ترين مردم دنيا و پركار ترين آنها هستند. امام علي ـ عليه السلام ـ از توصيف خباب بن ارت مي فرمايد[7]: خداوند خباب بن ارت را رحمت كند كه او از روي دليل اسلام آورد و از روي اطاعت خدا هجرت كرد و به زندگي ساده قناعت نمود و از خدا خشنود و در تمام دوران زندگي مجاهد بود.
6. اصل تفكر و تدبر: امام حسن ـ عليه السلام ـ مي فرمايد[8]: كه از هند بن ابي هاله خواستم كه پيامبر را برايم توصيف كند گفت: رسول خدا ـ صلي الله عليه وآله ـ با غصه ها قرين و دائما متفكر بود تفكر كليد روشنايي ها و مبدأ كسب بصيرت و دام علم و وسيله كسب معارف و حقايق است[9].
7. اصل استقلال: استقلال يعني ايستادگي بر پاي خويش و استواري به وجود خدا بدون وابستگي به غير. فضل بن ابي قره گويد[10]: به مزرعه امام صادق ـ عليه السلام ـ رفتيم و او در حال كاركردن بود. گفتيم فدايت شوم اجازه بدهيد ما برايت كار كنيم، فرمود: خير بگذاريد خودم كار كنم زيرا دوست دارم خداوند مرا ببيند كه به دست خود كار مي كنم و در جستجوي حلال با رنج و كوشش خود هستم.
8. اصل عزت: عزت به معناي آن حالت است كه نمي گذارد انسان مغلوب گردد و شكست بخورد.
9. اصل عدم تكلف: ائمه اطهار ـ عليهم السلام ـ ظاهر و باطن آنها يكي بود. خود را به آن چه كه بودند مي نمودند. امري را خلاف واقع نشان نمي دادند[11] و در هيچ موردي ظاهرسازي نمي كردند.
10. اصل نظم و انضباط: امام حسين ـ عليه السلام ـ مي فرمايد[12]: از پدرم از وضع داخلي پيامبر سؤال كردم فرمود: چون به منزل مي رفت اوقات خويش را به سه جزء تقسيم مي كرد، قسمتي براي عبادت. قسمتي براي اهل بيت و قسمتي را براي خود اختصاص مي داد.
11. اصل صبر و استقامت: صبر به معناي صيقل روح است و انساني كه استقامت مي ورزد به ميزان صبرش روحش صيقل مي خورد. و در او زمينه ترقي به كمالات و مقامات عاليه فراهم مي شود.
12. اصل رفق و مدارا: پروردگارم مرا به مدارا با مردم امر كرد آن سان كه مرا به انجام واجبات امر كرد. در سيره عملي ائمه ـ عليهم السلام ـ پر است از اين اصل كه آن ها نسبت به پيروان خود انجام مي دادند[13].
13. اصل تكريم: سيره ائمه اطهار ـ عليهم السلام ـ در برخورد با انسانها اين بود كه آن ها كريم بودند و در برخوردهايشان كريمانه، آنها صاحب كرامت بودند و اصل تكريم مردم؛ انسان تا كرامت نداشته باشد نمي تواند تكريم كند.
14. اصل عدم سازش: يعني همرنگ جماعت نشدن و پيرو و همراه جريانها نبودن و تن به باطل ندادن، اين اصل در سيره عملي ائمه اطهار ـ عليهم السلام ـ بسيار تأكيد شده است.
15. اصل عدم استرحام: استرحام يعني طلبيدن، خود را خرد كردن، زاري كردن در پيش مخلوق. و اين به اين معني نيست كه انسانها بي نياز از يكديگرند و كسي به كسي حاجتي ندارد بلكه به اين معنا است كه در مناسبات اجتماعي و در برخوردها عزت انسانها حفظ و تن به استرحام ندهند[14].
16. اصل عدم انظلام: يعني زير بار ستم نرفتن هرگز ائمه اطهار ـ عليهم السلام ـ تن به ظلم نداده اند و اين امر به روشني در سراسر حيات آ نها مشاهده مي شود.
17. اصل عدالت اجتماعي: انسان تشنه عدالت است و فطرت او خواهان آن و وجودش آشنا به آن است. امام صادق ـ عليه السلام ـ مي فرمايد: عدالت شيرين تر از آبي است كه به لب تشنه رسد، امام علي ـ عليه السلام ـ نمونه كامل عدالت بود[15].
18. اصل شورا: رسول خدا (ص) و ائمه هدي (ع) با وجود آنكه معصوم بودند و نيازي به مشورت نداشتند با اين حال مشورت مي كردند[16].
19. اصل اهتمام براي مستضعفان: اهتمام ائمه ـ عليهم السلام ـ براي مستضعفان است يعني با آن ها بودن و ايستادن در جبهه ايشان فقط كرامت آنها و تلاش براي زدودن محروميت ها و سير دادن آن ها به عزت حقيقي شان.
20. اصل مقابله با مستكبران: سيره ائمه اطهار ـ عليهم السلام ـ مقابله با هرگونه تكبر و برتري جويي است. برخورد ائمه ـ عليهم السلام ـ با ستمگران زمان خود نمونه مقابله آنها با ستمگران است.
21. اصل مساوات: مردم چون دانه هاي شانه مساويند[17]، امير مؤمنان بر موضع تقسيم بيت المال به مساوات ايستاد و آن مخالفت ها به همين سبب بود. [18]
22. اصل اخوت: در واقع مؤمنان برادر يكديگرند پس ميان برادرانتان اصلاح كنيد[19]. عقد اخوت حضرت ـ علي ـ عليه السلام ـ با پيامبر ـ صلي الله عليه وآله ـ پس از ورود به مدينه[20].
23. اصل تعاون و مواسات: امام حسن[21] ـ عليه السلام ـ در سيره و روش شبيه ترين مردم به پيامبر بود سه بار در زندگي هر چه داشت حتي كفش و پاي افزار خود را به دو نيم تقسيم كرد و نيمي از آن را در راه خدا بخشيد.
24. اصل برپاداشتن حق و عدل: ابن عباس گويد: در ذي قار بر امام علي ـ عليه السلام ـ وارد شدم آن حضرت مشغول پينه زدن كفش خود بود چون مرا ديد فرمود قيمت اين كفش چند است؟ من گفتم بهايي ندارد. حضرت فرمودند به خدا سوگند اين كفش من محبوبتر است از حكومت بر شما مگر آنكه حقي را به پا دارم يا باطلي را دفع كنم[22].
25. اصل نصيحت و انتقاد: ائمه اطهار ـ عليهم السلام ـ هميشه ياران خود را نصيحت مي كردند.
و اصول ديگري مثل توجيه الامور، پاي بندي به عهد و پيمان، توكل بر خدا در كارها، شرح صدر، رحمت و محبت، انضباط و جديت، رابطه با خدا و جلوگيري از سوء استفاده اطرافيان و وابستگان و...، که در اين نوشتار تنها به بخشي از اين اصول اشاره شد.
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . نهج البلاغه، كلام 224.
[2] . طبقات كبري، ابن سور، ج 1، ص 424.
[3] . نهج البلاغه، نامه 45.
[4] . نهج البلاغه: خطبه 94.
[5] . غررالحكم، ج 1، ص 29.
[6] . تحف العقول، ص 282.
[7] . تاريخ طبري، ج 4، ص 44 و 45.
[8] . طبقات الكبري، اين سعد، ج 1، ص 424.
[9] . تاريخ دول و ملل اسلامي، ترجمه دكتر هادي جزايري بنگاه نشر كتاب، ص 54.
[10] . وسايل الشيعه، ج 12، ص 24.
[11] . البيان و التبين، ج 2، ص 13.
[12] . اناب الاشراف، ج 1، ص 388.
[13] . كافي دار الكتاب الاسلاميه، 1388، ج 2، ص 117.
[14] . مستدرك الوسائل، ج 7، ص 230.
[15] . عدل الهي، انتشارات حكمت، 1375، ص 38.
[16] . بحار الانوار، ج 10، ص 416.
[17] . تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 100.
[18] . شرح نهج البلاغه، ابن ابي حديد، ج 7، ص 27.
[19] . سوره حجرات، آيه 10.
[20] . سيره ابن هشام، ج 2، ص 124.
[21] . اناب الاشراف، بلاذري، ج2، ص 9.
[22] . نهج البلاغه، خطبه 33.


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.