پرسش :
تعريف و كاربرد اصطلاحات زير در معارف اسلامي را تبيين نماييد؛ ايدئولوژي، استراتژيك، امپرياليسم، سوسياليسم، دمكراتيك، فاشيسم، رئاليسم، ساديسم، صهيونيسم، و واژةايسم در لغت و اصطلاح.
پاسخ :
قبل از پاسخ ذع©ر اين نكته لازم است كه مكاتب فكري كه در اين سؤال به برخي از آنها اشاره شد و مانند آن برگرفته از فرهنگ غرب و برخاسته از مباني فكري و اعتقادي آن است كه اساساً ناتواني مكاتب ساخته و پرداختة انديشه و افكار نارساي بشري در هدايت انسانها به سوي سرمنزل سعادت و كمال حقيقي بر هيچ كس پوشيده نيست. دكتر الكسيس كارل فيزيولوژيست فرانسوي در اين باره ميگويد: «انسان متجدّد براي ماده اولويت قايل شد و معنويت را در برابر اقتصاد قرباني كرد. ما امروز در جاده زمان به تصادف ترقيات تكنولوژي بدون آن كه به احتياجات اصلي و جان خود توجه كنيم پيش ميرويم، اگر انسان را فقط به فعاليت اقتصادي منحصر كنيم، مانند آن است كه قسمت بزرگي را از او بريدهايم، بنابراين ليبراليسم و ماركسيسم هر دو تمايلات اصيل طبيعي انسان را پايمال كردهاند».[1] بنابراين در مطالعه چنين مكاتبي بايد به اين باور رسيد كه تنها ديني كه ميتواند براي انسانها برنامه زندگي سعادت بخش باشد دين اسلام است چرا كه اسلام براي تمام ابعاد زندگي بشر و تمام نيازهاي مادي و معنوي او برنامه دارد و اين برنامه توسط كسي تدوين شده كه تمام راههاي سعادت و شقاوت و نيازهاي بشر را ميداند و بر آنها محيط است و نيازي او را به كجراهه نمايي نميكشاند.
ايسم (ism): ايسم در لغت به معناي اصالت، اصول و رويه[2] است و در اصطلاح اين پسوند به معناي طرفداري از يك مكتب فكري است، به پيروان يك مكتب خاص اين عنوان اطلاق ميشود. به عنوان نمونه ليبرال به معناي آزادانديش، آزادي خواه است. ليبراليسم به طرفداران اين مكتب گفته ميشود كه عمدهترين هدفشان فراهم آوردن آزادي هر چه بيشتر براي فرد است.
پلورال به معناي گرايش به كثرت است. پلوراليسم به معناي پيروان كثرت گرايي در حوزههاي مختلف اجتماعي، سياسي، فرهنگي، اخلاقي، معرفتي و ديني است.
ايدئولوژي: ايدئولوژي از زبان فرانسه و مركب از idee به معناي تصور و انديشه + logie به معناي شناخت است. ايدئولوژي عبارت است از فلسفة سياسي و اجتماعي و... كه در آن توجه به عمل به اندازة نظر و آگاه بيش از آن اهميت دارد. ايدئولوژي سيستمي از انديشهها (ايدهها) است كه هم ميخواهد جهان را توضيح دهد،هم دگرگون كند. به عبارت ديگر هر ايدئولوژي طرحي آرماني از جامعه دارد كه پديد آوردن آن را از هواداران خود خواستار است.[3]
واژههاي جهان بيني و ايدئولوژي به معاني كمابيش مشابهي به كار ميرود. از جمله معاني جهان بيني اين است «يك سلسله اعتقادات و بينشهاي كلي هماهنگ دربارة جهان و انسان و به طور كلي دربارة هستي» و از جمله معاني ايدئولوژي عبارت اين است «يك سلسله آراي كلي هماهنگ دربارة رفتارهاي انسان». طبق اين دو معني ميتوان سيستم عقيدتي و اصولي هر دين را جهان بيني آن دين و سيستم كلي احكام عملي آن را ايدئولوژي آن به حساب آورد. و آنها را بر اصول و فروع دين تطبيق كرد.[4]
«از ايدئولوژي در معارف اسلامي تعبير به «شريعت» شده است»[5]. «شرعَ لكُم من الدّين ما وصّي بهِ نُوحاً و الّذي اَوحينا اليكَ و ما وصّينا به ابراهيم و موسي و عيسي....»[6]؛ خداوند شرع و آييني كه براي شما مسلمين قرار داد حقايق و احكامي است كه نوح هم به آن سفارش كرد و بر تو نيز همان را وحي كرديم و به ابراهيم و موسي و عيسي ـ عليهم السّلام ـ هم آن را سفارش نموديم...».
استراتژي: استراتژي به معناي راهبرد، تدبير، ترفند است. استراتژي در وحلة نخست پيش ازآن كه واژهاي سياسي تلقي شود، اصطلاحي نظامي به نظر ميرسد. «استراتژي علم و فن توسعه و كاربرد قدرتهاي سياسي، اقتصادي، فرهنگي و نظامي ملت به هنگام صلح و جنگ و به منظور تأمين حداكثر پشتيباني از سياستهاي ملي و افزايش احتمال پيروزي و تقليل احتمال شكست است».[7] استراتژيك به معناي امر مهم از لحاظ نظامي، سوق الجيشي است، اين واژه بيشتر مربوط به جغرافياي سياسي ژئوپليتيك است. در جامعه اسلامي هم شخص پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ به عنوان رهبر جامعه سياست كامل يا جامع را بر اساس اهداف قرآن و وحي الهي تنظيم ميكرد و هدف كلي و راهبرد اصلي «گسترش اسلام و خير و صلاح و بازداشتن از كفر، فساد، و زشتيها بود و طبيعتاً تنها ابزار نيل به اين اهداف، ابزار نظامي نبود و در كنار آن از ابزار فرهنگي اقتصادي، سياسي و... نيز استفاده ميشد. مسأله عقد اخوت ميان مسلمانان كه عامل وحدت مسلمانان بود، از اين اقدامات است. هم چنين افزايش قدرت نظامي در زمان صلح و جنگ و بازدارندگي نيز از اصول استراتژيك اسلام است. «و اعدوالله لهُم ما استعطتُم مِن قوّةٍ و مِن رباط الخيلِ ترهبوُنَ به عدّو الله و عدوّكُم»؛[8] مهيا نمايد براي مقابله با دشمنان آذوقه و آلات جنگي و اسبان سواري را تا دشمنان خدا و دشمنان خود را بترسانيد تا از تجاوز باز بمانند».
امپرياليسم: به معناي استعمارگري است. عنواني است براي قدرتي يا دولتي كه بيرون از حوزة ملي خود به تصرف سرزمينهاي ديگر بپردازد و مردم آن سرزمينها را وبه زور وادار به فرمانبرداري از خود كند و از منابع اقتصادي و مالي و انساني آنها به سود خود بهرهبرداري كند».[9] در واقع امپرياليسم از كلمة «امپراتوري» گرفته شده است.
در اسلام از امپرياليسم تعبير به استكبار شده است جرياني كه هميشه در برابر پيامبران قرار داشته است و مانع از تعاليم انبياء بودهاند؛ «و قارون وفرعون وهامان و لقد جاءَهُم موسي بالبيّنات فاستكبروا في الاَرض»؛[10] قارون و فرعون و هامان در برابر معجزات موسي استكبار ورزيدند.
نه تنها استكبار ورزيدند بلكه ديگران را نيز به استثمار كشاندند؛ «انّ فرعَونَ عدا في الارضِ و جعلَ اهلَها شيعاً يستَضعِفُ طائفةً مِنهُم»[11]؛ فرعون در زمين سركشي و طغيان (استعمار) نمود و در ميان مردم تفرقه و جدايي انداخت و گروهي از آنها را ضعيف و ذليل كرد.
سوسياليسم: اصطلاح سوسياليسم از واژة فرانسوي «سوسيال» به معناي اجتماعي اخذ شده است. فرهنگ انگليسي آكسفور اين واژه را اين گونه تعريف كرده است: «نظرية يا سياستي كه هدف خود را مالكيت يا نظارت كلّ اجتماع بر ابزار توليد (سرمايه، زمين، دارايي و غيره) در جهت تأمين منافع همگاني قرار ميدهد و يا از اين مالكيت و نظارت حمايت ميكند». سوسياليسم اصولاً در مقابل تعاليم فردگرايانة ليبراليسم اقتصادي و سرمايهداري قرار ميگيرد و برخلاف اين مكاتب ـ كه فرد و منفعت فردي اهتمام دارند ـ اين انديشه بر جمع گرايي و سود همگاني تأكيد ميكند».[12]
اسلام با سوسياليسم مخالف است، همان گونه كه با ليبراليسم مخالف است. اسلام نه هدف خود را مالكيت بر ابزار توليد دانسته ونه فرد را در تمام زمينهها محور قرار داده است، بناي اسلام بر تأمين نيازهاي مادي و معنوي افراد و تعالي بخشيدن به انسانهاست. هدف اسلام و حكومت اسلامي تأمين مصالح معنوي علاوه بر تأمين نيازهاي مادي است و اين همان نقطهاي است كه اسلام را از ساير مكاتب جدا ميكند.
دمكراتيك: دمكراتيك حكومتي است كه بر مبناي دمكراسي استوار است. «دمكراسي واژهاي است برگرفته از واژههاي يوناني (دموس) به معناي مردم و كراسيا به معناي قدرت (مردم سالاري، قدرت مردم) گستردهترين و فراگيرترين مفهوم دموكراسي را چارلز مريام عرضه كرده است: «دموكراسي رشتهاي از قواعد يا طرح جامعي از سازمان نيست، بلكه چارچوبي از افكار و شيوة عمل است كه در راستاي خير عمومي بدان صورت كه ارادة عمومي تفسير و هدايت ميكند قرار دارد».[13] بدين سان دموكراسي هم شكلي از حكومت است و هم فلسفة زندگي با هم حكومتي است كه در آن مردم يا اكثريت آنها دارندة قدرت نهايي تصميم گيري دربارة مسائل مهم سياست عمومياند. از ديدگاه اسلام و منابع اسلامي مشروعيت حكومت تنها از ناحية خداوند است، چرا كه «بر اساس اعتقاد توحيدي خداوند ربّ و صاحب اختيار هستي و انسانهاست و چنين اعتقادي ايجاب ميكند كه تصرف در امور مخلوقات خدا حتماً با اذن خداوند صورت گيرد و چون تشكيل حكومت و تنظيم قوانين و ايجاد نظم مستلزم تصرف در امور انسانها و محدود ساختن آزادي افراد است اين امر تنها از سوي كسي رواست كه داراي اين حق و اختيار باشد».[14] و وقتي خداوند منشأ حقوق است حق حكومت و ولايت بر مردم را به پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ و امام معصوم ـ عليه السّلام ـ و يا جانشين امام معصوم واگذار كرد. او حق دارد احكام الهي را در جامعه پياده كند، چون از ناحية كسي نصب شده كه همه هستي و حقوق و خوبيها از اوست. البته عدم دخالت رأي مردم در مشروعيت حكومت به معناي بياعتنايي به رأي و مشاركت مردمي نيست، زيرا از نظر اسلام حاكم بايد مورد پذيرش مردم قرار گيرد و بدون مشاركت و همكاري مردم، حكومت اسلامي فاقد قدرت اجرايي خواهد بود. پس انتخاب مردم و نقش آنان تنها در عينيت بخشيدن به حكومت است و انتخاب مردم به مثابة قالب است و روح مشروعيت را اذن الهي تشكيل ميدهد.
فاشيسم: از كلمة ايتاليايي (fascio) به معناي دسته و مجموعه گرفته شده است. اين تعبير در اصطلاح خاص آن در توصيف حكومت موسوليني در ايتاليا به كار ميرود. امّا در اصطلاح عام به عنوان اسم جنس براي همة نظامهاي ديكتاتوري و جنبشهاي قدرت باور مانند نازيسم آلمان، مالانژيسم اسپانيا، گارد آهني روماني و... استفاده ميشود. موسوليني عناصر اصلي فاشيسم را مخالفت با صلح و سوسياليسم و دموكراسي و تقديس دولت ميداند.[15] از ديدگاه اسلام هر نوع حكومت ديكتاتوري كه بر اساس زور استوار است مردود است. در اسلام حكومت خادم مردم است و حاكمان جامعة اسلامي بر اساس تعاليم اسلام اعمال حاكميت ميكنند، حكومت امانتي الهي در دست حاكمان است و به محض تخطي از قوانين اسلامي و سهل انگاري در آنها مشروعيت ايشان مخدوش ميشود. حضرت علي ـ عليه السّلام ـ فرمودند: «و الله لَهِيَ احبُّ اليّ من امرَتكُم الّا اَن اقيم حقّاً اه ادفَعُ باطلاً»؛[16] بخدا سوگند اين (كفش كهنه) بهتر است نزد من از حكومت بر شما مگر اين كه حقي را بدين وسيله برپا نمايم و يا باطلي را دفع نمايم.
رئاليسم: واژة رئاليسم به معناي واقع گرايي است. اين اصطلاح بيشتر در حوزههاي كاربردش در مقابل ايدئاليسم (آرمان گرايي) استعمال ميشود، مهمترين حوزههايي كه اين مفهوم در آنها به كار ميرود عبارت است از فلسفه، اخلاق، سياست، هنر و ادبيات ومباحث زيبايي شناسي. در يك تعريف كلي ـ و تا حدي مناسب با حوزههاي مختلف ـ شايد بتوان گفت: «رئاليسم عبارت است از وضع و حالتي كه در آن به اموري كه داخل در متن واقع و خارج از ذهن انگاشته ميشود اهتمام ويژه داده ميشود».[17] در اسلام هم به واقع گرايي توجه شده است هم به آرمان گرايي به عنوان نمونه در اخلاق رئاليسم به معناي اصالت دادن به واقعيات و كنار آمدن به وضع موجود و تحصيل بهترين ثمرة عملي ممكن از آنهاست و در مقابل ايدئاليسم يا آرمان گرايي بر اهتمام به امور متعالي و عدم دلبستگي به «آن چه نپايد» تأكيد ميكند. در اسلام واقعيات زمينهاي قرار داده ميشوند براي تحصيل امور متعالي. هم چنين در سياست معمولا سياسيون واقع گرا را كساني ميدانند كه سياست را در عرصة تلاش و رقابت بر سر تحصيل قدرت ميدانند، اساس تفكر رئاليسم سياسي بر منافع قلمداد ميشود در مقابل آرمان گرايان اصول اخلاقي و متعالي انساني را در مرتبهاي بالاتر از قدرت و سياست مينشانند.
در اسلام قدرت عاملي قرار داده شده است براي خدمت به انسانها و تأمين مصالح مادي و معنوي آنها. لذا در رأس حكومت و در شكل ايدهال حكومت انسان معصوم در رأس قرار ميگيرد و در عصر غيبت كه مردم از مصالح حكومت معصوم محروم هستند نزديكترين و شبيهترين فرد به معصوم كه ولي فقيه است در رأس قرار ميگيرد.
ساديسم: در لغت به معناي لذت بردن از آزار ديگري، آزارگري است.[18] و در اصطلاح يك نوع بيماري رواني است كه در فرد ايجاد ميشود كه از آزار و اذيت ديگران لذت ميبرد، آزار و اذيت ديگران در اسلام جايز نيست، و از جملة حقوق الناس محسوب ميشود. البته اگر به صورت يك بيماري رواني و به نحو غير طبيعي و غيراختياري باشد نياز به معالجه دارد و مسئوليت اطرافيان اوست كه او را كنترل و مداوا كنند.
صهيونيسم: نام يك جنبش ناسيوناليستي[19] يهودي است كه هدف آن ايجاد يك دولت خود مختار يهودي در فلسطين بود، صهيونيسم صورت دنيوي و ملت پرستانهاي از يهوديت است كه پس از پيدايش موج جديد يهودستيزي در اواخر قرن نوزده پديد آمد. اين جنبش نام خود را از كوه «صهيون» در اورشليم گرفته است كه ظاهراً آرامگاه داود نبي ـ عليه السّلام ـ در آن قرار دارد، واژة صهيون به تدريج نماد و سمبل سرزمين مقدس شد. بنابر نظر صهونيستها يهوديان خارج از اين سرزمين در تبعيد زندگي ميكنند و زندگي كامل فقط در آن جا ممكن است.[20]
قرآن كريم در اين باره ميفرمايد: «لتجدنّ اشدّ النّاسِ عداوَةَ للذينَ آمنوا اليهُود و الّذين اشركوا»[21]؛ هر آينه دشمنترين مردم نسبت به مسلمانان يهود و مشركين هستند.
«و القينا بينهُم العداوةً و البغضاء الي يومِ القيامةِ كلّما اوقدوا ناراً للحَربِ اطغاها اللهُ...»[22]؛ و ما در ميان آنها كينه و دشمني را بر افروختيم تا روز قيامتي و هر گاه براي جنگ با مسلمانان آتشي بر افروزند خداوند آن را خاموش سازد.
منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. عبدالرسول بيات و جمعي از نويسندگان، فرهنگ واژهها، نشر انديشه و فرهنگ ديني، قم 81، ص 270 تا 295.
2. داريوش آشوري، دانشنامه سياسي، انتشارات مرواريد، تهران 80، ص 37 تات 39، ص 52 تا 55، ص 157 تا 162، ص 204 تا 210، ص 226 تا 227.
3. عليرضا ارغندي، جليل روشندل، مسائل نظامي و استراتژيك معاصر، انتشارات سمت،تهران، ص 5 تا 35.
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . الكسيس كارل، راه و رسم زندگي، ترجمه پرويز دبيري، بيتا، 1336، ص 15.
[2] . فرهنگ انگليسي ـ فارسي حييم،نشر فرهنگ معاصر، ص 328.
[3] . داريوش آشوري، دانشنامه سياسي، انتشارات مرواريد، 80، ص 52 و 53.
[4] . محمد تقي مصباح يزدي، آموزش عقايد، انتشارات سازمان تبليغات اسلامي، ج 1، ص 29.
[5] . مجموعه آثار شهيد مطهري، انتشارات صدرا، 74، ج 2، ص 55.
[6] . شوري، 13.
[7] . عليرضا ازغندي، جليل روشندل، مسائل نظامي و استراتژيك معاصر، انتشارات سمت، تهران، 74، ص 6.
[8] . انفال،60.
[9] . داريوش آشوري، دانشنامة سياسي، انتشارات مرواريد، تهران 80، ص 36.
[10] . عنكبوت، 39.
[11] . قصص، 4.
[12] . عبدالرسول بيات، فرهنگ واژه ها، نشر انديشه و فرهنگ ديني، قم 81، ص 346.
[13] . عبدالرحمن عالم، بنيادهاي علم سياست، نشر ني 75، ص 293 و 296.
[14] . محمد تقي مصباح يزدي، نظرية سياسي اسلام، موسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني، قم 78، ج 2، ص 40.
[15] . عبدالرسول بيات، فرهنگ واژهها، نشر انديشه وفرهنگ ديني، قم 81، ص 389 و 390.
[16] . نهج البلاغه، فيض الاسلام، خطبه 33.
[17] . عبدالرسول بيات، فرهنگ واژهها، نشر انديشه وفرهنگ ديني، قم 81، ص 289 و 290.
[18] . فرهنگ انگليسي، فارسي حييم، نشر فرهنگ معاصر، 610.
[19] . به معناي ملت باوري، ملت گرايي است.
[20] . داريوش آشوري، دانشنامه سياسي، انتشارات مرواريد، تهران 80، ص 226 تا 227، ص 37 تا 39، ص 52 تا 55، ص 157 تا 162، ص 204 تا 210.
[21] . مائده، 82.
قبل از پاسخ ذع©ر اين نكته لازم است كه مكاتب فكري كه در اين سؤال به برخي از آنها اشاره شد و مانند آن برگرفته از فرهنگ غرب و برخاسته از مباني فكري و اعتقادي آن است كه اساساً ناتواني مكاتب ساخته و پرداختة انديشه و افكار نارساي بشري در هدايت انسانها به سوي سرمنزل سعادت و كمال حقيقي بر هيچ كس پوشيده نيست. دكتر الكسيس كارل فيزيولوژيست فرانسوي در اين باره ميگويد: «انسان متجدّد براي ماده اولويت قايل شد و معنويت را در برابر اقتصاد قرباني كرد. ما امروز در جاده زمان به تصادف ترقيات تكنولوژي بدون آن كه به احتياجات اصلي و جان خود توجه كنيم پيش ميرويم، اگر انسان را فقط به فعاليت اقتصادي منحصر كنيم، مانند آن است كه قسمت بزرگي را از او بريدهايم، بنابراين ليبراليسم و ماركسيسم هر دو تمايلات اصيل طبيعي انسان را پايمال كردهاند».[1] بنابراين در مطالعه چنين مكاتبي بايد به اين باور رسيد كه تنها ديني كه ميتواند براي انسانها برنامه زندگي سعادت بخش باشد دين اسلام است چرا كه اسلام براي تمام ابعاد زندگي بشر و تمام نيازهاي مادي و معنوي او برنامه دارد و اين برنامه توسط كسي تدوين شده كه تمام راههاي سعادت و شقاوت و نيازهاي بشر را ميداند و بر آنها محيط است و نيازي او را به كجراهه نمايي نميكشاند.
ايسم (ism): ايسم در لغت به معناي اصالت، اصول و رويه[2] است و در اصطلاح اين پسوند به معناي طرفداري از يك مكتب فكري است، به پيروان يك مكتب خاص اين عنوان اطلاق ميشود. به عنوان نمونه ليبرال به معناي آزادانديش، آزادي خواه است. ليبراليسم به طرفداران اين مكتب گفته ميشود كه عمدهترين هدفشان فراهم آوردن آزادي هر چه بيشتر براي فرد است.
پلورال به معناي گرايش به كثرت است. پلوراليسم به معناي پيروان كثرت گرايي در حوزههاي مختلف اجتماعي، سياسي، فرهنگي، اخلاقي، معرفتي و ديني است.
ايدئولوژي: ايدئولوژي از زبان فرانسه و مركب از idee به معناي تصور و انديشه + logie به معناي شناخت است. ايدئولوژي عبارت است از فلسفة سياسي و اجتماعي و... كه در آن توجه به عمل به اندازة نظر و آگاه بيش از آن اهميت دارد. ايدئولوژي سيستمي از انديشهها (ايدهها) است كه هم ميخواهد جهان را توضيح دهد،هم دگرگون كند. به عبارت ديگر هر ايدئولوژي طرحي آرماني از جامعه دارد كه پديد آوردن آن را از هواداران خود خواستار است.[3]
واژههاي جهان بيني و ايدئولوژي به معاني كمابيش مشابهي به كار ميرود. از جمله معاني جهان بيني اين است «يك سلسله اعتقادات و بينشهاي كلي هماهنگ دربارة جهان و انسان و به طور كلي دربارة هستي» و از جمله معاني ايدئولوژي عبارت اين است «يك سلسله آراي كلي هماهنگ دربارة رفتارهاي انسان». طبق اين دو معني ميتوان سيستم عقيدتي و اصولي هر دين را جهان بيني آن دين و سيستم كلي احكام عملي آن را ايدئولوژي آن به حساب آورد. و آنها را بر اصول و فروع دين تطبيق كرد.[4]
«از ايدئولوژي در معارف اسلامي تعبير به «شريعت» شده است»[5]. «شرعَ لكُم من الدّين ما وصّي بهِ نُوحاً و الّذي اَوحينا اليكَ و ما وصّينا به ابراهيم و موسي و عيسي....»[6]؛ خداوند شرع و آييني كه براي شما مسلمين قرار داد حقايق و احكامي است كه نوح هم به آن سفارش كرد و بر تو نيز همان را وحي كرديم و به ابراهيم و موسي و عيسي ـ عليهم السّلام ـ هم آن را سفارش نموديم...».
استراتژي: استراتژي به معناي راهبرد، تدبير، ترفند است. استراتژي در وحلة نخست پيش ازآن كه واژهاي سياسي تلقي شود، اصطلاحي نظامي به نظر ميرسد. «استراتژي علم و فن توسعه و كاربرد قدرتهاي سياسي، اقتصادي، فرهنگي و نظامي ملت به هنگام صلح و جنگ و به منظور تأمين حداكثر پشتيباني از سياستهاي ملي و افزايش احتمال پيروزي و تقليل احتمال شكست است».[7] استراتژيك به معناي امر مهم از لحاظ نظامي، سوق الجيشي است، اين واژه بيشتر مربوط به جغرافياي سياسي ژئوپليتيك است. در جامعه اسلامي هم شخص پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ به عنوان رهبر جامعه سياست كامل يا جامع را بر اساس اهداف قرآن و وحي الهي تنظيم ميكرد و هدف كلي و راهبرد اصلي «گسترش اسلام و خير و صلاح و بازداشتن از كفر، فساد، و زشتيها بود و طبيعتاً تنها ابزار نيل به اين اهداف، ابزار نظامي نبود و در كنار آن از ابزار فرهنگي اقتصادي، سياسي و... نيز استفاده ميشد. مسأله عقد اخوت ميان مسلمانان كه عامل وحدت مسلمانان بود، از اين اقدامات است. هم چنين افزايش قدرت نظامي در زمان صلح و جنگ و بازدارندگي نيز از اصول استراتژيك اسلام است. «و اعدوالله لهُم ما استعطتُم مِن قوّةٍ و مِن رباط الخيلِ ترهبوُنَ به عدّو الله و عدوّكُم»؛[8] مهيا نمايد براي مقابله با دشمنان آذوقه و آلات جنگي و اسبان سواري را تا دشمنان خدا و دشمنان خود را بترسانيد تا از تجاوز باز بمانند».
امپرياليسم: به معناي استعمارگري است. عنواني است براي قدرتي يا دولتي كه بيرون از حوزة ملي خود به تصرف سرزمينهاي ديگر بپردازد و مردم آن سرزمينها را وبه زور وادار به فرمانبرداري از خود كند و از منابع اقتصادي و مالي و انساني آنها به سود خود بهرهبرداري كند».[9] در واقع امپرياليسم از كلمة «امپراتوري» گرفته شده است.
در اسلام از امپرياليسم تعبير به استكبار شده است جرياني كه هميشه در برابر پيامبران قرار داشته است و مانع از تعاليم انبياء بودهاند؛ «و قارون وفرعون وهامان و لقد جاءَهُم موسي بالبيّنات فاستكبروا في الاَرض»؛[10] قارون و فرعون و هامان در برابر معجزات موسي استكبار ورزيدند.
نه تنها استكبار ورزيدند بلكه ديگران را نيز به استثمار كشاندند؛ «انّ فرعَونَ عدا في الارضِ و جعلَ اهلَها شيعاً يستَضعِفُ طائفةً مِنهُم»[11]؛ فرعون در زمين سركشي و طغيان (استعمار) نمود و در ميان مردم تفرقه و جدايي انداخت و گروهي از آنها را ضعيف و ذليل كرد.
سوسياليسم: اصطلاح سوسياليسم از واژة فرانسوي «سوسيال» به معناي اجتماعي اخذ شده است. فرهنگ انگليسي آكسفور اين واژه را اين گونه تعريف كرده است: «نظرية يا سياستي كه هدف خود را مالكيت يا نظارت كلّ اجتماع بر ابزار توليد (سرمايه، زمين، دارايي و غيره) در جهت تأمين منافع همگاني قرار ميدهد و يا از اين مالكيت و نظارت حمايت ميكند». سوسياليسم اصولاً در مقابل تعاليم فردگرايانة ليبراليسم اقتصادي و سرمايهداري قرار ميگيرد و برخلاف اين مكاتب ـ كه فرد و منفعت فردي اهتمام دارند ـ اين انديشه بر جمع گرايي و سود همگاني تأكيد ميكند».[12]
اسلام با سوسياليسم مخالف است، همان گونه كه با ليبراليسم مخالف است. اسلام نه هدف خود را مالكيت بر ابزار توليد دانسته ونه فرد را در تمام زمينهها محور قرار داده است، بناي اسلام بر تأمين نيازهاي مادي و معنوي افراد و تعالي بخشيدن به انسانهاست. هدف اسلام و حكومت اسلامي تأمين مصالح معنوي علاوه بر تأمين نيازهاي مادي است و اين همان نقطهاي است كه اسلام را از ساير مكاتب جدا ميكند.
دمكراتيك: دمكراتيك حكومتي است كه بر مبناي دمكراسي استوار است. «دمكراسي واژهاي است برگرفته از واژههاي يوناني (دموس) به معناي مردم و كراسيا به معناي قدرت (مردم سالاري، قدرت مردم) گستردهترين و فراگيرترين مفهوم دموكراسي را چارلز مريام عرضه كرده است: «دموكراسي رشتهاي از قواعد يا طرح جامعي از سازمان نيست، بلكه چارچوبي از افكار و شيوة عمل است كه در راستاي خير عمومي بدان صورت كه ارادة عمومي تفسير و هدايت ميكند قرار دارد».[13] بدين سان دموكراسي هم شكلي از حكومت است و هم فلسفة زندگي با هم حكومتي است كه در آن مردم يا اكثريت آنها دارندة قدرت نهايي تصميم گيري دربارة مسائل مهم سياست عمومياند. از ديدگاه اسلام و منابع اسلامي مشروعيت حكومت تنها از ناحية خداوند است، چرا كه «بر اساس اعتقاد توحيدي خداوند ربّ و صاحب اختيار هستي و انسانهاست و چنين اعتقادي ايجاب ميكند كه تصرف در امور مخلوقات خدا حتماً با اذن خداوند صورت گيرد و چون تشكيل حكومت و تنظيم قوانين و ايجاد نظم مستلزم تصرف در امور انسانها و محدود ساختن آزادي افراد است اين امر تنها از سوي كسي رواست كه داراي اين حق و اختيار باشد».[14] و وقتي خداوند منشأ حقوق است حق حكومت و ولايت بر مردم را به پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ و امام معصوم ـ عليه السّلام ـ و يا جانشين امام معصوم واگذار كرد. او حق دارد احكام الهي را در جامعه پياده كند، چون از ناحية كسي نصب شده كه همه هستي و حقوق و خوبيها از اوست. البته عدم دخالت رأي مردم در مشروعيت حكومت به معناي بياعتنايي به رأي و مشاركت مردمي نيست، زيرا از نظر اسلام حاكم بايد مورد پذيرش مردم قرار گيرد و بدون مشاركت و همكاري مردم، حكومت اسلامي فاقد قدرت اجرايي خواهد بود. پس انتخاب مردم و نقش آنان تنها در عينيت بخشيدن به حكومت است و انتخاب مردم به مثابة قالب است و روح مشروعيت را اذن الهي تشكيل ميدهد.
فاشيسم: از كلمة ايتاليايي (fascio) به معناي دسته و مجموعه گرفته شده است. اين تعبير در اصطلاح خاص آن در توصيف حكومت موسوليني در ايتاليا به كار ميرود. امّا در اصطلاح عام به عنوان اسم جنس براي همة نظامهاي ديكتاتوري و جنبشهاي قدرت باور مانند نازيسم آلمان، مالانژيسم اسپانيا، گارد آهني روماني و... استفاده ميشود. موسوليني عناصر اصلي فاشيسم را مخالفت با صلح و سوسياليسم و دموكراسي و تقديس دولت ميداند.[15] از ديدگاه اسلام هر نوع حكومت ديكتاتوري كه بر اساس زور استوار است مردود است. در اسلام حكومت خادم مردم است و حاكمان جامعة اسلامي بر اساس تعاليم اسلام اعمال حاكميت ميكنند، حكومت امانتي الهي در دست حاكمان است و به محض تخطي از قوانين اسلامي و سهل انگاري در آنها مشروعيت ايشان مخدوش ميشود. حضرت علي ـ عليه السّلام ـ فرمودند: «و الله لَهِيَ احبُّ اليّ من امرَتكُم الّا اَن اقيم حقّاً اه ادفَعُ باطلاً»؛[16] بخدا سوگند اين (كفش كهنه) بهتر است نزد من از حكومت بر شما مگر اين كه حقي را بدين وسيله برپا نمايم و يا باطلي را دفع نمايم.
رئاليسم: واژة رئاليسم به معناي واقع گرايي است. اين اصطلاح بيشتر در حوزههاي كاربردش در مقابل ايدئاليسم (آرمان گرايي) استعمال ميشود، مهمترين حوزههايي كه اين مفهوم در آنها به كار ميرود عبارت است از فلسفه، اخلاق، سياست، هنر و ادبيات ومباحث زيبايي شناسي. در يك تعريف كلي ـ و تا حدي مناسب با حوزههاي مختلف ـ شايد بتوان گفت: «رئاليسم عبارت است از وضع و حالتي كه در آن به اموري كه داخل در متن واقع و خارج از ذهن انگاشته ميشود اهتمام ويژه داده ميشود».[17] در اسلام هم به واقع گرايي توجه شده است هم به آرمان گرايي به عنوان نمونه در اخلاق رئاليسم به معناي اصالت دادن به واقعيات و كنار آمدن به وضع موجود و تحصيل بهترين ثمرة عملي ممكن از آنهاست و در مقابل ايدئاليسم يا آرمان گرايي بر اهتمام به امور متعالي و عدم دلبستگي به «آن چه نپايد» تأكيد ميكند. در اسلام واقعيات زمينهاي قرار داده ميشوند براي تحصيل امور متعالي. هم چنين در سياست معمولا سياسيون واقع گرا را كساني ميدانند كه سياست را در عرصة تلاش و رقابت بر سر تحصيل قدرت ميدانند، اساس تفكر رئاليسم سياسي بر منافع قلمداد ميشود در مقابل آرمان گرايان اصول اخلاقي و متعالي انساني را در مرتبهاي بالاتر از قدرت و سياست مينشانند.
در اسلام قدرت عاملي قرار داده شده است براي خدمت به انسانها و تأمين مصالح مادي و معنوي آنها. لذا در رأس حكومت و در شكل ايدهال حكومت انسان معصوم در رأس قرار ميگيرد و در عصر غيبت كه مردم از مصالح حكومت معصوم محروم هستند نزديكترين و شبيهترين فرد به معصوم كه ولي فقيه است در رأس قرار ميگيرد.
ساديسم: در لغت به معناي لذت بردن از آزار ديگري، آزارگري است.[18] و در اصطلاح يك نوع بيماري رواني است كه در فرد ايجاد ميشود كه از آزار و اذيت ديگران لذت ميبرد، آزار و اذيت ديگران در اسلام جايز نيست، و از جملة حقوق الناس محسوب ميشود. البته اگر به صورت يك بيماري رواني و به نحو غير طبيعي و غيراختياري باشد نياز به معالجه دارد و مسئوليت اطرافيان اوست كه او را كنترل و مداوا كنند.
صهيونيسم: نام يك جنبش ناسيوناليستي[19] يهودي است كه هدف آن ايجاد يك دولت خود مختار يهودي در فلسطين بود، صهيونيسم صورت دنيوي و ملت پرستانهاي از يهوديت است كه پس از پيدايش موج جديد يهودستيزي در اواخر قرن نوزده پديد آمد. اين جنبش نام خود را از كوه «صهيون» در اورشليم گرفته است كه ظاهراً آرامگاه داود نبي ـ عليه السّلام ـ در آن قرار دارد، واژة صهيون به تدريج نماد و سمبل سرزمين مقدس شد. بنابر نظر صهونيستها يهوديان خارج از اين سرزمين در تبعيد زندگي ميكنند و زندگي كامل فقط در آن جا ممكن است.[20]
قرآن كريم در اين باره ميفرمايد: «لتجدنّ اشدّ النّاسِ عداوَةَ للذينَ آمنوا اليهُود و الّذين اشركوا»[21]؛ هر آينه دشمنترين مردم نسبت به مسلمانان يهود و مشركين هستند.
«و القينا بينهُم العداوةً و البغضاء الي يومِ القيامةِ كلّما اوقدوا ناراً للحَربِ اطغاها اللهُ...»[22]؛ و ما در ميان آنها كينه و دشمني را بر افروختيم تا روز قيامتي و هر گاه براي جنگ با مسلمانان آتشي بر افروزند خداوند آن را خاموش سازد.
منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. عبدالرسول بيات و جمعي از نويسندگان، فرهنگ واژهها، نشر انديشه و فرهنگ ديني، قم 81، ص 270 تا 295.
2. داريوش آشوري، دانشنامه سياسي، انتشارات مرواريد، تهران 80، ص 37 تات 39، ص 52 تا 55، ص 157 تا 162، ص 204 تا 210، ص 226 تا 227.
3. عليرضا ارغندي، جليل روشندل، مسائل نظامي و استراتژيك معاصر، انتشارات سمت،تهران، ص 5 تا 35.
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . الكسيس كارل، راه و رسم زندگي، ترجمه پرويز دبيري، بيتا، 1336، ص 15.
[2] . فرهنگ انگليسي ـ فارسي حييم،نشر فرهنگ معاصر، ص 328.
[3] . داريوش آشوري، دانشنامه سياسي، انتشارات مرواريد، 80، ص 52 و 53.
[4] . محمد تقي مصباح يزدي، آموزش عقايد، انتشارات سازمان تبليغات اسلامي، ج 1، ص 29.
[5] . مجموعه آثار شهيد مطهري، انتشارات صدرا، 74، ج 2، ص 55.
[6] . شوري، 13.
[7] . عليرضا ازغندي، جليل روشندل، مسائل نظامي و استراتژيك معاصر، انتشارات سمت، تهران، 74، ص 6.
[8] . انفال،60.
[9] . داريوش آشوري، دانشنامة سياسي، انتشارات مرواريد، تهران 80، ص 36.
[10] . عنكبوت، 39.
[11] . قصص، 4.
[12] . عبدالرسول بيات، فرهنگ واژه ها، نشر انديشه و فرهنگ ديني، قم 81، ص 346.
[13] . عبدالرحمن عالم، بنيادهاي علم سياست، نشر ني 75، ص 293 و 296.
[14] . محمد تقي مصباح يزدي، نظرية سياسي اسلام، موسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني، قم 78، ج 2، ص 40.
[15] . عبدالرسول بيات، فرهنگ واژهها، نشر انديشه وفرهنگ ديني، قم 81، ص 389 و 390.
[16] . نهج البلاغه، فيض الاسلام، خطبه 33.
[17] . عبدالرسول بيات، فرهنگ واژهها، نشر انديشه وفرهنگ ديني، قم 81، ص 289 و 290.
[18] . فرهنگ انگليسي، فارسي حييم، نشر فرهنگ معاصر، 610.
[19] . به معناي ملت باوري، ملت گرايي است.
[20] . داريوش آشوري، دانشنامه سياسي، انتشارات مرواريد، تهران 80، ص 226 تا 227، ص 37 تا 39، ص 52 تا 55، ص 157 تا 162، ص 204 تا 210.
[21] . مائده، 82.