پرسش :
آيا چهرة معنوي كه قرآن مبين در مورد توحيد و اله ارائه نموده حقيقت ذات خدا است يا اين كه با عنايت به زاوية ديد بشري و ظرفيتش خداوند خود را معرفي فرمودهاند؟
پاسخ :
مقدمه: براي روشن شدن جواب اموري به عنوان مقدمه ذكر ميگردد: الف: قرآن داراي بطون و مراتب عميقي است كه فقط ائمه ـ عليهم السلام ـ ميدانند. امام صادق ـ عليه السلام ـ فرمود: «قرآن ظاهري دارد و باطني، و باطن آن هم باطني دارد تا هفت بطن».[1] و نيز امام صادق ـ عليه السلام ـ فرمود: «قرآن داراي چهار چيز است، عبادت براي عوام، اشارت براي خواص، لطائف براي اولياء و حقايق براي انبياء»[2] در روايت ديگر نقل شده است كه كلام خداوند سه قسم است: 1ـ قسم اول آياتي است كه عالم و جاهل ميفهمند. 2ـ آياتي كه كساني ميفهمد كه داراي صفاي ذهني، حس لطيف و شرح صدري خدادادي باشند. 3ـ آياتي كه فقط خدا و انبياء و راسخون در علم ميدانند.[3]
ب: به كنه و حقيقت ذات الهي نميتوان پي برد، «الذي لا يدركه بعد الههم و لا يناله غوص الفطن»[4] خدايي كه افكار ژرف انديش ذات او را درك نميكنند و دست غواصان دريايي علوم به او نخواهد رسيد.
ج: شناخت خداوند مراتبي دارد؛ پيامبر اسلام ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ فرمود: «رأس العلم معرفة الله حق معرفته» اساس دانش اين است كه انسان خداوند را آن چنان كه حقش هست (انسان توان دارد) بشناسد. در ادامه فرمود كه خدا را بدون مثل و مانند بشناسي و بداني او يگانهاي يكتا است، ظاهر است و باطن، اول است و آخر شريك و نظيري براي او نيست، اين حق معرفت است.[5] و درجة پائينتر اين است كه بداني خداي بيمانند و بيمثل قديم، و ثابت و هميشه موجود، وجود دارد.[6]
بعد از اين مقدمه، اولين جواب اين است كه يقيناً قسمتي از آياتي كه مربوط به توحيد و ذات الهي ميشود برتر از فهم زمان نزول قرآن بوده است و براي اين مسأله چند دليل داريم: 1ـ رواياتي كه قبلاً در مقدمه بيان كرديم كه دلالت داشتند قرآن داراي بطوني است. 2ـ رواياتي كه آيات قرآن را از نظر درك انسان سه دسته ميكنند كه بعضي از آنها را هم ميفهمد، و دستهاي از آنها را خواص و و صاحبدلان ميفهمند، دستة سوم را خدا و انبياء؛ كه اين روايات هم در مقدمه بيان شد. 3ـ رواياتي كه ميرساند اقوامي در آخر الزمان پيدا ميشوند كه درك عميقتري نسبت به توحيد دارند كه به يكي از آنها اشاره ميشود: از امام زين العابدين ـ عليه السلام ـ دربارة توحيد سؤال شد فرمود: «خداوند ميدانست كه در آخرالزمان مردماني ژرفانديش ميآيند، لذا سورة توحيد، «بگو او خداي واحد است و بينياز» و همچنين آياتي از سورة حديد را نازل فرمود «هو الاول و الآخر»[7] اين روايت ميرساند كه نوع مردم آن زمان اين درك را نداشتهاند.
دوّمين جواب اين است كه آن مقداري كه در حد توان بشري است و از انسان خواسته شده ممكن است انسان به آن برسد، و در قرآن هم بيان شده است، شاهد اين مسأله يكي رواياتي بود كه معرفت اعلا و حق معرفت را بيان نموده كه قبلاً بيان شد و ديگري افرادي كه عقيدة توحيدي خود را خدمت ائمه ـ عليهم السلام ـ عرضه نمودهاند، از جمله شاه عبدالعظيم حسني[8] دربارة توحيد چنين گفت عرض كرد من اعتراف دارم كه خدا يكي است و مانندي ندارد، از حد ابطال و تشبيه خارج است نه جسم است و نه صورت نه عرض و نه جوهر بلكه جسم دهندة اجسام و صورتگر موجودات است. پروردگار، مالك، آفريننده و ايجاد كنندة تمام اشياء است. امام هادي ـ عليه السلام ـ فرمود: «ديني كه خداوند براي بندگان پسنديده همين است.»[9] و سومي رواياتي كه ميگويند براي توحيد به قرآن مراجعه كنيد، توحيد همان است كه قرآن ميگويد. به عنوان نمونه، ابي عمير ميگويد: از امام هفتم خواستم كه توحيد را به من تعليم دهد. فرمود: «از آن مقداري كه خدا دربارة توحيد فرموده تجاوز نكن»[10] بنابراين ميتوان گفت خداوند خودش را در قرآن آن چنان كه هست معرفي نموده است ولي بشر به اندازة خودش ميفهمد و ميگويد: «هو الاوّل و الاخر و الظاهر و الباطن»[11] با توجه به اين كه خداوند به ذات خويش از همة آگاهتر است آيا آن چنانكه ميداند ميگويد و يا آن چنان كه ديگران ميفهمند؟ طبيعي است بايد گفت آنچنانكه خود ميداند منتهي يكي در حد پايينتر ميفهمد، و ديگري چون معصومين ـ عليهم السلام ـ در حد اعلا. شاهد اين ادعا دو مطلب است: 1ـ رواياتي كه ميگويد وقتي دربارة توحيد از تو سؤال كردند بگو آن چنانكه خداوند فرموده است خدا يكي است و خدا بينياز است.[12] 2ـ از پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ نقل شده است كه فرمود: «لا احصي ثناء عليك انت كما اثنيت علي نفسک»[13] من نتوانم تو را آن چنان كه بايست توصيف كنم تو آنچناني كه خود توصيف كردهاي. اين جملات هم اشاره دارد كه توصيف حقيقي خدا همان است كه خود بيان نموده است هر چند ممكن است بشر حتي كاملترين بشر به حقيقت او آنچنان كه هست نرسد، امير مؤمنان علي ـ عليه السلام ـ فرمود: «همانا تو آن خدايي هستي كه در عقلها نميگنجي تا در معرض وزش انديشهها نقشپذير كيفيات شوي، و تحت كنترل فكر در نميآيي تا محدود و قابل تغيير باشي»[14]
همچنين مولا الموحدين اميرالمؤمنين فرمود: «خداوند عقلها را اجازت نداده كه حدود صفات او را مشخص كنند اما در عين حال آنها را از مقدار لازم معرفت ممنوع نساخته است و پردهاي ميان عقول و آن (مقدار لازم) قرار نداده است.»
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1ـ جعفر سبحاني، منشور جاويد، ج 2، تمام كتاب.
2ـ محمد تقي مصباح يزدي، مجموعة معارف قرآن، بخش خداشناسي.
3ـ سيد محمد حسيني بهشتي، خدا از ديدگاه قرآن، تمام كتاب.
4ـ استاد شهيد مرتضي مطهري، راههاي اثبات وجود خدا.
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . فيض كاشاني، تفسير الصافي، بيروت، مؤسسة الاعلمي للمطبوعات، ج 1، ص 31.
[2] . همان.
[3] . تفسير الصافي، پيشين، ج 1، ص 318.
[4] . نهج البلاغه، ترجمة محمد دشتي، ص 32، خطبة 1.
[5] . محمد بن علي الصدوق، التوحيد، قم، مؤسسة النشر الاسلامي، جامعة مدرسين، ص 284، باب 40، حديث 5.
[6] . همان مدرك، ص 283، روايت1.
[7] . همان، روايت 2.
[8] . همان، ص 81، حديث 37، قسمتي از حديث.
[9] . همان، ص 82، روايت 37.
[10] . همان، ص 76، روايت 32.
[11] . حديد/ 7.
[12] . توحيد صدوق، همان، ص 95، روايت 14.
[13] . طباطبايي، سيد محمد حسين، روش رئاليسم، با پاورقي از شهيد مرتضي مطهري، قم، انتشارات صدرا، ص 101، پاورقي جلد 5.
[14] . نهج البلاغه فيض الاسلام، ص 236، خطبة 90.
مقدمه: براي روشن شدن جواب اموري به عنوان مقدمه ذكر ميگردد: الف: قرآن داراي بطون و مراتب عميقي است كه فقط ائمه ـ عليهم السلام ـ ميدانند. امام صادق ـ عليه السلام ـ فرمود: «قرآن ظاهري دارد و باطني، و باطن آن هم باطني دارد تا هفت بطن».[1] و نيز امام صادق ـ عليه السلام ـ فرمود: «قرآن داراي چهار چيز است، عبادت براي عوام، اشارت براي خواص، لطائف براي اولياء و حقايق براي انبياء»[2] در روايت ديگر نقل شده است كه كلام خداوند سه قسم است: 1ـ قسم اول آياتي است كه عالم و جاهل ميفهمند. 2ـ آياتي كه كساني ميفهمد كه داراي صفاي ذهني، حس لطيف و شرح صدري خدادادي باشند. 3ـ آياتي كه فقط خدا و انبياء و راسخون در علم ميدانند.[3]
ب: به كنه و حقيقت ذات الهي نميتوان پي برد، «الذي لا يدركه بعد الههم و لا يناله غوص الفطن»[4] خدايي كه افكار ژرف انديش ذات او را درك نميكنند و دست غواصان دريايي علوم به او نخواهد رسيد.
ج: شناخت خداوند مراتبي دارد؛ پيامبر اسلام ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ فرمود: «رأس العلم معرفة الله حق معرفته» اساس دانش اين است كه انسان خداوند را آن چنان كه حقش هست (انسان توان دارد) بشناسد. در ادامه فرمود كه خدا را بدون مثل و مانند بشناسي و بداني او يگانهاي يكتا است، ظاهر است و باطن، اول است و آخر شريك و نظيري براي او نيست، اين حق معرفت است.[5] و درجة پائينتر اين است كه بداني خداي بيمانند و بيمثل قديم، و ثابت و هميشه موجود، وجود دارد.[6]
بعد از اين مقدمه، اولين جواب اين است كه يقيناً قسمتي از آياتي كه مربوط به توحيد و ذات الهي ميشود برتر از فهم زمان نزول قرآن بوده است و براي اين مسأله چند دليل داريم: 1ـ رواياتي كه قبلاً در مقدمه بيان كرديم كه دلالت داشتند قرآن داراي بطوني است. 2ـ رواياتي كه آيات قرآن را از نظر درك انسان سه دسته ميكنند كه بعضي از آنها را هم ميفهمد، و دستهاي از آنها را خواص و و صاحبدلان ميفهمند، دستة سوم را خدا و انبياء؛ كه اين روايات هم در مقدمه بيان شد. 3ـ رواياتي كه ميرساند اقوامي در آخر الزمان پيدا ميشوند كه درك عميقتري نسبت به توحيد دارند كه به يكي از آنها اشاره ميشود: از امام زين العابدين ـ عليه السلام ـ دربارة توحيد سؤال شد فرمود: «خداوند ميدانست كه در آخرالزمان مردماني ژرفانديش ميآيند، لذا سورة توحيد، «بگو او خداي واحد است و بينياز» و همچنين آياتي از سورة حديد را نازل فرمود «هو الاول و الآخر»[7] اين روايت ميرساند كه نوع مردم آن زمان اين درك را نداشتهاند.
دوّمين جواب اين است كه آن مقداري كه در حد توان بشري است و از انسان خواسته شده ممكن است انسان به آن برسد، و در قرآن هم بيان شده است، شاهد اين مسأله يكي رواياتي بود كه معرفت اعلا و حق معرفت را بيان نموده كه قبلاً بيان شد و ديگري افرادي كه عقيدة توحيدي خود را خدمت ائمه ـ عليهم السلام ـ عرضه نمودهاند، از جمله شاه عبدالعظيم حسني[8] دربارة توحيد چنين گفت عرض كرد من اعتراف دارم كه خدا يكي است و مانندي ندارد، از حد ابطال و تشبيه خارج است نه جسم است و نه صورت نه عرض و نه جوهر بلكه جسم دهندة اجسام و صورتگر موجودات است. پروردگار، مالك، آفريننده و ايجاد كنندة تمام اشياء است. امام هادي ـ عليه السلام ـ فرمود: «ديني كه خداوند براي بندگان پسنديده همين است.»[9] و سومي رواياتي كه ميگويند براي توحيد به قرآن مراجعه كنيد، توحيد همان است كه قرآن ميگويد. به عنوان نمونه، ابي عمير ميگويد: از امام هفتم خواستم كه توحيد را به من تعليم دهد. فرمود: «از آن مقداري كه خدا دربارة توحيد فرموده تجاوز نكن»[10] بنابراين ميتوان گفت خداوند خودش را در قرآن آن چنان كه هست معرفي نموده است ولي بشر به اندازة خودش ميفهمد و ميگويد: «هو الاوّل و الاخر و الظاهر و الباطن»[11] با توجه به اين كه خداوند به ذات خويش از همة آگاهتر است آيا آن چنانكه ميداند ميگويد و يا آن چنان كه ديگران ميفهمند؟ طبيعي است بايد گفت آنچنانكه خود ميداند منتهي يكي در حد پايينتر ميفهمد، و ديگري چون معصومين ـ عليهم السلام ـ در حد اعلا. شاهد اين ادعا دو مطلب است: 1ـ رواياتي كه ميگويد وقتي دربارة توحيد از تو سؤال كردند بگو آن چنانكه خداوند فرموده است خدا يكي است و خدا بينياز است.[12] 2ـ از پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ نقل شده است كه فرمود: «لا احصي ثناء عليك انت كما اثنيت علي نفسک»[13] من نتوانم تو را آن چنان كه بايست توصيف كنم تو آنچناني كه خود توصيف كردهاي. اين جملات هم اشاره دارد كه توصيف حقيقي خدا همان است كه خود بيان نموده است هر چند ممكن است بشر حتي كاملترين بشر به حقيقت او آنچنان كه هست نرسد، امير مؤمنان علي ـ عليه السلام ـ فرمود: «همانا تو آن خدايي هستي كه در عقلها نميگنجي تا در معرض وزش انديشهها نقشپذير كيفيات شوي، و تحت كنترل فكر در نميآيي تا محدود و قابل تغيير باشي»[14]
همچنين مولا الموحدين اميرالمؤمنين فرمود: «خداوند عقلها را اجازت نداده كه حدود صفات او را مشخص كنند اما در عين حال آنها را از مقدار لازم معرفت ممنوع نساخته است و پردهاي ميان عقول و آن (مقدار لازم) قرار نداده است.»
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1ـ جعفر سبحاني، منشور جاويد، ج 2، تمام كتاب.
2ـ محمد تقي مصباح يزدي، مجموعة معارف قرآن، بخش خداشناسي.
3ـ سيد محمد حسيني بهشتي، خدا از ديدگاه قرآن، تمام كتاب.
4ـ استاد شهيد مرتضي مطهري، راههاي اثبات وجود خدا.
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . فيض كاشاني، تفسير الصافي، بيروت، مؤسسة الاعلمي للمطبوعات، ج 1، ص 31.
[2] . همان.
[3] . تفسير الصافي، پيشين، ج 1، ص 318.
[4] . نهج البلاغه، ترجمة محمد دشتي، ص 32، خطبة 1.
[5] . محمد بن علي الصدوق، التوحيد، قم، مؤسسة النشر الاسلامي، جامعة مدرسين، ص 284، باب 40، حديث 5.
[6] . همان مدرك، ص 283، روايت1.
[7] . همان، روايت 2.
[8] . همان، ص 81، حديث 37، قسمتي از حديث.
[9] . همان، ص 82، روايت 37.
[10] . همان، ص 76، روايت 32.
[11] . حديد/ 7.
[12] . توحيد صدوق، همان، ص 95، روايت 14.
[13] . طباطبايي، سيد محمد حسين، روش رئاليسم، با پاورقي از شهيد مرتضي مطهري، قم، انتشارات صدرا، ص 101، پاورقي جلد 5.
[14] . نهج البلاغه فيض الاسلام، ص 236، خطبة 90.