پرسش :
از ديدگاه قرآن اخلاق در حوادث تكويني چه تأثيراتي دارد؟
پاسخ :
فلاسفة اخلاق اسلامي تاكنون به پيروي از ارسطو، اخلاق را به ملكات راسخه در نفس كه در اثر تكرار عمل حاصل ميشود تفسير كردهاند.[1] و از آنجا كه اخلاقيات صفات دروني و قلبي هستند و نميتوان نسبت به آنها دسترسي و شناخت پيدا كرد مگر به واسطة نظاره كردن در افعال و اعمال انسانها تا از روي آن اعمال و رفتار به اخلاق آنها پي برد. و نيز از آنجا كه خداوند متعال در قرآن كريم بعضي از حوادث تكويني مانند سيل، زلزله، طوفان و صاعقه و... را در اقوام گذشته به اعمال انسانها نسبت داده است؛ بنابراين، با بررسي ارتباط حوادث تكويني با اعمال انسانها ما ميتوانيم به ارتباط حوادث تكويني به اخلاق آنها نيز پي ببريم چرا كه اخلاق در اثر تكرار اعمال ايجاد ميشود. از طرفي وقتي اوضاع اقوام گذشتهاي را كه به نوعي دچار حوادث تكويني شدهاند بررسي ميكنيم درمييابيم كه خداوند متعال به خاطر تكرار اعمال سوء آنها آن حوادث را بر آن اقوام وارد كرده به نحوي كه آن اعمال بصورت سيرة دائمي آن اقوام در آمده بود. لذا بطور خلاصه به بررسي ارتباط حوادث تكويني با اعمال انسانها ميپردازيم.
تأثيرات:
1. هلاكت دسته جمعي: «و كم من قرية اهلكناها و هي ظالمه...»؛[2] چه بسيار شهرها و آباديهايي كه آنها را نابود و هلاك كرديم در حالي كه (مردمش) ستمگر بودند». شكّي در اين نيست كه اين هلاكتها در اثر شيوع عمل ستمكاري در جامعه رخ داده است. «و ما كان ربك ليهلك القري بظلمٍ و اهلها مصلحون»[3] و چنين نبود كه پروردگارت آباديها را به ظلم و ستم نابود كند در حالي كه اهلش در صدد اصلاح بوده باشند. اما علم طبيعي هنوز به اين مرحله از رشد نرسيده است كه اين رابطهها را كشف كند. چه بسا سنخيّت اين رابطهها با علوم طبيعي متفاوت است و اساساً براي علم طبيعي قابل كشف نيست.
2. فرو بردن زمين: «أفأمن الذين مكرو السيئات ان يخسف بهم الارض او يأتيهم العذاب من حيث لا يشعرون»[4] آيا توطئهگران از اين ايمن گشتند كه ممكن است خدا آنها را در زمين فرو برد و يا مجازات (الهي) از آنجا كه انتظارش را ندارند به سراغشان آيد. مسلّم است كه بين خسف (فرو بردن) زمين و مكر سيئات ارتباط مستقيم وجود دارد چرا كه نوع و كيفيت و مقدار عذاب بستگي به نوع و كيفيّت عمل دارد. اما دانشمندان علوم طبيعي (زمينشناسان) تا به امروز موفّق به كشف اين ارتباط نشدهاند.
3. عذاب دسته جمعي به خاطر راضي بودن به اعمال ظالمين: «فكذبوه فعقروها فدمدم عليهم ربهم بذنبهم فسوّيها»[5] ولي آنها او را تكذيب كردند و ناقه را پي كردند (و به هلاكت رساندند) از اين رو پروردگارشان آنها (و سرزمينشان) را بخاطر گناهشان درهم كوبيد و با خاك يكسان و صاف كرده و با آنكه يك نفر عمل سييء و ناشايستي را انجام داد ليكن چون بقيّه مردم نيز به اين ظلم راضي بودند، نتيجه آن شد كه عذاب بر همة آن مردم نازل شد. اما كيفيت ارتباط بين اين عمل (راضي بودن به ظلم) و عذاب دسته جمعي هنوز بر طبيعيدانان مشخص نشده است.
4. واژگوني و زير و رو شدن زمين: «فلّما جاء امرتنا جعلنا عاليها سافلها و امطرنا عليها حجارة من سجيل منضود»[6] و هنگامي كه فرمان ما فرا رسيد آن (شهر و ديار) را زير و رو كرديم و باراني از سنگ متراكم بر روي هم بر آنها نازل كرديم اين عذاب بر قوم لوط نازل گشت. با توجه به نوع عمل ناشايستي كه انجام ميدادند (لواط) عذاب آنها نيز كيفيت خاص خود را داشت باران سنگهايي از گل متراكم.
5. ازدياد نعمت: «فلمّا نسوا ما ذكّروا به فتحنا عليهم ابواب كلّ شيء حتّي اذا فرحوا بما أتوا اخذناهم بغتة فإذاهم مبلسون»[7] هنگامي كه (اندرزها سودي نبخشيد و) آنچه را كه به آنها يادآوري شده بود فراموش كردند درهاي همه چيز (از نعمتها) را به روي آنها گشوديم تا (كاملاً) خوشحال شدند (و دل به آن بستند) ناگهان آنها را گرفتيم (و سخت مجازات كرديم) در اين هنگام، همگي مأيوس شدند؛ (و درهاي اميد بر روي آنها بسته شد) اين ازدياد نعمت در اثر ناديدهانگاري تذكّرات الهي است و يك نوع حيله و مكر خداوند است جهت به عذاب كشاندن صاحب آن عمل. البته علوم بشري از درك كيفيت اين ارتباط عاجز است.
6. تغيير در آسمانها و زمين؛ «و لو ان اهل القري امنوا و اتقوا لفتحنا عليهم بركات من السماء و الارض»[8] و اگر اهل شهرها و آباديها ايمان ميآوردند و تقوي پيشه ميكردند بركات آسمان و زمين را بر آنها ميگشوديم. اين آيه اشاره دارد به اين حقيقت كه چه بسا خشكساليهاي متوالي و گرم شدن زمين و نازائي زمين همه معلول پيامد اعمال انسانهاست. مربوط به طبيعت آسمان و زمين نيست و ليكن كيفيت اين ارتباط و اين عليّت براي بشر هنوز كشف نشده است.
7. تغيير در ساختمان جسم و روح انسان: «فلمّا عتوا عن مانهوا قلنا لهم كونوا قردةً خاسئين»[9] هنگامي كه براي آنچه از آن نهي شده بودند سركشي كردند به آنها گفتيم (به شكل) ميمونيهايي طرد شده در آييد.» آنچه امروز براي بشر قابل امكان است دگرگوني روحي به روح ديگر است اما دگرگوني جسمي براي بشر، قابل درك نيست.
8. ايجاد امراض جسماني: «فانزلنا علي الذين ظلموا رجزاً من السماء بما كانوا يفسقون»[10] پس بر ستمگران عذابي (طاعون) از آسمان فرو فرستاديم در برابر نافرماني كه انجام دادند. دانشمندان علم طب به كيفيت ارتباط بين عمل ناشايست تحريف و تبديل كلمات خدا و مرض جسماني پي نبردهاند.
9. ذلّت اجتماعي: «ضربت عليهم الذلّه اينما ثقفوا... ذلك بأنهم كانو يكفرون بايات الله و يقتلون الانبياء بغير حق ذلك بما عصوا و كانوا يعتدون»[11] هرجا يافت شوند مهر ذلّت بر آنان خورده است... چرا كه آنها به آيات خدا كفر ميورزيدند و پيامبران را به ناحق ميكشتند... اينها بخاطر آنست كه گناه كردند و (به حقوق ديگران) تجاوز مينمودند.
10. فساد در زمين و خرابي در نسلها و باغات و مزارع: «و اذا تولّي سعي في الارض ليفسد في الارض و ليهلك الحرث و النسل و الله لا يحب الفساد»[12] هنگامي كه روي برميگردانند در راه فساد در زمين كوشش ميكنند و زراعتها و چهارپايان را نابود ميسازند با اينكه ميدانند خدا فساد را دوست نميدارد.
از ديگر آثار تكويني اعمال ميتوان به موارد ذيل اشاره كرد.
1. آسان شدن يا دشوار شدن زندگي. 2. طول عمر. 3. فساد اجتماعي و اولاد و مواردي از اين قبيل...
نكتة مهمي كه بايد به آن توجه داشت اين است كه اينگونه پيامد اعمال كه دامنگير بشر ميشود يا بخاطر وجود:
الف) قانون عليت است چرا كه اين نظام مادّي و اين عالم مادّه براساس نظام علّت و معلول جريان دارد كه هر عملي، عكسالعمي را در پي دارد. بنابراين اعمال انسانها نيز از اين قانون مستثني نيست و آنچه از عذاب و حوادث براي بشر رخ ميدهد در اثر اعمال خود انسانها ميباشد.
ب) بخاطر قانون تجسم اعمال: از آنجا كه اعمال انسانها حقيقت و باطني دارد كه ديدن آن در اين دنيا بطور طبيعي براي انسانها ميسّر نيست مگر بواسطة اذن و امر الهي كه در آن صورت آن حقيقت براي بشر آشكار ميگردد. بنابراين ممكن است برخي از پيامدها مانند (مسخ) و دگرگوني جسم و روح بخاطر همين قانون باشد. البته شناخت اين قانون براي دانشمندان علوم طبيعي تا به امروز ميسور نبوده است.
ج) اراده مستقيم الهي: از آنجا كه خداوند حيّ و قيوم است و از كار تدبير خلق غافل نميشود و از اعمال ظالمان نيز بيخبر نيست، بنابراين آثار وضعي اعمال را براي صاحبان عمل بار ميكند.
د) دستگاه آفرينش (آسمانها و زمين) همه داراي حيات و شعور هستند كه از روي شعور نتيجة عمل را به صاحب عمل برميگردانند.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. محمدتقي، مصباح يزدي، اخلاق در قرآن، قم، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خيمني (ره)، چ سوّم، پائيز 1377.
2. اكبر، دهقان، هزار و يك نكته از قرآن كريم، تهران، مركز فرهنگي درسهايي از قرآن، چ سوّم، زمستان 1379.
3. حسنزادة آملي، ولايت تكويني، قم، قيام، چ اوّل، 1371.
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . مصباح يزدي؛ محمدتقي، اخلاق در قرآن، قم، انتشارات مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني (ره)، 1377، ج1، ص 239.
[2] . حج/ 45.
[3] . هود/ 117.
[4] . نحل/ 46ـ45.
[5] . شمس/ 12.
[6] . هود/ 82.
[7] . انعام/ 44.
[8] . اعراف/ 96.
[9] . اعراف/ 163ـ164.
[10] . بقره/ 61.
[11] . آلعمران/ 112.
[12] . بقره/ 205.
فلاسفة اخلاق اسلامي تاكنون به پيروي از ارسطو، اخلاق را به ملكات راسخه در نفس كه در اثر تكرار عمل حاصل ميشود تفسير كردهاند.[1] و از آنجا كه اخلاقيات صفات دروني و قلبي هستند و نميتوان نسبت به آنها دسترسي و شناخت پيدا كرد مگر به واسطة نظاره كردن در افعال و اعمال انسانها تا از روي آن اعمال و رفتار به اخلاق آنها پي برد. و نيز از آنجا كه خداوند متعال در قرآن كريم بعضي از حوادث تكويني مانند سيل، زلزله، طوفان و صاعقه و... را در اقوام گذشته به اعمال انسانها نسبت داده است؛ بنابراين، با بررسي ارتباط حوادث تكويني با اعمال انسانها ما ميتوانيم به ارتباط حوادث تكويني به اخلاق آنها نيز پي ببريم چرا كه اخلاق در اثر تكرار اعمال ايجاد ميشود. از طرفي وقتي اوضاع اقوام گذشتهاي را كه به نوعي دچار حوادث تكويني شدهاند بررسي ميكنيم درمييابيم كه خداوند متعال به خاطر تكرار اعمال سوء آنها آن حوادث را بر آن اقوام وارد كرده به نحوي كه آن اعمال بصورت سيرة دائمي آن اقوام در آمده بود. لذا بطور خلاصه به بررسي ارتباط حوادث تكويني با اعمال انسانها ميپردازيم.
تأثيرات:
1. هلاكت دسته جمعي: «و كم من قرية اهلكناها و هي ظالمه...»؛[2] چه بسيار شهرها و آباديهايي كه آنها را نابود و هلاك كرديم در حالي كه (مردمش) ستمگر بودند». شكّي در اين نيست كه اين هلاكتها در اثر شيوع عمل ستمكاري در جامعه رخ داده است. «و ما كان ربك ليهلك القري بظلمٍ و اهلها مصلحون»[3] و چنين نبود كه پروردگارت آباديها را به ظلم و ستم نابود كند در حالي كه اهلش در صدد اصلاح بوده باشند. اما علم طبيعي هنوز به اين مرحله از رشد نرسيده است كه اين رابطهها را كشف كند. چه بسا سنخيّت اين رابطهها با علوم طبيعي متفاوت است و اساساً براي علم طبيعي قابل كشف نيست.
2. فرو بردن زمين: «أفأمن الذين مكرو السيئات ان يخسف بهم الارض او يأتيهم العذاب من حيث لا يشعرون»[4] آيا توطئهگران از اين ايمن گشتند كه ممكن است خدا آنها را در زمين فرو برد و يا مجازات (الهي) از آنجا كه انتظارش را ندارند به سراغشان آيد. مسلّم است كه بين خسف (فرو بردن) زمين و مكر سيئات ارتباط مستقيم وجود دارد چرا كه نوع و كيفيت و مقدار عذاب بستگي به نوع و كيفيّت عمل دارد. اما دانشمندان علوم طبيعي (زمينشناسان) تا به امروز موفّق به كشف اين ارتباط نشدهاند.
3. عذاب دسته جمعي به خاطر راضي بودن به اعمال ظالمين: «فكذبوه فعقروها فدمدم عليهم ربهم بذنبهم فسوّيها»[5] ولي آنها او را تكذيب كردند و ناقه را پي كردند (و به هلاكت رساندند) از اين رو پروردگارشان آنها (و سرزمينشان) را بخاطر گناهشان درهم كوبيد و با خاك يكسان و صاف كرده و با آنكه يك نفر عمل سييء و ناشايستي را انجام داد ليكن چون بقيّه مردم نيز به اين ظلم راضي بودند، نتيجه آن شد كه عذاب بر همة آن مردم نازل شد. اما كيفيت ارتباط بين اين عمل (راضي بودن به ظلم) و عذاب دسته جمعي هنوز بر طبيعيدانان مشخص نشده است.
4. واژگوني و زير و رو شدن زمين: «فلّما جاء امرتنا جعلنا عاليها سافلها و امطرنا عليها حجارة من سجيل منضود»[6] و هنگامي كه فرمان ما فرا رسيد آن (شهر و ديار) را زير و رو كرديم و باراني از سنگ متراكم بر روي هم بر آنها نازل كرديم اين عذاب بر قوم لوط نازل گشت. با توجه به نوع عمل ناشايستي كه انجام ميدادند (لواط) عذاب آنها نيز كيفيت خاص خود را داشت باران سنگهايي از گل متراكم.
5. ازدياد نعمت: «فلمّا نسوا ما ذكّروا به فتحنا عليهم ابواب كلّ شيء حتّي اذا فرحوا بما أتوا اخذناهم بغتة فإذاهم مبلسون»[7] هنگامي كه (اندرزها سودي نبخشيد و) آنچه را كه به آنها يادآوري شده بود فراموش كردند درهاي همه چيز (از نعمتها) را به روي آنها گشوديم تا (كاملاً) خوشحال شدند (و دل به آن بستند) ناگهان آنها را گرفتيم (و سخت مجازات كرديم) در اين هنگام، همگي مأيوس شدند؛ (و درهاي اميد بر روي آنها بسته شد) اين ازدياد نعمت در اثر ناديدهانگاري تذكّرات الهي است و يك نوع حيله و مكر خداوند است جهت به عذاب كشاندن صاحب آن عمل. البته علوم بشري از درك كيفيت اين ارتباط عاجز است.
6. تغيير در آسمانها و زمين؛ «و لو ان اهل القري امنوا و اتقوا لفتحنا عليهم بركات من السماء و الارض»[8] و اگر اهل شهرها و آباديها ايمان ميآوردند و تقوي پيشه ميكردند بركات آسمان و زمين را بر آنها ميگشوديم. اين آيه اشاره دارد به اين حقيقت كه چه بسا خشكساليهاي متوالي و گرم شدن زمين و نازائي زمين همه معلول پيامد اعمال انسانهاست. مربوط به طبيعت آسمان و زمين نيست و ليكن كيفيت اين ارتباط و اين عليّت براي بشر هنوز كشف نشده است.
7. تغيير در ساختمان جسم و روح انسان: «فلمّا عتوا عن مانهوا قلنا لهم كونوا قردةً خاسئين»[9] هنگامي كه براي آنچه از آن نهي شده بودند سركشي كردند به آنها گفتيم (به شكل) ميمونيهايي طرد شده در آييد.» آنچه امروز براي بشر قابل امكان است دگرگوني روحي به روح ديگر است اما دگرگوني جسمي براي بشر، قابل درك نيست.
8. ايجاد امراض جسماني: «فانزلنا علي الذين ظلموا رجزاً من السماء بما كانوا يفسقون»[10] پس بر ستمگران عذابي (طاعون) از آسمان فرو فرستاديم در برابر نافرماني كه انجام دادند. دانشمندان علم طب به كيفيت ارتباط بين عمل ناشايست تحريف و تبديل كلمات خدا و مرض جسماني پي نبردهاند.
9. ذلّت اجتماعي: «ضربت عليهم الذلّه اينما ثقفوا... ذلك بأنهم كانو يكفرون بايات الله و يقتلون الانبياء بغير حق ذلك بما عصوا و كانوا يعتدون»[11] هرجا يافت شوند مهر ذلّت بر آنان خورده است... چرا كه آنها به آيات خدا كفر ميورزيدند و پيامبران را به ناحق ميكشتند... اينها بخاطر آنست كه گناه كردند و (به حقوق ديگران) تجاوز مينمودند.
10. فساد در زمين و خرابي در نسلها و باغات و مزارع: «و اذا تولّي سعي في الارض ليفسد في الارض و ليهلك الحرث و النسل و الله لا يحب الفساد»[12] هنگامي كه روي برميگردانند در راه فساد در زمين كوشش ميكنند و زراعتها و چهارپايان را نابود ميسازند با اينكه ميدانند خدا فساد را دوست نميدارد.
از ديگر آثار تكويني اعمال ميتوان به موارد ذيل اشاره كرد.
1. آسان شدن يا دشوار شدن زندگي. 2. طول عمر. 3. فساد اجتماعي و اولاد و مواردي از اين قبيل...
نكتة مهمي كه بايد به آن توجه داشت اين است كه اينگونه پيامد اعمال كه دامنگير بشر ميشود يا بخاطر وجود:
الف) قانون عليت است چرا كه اين نظام مادّي و اين عالم مادّه براساس نظام علّت و معلول جريان دارد كه هر عملي، عكسالعمي را در پي دارد. بنابراين اعمال انسانها نيز از اين قانون مستثني نيست و آنچه از عذاب و حوادث براي بشر رخ ميدهد در اثر اعمال خود انسانها ميباشد.
ب) بخاطر قانون تجسم اعمال: از آنجا كه اعمال انسانها حقيقت و باطني دارد كه ديدن آن در اين دنيا بطور طبيعي براي انسانها ميسّر نيست مگر بواسطة اذن و امر الهي كه در آن صورت آن حقيقت براي بشر آشكار ميگردد. بنابراين ممكن است برخي از پيامدها مانند (مسخ) و دگرگوني جسم و روح بخاطر همين قانون باشد. البته شناخت اين قانون براي دانشمندان علوم طبيعي تا به امروز ميسور نبوده است.
ج) اراده مستقيم الهي: از آنجا كه خداوند حيّ و قيوم است و از كار تدبير خلق غافل نميشود و از اعمال ظالمان نيز بيخبر نيست، بنابراين آثار وضعي اعمال را براي صاحبان عمل بار ميكند.
د) دستگاه آفرينش (آسمانها و زمين) همه داراي حيات و شعور هستند كه از روي شعور نتيجة عمل را به صاحب عمل برميگردانند.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. محمدتقي، مصباح يزدي، اخلاق در قرآن، قم، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خيمني (ره)، چ سوّم، پائيز 1377.
2. اكبر، دهقان، هزار و يك نكته از قرآن كريم، تهران، مركز فرهنگي درسهايي از قرآن، چ سوّم، زمستان 1379.
3. حسنزادة آملي، ولايت تكويني، قم، قيام، چ اوّل، 1371.
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . مصباح يزدي؛ محمدتقي، اخلاق در قرآن، قم، انتشارات مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني (ره)، 1377، ج1، ص 239.
[2] . حج/ 45.
[3] . هود/ 117.
[4] . نحل/ 46ـ45.
[5] . شمس/ 12.
[6] . هود/ 82.
[7] . انعام/ 44.
[8] . اعراف/ 96.
[9] . اعراف/ 163ـ164.
[10] . بقره/ 61.
[11] . آلعمران/ 112.
[12] . بقره/ 205.