پرسش :
بعد واقعه غدیر پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) برای تثبیت خلافت علی (علیه السلام) چه کارهایی کرده بود ؟ و چرا انصار در کنار دیگران به مخالفت با اوامر پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) برخاستند؟
پاسخ :
تاریخ درباره بسیاری از حوادثِ مقطع زمانی بین غدیر و وفات پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) ساکت مانده است امّا کالبد شکافی دو پدیده مهم آن عصر ما را به اهتمام پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بر گزینش جانشین و گستره تلاشهای مخالفان آن حضرت، آشنا میسازد.
این پدیدهها عبارت است از:
1- سپاه اسامه 2- مخالفت با نگارش وصیت مهم رسول خدا.
توضیح این دو واقعه:
1. سپاه اسامه: پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در واپسین روزهای زندگیاش فرمان داد لشکری عظیم به فرماندهی جوانی نورس به نام اسامة بن زید به سمت دورترین مرزهای کشور اسلامی (مرزهای روم) رهسپار شود[1].
کالبد شکافی دقیق این جریان نشان میدهد رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در راستای تثبیت جانشینی حضرت علی (علیه السلام) به چنین اقدامی دست یازید زیرا:
الف) در آن هنگام و در آستانه وفات پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) خالی کردن مرکز حکومت از نیروهای نظامی و ارسال آن به دورترین نقاط به صلاح جامعه نبود چون احتمال داشت پس از وفات پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بسیاری از نومسلمانان قبایل اطراف سر به شورش بردارند و کیان جامعه اسلامی در معرض تهدید قرار گیرد. آنچه این تصمیمگیری را در نظر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) منطقی جلوه میداد، دور ساختن مخالفان جانشینی حضرت علی (علیه السلام) از مدینه بود.
ب) انتصاب جوانی 18 ساله[2]به مقام فرماندهی لشکر و عدم توجّه به اعتراضات اصحاب جز از کار انداختن مهمترین[3]دستاویز مخالفان جانشینی علی (علیه السلام) هیچ توجیهی نداشت زیرا اسامة بن زید که از جهاتی چون سابقه مسلمانی، شرافت، شجاعت و کاردانی سر آمد اصحاب به شمار نمیآمد و از نظر سنی حدود 15 سال از علی (علیه السلام) کوچکتر بود- با توجّه به آن که در بسیاری از ویژگیها با حضرت علی (علیه السلام) قابل مقایسه نمینمود- در مقام فرماندهی سپاهی عظیم و متشکل از بزرگان صحابه مانند ابوبکر، عمر، ابو عبیده جراح، عثمان، طلحه، زبیر، عبدالرحمان بن عوف و سعد بن ابی وقاص قرار گرفت.
ج) دقّت در ترکیب سپاه اسامه نشان میدهد تمام کسانی که احتمال داشت با جانشینی حضرت علی (علیه السلام) مخالفت ورزند، ملزم بودند در این سپاه شرکت جویند. و کسانی که به بهانه بیماری پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) از اردوگاه به مدینه باز میگشتند، با جمله تأکیدی «لعن الله من تخلف عن جیش اسامة»[4]روبه رو میشدند. در مقابل، یاران و موافقان جانشینی حضرت علی (علیه السلام) چون عمار، مقداد و سلمان از حضور در این سپاه معاف گشتند و ملزم شدند در مدینه به سر برند[5].
2. پیشگیری از نگارش وصیت: این پدیده در واپسین روزهای حیات پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) تحقّق یافت. در آن روزها، پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) که احتمالاً با بالاگرفتن زمزمههای مخالفت با جانشینی حضرت علی (علیه السلام) به شدت نگران اوضاع شده بود، دستور داد ابزار نوشتن آماده سازند تا سندی صریح و ماندگار برجای گذارد و از گمراهی امت جلوگیری کند. مخالفان که این دستور را با نقشههای چند ماهه خویش ناسازگار میدیدند، به شدت نگران شدند و با هزیان گو خواندن کسی که جز وحی چیزی بر زبان نمیراند، از نگارش این سند جلوگیری کردند.
تاریخ در اینجا تنها از یک تن نام میبَرد[6]امّا آشکار است که تنها یک نفر- بی آن که جریانی نیرومند پشتیبانش باشد- نمیتواند با رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) مقابله کند. از این رو، بعضی از نصوص، گوینده این عبارت را جمع دانسته و از کلمه «قالوا» استفاده کردهاند[7].
نخستین کسانی که با هدف تعیین خلیفهای جز حضرت علی (علیه السلام) در سقیفه گرد آمدند، انصار به شمار میآمدند. آن هم انصاری که در همه جا به پیروی محض از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) زبانزد بودند و دوستی شان با خاندان آن حضرت (صلی الله علیه و آله و سلم) به ویژه حضرت علی (علیه السلام) بر همگان ثابت شده است. راستی چرا انصار؟ و چرا با این عجله، آن هم در حالی که هنوز بدن پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) غسل داده نشده است؟ شواهد تاریخی، نشان میدهد انصار هرگز از جانشینی شخصیتی مانند حضرت علی (علیه السلام) هراسناک نبودند و او را ادامه دهنده راه پیامبر اکرم (ص)میدانستند.
اقدام عجولانه آنها در درک نکتهای حیاتی ریشه دارد. آنها با تیز بینی دریافته بودند که شانسی برای به قدرت رسیدن حضرت علی (علیه السلام) وجود ندارد. مخالفت یاران بزرگ پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) با راه افتادن سپاه اسامه و نیز مخالفت آنان با نگارش وصیت از سوی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و به احتمال فراوان، حوادث دیگری که تاریخ ما را از آن بی خبر گذاشته است، انصار را به این نتیجه رسانده بود که مهاجران اندیشه به دست گرفتن حکومت در سر میپرورانند و احتمال دارد قریشیانی که سرانشان در نبرد با نیروهای انصار حامی پیامبر به قتل رسیدند، با بهرهگیری از پیوند نزدیک قریش و مهاجران در پی انتقام بر آیند. بنابراین، به سقیفه شتافتند تا طرفداران غصب حق علی (علیه السلام) را دست کم از به دست گرفتن کامل قدرت باز دارند و به منظور حفظ جامعه انصار از توطئههای آتی، سهمی از قدرت به دست آورند.
پس انصار و مردم مدینه همگان حادثه غدیر را به یاد داشتند و دلالت آن بر تعیین جانشین را مسلم میدانستند امّا مشاهده تلاشهای کسانی که در جهت مخالفت علنی با غدیر گام بر میداشتند و حرکت طرفداران آن واقعه آسمانی را به شدیدترین روش ممکن سرکوب میکردند، آنها را از هرگونه تلاش در جهت احیای یاد غدیر باز میداشت.
پی نوشتها:
[1]طبقات، محمد بن سعد کاتب واقدی، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، ج 4، ص 54- 58.
[2]طبقات، محمد بن سعد کاتب واقدی، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، ج 4، ص 55
[3]طبقات، محمد بن سعد کاتب واقدی، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، ج 4، ص 54 و 56
[4]الملل و النحل، محمد بن عبدالکریم شهرستانی، تصحیح شیخ احمد فهمی محمد، ج 1، ص 14
[5]السقیفه، ص 81
[6]من حیاة الخلیفة عمربن الخطاب، عبدالرحمن احمد البکری، تعلیق سید مرتضی رضوی ص 101- 107
[7]من حیاة الخلیفة، عمربن الخطاب، عبدالرحمن احمد البکری، تعلیق سید مرتضی رضوی ص104
تاریخ درباره بسیاری از حوادثِ مقطع زمانی بین غدیر و وفات پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) ساکت مانده است امّا کالبد شکافی دو پدیده مهم آن عصر ما را به اهتمام پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بر گزینش جانشین و گستره تلاشهای مخالفان آن حضرت، آشنا میسازد.
این پدیدهها عبارت است از:
1- سپاه اسامه 2- مخالفت با نگارش وصیت مهم رسول خدا.
توضیح این دو واقعه:
1. سپاه اسامه: پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در واپسین روزهای زندگیاش فرمان داد لشکری عظیم به فرماندهی جوانی نورس به نام اسامة بن زید به سمت دورترین مرزهای کشور اسلامی (مرزهای روم) رهسپار شود[1].
کالبد شکافی دقیق این جریان نشان میدهد رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در راستای تثبیت جانشینی حضرت علی (علیه السلام) به چنین اقدامی دست یازید زیرا:
الف) در آن هنگام و در آستانه وفات پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) خالی کردن مرکز حکومت از نیروهای نظامی و ارسال آن به دورترین نقاط به صلاح جامعه نبود چون احتمال داشت پس از وفات پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بسیاری از نومسلمانان قبایل اطراف سر به شورش بردارند و کیان جامعه اسلامی در معرض تهدید قرار گیرد. آنچه این تصمیمگیری را در نظر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) منطقی جلوه میداد، دور ساختن مخالفان جانشینی حضرت علی (علیه السلام) از مدینه بود.
ب) انتصاب جوانی 18 ساله[2]به مقام فرماندهی لشکر و عدم توجّه به اعتراضات اصحاب جز از کار انداختن مهمترین[3]دستاویز مخالفان جانشینی علی (علیه السلام) هیچ توجیهی نداشت زیرا اسامة بن زید که از جهاتی چون سابقه مسلمانی، شرافت، شجاعت و کاردانی سر آمد اصحاب به شمار نمیآمد و از نظر سنی حدود 15 سال از علی (علیه السلام) کوچکتر بود- با توجّه به آن که در بسیاری از ویژگیها با حضرت علی (علیه السلام) قابل مقایسه نمینمود- در مقام فرماندهی سپاهی عظیم و متشکل از بزرگان صحابه مانند ابوبکر، عمر، ابو عبیده جراح، عثمان، طلحه، زبیر، عبدالرحمان بن عوف و سعد بن ابی وقاص قرار گرفت.
ج) دقّت در ترکیب سپاه اسامه نشان میدهد تمام کسانی که احتمال داشت با جانشینی حضرت علی (علیه السلام) مخالفت ورزند، ملزم بودند در این سپاه شرکت جویند. و کسانی که به بهانه بیماری پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) از اردوگاه به مدینه باز میگشتند، با جمله تأکیدی «لعن الله من تخلف عن جیش اسامة»[4]روبه رو میشدند. در مقابل، یاران و موافقان جانشینی حضرت علی (علیه السلام) چون عمار، مقداد و سلمان از حضور در این سپاه معاف گشتند و ملزم شدند در مدینه به سر برند[5].
2. پیشگیری از نگارش وصیت: این پدیده در واپسین روزهای حیات پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) تحقّق یافت. در آن روزها، پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) که احتمالاً با بالاگرفتن زمزمههای مخالفت با جانشینی حضرت علی (علیه السلام) به شدت نگران اوضاع شده بود، دستور داد ابزار نوشتن آماده سازند تا سندی صریح و ماندگار برجای گذارد و از گمراهی امت جلوگیری کند. مخالفان که این دستور را با نقشههای چند ماهه خویش ناسازگار میدیدند، به شدت نگران شدند و با هزیان گو خواندن کسی که جز وحی چیزی بر زبان نمیراند، از نگارش این سند جلوگیری کردند.
تاریخ در اینجا تنها از یک تن نام میبَرد[6]امّا آشکار است که تنها یک نفر- بی آن که جریانی نیرومند پشتیبانش باشد- نمیتواند با رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) مقابله کند. از این رو، بعضی از نصوص، گوینده این عبارت را جمع دانسته و از کلمه «قالوا» استفاده کردهاند[7].
نخستین کسانی که با هدف تعیین خلیفهای جز حضرت علی (علیه السلام) در سقیفه گرد آمدند، انصار به شمار میآمدند. آن هم انصاری که در همه جا به پیروی محض از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) زبانزد بودند و دوستی شان با خاندان آن حضرت (صلی الله علیه و آله و سلم) به ویژه حضرت علی (علیه السلام) بر همگان ثابت شده است. راستی چرا انصار؟ و چرا با این عجله، آن هم در حالی که هنوز بدن پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) غسل داده نشده است؟ شواهد تاریخی، نشان میدهد انصار هرگز از جانشینی شخصیتی مانند حضرت علی (علیه السلام) هراسناک نبودند و او را ادامه دهنده راه پیامبر اکرم (ص)میدانستند.
اقدام عجولانه آنها در درک نکتهای حیاتی ریشه دارد. آنها با تیز بینی دریافته بودند که شانسی برای به قدرت رسیدن حضرت علی (علیه السلام) وجود ندارد. مخالفت یاران بزرگ پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) با راه افتادن سپاه اسامه و نیز مخالفت آنان با نگارش وصیت از سوی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و به احتمال فراوان، حوادث دیگری که تاریخ ما را از آن بی خبر گذاشته است، انصار را به این نتیجه رسانده بود که مهاجران اندیشه به دست گرفتن حکومت در سر میپرورانند و احتمال دارد قریشیانی که سرانشان در نبرد با نیروهای انصار حامی پیامبر به قتل رسیدند، با بهرهگیری از پیوند نزدیک قریش و مهاجران در پی انتقام بر آیند. بنابراین، به سقیفه شتافتند تا طرفداران غصب حق علی (علیه السلام) را دست کم از به دست گرفتن کامل قدرت باز دارند و به منظور حفظ جامعه انصار از توطئههای آتی، سهمی از قدرت به دست آورند.
پس انصار و مردم مدینه همگان حادثه غدیر را به یاد داشتند و دلالت آن بر تعیین جانشین را مسلم میدانستند امّا مشاهده تلاشهای کسانی که در جهت مخالفت علنی با غدیر گام بر میداشتند و حرکت طرفداران آن واقعه آسمانی را به شدیدترین روش ممکن سرکوب میکردند، آنها را از هرگونه تلاش در جهت احیای یاد غدیر باز میداشت.
پی نوشتها:
[1]طبقات، محمد بن سعد کاتب واقدی، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، ج 4، ص 54- 58.
[2]طبقات، محمد بن سعد کاتب واقدی، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، ج 4، ص 55
[3]طبقات، محمد بن سعد کاتب واقدی، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، ج 4، ص 54 و 56
[4]الملل و النحل، محمد بن عبدالکریم شهرستانی، تصحیح شیخ احمد فهمی محمد، ج 1، ص 14
[5]السقیفه، ص 81
[6]من حیاة الخلیفة عمربن الخطاب، عبدالرحمن احمد البکری، تعلیق سید مرتضی رضوی ص 101- 107
[7]من حیاة الخلیفة، عمربن الخطاب، عبدالرحمن احمد البکری، تعلیق سید مرتضی رضوی ص104