پرسش :
وضعيت حجاب قبل از اسلام چگونه بود؟ كيفيت حجاب همسران پيامبر و امامان عليهمالسلام چگونه بود و آيا آنها از چادر استفاده مىكردند و بر فرض لزوم حجاب و چادر، چرا از چادر مشكى استفاده مىشود و از رنگهاى ديگر استفاده نمىشود؟
پاسخ :
چادر به صورتى كه در ميان ايرانيان معمول است - چادر بلند كه تا پايين پا مىرسد - در ميان عربها معمول نبوده، ولى چيزى شبيه نيمه چادر، رايج بود و ظاهراً منظور از «جلباب» هم - كه در آيات قرآن آمده - اشاره به همين است؛ چيزى كه نه مثل مقنعه و روسرى كوتاه بوده، نه مثل چادر خيلى بلند؛ اين حجاب، شايد تا كمر و كمى پايينتر مىرسيده است و آن بزرگواران از آن استفاده مىكردند. عربها از پوششى به نام «درع» كه پيراهن بلندى بوده و «ملحفه» كه همان چادر بوده است و مقنعه، استفاده مىكردند. از روايات استفاده مىشود كه اين بزرگواران، هر سه پوشش فوق را داشتند. مقنعه را سر مىكردند و درع هم پيراهن بلندى بوده كه تا پشت پا مىرسيد و آستينهايش بلند و گشاد بوده و ملحفه هم چادرى بوده كه به خودشان مىپيچند. در آداب نمازگزار هم آمده كه زن در موقع نماز، اگر بخواهد حجاب كاملى داشته باشد، بايد از مقنعه، درع و ملحفه استفاده كند.1
لازم است توجه داشته باشيم كه پوشش و لباس، همواره با انسان بوده، زنان بيش از مردان در همه تمدنها، داراى پوشش بودهاند. در تمدن فينيقىها كه چهار هزار سال پيش از ميلاد مىزيستند، زنان آنها داراى حجاب بودند و براى پوشش خويش از پارچههاى سرخ رنگ استفاده مىكردند.2 زنان آريايى نيز داراى حجاب بودند؛ به ويژه زنان طبقات بالاى اجتماعى آنان كه برايشان حجاب داراى ارزش ويژهاى بود.3 در بين يونانيان رسم بود كه زنان حتى صورتهاى خويش را با قسمتى از روپوش بسيار ظريف بپوشانند و زنان مجبور به نشستن در حرمسراها بودند و حتى تعليم و تعلم، توسط مادران و دايگان انجام مىشد. 4
آشوريان و كلدانيان نيز داراى حجاب بودند، يكى از نويسندگان مىگويد: «زنان بابل و آشور، تنها آنان كه عفيف بودند و شوهر داشتند، داراى حجاب بودند». 5
همچنين زنان اسپارتى، محجبه بودند. دختران اسپارتى، پس از شوهر كردن، حجاب مىگرفتند. نقشها و تصويرهايى كه از زنان اسپارتى باقى مانده است، حكايت از اين دارد كه زنان اسپارتى، سر را مىپوشاندند و صورت را باز مىگذاشتند و هنگامى كه به كوچه و بازار مىرفتند، داراى حجاب بودند.6
همين طور روميان، كارتاژىها، چينىها، هندىها، ايرانيان باستان، ايرانيان اشكانى و ساسانيانى، همه داراى حجاب بودهاند.7 در تورات و كتابهاى مقدس نيز سفارش به حجاب شده و عذاب بىحجابى، بيان شده است.8
با اين حال، موج فساد، برهنگى و بدحجابى، در غرب جديد آغاز شد و كم كم به جوامع ديگر سرايت كرد.
ويل دورانت مىگويد: «فساد اخلاقى [در جامعه آن روز غرب]، نشانه آزادگى و خردمندى بود و هرزهگى، به صورت نوعىآداب رايج در آمده بود. در فرانسه قرن 18، زنى كه تنها به شوهر خود دل بسته بود، يادگار دورانهاى گذشته به شمار مىآمد و زناشويى، فقط وسيله اى براى حفظ نام خانوادگى و انتقال ثروت بود».9
مونتسكيو مىنويسد: «مردم پاريس، هر مردى را كه زنش را تنها از آن خود بداند، مخل آسايش اجتماعى مىدانند و هر زن، عاشقى داشت و هر شوهرى، معشوقهاى».10
اين فساد و بىبندوبارى، با رنسانس علمى در اروپا شروع شد و توسط روشنفكران غرب زده، به جهان سوم راه يافت؛ ابتدا در دولت عثمانى و كم كم به كشورهاى ديگر نفوذ كرد. در ايران، اولين بار، بىبندوبارى و بدحجابى، توسط شاه عباس كبير با پذيرفتن برادران «شرلى» شروع شد و مىتوان شروع جريان غرب زدگى مستمر را از دوران فتحعلى شاه دانست.11
بعد از اين دوره، رضاخان در ايران و آتاترك (مصطفى كمال) در تركيه و امانالله خان در افغانستان، مأمور كشف حجاب شدند.
بنابراين، آغاز بىحجابى و بدحجابى را مىتوان دوران تحول و رنسانس در اروپا دانست.12
برترى چادر مشكى
در بين رنگها، رنگهاى تيره و مشكى، در تأمين حجاب حداكثرى بانوان در بيرون منزل، مؤثر هستند.
علاوه بر اين، رنگ مشكى پوشاننده رنگهاى ديگر است و زير آن، هر لباس رنگى ديگرى را كه باشد، مىپوشاند. ضرب المثل معروف «بالاتر از سياهى رنگى نيست»، اشاره به همين واقعيت است كه رنگ سياه، برترين رنگهاست و تمام رنگهاى ديگر، در مقابل آن، رنگ مىبازند.
آرامش بيشتر
قرآن مجيد مىفرمايد: «پرده سياه و تاريك شب، روز را مىپوشاند».13 در برخى از تفاسير آمده است: ساكنان زمين، پس از تحمل چند ساعت گرما و رنج و كار و فعاليت روزانه، طالب سكون و آرامش شب مىشوند و شب، ساكنان زمين را در چادر سياه و مشكى خود مىپوشاند.
«پرده سياه و تاريك شب را به منزله لباس و پوشش قرار داديم». در اين آيه، تاريكى شب، به پرده و پوشش گسترده، تشبيه شده است كه همه اجسام را مىپوشاند؛ همان گونه كه جلباب و چادر مشكى، تمام بدن و لباس بانوان را در مقابل نامحرم مىپوشاند.
برخى جلباب را به چادر شب معنا كردهاند. به نظر مىرسد به دليل دو ويژگى گستردگى در پوشش و رنگ مشكى كه در جلباب، چادر مشكى و پرده تاريك شب موجود مىباشند، به چادر شب معنا شده است.
نگاهشكنى و آسايش بيشتر
در روانشناسى رنگها، چنين آمده است: سياه به معناى «نه» است. رنگ مشكى، اثر كاهش تحريكهاى روحى و روانى دارد؛ چون رنگى صامت و غيرمحرك است و واكنش مهمى در بيننده ايجاد نمىكند، از اين رو، يكى از بهترين ابزارهاى كاهش واكنشهاى روانى است و نه تنها موجب جلب توجه ديگران نمىشود، بلكه به عدم توجه كمك مىكند. به همين دليل، در هنگام برخورد با جنس مخالف و غيرمحارم، استفاده از چادر مشكى، اثرات مطلوبى از نظر كاهش حالات و اميال جنسى دارد. خداوند در سوره نور، ضمن آموزش حدود مراقبتهاى اوليه در شيوه رويارويى با غيرمحارم در آخر آيه، خطاب به زنان مىفرمايد: «نبايد زنان پاى خود را چنان به زمين بكوبند كه صداى زينتآلاتشان شنيده شود (و سبب تحريك نامحرم گردد)». بنابراين، مىتوان گفت كه چون لباسهاى رنگارنگ، سبب جلب توجه نامحرم و تحريك جنسى مىشوند، مطلوب نمىباشند؛ اما چون حجاب و چادر مشكى، باعث جلب توجه نمىگردد، رنگى مطلوب است. معمولاً بانوانى كه اعتقاد راسخ به لزوم پوشيدگى بيشتر در برخورد با نامحرم دارند، چادر مشكى را مىپسندند؛ زيرا اين رنگ، بدن را بيشتر و بهتر مىپوشاند.
از سوى ديگر، وقتى رنگ مشكى در كنار رنگ ديگرى قرار مىگيرد، تأثير آن را تقويت مىكند و خصلت آن رنگ را مورد تأييد قرار مىدهد. اگر يك پنجره رنگين، در كنار ميز سياهى قرار بگيرد، هر بينندهاى كه به آن سو بنگرد نگاه او ناخودآگاه به طرف پنجره جلب خواهد شد و اصلاً به صفحه سياه ميز توجهى نخواهد كرد. رنگ سياهِ ميز، خاصيت جلوهنمايى خود را نفى كرده، در عوض، خاصيت رنگ پنجره را تقويت مىكند. به همين علت، وقتى خانمى چادر مشكى به سر مىكند و در خيابان راه مىرود، ناظرى كه از دور به او و اشياى رنگى اطراف او، مثل ماشينها و مغازهها نگاه مىكند، بىاختيار، اشياى رنگى نظر او را به خود جلب مىكنند. بسيارى از اوقات، بيننده به رنگ مشكى اصلاً توجهى نمىكند.
بنابراين، بانوانى كه مىخواهند به بهترين شيوه، عفت و پاكدامنى خود را حفظ كنند و از نگاههاى آلوده در امان باشند، از حجاب و چادر مشكى استفاده مىكنند.
چادر مشكى، بدن بانوان را در مواجهه با نامحرمان به طور يكنواخت و در عين حال به روش ساده و معمولى و به دور از تجمل، مىپوشاند.
وقار و هيبت معنوى بيشتر
در برخى كتابهاى مربوط به روانشناسى رنگها، چنين آمده است: رنگ سياه در بعضى موارد دليل بر وقار و سنگينى و شيكپوشى است. رنگ مشكى نمايانگر قدرت و اقتدار است.
خصوصيت ديگر رنگ مشكى آن است كه باعث هيبت و ابهت بيشترى مىشود و به دليل همين خصوصيت، غالباً حاكمان و بزرگان براى اظهار شكوه و جبروت خويش، از لباسهاى مشكى استفاده مىكنند.
به نظر مىرسد كه انتخاب رنگ مشكى براى عمامه سادات و فرزندان پيامبر نيز به اعتبار ويژگى احتشام و هيبت معنوى است. به همين جهت، در برخى روايات گفته شده كه رنگ مشكى، كراهت دارد؛ مگر در عبا (چادر)، عمامه و كفش.14
امروزه نيز لباس رسمى برخى شخصيتها، مثل قضات و وكيلها، به ويژه در مراسم ويژه و رسمى، غالباً مشكى و يا سرمهاى است و ورزشكاران نيز زمانى كه در رژه رسمى شركت مىكنند، غالباً كت و شلوار مشكى يا سرمهاى مىپوشند. با توجه به همين ويژگى، استفاده بانوان از حجاب و چادر مشكى، باعث نوعى والايى و هيبت معنوى مىگردد و سبب مىشود كه مردان نامحرم، در برخورد با آنان، حريم گيرند.
با وجود بهرهها و آثار متعدد ذكر شده براى حجاب مشكى، متأسفانه برخى مطبوعات در سالهاى اخير، به طور غيرمنطقى و با تمسك به شبهاتى، در جهت سست كردن پايههاى حجاب اسلامى در ذهن بانوان و گسترش بدحجابى و بىحجابى، گام برداشتهاند.
نشاط و اعتماد بيشتر
حضرت على عليهالسلام مىفرمايد: «پوشيدگى زن، برايش، بهتر است و زيبايىاش را پايدارتر مىسازد».15
از اين رو، احكام الهى بيش از آنكه به محدوديت لذتها منجر شوند، به ماندگارى لذتها و پايدارى نشاط و خوشىها مىانجامند. از اين رو، اگر چه حجاب از يك سو براى خانمها محدوديت است و موجب خستگى و زحمت مىباشد، اما از سوى ديگر، اوج احساسات را سالم نگه مىدارد و عاطفهها و محبتها را در كانون گرم خانواده، متمركز مىسازد و زن و مرد را از بىتفاوتى نسبت به همديگر، در نظام خانواده، نجات مىدهد و اين بحرانى است كه هم اكنون دامنگير جوامع غربى شده است؛ به طورى كه در هنگام برپايى كانون خانواده كه بايد بر اساس عشق و محبت تحكيم شود و مهمترين ابزار آن، ميل جنسى نسبت به يكديگر است، اين ميل، رو به افول گذاشته و بنيان خانوادهها را متزلزل ساخته است. همچنين عشق و عاطفه همسران نسبت به يكديگر قبل و بعد از ازدواج - به دليل روابط متعدد - كاهش مىيابد؛ در حالى كه با رعايت حجاب برتر، نشاط كانون خانواده و اعتماد آنان نسبت به يكديگر، بيشتر خواهد شد.
1. مكارم شيرازى و ديگران، تفسير نمونه، سوره نور، آيه 31.
2. دائره المعارف القرآن العشرين، ج 3، ص 335.
3. سيد محمود مدنى، فساد، سلاح تهاجم فرهنگى، ص245.
4. ويل دورانت، تاريخ تمدن، ج 2، ص 235.
5. سيد رضا پاكنژاد، اولين دانشگاه و آخرين پيامبر، ج 3، ص 183.
6. فساد، سلاح تهاجم فرهنگى، ص 259.
7. همان، ص 267-260.
8. تورات يا عهد قديم، ص 1011 - 1002.
9. تاريخ تمدن، ج 19، ص 4.
10. همان، ج 9، ص 328.
11. فساد سلاح تهاجم فرهنگى، ص 79-78.
12. همان، ص 77-76
13. اعراف، آيه 3.
14. مستدرك، بحارالانوار، ج 5، ص 279.
15. همان، ج 14، باب 70
چادر به صورتى كه در ميان ايرانيان معمول است - چادر بلند كه تا پايين پا مىرسد - در ميان عربها معمول نبوده، ولى چيزى شبيه نيمه چادر، رايج بود و ظاهراً منظور از «جلباب» هم - كه در آيات قرآن آمده - اشاره به همين است؛ چيزى كه نه مثل مقنعه و روسرى كوتاه بوده، نه مثل چادر خيلى بلند؛ اين حجاب، شايد تا كمر و كمى پايينتر مىرسيده است و آن بزرگواران از آن استفاده مىكردند. عربها از پوششى به نام «درع» كه پيراهن بلندى بوده و «ملحفه» كه همان چادر بوده است و مقنعه، استفاده مىكردند. از روايات استفاده مىشود كه اين بزرگواران، هر سه پوشش فوق را داشتند. مقنعه را سر مىكردند و درع هم پيراهن بلندى بوده كه تا پشت پا مىرسيد و آستينهايش بلند و گشاد بوده و ملحفه هم چادرى بوده كه به خودشان مىپيچند. در آداب نمازگزار هم آمده كه زن در موقع نماز، اگر بخواهد حجاب كاملى داشته باشد، بايد از مقنعه، درع و ملحفه استفاده كند.1
لازم است توجه داشته باشيم كه پوشش و لباس، همواره با انسان بوده، زنان بيش از مردان در همه تمدنها، داراى پوشش بودهاند. در تمدن فينيقىها كه چهار هزار سال پيش از ميلاد مىزيستند، زنان آنها داراى حجاب بودند و براى پوشش خويش از پارچههاى سرخ رنگ استفاده مىكردند.2 زنان آريايى نيز داراى حجاب بودند؛ به ويژه زنان طبقات بالاى اجتماعى آنان كه برايشان حجاب داراى ارزش ويژهاى بود.3 در بين يونانيان رسم بود كه زنان حتى صورتهاى خويش را با قسمتى از روپوش بسيار ظريف بپوشانند و زنان مجبور به نشستن در حرمسراها بودند و حتى تعليم و تعلم، توسط مادران و دايگان انجام مىشد. 4
آشوريان و كلدانيان نيز داراى حجاب بودند، يكى از نويسندگان مىگويد: «زنان بابل و آشور، تنها آنان كه عفيف بودند و شوهر داشتند، داراى حجاب بودند». 5
همچنين زنان اسپارتى، محجبه بودند. دختران اسپارتى، پس از شوهر كردن، حجاب مىگرفتند. نقشها و تصويرهايى كه از زنان اسپارتى باقى مانده است، حكايت از اين دارد كه زنان اسپارتى، سر را مىپوشاندند و صورت را باز مىگذاشتند و هنگامى كه به كوچه و بازار مىرفتند، داراى حجاب بودند.6
همين طور روميان، كارتاژىها، چينىها، هندىها، ايرانيان باستان، ايرانيان اشكانى و ساسانيانى، همه داراى حجاب بودهاند.7 در تورات و كتابهاى مقدس نيز سفارش به حجاب شده و عذاب بىحجابى، بيان شده است.8
با اين حال، موج فساد، برهنگى و بدحجابى، در غرب جديد آغاز شد و كم كم به جوامع ديگر سرايت كرد.
ويل دورانت مىگويد: «فساد اخلاقى [در جامعه آن روز غرب]، نشانه آزادگى و خردمندى بود و هرزهگى، به صورت نوعىآداب رايج در آمده بود. در فرانسه قرن 18، زنى كه تنها به شوهر خود دل بسته بود، يادگار دورانهاى گذشته به شمار مىآمد و زناشويى، فقط وسيله اى براى حفظ نام خانوادگى و انتقال ثروت بود».9
مونتسكيو مىنويسد: «مردم پاريس، هر مردى را كه زنش را تنها از آن خود بداند، مخل آسايش اجتماعى مىدانند و هر زن، عاشقى داشت و هر شوهرى، معشوقهاى».10
اين فساد و بىبندوبارى، با رنسانس علمى در اروپا شروع شد و توسط روشنفكران غرب زده، به جهان سوم راه يافت؛ ابتدا در دولت عثمانى و كم كم به كشورهاى ديگر نفوذ كرد. در ايران، اولين بار، بىبندوبارى و بدحجابى، توسط شاه عباس كبير با پذيرفتن برادران «شرلى» شروع شد و مىتوان شروع جريان غرب زدگى مستمر را از دوران فتحعلى شاه دانست.11
بعد از اين دوره، رضاخان در ايران و آتاترك (مصطفى كمال) در تركيه و امانالله خان در افغانستان، مأمور كشف حجاب شدند.
بنابراين، آغاز بىحجابى و بدحجابى را مىتوان دوران تحول و رنسانس در اروپا دانست.12
برترى چادر مشكى
در بين رنگها، رنگهاى تيره و مشكى، در تأمين حجاب حداكثرى بانوان در بيرون منزل، مؤثر هستند.
علاوه بر اين، رنگ مشكى پوشاننده رنگهاى ديگر است و زير آن، هر لباس رنگى ديگرى را كه باشد، مىپوشاند. ضرب المثل معروف «بالاتر از سياهى رنگى نيست»، اشاره به همين واقعيت است كه رنگ سياه، برترين رنگهاست و تمام رنگهاى ديگر، در مقابل آن، رنگ مىبازند.
آرامش بيشتر
قرآن مجيد مىفرمايد: «پرده سياه و تاريك شب، روز را مىپوشاند».13 در برخى از تفاسير آمده است: ساكنان زمين، پس از تحمل چند ساعت گرما و رنج و كار و فعاليت روزانه، طالب سكون و آرامش شب مىشوند و شب، ساكنان زمين را در چادر سياه و مشكى خود مىپوشاند.
«پرده سياه و تاريك شب را به منزله لباس و پوشش قرار داديم». در اين آيه، تاريكى شب، به پرده و پوشش گسترده، تشبيه شده است كه همه اجسام را مىپوشاند؛ همان گونه كه جلباب و چادر مشكى، تمام بدن و لباس بانوان را در مقابل نامحرم مىپوشاند.
برخى جلباب را به چادر شب معنا كردهاند. به نظر مىرسد به دليل دو ويژگى گستردگى در پوشش و رنگ مشكى كه در جلباب، چادر مشكى و پرده تاريك شب موجود مىباشند، به چادر شب معنا شده است.
نگاهشكنى و آسايش بيشتر
در روانشناسى رنگها، چنين آمده است: سياه به معناى «نه» است. رنگ مشكى، اثر كاهش تحريكهاى روحى و روانى دارد؛ چون رنگى صامت و غيرمحرك است و واكنش مهمى در بيننده ايجاد نمىكند، از اين رو، يكى از بهترين ابزارهاى كاهش واكنشهاى روانى است و نه تنها موجب جلب توجه ديگران نمىشود، بلكه به عدم توجه كمك مىكند. به همين دليل، در هنگام برخورد با جنس مخالف و غيرمحارم، استفاده از چادر مشكى، اثرات مطلوبى از نظر كاهش حالات و اميال جنسى دارد. خداوند در سوره نور، ضمن آموزش حدود مراقبتهاى اوليه در شيوه رويارويى با غيرمحارم در آخر آيه، خطاب به زنان مىفرمايد: «نبايد زنان پاى خود را چنان به زمين بكوبند كه صداى زينتآلاتشان شنيده شود (و سبب تحريك نامحرم گردد)». بنابراين، مىتوان گفت كه چون لباسهاى رنگارنگ، سبب جلب توجه نامحرم و تحريك جنسى مىشوند، مطلوب نمىباشند؛ اما چون حجاب و چادر مشكى، باعث جلب توجه نمىگردد، رنگى مطلوب است. معمولاً بانوانى كه اعتقاد راسخ به لزوم پوشيدگى بيشتر در برخورد با نامحرم دارند، چادر مشكى را مىپسندند؛ زيرا اين رنگ، بدن را بيشتر و بهتر مىپوشاند.
از سوى ديگر، وقتى رنگ مشكى در كنار رنگ ديگرى قرار مىگيرد، تأثير آن را تقويت مىكند و خصلت آن رنگ را مورد تأييد قرار مىدهد. اگر يك پنجره رنگين، در كنار ميز سياهى قرار بگيرد، هر بينندهاى كه به آن سو بنگرد نگاه او ناخودآگاه به طرف پنجره جلب خواهد شد و اصلاً به صفحه سياه ميز توجهى نخواهد كرد. رنگ سياهِ ميز، خاصيت جلوهنمايى خود را نفى كرده، در عوض، خاصيت رنگ پنجره را تقويت مىكند. به همين علت، وقتى خانمى چادر مشكى به سر مىكند و در خيابان راه مىرود، ناظرى كه از دور به او و اشياى رنگى اطراف او، مثل ماشينها و مغازهها نگاه مىكند، بىاختيار، اشياى رنگى نظر او را به خود جلب مىكنند. بسيارى از اوقات، بيننده به رنگ مشكى اصلاً توجهى نمىكند.
بنابراين، بانوانى كه مىخواهند به بهترين شيوه، عفت و پاكدامنى خود را حفظ كنند و از نگاههاى آلوده در امان باشند، از حجاب و چادر مشكى استفاده مىكنند.
چادر مشكى، بدن بانوان را در مواجهه با نامحرمان به طور يكنواخت و در عين حال به روش ساده و معمولى و به دور از تجمل، مىپوشاند.
وقار و هيبت معنوى بيشتر
در برخى كتابهاى مربوط به روانشناسى رنگها، چنين آمده است: رنگ سياه در بعضى موارد دليل بر وقار و سنگينى و شيكپوشى است. رنگ مشكى نمايانگر قدرت و اقتدار است.
خصوصيت ديگر رنگ مشكى آن است كه باعث هيبت و ابهت بيشترى مىشود و به دليل همين خصوصيت، غالباً حاكمان و بزرگان براى اظهار شكوه و جبروت خويش، از لباسهاى مشكى استفاده مىكنند.
به نظر مىرسد كه انتخاب رنگ مشكى براى عمامه سادات و فرزندان پيامبر نيز به اعتبار ويژگى احتشام و هيبت معنوى است. به همين جهت، در برخى روايات گفته شده كه رنگ مشكى، كراهت دارد؛ مگر در عبا (چادر)، عمامه و كفش.14
امروزه نيز لباس رسمى برخى شخصيتها، مثل قضات و وكيلها، به ويژه در مراسم ويژه و رسمى، غالباً مشكى و يا سرمهاى است و ورزشكاران نيز زمانى كه در رژه رسمى شركت مىكنند، غالباً كت و شلوار مشكى يا سرمهاى مىپوشند. با توجه به همين ويژگى، استفاده بانوان از حجاب و چادر مشكى، باعث نوعى والايى و هيبت معنوى مىگردد و سبب مىشود كه مردان نامحرم، در برخورد با آنان، حريم گيرند.
با وجود بهرهها و آثار متعدد ذكر شده براى حجاب مشكى، متأسفانه برخى مطبوعات در سالهاى اخير، به طور غيرمنطقى و با تمسك به شبهاتى، در جهت سست كردن پايههاى حجاب اسلامى در ذهن بانوان و گسترش بدحجابى و بىحجابى، گام برداشتهاند.
نشاط و اعتماد بيشتر
حضرت على عليهالسلام مىفرمايد: «پوشيدگى زن، برايش، بهتر است و زيبايىاش را پايدارتر مىسازد».15
از اين رو، احكام الهى بيش از آنكه به محدوديت لذتها منجر شوند، به ماندگارى لذتها و پايدارى نشاط و خوشىها مىانجامند. از اين رو، اگر چه حجاب از يك سو براى خانمها محدوديت است و موجب خستگى و زحمت مىباشد، اما از سوى ديگر، اوج احساسات را سالم نگه مىدارد و عاطفهها و محبتها را در كانون گرم خانواده، متمركز مىسازد و زن و مرد را از بىتفاوتى نسبت به همديگر، در نظام خانواده، نجات مىدهد و اين بحرانى است كه هم اكنون دامنگير جوامع غربى شده است؛ به طورى كه در هنگام برپايى كانون خانواده كه بايد بر اساس عشق و محبت تحكيم شود و مهمترين ابزار آن، ميل جنسى نسبت به يكديگر است، اين ميل، رو به افول گذاشته و بنيان خانوادهها را متزلزل ساخته است. همچنين عشق و عاطفه همسران نسبت به يكديگر قبل و بعد از ازدواج - به دليل روابط متعدد - كاهش مىيابد؛ در حالى كه با رعايت حجاب برتر، نشاط كانون خانواده و اعتماد آنان نسبت به يكديگر، بيشتر خواهد شد.
1. مكارم شيرازى و ديگران، تفسير نمونه، سوره نور، آيه 31.
2. دائره المعارف القرآن العشرين، ج 3، ص 335.
3. سيد محمود مدنى، فساد، سلاح تهاجم فرهنگى، ص245.
4. ويل دورانت، تاريخ تمدن، ج 2، ص 235.
5. سيد رضا پاكنژاد، اولين دانشگاه و آخرين پيامبر، ج 3، ص 183.
6. فساد، سلاح تهاجم فرهنگى، ص 259.
7. همان، ص 267-260.
8. تورات يا عهد قديم، ص 1011 - 1002.
9. تاريخ تمدن، ج 19، ص 4.
10. همان، ج 9، ص 328.
11. فساد سلاح تهاجم فرهنگى، ص 79-78.
12. همان، ص 77-76
13. اعراف، آيه 3.
14. مستدرك، بحارالانوار، ج 5، ص 279.
15. همان، ج 14، باب 70