چهارشنبه، 25 اسفند 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما

پرسش :

در علوم تربيتى و روانشناسى تكيه بر اعتماد به نفس مى‏شود، و در معارف اسلامى و اخلاقى و عرفانى، مسأله توكل بر خدا مطرح است، آيا این دو منافاتى با هم ندارند؟


پاسخ :
پى بردن به تنافی بینِ "اعتماد به نفس"، و "توكل"، بسته به شناختِ دو مفهوم ياد شده است بدین منظور ابتداء به توضیح این دو مفهوم می پردازیم:
الف. مفهوم‏شناسى اعتماد به نفس:
براى واژۀ فوق، دو معناىِ متفاوت مى‏توان در نظر گرفت:
1. اعتماد به نفس، يعنى شناختِ توانمندى‏ها، ظرفيّت‏ها و تكيه بر داشته‏ها جهت رسيدن به خواسته‏ها و نيل به هويّت واقعى.
اين برداشت، نه تنها منافى با هنجارهاى دينى نيست بلكه دقيقاً همان چيزى است كه خواستۀ خدا و خداييان بوده و ما نسبت به كسب اين ويژگى، مسئوليت داشته و دست نيافتن به اين امتياز، به قيمت از دست دادنِ خيلى چيزها است. چيزهايى كه حداقل ضررش، عدم موفّقیت در زندگى و درماندگى در كسب رضاى الاهی است. از اين رو، چنين مفهوم والايى را "اعتماد به نفسِ ممدوح" مى‏ناميم.
عوامل متعددى، در پسنديده بودنِ معناى نخستين "اعتماد به نفس" كارايى دارند:
1. اينكه بدانم من كيستم؟ چه توانمندى‏هایى دارم؟ نقاط قوّت و ضعفم كدامند؟ چه ويژگى‏های مثبتی در "من" وجود دارد؟ مسئوليت‏هاىِ "من" كدام است؟ داشته‏ها و سرمايه‏هاى مادّى و معنوى ام چيستند؟ و چگونه و با كدامين نقشه مى‏توانم بهترين بهره ورى از ثروت‏هاى وجود و زندگى و زندگانى‏ام داشته باشم؟ و... همگى انعكاس هایى هستند از دو تعبير كليدىِ "معرفت نفس" و "شناخت و استفاده از نعمت‏ها"! اين باور به خود، چيزى جُز توجّه به ماهيّت فراتر انسان و توجه به ابعاد عالى انسانى، آنهم از كانالِ "نعمت‏شناسى" نيست. و اساساً، مگر نه اين است كه خداوند به آدمى، نعمت‏هايى داده و او را در برابر اين داده‏ها مسئول دانسته است و از وى بازخواست مى‏كند؟ پس عهده دار شدن مسئوليت نعمت‏ها، جز با تكيه بر اين داشته‏ها و اعتماد بر خويشتن و بهره‏گيرى از نعمت‏ها و احساس "مثبت داشتن" و "مثبت بودن" شدنى نيست.
از این رو معناى "اعتماد به نفس داشتن" عبارت است از: باورْ داشتِ اينكه من هم بنده‏اى از بندگانِ همان خدايم كه اين نعمت‏ها را دارد و مى‏تواند با برداشت اين داشته‏ها، پيش برود و گرنه شكر نعمت نكرده‏ام.
2. به اين جهت اولين معنای "اعتماد به نفس" را می پذیريم كه: اثبات استقلال و خودباورى و نفىِ وابستگى و خودكم بينى مى‏كند. به بيانى ديگر، اعتماد به نفس، پذيرش آگاهانه و سودبخشِ ارزش‏ها، سرمايه‏ها و نمادها است؛ به گونه‏اى كه با خودباورى انسانى - اسلامى، در برابر خودباختگى‏ها و بيگانگى‏ها و كششها قد علم كرده و "جيره خوار" طبل های تو خالى‏اى نمى‏شويم كه از انسانيت، فقط اسمى به يدك مى‏كشند.
با اعتماد به نفس، به ساماندهى ذهن مى‏رسيم و با همين اصلاحِ تفكر است كه به همۀ كليدهاى طلايى موفقيت دست مى‏يابيم. مگر نه اين است كه وقتى استعمارگران مى‏خواهند نفوذ كنند ابتدا به ملت‏ها و فرهنگ‏ها مى‏قبولانند كه: شماها هيچ نداريد! فكرتان عقب است و از مدرنيته باز مانده‏ايد! هنوز زود است كه فكرِ استقلال كنيد! بدينسان، بشر از "خودباورى" به "خودباختگى" سقوط كرده و چون خود را زير صفر مى‏داند دست و پا مى‏زند تا "از خود بودن" به "ديگر شدن(= اِليناسيون)" تبديل شود؛ و همين اقرار به گدايى و فقر است كه آغاز استحالۀ مردم و فرهنگ و دين است.
همچو آيينه مشو محو جمال دگران
از دل و ديده فرو شوى خيالِ‏دگران!
تعداد ز یادى كه دُچار خلاءهاى روانى، و بزهكارى مى‏شوند، آنهايى‏اند كه خود را خوار مى‏پندارند.
یکی از تحليل گران امور روانی می گوید:
عزّت نفس، نقش عمده‏اى در رفتارهاى منطقى و بهنجار يا رفتارهاى نابهنجار و ناسازگار و بزهكارى افراد دارد. چنان كه بر اساس تحقيقات انجام شده، عزّت نفس مى‏تواند موجبِ پيشگيرى و تعديل يا تشديد برخى از رفتارهاى آدمى ‏گردد[1].
امام هادى (ع) فرموده است: "مَنْ هانت عليه نفسه فلا تأمن شَرّه؛: كسى كه خويشتن را ناچيز و خوار مي یابد و در باطن نسبت به خود احساس پستى و حقارت دارد از شر او ايمنى نداشته باش."[2]
بنابر اين، اعتماد به نفسِ ممدوح و پسنديده، موجوبِ خودباورى است و ميوۀ خودباورى، همّت و توانستن است.
پیامبر (ص)می فرماید:"همت مردانۀ مردان، كوه‏ها را از جا مى‏كَنَد."[3]
غزالی می گوید: "تفسير همت، خويشتندارى بُود و پُر دلى، و همّت بزرگان آن بُوَد كه خويشتن را بشناسد و عزيز دارند"[4].
اگر در جهان بايدت برترى
مبادا كه خود را زبون بشمرى
چو خود خويش را پست بينى و خوار
دگر از كس، اميد عزت مدار
بلندى نديد آن كه خود، پست شد
كجا نيستى مايۀ هست شد؟
3. ديگر ويژگى مثبت اين معناى اعتماد به نفس، همسويى‏اش با فرهنگ توكّل است.
2. دومين معناى اعتماد به نفس: عبارت است از اعتماد به نفس خود ! تا آنجا كه آن چنان به داشته‏ها و دانسته‏هايش تكيه كند كه خود، خواسته و خواهش‏هايش را منشأ همۀ خوبى‏ها و موفقيت‏ها بداند.
اين برداشت، نه تنها همسو با معارف دينى نيست، بلكه سَرابى است در خيال! بهتر آن است كه اين "اعتماد به نفس مذموم" را "نفس مَدارى" و "به خود مطمئن بودن" بناميم! که همين منشأ شكست‏ها است و چه خنجرهايى كه از پشت به ما نزده حضرت اميرالمؤمنين على (ع) دربارۀ اين اعتماد به نفس فرمودند: "من وثَقَ بنفسه خانتهُ؛ "هر كه اعتماد كند بر نفس خود خيانت كند آن او را ".[5]
چرا اين معنا از اعتماد به نفس، مذموم است؟ عوامل زير در نامطلوب نمودنِ معناى فوق تأثير دارند:
1. پنداشت ياد شده، باعث ايجاد شخصيت كاذب و بر هم زدنِ تعادل است. وقتى چنين تصوّر مى‏كنى كه "كافى است، من بخواهم"، "درست همان چيزى است كه من آن را درست مى‏دانم، پس بايد نظر من عملى شود"، "هيچ مانعى بر سر راهم نيست و..." همين تفكرات و نظرات، موجبِ "بيش انگارىِ شخصيتى" شده و با سرعت گرفتنِ "افراط در خودباورى"، راه براى سنگين شدنِ كفۀ خود بينی باز مى‏شود؛ پُر واضح است كه اين امواج و گرداب‏ها در روح و برداشت‏هاى ذهنى، به "عدم تعادل" و "بَر هم زدن ساختار شخصيت حقيقى"، منتهى مى‏گردد.
به هر حال، مرزها را بايد شناخت و براى ساير عوامل و واقعيت‏ها نيز حريم و موقعيت قايل شد، و با اين اعتماد عجيب و غريب به خود، ديگر جايى براى ارزيابى واقع بينانه از توانمنديهاى خويش باقى نمی ماند. حضرت اميرالمؤمنين على (ع) فرمودند: "اگر رحمت خدا را مى‏خواهيد، ابعاد توانمنديها و مرزِ ناتوانيهايتان را بشناسيد. و گرنه، از حدود قلمرو خود تجاوز مى‏كنيد و اميد به پيشرفت و رحمت را پايمال مى‏سازيد".[6]
از اين روست كه اسلام، آدمى را از چنين توجهى به خود، نهى كرده و هشدار داده كه اگر اين حالتِ نفسانى را به فراموشى نسپارى گرفتارِ دو اثر شومش یعنی غرور (عجب) و حبِّ نفس مى‏شوى.
"علاوه بر مفاسدى كه از عجب [خود را از حدّ تقصير خارج دانستن و مسرور شدن به كردارها ] گفته شد، این شجرۀ خبيثه‏اى است كه بسيارى از گناهان كبيره با او همراه است... پردۀ عُجب و حجاب غليظِ خودپسندى مانع می شود از آنكه بدي هاى خود را ببيند. اين مصيبتى است كه انسان را از جميعِ كمالات باز می دارد... . ديگر ضررِ عُجب، اعتماد بر نفس و اعمال خود، سبب شود كه انسانِ جاهلِ بي چاره خود را از حق تعالى مستغنى بداند و توجه به فضلِ حق تعالى نكند..."[7]
2. اعتقاد به خودكاره بودن، انكارِ عملىِ توحيد اَفعالى خداست:
در علم عقايد ثابت شده كه هر وجودى، هر حركتى، و هر فعلى كه در عالم است به ذات پاكِ خداوند بر مى‏گردد. او سبب ساز و سرآغاز همۀ علل است (مسبّب الاسباب و علة العلل). حتّى افعالى كه از ما سر مى‏زند، به يك معنا از اوست؛ او به ما قدرت و اختيار و آزادى اراده داده‏ اما اين كارگردانى خدا، به معناى بركنار ماندنِ انسان نيست. چون او به ما قدرت و اختيار داده و در عين حال، ما فاعل افعال خوديم. آن چنان كه در مقابلش مسئوليم. ولى باز هم فاعل بودنِ خدا كنار نمى‏رود، چون هر آنچه ما داريم از اوست و به او باز مى‏گردد. (لا مؤثر فى الوجود الا اللَّه).[8] حال آنكه خود را محور دانستن، اثبات فاعليّت بى چون و چراى خود است و در برابر ارادۀ مطلق و حكومت بى حدّ خدا قد علم كردن!
ب. مفهوم‏شناسى توكّل
"توكل"، در اصل از مادّۀ "وكالت"، به معناى انتخاب وكيل است؛ و اين را هم مى‏دانيم كه:
اولاً. انتخاب يك وكيل و دافع در كارها، جايى لازم است كه انسان شخصاً قادر به انجام آن نباشد که در اين موقع از نيروى ديگرى استفاده مى‏كند و با كمك او به حلّ مشكلات خويش مى‏پردازد.
ثانياً. وكيل خوب كسى است كه حداقل چهار صفت، آگاهى كافى، امانت، قدرت، دلسوزى را داشته باشد.[9]
تفسير نخستين اعتماد به نفس (خودشناسى و خودباورى توأم با بكارگيرى تمامى ظرفيّت‏ها و سرمايه‏ها) با توكّل منافاتى ندارد؛ چون، (گذشته از كاركردهاى صددرصد دينى از قبيل: معرفت نفس و شناخت و استفاده از نعمت‏ها، كه در اين معنا نهفته)، اساساً توكّل واقعى ريشه در همين معناى از اعتماد به نفس دارد. چه اينكه: منظور از توكل، اين است كه آدمى در برابر عظمتِ مشكلات، احساسِ حقارت و ضعف نكند، بلكه با تكيه كردن بر قدرت بى پايان خداوند، خود را پيروز و فاتح بداند و به اين ترتيب، توكّل، مفهومى اميد آفرين، نيروبخش، تقويت كننده و سبب فزونى پايدارى و مقاومت است. از این رو، توكل كردن بر خدا مفهومى جُز اين ندارد كه انسان در برابر مشكلات و حوادث زندگى، دشمنى‏ها و سرسختى‏هاى مخالفان، پيچيدگى‏هاى مسير و بن‏بست‏هايش، با اعتماد بر خدا برای گشودن گره ها تلاش كند، به خدا توكّل كند و به او تكيه نماید، و از تلاش و كوشش باز نايستد؛ پس در همه جا خدا را مؤثّر اصلى بداند. زيرا از دريچۀ چشم يك موحّد، سرچشمۀ تمام قدرت‏ها و نيروها اوست.
و اگر كسانى چنين مى‏پندارند كه توجه به عالم اسباب و عوامل طبيعى با روح توكّل ناسازگار است، سخت در اشتباهند؛ زيرا جدا كردن اثرات عوامل طبيعى از ارادۀ خدا، يك نوع شرك محسوب مى‏شود! مگر نه اين است كه عوامل طبيعى نيز هر چه دارند از او دارند و همه به اراده و فرمان اويند. البته، اگر عوامل و توانمندى‏ها را دستگاهى مستقّل در برابر ارادۀ او بدانيم اينجاست كه با روح توكّل سازگار نخواهد بود".[10]
جانِ كلام اينكه: " خودباورى به معنای تكيه بر نعمت‏ها و استفاده از داشته‏ها و دورى از يأس، همسو با توكّل ايست! چه طور این گونه نباشد در حالی که شخص پيامبر (ص) سرسلسلۀ متوكّلان بوده و در عين حال براى پيشبرد اهدافش از هيچگونه فرصت، نقشه دقيق، تاكتيك مثبت و استفاده از وسايل و اسباب ظاهرى غفلت نمى‏نمود و به مؤمنين نيز هشدار مى‏داد كه "شما مى‏توانيد و شما برتريد" .[11]
اما اينكه چگونه برداشت دوم از اعتماد به نفس با توكل منافات دارد: نقطۀ مقابل توكل بر خدا، تكيه كردن بر غير خدا است؛ يعنى به صورت اتّكايى زيستن، وابسته به ديگرى بودن، و از خود استقلال نداشتن است. چه اينكه، توكّل بر خدا، آدمى را از وابستگى‏ها كه سرچشمۀ ذلت و بردگى است، نجات داده و به او آزادگى و اعتماد به نفس مى‏بخشد. از پيامبر اكرم (ص) نقل شده كه فرمودند: "از پيك وحى، جبرئيل (ع)، پرسيدم؛ توكل چيست؟ فرمودند: آگاهى به اين واقعيّت كه مخلوق نه زيان مى‏رساند و نه عطا و منعى دارد! و اينكه چشم از دست و سرمايۀ مردم بردارى! هنگامى كه بنده‏اى چنين شد جز براى خدا كار نمى‏كند و به غير او اميد ندارد! اينها حقيقت و مرز توكل است."[12]
پی نوشتها:
[1] . ميرزابيگى، على، نقش نيازهاى روانى، ص 33.
[2]. عرفان، حسن، فصلنامۀ حديث زندگى، ويژۀ اعتماد به نفس، (مقالۀ) ص 7.
[3] مسند الشهاب، ج 1، ص 378.
[4] . غزالى، نصيحة الملوك.
[5] . غررالحكم، ج 5، ص 161.
[6] . علامۀ مجلسى، بحارالانوارج 66، ص 79 ؛ بحرانى، على ابن ميثم، شرح مائة كلمة، ص 59.
[7] . امام خمينى (ره)، شرح چهل حديث، ص 69، حديث سوم.
[8] . مكارم شيرازى، ناصر، پيام قرآن، ج 3، ص 274.
[9] همان، تفسير نمونه، ج 10، ص 205. (با مختصر تغيير در متن).
[10]. همان، تفسير نمونه، ص 297. (با مختصر تغيير در متن).
[11]. همان، ج 10، ص 297.
[12]. همان،ص 298 ؛ بحار، ج 71، ص 137، حديث 23 ؛ معانى الاخبار، ص 461.
منابع
1. امام خمينى (ره)، چهل حديث، شرح احاديث 3 (عجب)، 4 (كبر)، 10 (هواى نفس)، 13 (توكل)، 20 (اخلاص).
2. نجاتى، محمد، قرآن و روانشناسى، ترجمۀ عباس عرب، نشر آستان قدس رضوى (ع)، فصل 9 (شخصيت در قرآن)، ص 287.
3. شرقاوى، حسن، گامى فراسوى روان‏شناسى اسلامى، ترجمۀ سيد محمد باقر حجّتى، نشر فرهنگ اسلامى، باب سوم راه وصول به سلامت نفسانى و بهداشت روانى، فصل 1 و 4 و 13(باب چهارم ) به خدمت گرفتن روان‏شناسى در زمينه‏هاى گوناگونى، ص 397 - 528.
http://farsi.islamquest.net


نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.