پرسش :
تصور ما از گناه چيست؟ آيا گناه چيزى به جز اين است كه عملى باعث رساندن آسيبى يا ضايع شدن حقى از خود يا ديگران بشود؟ تصور شما از گناه چيست و راه نجات از آن چگونه ممکن است؟
پاسخ :
"گناه" كه در لغت عرب به "اثم" و "عصيان" گفته مىشود، به معناى "سرپيچى و خطا و لغزش و مخالفت با امر و نهى مولا" مىباشد؛ يعنى انجام كارى كه در نظر مولا و خالق، ناپسند و نكوهيده مىباشد. چون داراى مفسده است، مورد نهى قرار گرفته و يا انجام ندادن و ترك كارى كه به جهت مصلحت واجب شده است. بنابراين، گناه مخالفت با عبوديت و بندگى است.
انسان گناهكار شهوت و غضب را كه از فروعات انسانند و بايد از عقل او اطاعت كنند به جاى اميرِ معزول؛ يعنى عقل مىنشاند و زمانى كه شهوت و غضب، فرمانرواى درون او شدند، محبوب او خواهند بود و آنگاه هر كارى انجام مىدهد يا بايد شهوت پسند و يا غضبپذير باشد و به اين جهت دست به گناه مىزند. همان گونه كه انسان، موظف است به ديگران خيانت نكند، موظف است به خود نيز خيانت نكند. اگر كسى شهوت و غضب را به جاى عقل عملى، و وهم و خيال را به جاى عقل نظرى، نشانده باشد، غاصب است و به خود خيانت كرده است و اگر كسى در معرفت، خائن باشد، در عمل هم مبتلا به خيانت خواهد شد و رعايت حقوق خود را نخواهد كرد.[1]
گناه دام شيطانى: در روايات اهل بيت (ع) از تعلقات مادى به عنوان دام و وسيلهى صيد و از گناهان به عنوان حبايل يا مصايد شيطان ياد شده است؛ يعنى گناهان دامهايى هستند كه شيطان به وسيلهى آنها، انسانها را شكار مىكند و بندها و طنابهايى است كه با آنها، انسانها را به بند مىكشد و البته طنابها هم رنگارنگ و ضخيم و نازك است و شيطان هر كسى را با نوع خاصى مىفريبد، عدهاى را با ثروت و عدهاى را با مقام و منصب و عده ديگر را با غريزه جنسى و امثال آن.
آتش جهنم با لذتها و شهوتها پيچيده و در هم آميخته است، به اين معنا كه درون دام، آتش و بيرون جام شهوت و انسان به طمع جام شهوت به دام شعله ی مىافتد.[2]
آثار گناه: آثار سوء گناه به دو قسم فردى و اجتماعى تقسيم مىشود:
1. آثار فردى گناه عبارت اند از: 1. گناه در واقع چرك و رين است و روح را تيره مىكند. انسان بر اثر گناه، نه خواب خوبى دارد تا در رؤيا معرفتى نصيب وى شود و نه بيدارى خوبى دارد تا بتواند علم درستى را كشف و تعليم صحيحى را نصيب ديگران كند. بنابراين، اگر روح تيره شود، بسيارى از اسرار از او نهفته است. روحى كه خدا آن را منبع الهام قرار داده و به آن سوگند ياد كرده است. اين كه گفتند سالك، كم سخن و مواظب خوراكش باشد، براى همين است كه صداى الهامهاى الاهى را بشنود، چون اگر كسى بخواهد صداى درون را بشنود، ناچار است كه خود ساكت باشد و حرف نزند.[3]
2. وقتى شخص، تحت ولايت شيطان قرار گرفت و وسوسههاى شيطان را پذيرفت و بر اساس آن عمل كرد، به تدريج قلبش منزل شيطان شد، مهماندار او مىگردد كه اين مطلب در آيات شريف ذكر شده،[4] قلب انسان دروغ گو و دروغ پرداز، جايگاه نزول شياطين است، اما كسى كه هم در مسائل علمى امين و صادق الوعد است و هم در مسائل مالى و امور عملى، امين و صادق العهد، منزه از آن است كه قلبش جايگاه شيطان باشد.[5]
3. گناه، حجاب معرفت نفس است. انسان بر اثر گناه خدا را فراموش مىكند و اين فراموشى حجاب معرفت نفس مىشود و نمىگذارد كسى خود را هم بشناسد.[6]
اگر كسى تن به تباهى دهد هستى خود را براى ابد ساقط كرده و خود را به بند كشيده است و ديگر هيچ چيز حتى آتش جهنم نمىتواند آن بند را باز كند؛ زيرا آتش گرچه قدرت دارد آهن را نرم كند، ولى اگر آهنى آتشين بود؛ يعنى خود آتش به صورت آهن در آمد، ديگر هيچ چيز نمىتواند آن را ذوب كند.[7]
4. اثر ديگر گناه اين است كه شخص گناهكار لذت مناجات را از دست مىدهد و هميشه حسرت اين را مىخورد كه اى كاش لذتى و حظى از عبادت خود مىبُرد، ولى به علت گناه و قساوت قلب، اين زمينه را در خود از بين مىبرد. شيخ صدوق (ره) در كتاب ارزشمند "التوحيد" از امام هشتم (ع) نقل مىكند كه شخصى پرسيد: چرا خدا محجوب است؟ فرمودند: "او محجوب نيست، اين كه شما او را نمىبينيد در اثر كثرت گناهان است كه همانند پردهاى جلوى شهود فطرت را مىگيرد و نمىگذارد انسان با چشم فطرت خداوند را مشاهده كند".[8]
در روايات اسلامى نيز حجاب بودن گناه به طور گسترده مورد توجه قرار گرفته است. مانند اين كه رسول اللَّه (ص) فرمودند: "هنگامى كه انسان گناه مىكند نقطهى سياهى در قلب او ظاهر مىگردد، اگر از آن خود دارى كرده و توبه كند، قلبش صيقل داده مىشود، اما اگر مجدداً گناه را تكرار كند، آن نقطهى سياه زيادتر مىشود، تا تمام قلبش را فرا مىگيرد.[9] و نيز پيامبر مىفرمايند: "كثرت گناهان، قلب انسان را تباه و فاسد مىكند." يا از امام ششم (ع) نقل شده كه مىفرمايند: "چيزى بدتر از گناه قلب را فاسد نمىكند، قلب تحت تأثير گناه واقع مىشود و تدريجاً گناه در آن اثر مىگذارد تا بر آن غالب گردد". همچنین امام ششم (ع) فرمودند: "وصيت مىكنم به پرهيزكارى و ورع از محارم و سعى و اهتمام در عبادت، اين را بدان كه عبادت بدون اجتناب از محارم نفعى ندارد. در حديث نبوى خطاب به اباذر است كه:" يا اباذر اصل دين ترك گناه است و سرّ دين اطاعت خداست و بدان كه اگر در اثر نماز، چون كمان خم شوى و از روزه چون زه باريك، نفعى به شما نخواهد داشت، مگر با ورع و ترك گناهان، اى اباذر آنها كه ترك حرام دنيا و اختيار زهد نمودند، به حق اوليا و دوستان خدا هستند."[10]
5. انكار قيامت: گناه مانع تأثير علم به قيامت مىشود؛یعنی ممكن است كسى عالم به قيامت باشد، ولى علمش در زير لايههاى زنگار شهوات مدفون باشد كه چنين علمى كارساز نيست.[11] در سوره مطففين،[12] قرآن اشاره به كسانى مىكند كه قيامت را به كلى منكرند، سپس مىفرمايد: "دلايل قيامت روشن است تنها كسانى به انكار بر مىخيزند كه متجاوز و گنهكارند، آنها هيچ گاه در برابر آيات الاهى تسليم نمىشوند، لذا وقتى آيات الاهى بر آنها خوانده مىشود در ردّ آنها مىگويند: اينها افسانه و اساطير پيشينيان است." قرآن با صراحت مىفرمايد: "چنين نيست كه آنها گمان مىكنند، اين سخنان به خاطر آن است كه اعمال زشت و گناهانشان چون زنگارى بر دلهايشان نشسته." از اين آيات به خوبى استفاده مىشود كه گناه صفاى قلب را مىگيرد، به گونهاى كه حقايق در اين آيينهى الاهى منعكس نمىشود، و گرنه آيات حق مخصوصاً در زمينه ی مبدأ و معاد روشن و آشكار است.[13]
اثر اجتماعى گناه: گناه باعث انحطاط جامعه و افزايش جرم و جنايت شده و فعاليت افراد فعال جامعه را نيز با توجه به انعكاسى كه دارد مختل مىكند و مانع پيشرفت جامعه مىشود. حتى در جوامع غربى افراد گناهكار و خلافكار از طبقه ی پايين جامعه و فاقد موقعيت اجتماعى هستند.
منشأ گناه غفلت و جهل: مهم ترين سلاح دشمن و اوّلين راه نفوذ او در انسان، غافل كردن است. اگر شيطان بتواند كسى را غافل كند، ديگر رنج تزيين و ايجاد جهل مركب را متحمل نمىشود. اگر با وسوسه ی ابليس صورت مطلوب از ياد انسان برود ديگر شيطان آسوده است. جهل سرچشمه ی اشاعه ی فساد است. آيات راجع به داستان حضرت يوسف (ع) نشان مىدهد كه عشقهاى گناه آلود و انحرافات جنسى از جهل و نادانى سرچشمه مىگيرد، جهل به ارزشهاى وجودى انسان، جهل به آثار ارزنده ی پاكدامنى و عفت، جهل به عواقب گناه و بالاخره جهل به اوامر و نواهى الاهى.[14]
راه نجات از گناه: چند راه مىتوان براى نجات از گناه ذكر كرد: 1. توبه از گناه[15] و استغفار[16]: توبه در لغت به معناى رجوع است، وقتى "بنده" به مولاى خود بر مىگردد، مىگويند توبه كرده است. ذات اقدس پروردگار در قرآن كريم به همه ی مؤمنان دستور توبه مىدهد.
2. يادآورى گناه [17].
3. ياد خدا [18].
4. اراده انسان. [19]
پی نوشتها:
[1] جوادى آملى، عبداللَّه، مراحل اخلاق در قرآن، ص 334 - 332.
[2] نهج البلاغه، خطبه 176؛ جوادى آملى، عبداللَّه، مبادى اخلاق در قرآن، ص 318؛ ملامهدى نراقى، جامع السعادات، ص 194؛ جوادى آملى، عبداللَّه، تسنيم، ص 400.
[3] جوادى آملى، عبداللَّه، مراحل اخلاق در قرآن، ص 159 - 155.
[4] شعراء، 222 - 221.
[5] جوادى آملى، عبداللَّه، مبادى اخلاق در قرآن، ص 112.
[6] مجادله، 19.
[7] جوادى آملى، عبداللَّه، مبادى اخلاق، ص 236 - 235.
[8] توحيد صدوق، ص 252؛ جوادى آملى، عبداللَّه، فطرت در قرآن، ص 103.
[9] تفسير قرطبى، ج 10، ص 705؛ روح المعانى، ج 30، ص 73.
[10] كلينى، اصول كافى، ج 2، باب الذنوب، روايت 1 و 13؛ مكارم شيرازى، پيام قرآن، ج 1، ص 367 - 360؛ درّالمنثور، ج 6، ص 326؛ علامه ی مجلسى، حلية المتقين، ص 98.
[11] جاثيه، 23؛ جوادى آملى، عبداللَّه، تفسير تسنيم، ج 2، ص 203.
[12] مطففين، 14 - 11.
[13] مكارم شيرازى، پيام قرآن، ج 1، ص 361؛ تفسير فخر رازى، ج 31، ص 94.
[14] جوادى آملى، عبداللَّه، تسنيم، ج 3، ص 397؛ مكارم شيرازى، ناصر، پيام قرآن، ج 1، ص 88.
[15] نور، 31.
[16] نهج البلاغه، ص 128، حكمت 409؛ ملااحمد نراقى، معراج السعادة، ص 669؛ شهيد مطهرى، فلسفه ی اخلاق، ص 164.
[17] جوادى آملى، عبداللَّه، مبادى اخلاق، ص 56 - 55.
[18] جوادى آملى، عبداللَّه، مبادى اخلاق، ص 56 - 55.
[19] احزاب، 41.
http://farsi.islamquest.net
"گناه" كه در لغت عرب به "اثم" و "عصيان" گفته مىشود، به معناى "سرپيچى و خطا و لغزش و مخالفت با امر و نهى مولا" مىباشد؛ يعنى انجام كارى كه در نظر مولا و خالق، ناپسند و نكوهيده مىباشد. چون داراى مفسده است، مورد نهى قرار گرفته و يا انجام ندادن و ترك كارى كه به جهت مصلحت واجب شده است. بنابراين، گناه مخالفت با عبوديت و بندگى است.
انسان گناهكار شهوت و غضب را كه از فروعات انسانند و بايد از عقل او اطاعت كنند به جاى اميرِ معزول؛ يعنى عقل مىنشاند و زمانى كه شهوت و غضب، فرمانرواى درون او شدند، محبوب او خواهند بود و آنگاه هر كارى انجام مىدهد يا بايد شهوت پسند و يا غضبپذير باشد و به اين جهت دست به گناه مىزند. همان گونه كه انسان، موظف است به ديگران خيانت نكند، موظف است به خود نيز خيانت نكند. اگر كسى شهوت و غضب را به جاى عقل عملى، و وهم و خيال را به جاى عقل نظرى، نشانده باشد، غاصب است و به خود خيانت كرده است و اگر كسى در معرفت، خائن باشد، در عمل هم مبتلا به خيانت خواهد شد و رعايت حقوق خود را نخواهد كرد.[1]
گناه دام شيطانى: در روايات اهل بيت (ع) از تعلقات مادى به عنوان دام و وسيلهى صيد و از گناهان به عنوان حبايل يا مصايد شيطان ياد شده است؛ يعنى گناهان دامهايى هستند كه شيطان به وسيلهى آنها، انسانها را شكار مىكند و بندها و طنابهايى است كه با آنها، انسانها را به بند مىكشد و البته طنابها هم رنگارنگ و ضخيم و نازك است و شيطان هر كسى را با نوع خاصى مىفريبد، عدهاى را با ثروت و عدهاى را با مقام و منصب و عده ديگر را با غريزه جنسى و امثال آن.
آتش جهنم با لذتها و شهوتها پيچيده و در هم آميخته است، به اين معنا كه درون دام، آتش و بيرون جام شهوت و انسان به طمع جام شهوت به دام شعله ی مىافتد.[2]
آثار گناه: آثار سوء گناه به دو قسم فردى و اجتماعى تقسيم مىشود:
1. آثار فردى گناه عبارت اند از: 1. گناه در واقع چرك و رين است و روح را تيره مىكند. انسان بر اثر گناه، نه خواب خوبى دارد تا در رؤيا معرفتى نصيب وى شود و نه بيدارى خوبى دارد تا بتواند علم درستى را كشف و تعليم صحيحى را نصيب ديگران كند. بنابراين، اگر روح تيره شود، بسيارى از اسرار از او نهفته است. روحى كه خدا آن را منبع الهام قرار داده و به آن سوگند ياد كرده است. اين كه گفتند سالك، كم سخن و مواظب خوراكش باشد، براى همين است كه صداى الهامهاى الاهى را بشنود، چون اگر كسى بخواهد صداى درون را بشنود، ناچار است كه خود ساكت باشد و حرف نزند.[3]
2. وقتى شخص، تحت ولايت شيطان قرار گرفت و وسوسههاى شيطان را پذيرفت و بر اساس آن عمل كرد، به تدريج قلبش منزل شيطان شد، مهماندار او مىگردد كه اين مطلب در آيات شريف ذكر شده،[4] قلب انسان دروغ گو و دروغ پرداز، جايگاه نزول شياطين است، اما كسى كه هم در مسائل علمى امين و صادق الوعد است و هم در مسائل مالى و امور عملى، امين و صادق العهد، منزه از آن است كه قلبش جايگاه شيطان باشد.[5]
3. گناه، حجاب معرفت نفس است. انسان بر اثر گناه خدا را فراموش مىكند و اين فراموشى حجاب معرفت نفس مىشود و نمىگذارد كسى خود را هم بشناسد.[6]
اگر كسى تن به تباهى دهد هستى خود را براى ابد ساقط كرده و خود را به بند كشيده است و ديگر هيچ چيز حتى آتش جهنم نمىتواند آن بند را باز كند؛ زيرا آتش گرچه قدرت دارد آهن را نرم كند، ولى اگر آهنى آتشين بود؛ يعنى خود آتش به صورت آهن در آمد، ديگر هيچ چيز نمىتواند آن را ذوب كند.[7]
4. اثر ديگر گناه اين است كه شخص گناهكار لذت مناجات را از دست مىدهد و هميشه حسرت اين را مىخورد كه اى كاش لذتى و حظى از عبادت خود مىبُرد، ولى به علت گناه و قساوت قلب، اين زمينه را در خود از بين مىبرد. شيخ صدوق (ره) در كتاب ارزشمند "التوحيد" از امام هشتم (ع) نقل مىكند كه شخصى پرسيد: چرا خدا محجوب است؟ فرمودند: "او محجوب نيست، اين كه شما او را نمىبينيد در اثر كثرت گناهان است كه همانند پردهاى جلوى شهود فطرت را مىگيرد و نمىگذارد انسان با چشم فطرت خداوند را مشاهده كند".[8]
در روايات اسلامى نيز حجاب بودن گناه به طور گسترده مورد توجه قرار گرفته است. مانند اين كه رسول اللَّه (ص) فرمودند: "هنگامى كه انسان گناه مىكند نقطهى سياهى در قلب او ظاهر مىگردد، اگر از آن خود دارى كرده و توبه كند، قلبش صيقل داده مىشود، اما اگر مجدداً گناه را تكرار كند، آن نقطهى سياه زيادتر مىشود، تا تمام قلبش را فرا مىگيرد.[9] و نيز پيامبر مىفرمايند: "كثرت گناهان، قلب انسان را تباه و فاسد مىكند." يا از امام ششم (ع) نقل شده كه مىفرمايند: "چيزى بدتر از گناه قلب را فاسد نمىكند، قلب تحت تأثير گناه واقع مىشود و تدريجاً گناه در آن اثر مىگذارد تا بر آن غالب گردد". همچنین امام ششم (ع) فرمودند: "وصيت مىكنم به پرهيزكارى و ورع از محارم و سعى و اهتمام در عبادت، اين را بدان كه عبادت بدون اجتناب از محارم نفعى ندارد. در حديث نبوى خطاب به اباذر است كه:" يا اباذر اصل دين ترك گناه است و سرّ دين اطاعت خداست و بدان كه اگر در اثر نماز، چون كمان خم شوى و از روزه چون زه باريك، نفعى به شما نخواهد داشت، مگر با ورع و ترك گناهان، اى اباذر آنها كه ترك حرام دنيا و اختيار زهد نمودند، به حق اوليا و دوستان خدا هستند."[10]
5. انكار قيامت: گناه مانع تأثير علم به قيامت مىشود؛یعنی ممكن است كسى عالم به قيامت باشد، ولى علمش در زير لايههاى زنگار شهوات مدفون باشد كه چنين علمى كارساز نيست.[11] در سوره مطففين،[12] قرآن اشاره به كسانى مىكند كه قيامت را به كلى منكرند، سپس مىفرمايد: "دلايل قيامت روشن است تنها كسانى به انكار بر مىخيزند كه متجاوز و گنهكارند، آنها هيچ گاه در برابر آيات الاهى تسليم نمىشوند، لذا وقتى آيات الاهى بر آنها خوانده مىشود در ردّ آنها مىگويند: اينها افسانه و اساطير پيشينيان است." قرآن با صراحت مىفرمايد: "چنين نيست كه آنها گمان مىكنند، اين سخنان به خاطر آن است كه اعمال زشت و گناهانشان چون زنگارى بر دلهايشان نشسته." از اين آيات به خوبى استفاده مىشود كه گناه صفاى قلب را مىگيرد، به گونهاى كه حقايق در اين آيينهى الاهى منعكس نمىشود، و گرنه آيات حق مخصوصاً در زمينه ی مبدأ و معاد روشن و آشكار است.[13]
اثر اجتماعى گناه: گناه باعث انحطاط جامعه و افزايش جرم و جنايت شده و فعاليت افراد فعال جامعه را نيز با توجه به انعكاسى كه دارد مختل مىكند و مانع پيشرفت جامعه مىشود. حتى در جوامع غربى افراد گناهكار و خلافكار از طبقه ی پايين جامعه و فاقد موقعيت اجتماعى هستند.
منشأ گناه غفلت و جهل: مهم ترين سلاح دشمن و اوّلين راه نفوذ او در انسان، غافل كردن است. اگر شيطان بتواند كسى را غافل كند، ديگر رنج تزيين و ايجاد جهل مركب را متحمل نمىشود. اگر با وسوسه ی ابليس صورت مطلوب از ياد انسان برود ديگر شيطان آسوده است. جهل سرچشمه ی اشاعه ی فساد است. آيات راجع به داستان حضرت يوسف (ع) نشان مىدهد كه عشقهاى گناه آلود و انحرافات جنسى از جهل و نادانى سرچشمه مىگيرد، جهل به ارزشهاى وجودى انسان، جهل به آثار ارزنده ی پاكدامنى و عفت، جهل به عواقب گناه و بالاخره جهل به اوامر و نواهى الاهى.[14]
راه نجات از گناه: چند راه مىتوان براى نجات از گناه ذكر كرد: 1. توبه از گناه[15] و استغفار[16]: توبه در لغت به معناى رجوع است، وقتى "بنده" به مولاى خود بر مىگردد، مىگويند توبه كرده است. ذات اقدس پروردگار در قرآن كريم به همه ی مؤمنان دستور توبه مىدهد.
2. يادآورى گناه [17].
3. ياد خدا [18].
4. اراده انسان. [19]
پی نوشتها:
[1] جوادى آملى، عبداللَّه، مراحل اخلاق در قرآن، ص 334 - 332.
[2] نهج البلاغه، خطبه 176؛ جوادى آملى، عبداللَّه، مبادى اخلاق در قرآن، ص 318؛ ملامهدى نراقى، جامع السعادات، ص 194؛ جوادى آملى، عبداللَّه، تسنيم، ص 400.
[3] جوادى آملى، عبداللَّه، مراحل اخلاق در قرآن، ص 159 - 155.
[4] شعراء، 222 - 221.
[5] جوادى آملى، عبداللَّه، مبادى اخلاق در قرآن، ص 112.
[6] مجادله، 19.
[7] جوادى آملى، عبداللَّه، مبادى اخلاق، ص 236 - 235.
[8] توحيد صدوق، ص 252؛ جوادى آملى، عبداللَّه، فطرت در قرآن، ص 103.
[9] تفسير قرطبى، ج 10، ص 705؛ روح المعانى، ج 30، ص 73.
[10] كلينى، اصول كافى، ج 2، باب الذنوب، روايت 1 و 13؛ مكارم شيرازى، پيام قرآن، ج 1، ص 367 - 360؛ درّالمنثور، ج 6، ص 326؛ علامه ی مجلسى، حلية المتقين، ص 98.
[11] جاثيه، 23؛ جوادى آملى، عبداللَّه، تفسير تسنيم، ج 2، ص 203.
[12] مطففين، 14 - 11.
[13] مكارم شيرازى، پيام قرآن، ج 1، ص 361؛ تفسير فخر رازى، ج 31، ص 94.
[14] جوادى آملى، عبداللَّه، تسنيم، ج 3، ص 397؛ مكارم شيرازى، ناصر، پيام قرآن، ج 1، ص 88.
[15] نور، 31.
[16] نهج البلاغه، ص 128، حكمت 409؛ ملااحمد نراقى، معراج السعادة، ص 669؛ شهيد مطهرى، فلسفه ی اخلاق، ص 164.
[17] جوادى آملى، عبداللَّه، مبادى اخلاق، ص 56 - 55.
[18] جوادى آملى، عبداللَّه، مبادى اخلاق، ص 56 - 55.
[19] احزاب، 41.
http://farsi.islamquest.net