پرسش :
آيا پيامبر اسلام(ص) دستگاه اطلاعاتي داشته است؟
پاسخ :
نمونهاي از كارهاي اطلاعاتي كه در عصر پيامبر(ص) انجام گرفت ماجراي حذيفه در جنگ احزاب است. در بسياري از تواريخ آمده است، كه در يكي از شبهاي جنگ احزاب، بعد از آنكه ميان لشگر احزاب اخلاف افتاده بود، پيامبر (ص) فرمود: «آيا كسي از شما هست كه در اين تاريكي به لشكرگاه دشمن برود تا خبري از آنها بياورد، هركس چنين كند رفيق من در بهشت خواهد بود». حذيفه يكي از اصحاب رسول خدا(ص) ميگويد هيچ كس به خاطر شدّت خستگي، گرسنگي و وحشت از جا بر نخاست، پيامبر (ص) چشمش به من افتاد، و مرا صدا زد و فرمود: «برو و خبري از آنها براي من بياور، امّا هيچ كار ديگري در آنجا انجام نده تا باز گردي»! او ميگويد، من به سوي لشكرگاه قريش آمدم، در حالي كه طوفان سختي ميوزيد و همه چيز آنها را در هم ميريخت، ناگهان شبح «ابوسفيان» را ديدم كه در ميان آن ظلمت و تاريكي فرياد ميزند، اي قريش!(سخن با شما دارم) هر كدام دقّت كنيد و كنار دستي خود را بشناسيد، بيگانهاي در اينجا نباشد!، «حذيفه» ميگويد من پيشدستي كردم و فوراً به كسي كه در كنارم بود گفتم تو كيستي؟ گفت من فلاني هستم، گفتم بسيار خوب. سپس ابوسفيان گفت به خدا سوگند اينجا جاي توقّف نيست، شترها و اسبهاي من از دست رفتند و يهود بني قريظه پيمان خود را شكستند و اين باد و طوفان شديد، چيزي براي ما باقي نگذاشت، برخيزيد و حركت كنيد كه من آمادة حركتم، سپس شتابزده به سراغ مركب خود رفت، من فكر كردم با يك تير حساب او را برسم، همينكه خواستم تير را رها كنم به ياد سخن پيامبر(ص) افتادم كه فرمود دست از پا خطا نكن و برگرد و فقط خبري براي من بياور، من باز گشتم و ماجرا را عرض كردم.
منبع: پيام قرآن ج 10، حضرت آيت الله مكارم شيرازي و ساير همكاران
نمونهاي از كارهاي اطلاعاتي كه در عصر پيامبر(ص) انجام گرفت ماجراي حذيفه در جنگ احزاب است. در بسياري از تواريخ آمده است، كه در يكي از شبهاي جنگ احزاب، بعد از آنكه ميان لشگر احزاب اخلاف افتاده بود، پيامبر (ص) فرمود: «آيا كسي از شما هست كه در اين تاريكي به لشكرگاه دشمن برود تا خبري از آنها بياورد، هركس چنين كند رفيق من در بهشت خواهد بود». حذيفه يكي از اصحاب رسول خدا(ص) ميگويد هيچ كس به خاطر شدّت خستگي، گرسنگي و وحشت از جا بر نخاست، پيامبر (ص) چشمش به من افتاد، و مرا صدا زد و فرمود: «برو و خبري از آنها براي من بياور، امّا هيچ كار ديگري در آنجا انجام نده تا باز گردي»! او ميگويد، من به سوي لشكرگاه قريش آمدم، در حالي كه طوفان سختي ميوزيد و همه چيز آنها را در هم ميريخت، ناگهان شبح «ابوسفيان» را ديدم كه در ميان آن ظلمت و تاريكي فرياد ميزند، اي قريش!(سخن با شما دارم) هر كدام دقّت كنيد و كنار دستي خود را بشناسيد، بيگانهاي در اينجا نباشد!، «حذيفه» ميگويد من پيشدستي كردم و فوراً به كسي كه در كنارم بود گفتم تو كيستي؟ گفت من فلاني هستم، گفتم بسيار خوب. سپس ابوسفيان گفت به خدا سوگند اينجا جاي توقّف نيست، شترها و اسبهاي من از دست رفتند و يهود بني قريظه پيمان خود را شكستند و اين باد و طوفان شديد، چيزي براي ما باقي نگذاشت، برخيزيد و حركت كنيد كه من آمادة حركتم، سپس شتابزده به سراغ مركب خود رفت، من فكر كردم با يك تير حساب او را برسم، همينكه خواستم تير را رها كنم به ياد سخن پيامبر(ص) افتادم كه فرمود دست از پا خطا نكن و برگرد و فقط خبري براي من بياور، من باز گشتم و ماجرا را عرض كردم.
منبع: پيام قرآن ج 10، حضرت آيت الله مكارم شيرازي و ساير همكاران