يکشنبه، 28 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما

پرسش :

شبهه: وحي قرآن كريم امري تجربي است.


پاسخ :
مسئله تجربي بودن از غرب و مسيحيت گرفته شده است. در قاموس لاهوتي مي‌نويسد: «برخلاف اسلام در مسيحيت، شخص يك نقش ويژه‌اي در وحي دارد و پيامبر همانند قطعة اسفنج نيست كه صرفاً حامل و ناقل آب است؛ بدون اين‌كه در آن تأثيري بگذارد؛ بلكه پيامبران تجربياتي را كه به الهام دريافت مي‌كنند با لغات استعاره‌اي و رمزي بيان مي‌كند.» اين تحليل نارسا از وحي، عوامل متعددي دارد؛ مانند محدود كردن مفهوم وحي در الهامات، خطورات قلبي و مكاشفات دروني وجود اختلافات و تناقضات فراوان و توجيه‌ناپذير و مسائل دور از حقيقت در تورات و انجيل، گسترش تجربه‌گرايي جديد كه تلاش مي‌كند تمام پديده‌هاي مادي و غيرمادي را با فرمول‌هاي حاكم بر علوم تجربي ارزيابي كند و...
اين نظريه كه وحي درست در همان قلمرو تجربه و مكاشفه نفساني و الهام عرفاني جاي مي‌گيرد، اشكالات متعددي دارد:
1. اين موضوع يك داوري ناموجه است كه ما محدوديت‌ها و شرايط حاكم بر روابط علمي حوزه‌هاي علوم بشري را به حوزة معرفت وحي تشريعي پيامبران كه ماهيت آن هرگز براي ما شناخته شده نيست، سرايت دهيم. ما وحي را از آثارش مي‌شناسيم و اين آثار گوياي اين معنا مي‌باشد كه پديده وحي هرگز در مدار و افق دانش‌هاي عمومي بشر نبوده و قوانين آنها را نمي‌پذيرد. وحي به معنايي كه قرآن ترسيم و آن را طريق ويژة القاي پيام الهي به پيامبران معرفي مي‌كند ـ كه معنا و لفظ از ناحيه خداوند است و پيامبر نقش خبرگيرندگي حفظ و ابلاغ به مردم ندارد ـ نمي‌تواند قواي دراكه بشر بر آن تأثير گذارد و گرنه پيام واقعي خداوند به مردم نمي‌سد و در نتيجه، هدف وحي و بعثت لغو مي‌گردد و اين بزرگ‌ترين نقص براي وحي است.
2. وحي آن سنخ آگاهي ناگهاني و پيش‌بيني نشده نسبت به يك موضوع غيرقابل تفكر و اكتساب ناپذير است كه ناشي از افاضه مبدأ غيبي است؛ بدون آن‌كه انسان گيرنده دخالت و تأثيري جز پذيرش مطلق در آن داشته باشد؛ در حالي كه موضوع الهام و كشف عرفاني قابل تفكر يا جست‌وجو از طريق سلوك علمي و رياضت‌هاي معقول يا نامعقول است و تمام مقصود اهل طريقت، توصيه در كسب اين مقدمات است.
3. الهام ممكن است، محصول القائات و وسوسه‌هاي شيطاني باشد؛ ولي حريم وحي نبوي مصون از رهيافت جنود اهريمني و پندارهاي باطل است و خداوند تمام ضمانت‌هاي لازم را براي حفظ آن تدبير كرده است.
با توجه به تفاوت‌هاي وحي با الهام و مكاشفه عرفاني و اين‌كه محتوا و الفاظ قرآن از جانب خداوند است. نمي‌توان وحي را امري تجربي دانست.[1]
به بيان ديگر، يكي از مشخصات پيامبران ـ عليهم‌السّلام ـ كه آنان را از ديگر مصلحان و متفكران و برنامه‌ريزان اجتماعي جدا مي‌سازد، اين است كه آنان تعاليم و برنامه‌هاي خود را از فراسوي طبيعت مي‌گيرند و معتقدند كه دستورها و فرمان‌هاي آنها زاييده مغز و فكر و انديشة آنها نيست، بلكه آنچه را كه مي‌گويند سخني است كه از جهان بالا بر قلب آنان فرود مي‌آيد، ولي براي يك فرد مادي كه دايرة هستي را منحصر به جهان ماده مي‌داند و جز ماده و پديده‌هاي مادي به چيزي اعتقاد ندارد و به «وحي» با ديده شك مي‌نگرد، اين افراد به منظور جمع و سازگاري ميان علوم تجربي نوين و عقيده به وحي و نبوت، گاه وحي را «تبلور شخصيت باطني» و گاه «نبوغ اجتماعي» مي‌شمارند. اينان پيامبران را افرادي درستكار مي‌دانند كه در خبر دادن از آنچه ديده و شنيده‌اند صادقند؛ اما بدين معنا كه منشأ آگاهي وحياني آنان تراوش شخصيت باطني خود آن‌هاست كه در موقعيت مناسبي متبلور مي‌شود، و نه ارتباط با عالم غيب و جهان ماوراي طبيعت، باعث آن مي‌شود.
براساس اين نگرش، روح متعالي، فطرت پاك، باور راسخ پالودگي از ناهنجاري‌هاي اعتقادي و رفتاري و اصالت وراثت خانوادگي، همه و همه در انديشه و بينش پيامبران تأثيري عميق گذاشته و آرمان‌هاي والاي نفساني، الهاماتي ويژه را در درون ايشان پديدار ساخته است و آنسان كه آنها را به عنوان يك حقيقت غيبي و وحي پنداشته‌اند. يا آن‌كه در پرتو نبوغ خاص دروني و عقل اجماعي ويژه‌اي كه از آن برخوردارند، قوانين و نظرياتي را كه باعث ترقي و اصلاح و رشد جامعه بشري است عرضه مي‌دارند.
اشكالات اين نظريه فزون‌تر از آن است كه در اين‌جا بازگو شود؛ زيرا:
اولاً: دارندگان اين تفسير قبلا مدعا را مسلّم گرفته و مي‌خواهند براي آن دليلي جستجو كنند. آنان پذيرفته‌اند كه وحي علت مادي دارد و مربوط به جهان غيب نيست، پس از آن دست و پا مي‌كنند براي آن علل مادي پيدا كنند و از ميان آنها به نظرشان رسيده است كه پيامبران را نوابغ اجتماعي معرفي كنند كه در سايه نبوغ، داراي چنين افكار و انديشه‌هاي بالايي بوده‌اند، ولي ضعف و سستي اين تفسير بر كسي پوشيده نيست.
ثانياً: ما در جهان دو نوع مصلح داريم: گروهي برنامه‌هاي اصلاحي خود را به جهان بالا نسبت مي‌دهند و گروه ديگر برنامه‌هاي خود را مولود انديشه‌هاي خود مي‌دانند.
گروه نخست از طريق ايمان به خدا و سراي ديگر و وعده و وعيدهاي الهي مي‌خواهند برنامه‌هاي خود را پياده كنند، در حالي كه گروه دوم از طريق ديگر مي‌خواهند به هدف برسند.
اگر وحي، زاييده نبوغ است، پس چرا گروه نخست آن را به جهان غيب نسبت داده‌اند؟ تصور اين‌كه اين انسان‌هاي بسيار، با تباني و توافق قبلي، آنچه را محصول نبوغ خود بوده است، به جهان غيب نسبت داده‌اند، تصوري موهون و كاملاً بي‌پايه است. چگونه متصورات انسان‌هايي در مناطق پراكنده و زمان‌هاي مختلف به صورت هماهنگ يك شعار را سر داده و خود را رسولان الهي بنامند؟ و بگويند: «... ان اتبع الاّ ما يوحي اليّ...؛[2] جز آنچه به من وحي شده است، از چيزي پيروي نمي‌كنم.»
ثانياً: اين نظريه، چيز جديدي نيست، بلكه به گونه‌اي در عصر جاهليت نيز مطرح بوده است. چيزي كه است بيان گذشته در قالب به ظاهر علمي ريخته شده و بيان گرديده است. عرب جاهلي نيز قدرت‌نمايي پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ در ميدان فصاحت و بلاغت را به قريحه خوش آن حضرت در شعر نسبت داده و او را شاعر مي‌خواند. خداوند اين مطلب را حكايت كرده و مي‌فرمايد: «... بل هو شاعر...»[3] آنگاه در پي نقد آن برآمده، و قرآني را بالاتر از آن مي‌داند كه محصول قريحه شعري و يا مقام نبوت مقام شاعري باشد، چنان‌كه مي‌فرمايد: «وَ ما هُوَ بِقَوْلِ شاعِرٍ قَلِيلاً ما تُؤْمِنُونَ؛[4] اين قرآن گفتار شاعر نيست، اندكي از شما ايمان آوريد.»
و باز مي‌فرمايد: «و ما علمناه الشعر و ما ينبعي له ان هو الا ذكر و قرآن مبين؛[5] ما به او شعر نياموختيم و شايسته او نبود، بلكه اين قرآن، كتاب يادآوري و قرآن مبين است.»
رابعاً: هرگز نوابغ، نمي‌توانند از آينده به صورت قطعي و جزمي خبر دهند. و اگر هم خبري مي‌دهند، خبر خود را با كلمات: «شايد»، «به نظر مي‌رسد»، «حدس مي‌زنم»، و مانند آن همراه مي‌كنند، در حالي كه پيامبران ـ عليهم‌السّلام ـ به صورت جزم از آينده‌هاي امت خود گزارش مي‌دادند، گزارشي كه آن را مانند آفتاب مي‌ديدند، چنان‌كه مي‌فرمايد: «تَمَتَّعُوا فِي دارِكُمْ ثَلاثَةَ أَيَّامٍ ذلِكَ وَعْدٌ غَيْرُ مَكْذُوبٍ؛[6] صالح به قوم خود (پس از آن‌كه نقاد او را پي كردند) گفت: سه روز در خانه‌هاي خود از زندگي بهره ببرند و پس از سه روز همگي كشته خواهيد شد و اين يك گزارش قطعي است.»
هيچ نابغه‌اي نمي‌تواند يك چنين خبر قطعي را درباره گروهي، بدهد به گونه‌اي كه حتي زمان دقيق وقوع حادثه را نيز تعيين نمايد. و يا گزارشي كه پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله ـ در سورة دوم آية 1ـ4 خبر از وقوع آن و پيروزي روميان در مدت زمان كمي داد.
اين نوع گزارش‌هاي قطعي از ويژگي‌هاي پيامبران الهي است كه در پرتو ارتباط با مبدأ جهان از روي حوادث آينده پرده برداشته و گزارش مي‌كنند و نمونه‌هايي از اين نوع گزارش‌هاي غيبي در كتاب «منشور جاويد» ج 10، ص 198ـ207، آمده است و در آنجا ثابت شده است كه منبع اين گزارش‌هاي غيبي هم چيزي جز وحي الهي نيست.
آري، گاهي برخي از افراد مرتاض مي‌توانند از آينده خبر دهند، ولي اين گزارش مربوط به نبوغ آنها نيست؛ زيرا آنان اصولاً نابغه نبوده، بلكه در اثر قطع علاقه از جهان طبيعت و فرو رفتن در عالم روح و روان، مي‌توانند به وسايلي اين گزارش‌ها را انجام دهند و هرگز ادعا نمي‌كنند كه اين گزارش‌ها، نتيجه محاسبات فكري و مغزي آن‌هاست. و به عبارت ديگر: آگاهي‌هاي اين گروه‌ نيز از جهان غيب و ماوراي طبيعت سرچشمه مي‌گيرد.
[1] . ر.ك: تفسير الميزان، علامه طباطبايي، ج 2، ص 53ـ58، مؤسسة الاعلمي للمطبوعات وحي يا شعور مرموز، همان، ص 102، مركز نشر توزيع كتاب تحليل وحي از ديدگاه اسلام و مسيحيت، محمدباقر سعيدي روشني، نشر انديشه.
[2] . سورة انعام، آية 50.
[3] . سورة انبياء، آية 5.
[4] . سورة حاقه، آية 41.
[5] . سورة يس، آية 69.
[6] . سورة هود، آية 65.
www.andisheqom.com


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.