پرسش :
منشأ علم پيامبران چيست و آنان به چه چيزهايى علم داشته اند؟
پاسخ :
بر اساس آيات قرآن و روايات اسلامى، منشأ علم پيامبران علم لايزال الهى است؛ علمى كه به واسطه ى فرشته ى وحى در بيدارى، يا رؤياهاى صادق، و يا توسط پيامبران پيشين و مانند آن ها، به پيامبران داده مى شد. اين علم را در اصطلاح «علم لدنى» (علم خدادادى) مى گويند؛ براى مثال درباره ى حضرت خضر ـ كه برخى احتمال پيامبر بودنش را داده اند ـ مى خوانيم:(فَوَجَدا عَبْداً مِنْ عِبادِنا آتَيْناهُ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنا وَ عَلَّمْناهُ مِنْ لَدُنّا عِلْماً)؛[1] پس -موسى و يوشع- بنده اى از بندگان ما را -حضرت خضر را -يافتند كه او را از پيش خود رحمتى داده بوديم و او را علمى از نزد خودمان تعليم داده بوديم. و يا خداوند در مورد پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله)مى فرمايد: (وَ قَدْ آتَيْناكَ مِنْ لَدُنّا ذِكْراً)؛[2] و ما از ناحيه ى خود ذكر به تو داديم.
آيات فراوانى، لدّنى بودن علم پيامبران را بيان مى كند:
1. درباره ى حضرت داود و حضرت سليمان(عليهما السلام): (وَ لَقَدْ آتَيْنا داوُدَ وَ سُلَيْمانَ عِلْماً وَ قالاَ الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِي فَضَّلَنا عَلى كَثِير مِنْ عِبادِهِ الْمُؤْمِنِينَ)؛[3]ما به داود و سليمان علم قابل ملاحظه اى بخشيديم، و آن ها گفتند: حمد از آن خداوندى است كه ما را بر بسيارى از بندگانش برترى بخشيد.
2. درباره ى حضرت لوط(عليه السلام): (وَ لُوطاً آتَيْناهُ حُكْماً وَ عِلْماً)؛[4] و لوط را -به ياد آور- كه به او حكم و علم داديم.
3. درباره ى پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله): (وَ أَنْزَلَ اللّهُ عَلَيْكَ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ عَلَّمَكَ ما لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ...)؛[5] و خداوند كتاب و حكمت بر تو نازل كرد و آنچه را نمى دانستى به تو آموخت و فضل خدا بر تو بزرگ بود.
در روايات نيز به خدادادى بودن علم پيامبران تصريح شده است[6].
از نظر عقلى نيز ممكن نيست كه علم پيامبران از راه هاى عادى، مانند آموختن از استاد، به دست آمده باشد؛ زيرا:
اولا: پيامبران براى پيش برد اهداف مقدس خود به علومى نياز داشتند كه آموزش آن ها از عهده ى انسان هاى عادى خارج است؛ مانند علم به غيب و خبر دادن از آينده و مانند آن.
ثانياً: پيامبران داراى علومى بودند كه در آن زمان كسى از آن ها آگاهى نداشت؛ مانند دانش ساختن زره كه به حضرت داود(عليه السلام)داده شد[7].
ثالثاً: اگر علم پيامبران علم مدرسه اى بود، اطمينان لازم براى مردم براى پيروى از آنان، به وجود نمى آمد؛ زيرا هر آينه احتمال مى دانند كه رهنمودها و خبرهاى آنان، ساخته ى فكر بشر بوده و از جانب پروردگار نباشد.
رابعاً: اگر علم پيامبران علم مدرسه اى بود، از نظر روان شناختى، خود آموزگار و يا ديگران بر پيامبر منّت مى گذاشتند و مرتب او را سرزنش مى كردند، و مفاسد متعدد ديگرى كه با اندكى تأمل در مساله، آشكار مى گردد و به جهت اختصار از بيان آن ها صرف نظر مى شود.
و اما در پاسخ اين پرسش كه «آنان به چه چيزهايى علم داشته اند؟» مى گوييم: خداى متعال هر علم و دانشى كه براى تحقق يافتن هدف بعثت، لازم بوده، به پيامبرانش داده است كه برخى از آن ها عبارت است از:
1. آموزش نام ها و حقايق: (وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلَّها)؛[8] و تمام نام ها را -خداوند- به آدم آموخت.
2. آموزش زبان و سخن پرندگان: (وَ وَرِثَ سُلَيْمانُ داوُدَ وَ قالَ يا أَيُّهَا النّاسُ عُلِّمْنا مَنْطِقَ الطَّيْرِ...)؛[9] و سليمان وارث داود شد و گفت: اى مردم! به ما سخن گفتن پرندگان تعليم شده است.
3. آموزش ساختن اسلحه دفاعى (زره پوش): (وَ عَلَّمْناهُ صَنْعَةَ لَبُوس لَكُمْ لِتُحْصِنَكُمْ مِنْ بَأْسِكُمْ...)؛[10] و ساختن زره را به او -حضرت داود -آموزش داديم، تا شما را در جنگ هايتان حفظ كند.
4. آموزش تأويل و تعبير خواب: (وَ كَذلِكَ يَجْتَبِيكَ رَبُّكَ وَ يُعَلِّمُكَ مِنْ تَأْوِيلِ الْأَحادِيثِ...)؛[11] و اين گونه پروردگارت تو را بر مى گزيند و از تعبير خواب ها به تو مى آموزد.
5. آموزش خبرهاى غيبى و پنهان: (عالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلى غَيْبِهِ أَحَداً إِلاّ مَنِ ارْتَضى مِنْ رَسُول)؛[12] عالم به غيب او است، و هيچ كس را بر اسرار غيبش آگاه نمى سازد، مگر فرستادگانى كه آن ها را برگزيده است.
اخبار غيبى خدادادى پيامبران نمونه هاى متعددى دارد كه برخى از آن ها عبارت است از:
الف- آگاه نمودن حضرت عيسى(عليه السلام) از اندوخته هاى مردم در خانه ها: (وَ أُنَبِّئُكُمْ بِما تَأْكُلُونَ وَ ما تَدَّخِرُونَ فِي بُيُوتِكُمْ)؛[13] شما را از آنچه مى خوريد و در خانه هايتان اندوخته مى سازيد، با خبر مى كنم.
ب- خبر دادن حضرت عيسى(عليه السلام) از ظهور پيامبر اسلام: (وَ مُبَشِّراً بِرَسُول يَأْتِي مِنْ بَعْدِي اسْمُهُ أَحْمَدُ)؛[14] شما را به پيامبرى به نام «احمد» كه پس از من خواهد آمد، بشارت مى دهم.
ج- آگاه نمودن پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) از افشاى سرّ: (وَ إِذْ أَسَرَّ النَّبِيُّ إِلى بَعْضِ أَزْواجِهِ حَدِيثاً فَلَمّا نَبَّأَتْ بِهِ وَ أَظْهَرَهُ اللّهُ عَلَيْهِ عَرَّفَ بَعْضَهُ وَ أَعْرَضَ عَنْ بَعْض فَلَمّا نَبَّأَها بِهِ قالَتْ مَنْ أَنْبَأَكَ هذا قالَ نَبَّأَنِيَ الْعَلِيمُ الْخَبِيرُ)؛[15] به خاطر بياوريد هنگامى را كه پيامبر يكى از رازهاى خود را به بعضى از همسرانش گفت، ولى هنگامى كه وى آن را افشا كرد و خداوند پيامبرش را از آن آگاه ساخت، قسمتى از آن را براى او بازگو كرد و از قسمت ديگر خوددارى نمود هنگامى كه پيامبر همسرش را از آن خبر داد، گفت: چه كسى تو را از اين رازها آگاه ساخته؟ فرمود: خداى عالم و آگاه مرا آگاه ساخت.
د- آگاه شدن يعقوب(عليه السلام) از آينده ى يوسف(عليه السلام): «اى فرزندم! خواب خود را براى برادرانت باز گو مكن، تا اين كه آنان با تو مكر و خدعه ننمايند، حقا شيطان براى انسان دشمن آشكارى است؛ اين گونه است كه خداوند در مورد تأويل گفتارها -خواب ها- تو را بر مى گزيند و نعمت خود را بر تو و بر آل يعقوب تمام مى كند...[16].»
هـ-آگاه شدن يعقوب(عليه السلام) از زنده بودن يوسف(عليه السلام): «هنگامى كه كاروان -از سرزمين مصر- جدا شد، پدرشان -يعقوب- گفت: من بوى يوسف را احساس مى كنم... .[17]»
در اين جا ـ چنان كه در اشعار فارسى آمده ـ ممكن است كسى بگويد:
ز مصرش بوى پيراهن شنيدى *** چرا در چاه كنعانش نديدى؟
چگونه مى شود كه حضرت يعقوب(عليه السلام) از آن فاصله طولانى ـ كه بعضى هشتاد فرسخ و بعضى ده روز راه نوشته اند ـ بوى پيراهن يوسف را بشنود، اما در نزديكى هاى خود ـ در سرزمين كنعان ـ از به چاه انداختن فرزندش ـ يوسف ـ آگاه نشود؟
در پاسخ به اين پرسش مى گوييم:
اولا: معلوم نيست حضرت يعقوب از به چاه افكنده شدن فرزندش آگاهى نيافته باشد؛ چه بسا خداوند او را از تمام ماجرا آگاه ساخته، ولى خوددارى وى از آشكار كردنش به جهت مصلحت هايى باشد. از آيات سوره ى يوسف[18] به خوبى برمى آيد كه يعقوب(عليه السلام) سخن دروغ فرزندانش (طعمه ى گرگ ها شدن يوسف) را نپذيرفته و به زنده بودن او اطمينان داشته است، ليكن دورى و فراغ يوسف ـ گرچه مى دانست كه زنده است ـ بر او تلخ و دشوار بود و موجب شد تا با گريه هاى طولانى، بينايى خود را از دست بدهد.
ثانياً: بر فرض كه ايشان از به چاه افكنده شدن يوسف(عليه السلام) آگاهى نداشته باشد، اما بايد توجه داشت كه آگاه شدن پيامبران از غيب، بسته به خواست و اراده ى خداوند است. آن جا كه خداوند ـ بر اساس مصالحى از جمله آزمودن پيامبرانش ـ نخواهد پيامبرانش را بر امور غيبى آگاه سازد، آنان نيز كوچك ترين آگاهى نخواهند يافت. وضعيت آنان، از اين نظر، همانند مسافرانى است كه در يك شب تاريك، از بيابانى كه ابرهاى آسمان آن را فرا گرفته است، مى گذرند، لحظه اى در آسمان برق مى زند و تا اعماق بيابان را روشن مى سازد و همه چيز در برابر چشم اين مسافران روشن مى شود اما لحظه اى ديگر خاموش مى شود و تاريكى همه جا را فرا مى گيرد، به طورى كه هيچ چيز ديده نمى شود.
شايد حديثى كه از امام صادق(عليه السلام) درباره ى علم امام نقل شده به همين معنا اشاره داشته باشد؛ آن جا كه مى فرمايد: «خداوند در ميان خودش و امام و پيشواى خلق، ستونى از نور قرار داده كه خداوند از اين راه به امام مى نگرد و امام نيز از اين راه به پروردگارش، و هنگامى كه بخواهد چيزى را بداند، در آن ستون نور نظر مى افكند و از آن آگاه مى شود.[19]»
از اين روايت شريف استفاده مى شود كه تمام مسائل و وقايع در ابتدا براى معصومين(عليهم السلام) آشكار نيست، بلكه هرگاه آنان بخواهند و خداوند نيز اراده كند، از آن ها با خبر خواهند شد. شعر معروف سعدى در دنباله ى شعر ياد شده نيز ناظر به همين بيان است:
بگفت احوال ما برق جهان است *** گهى پيدا و ديگر دم نهان است
گهى بر طارم اعلا نشينم *** گهى تا پشت پاى خود نبينم
منابعى براى آگاهى بيشتر:
1. منشور جاويد، آية الله جعفر سبحانى، ج10، ص189 به بعد.
2. تفسير نمونه، ج10، ص73 به بعد.
3. كتاب علم امام(عليه السلام)، محمد حسين مظفر، ترجمه محمد آصفى.
پی نوشتها:
[1]. كهف، 65.
[2]. طه، 99.
[3]. نمل، 15.
[4]. انبياء، 74.
[5]. نساء، 113. و نيز ر. ك: طه، 114.
[6]. ر. ك: بحار الانوار، ج11، ص48ـ49 و...
[7]. زرهى كه حضرت داود (ع) مى ساخت، ويژگى هايى داشت كه در آن زمان منحصر به فرد بود (ر. ك: تفسير نمونه، ج18، ص29 به بعد).
[8]. بقره، 31.
[9]. نمل، 16.
[10]. انبياء، 80.
[11]. يوسف، 6، 21 و 37.
[12]. جن، 27و26.
[13]. آل عمران، 49.
[14]. صف، 6.
[15]. تحريم، 3.
[16]. يوسف، 4ـ6 و 15.
[17]. يوسف، 94.
[18]. مانند آيه 18.
[19]. بحارالانوار، ج26، ص134
منبع: پرسش ها و پاسخ هايى پيرامون نبوت و رسالت، فاضل عرفان، انتشارات مركز مديريت حوزه علميه (1383).
بر اساس آيات قرآن و روايات اسلامى، منشأ علم پيامبران علم لايزال الهى است؛ علمى كه به واسطه ى فرشته ى وحى در بيدارى، يا رؤياهاى صادق، و يا توسط پيامبران پيشين و مانند آن ها، به پيامبران داده مى شد. اين علم را در اصطلاح «علم لدنى» (علم خدادادى) مى گويند؛ براى مثال درباره ى حضرت خضر ـ كه برخى احتمال پيامبر بودنش را داده اند ـ مى خوانيم:(فَوَجَدا عَبْداً مِنْ عِبادِنا آتَيْناهُ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنا وَ عَلَّمْناهُ مِنْ لَدُنّا عِلْماً)؛[1] پس -موسى و يوشع- بنده اى از بندگان ما را -حضرت خضر را -يافتند كه او را از پيش خود رحمتى داده بوديم و او را علمى از نزد خودمان تعليم داده بوديم. و يا خداوند در مورد پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله)مى فرمايد: (وَ قَدْ آتَيْناكَ مِنْ لَدُنّا ذِكْراً)؛[2] و ما از ناحيه ى خود ذكر به تو داديم.
آيات فراوانى، لدّنى بودن علم پيامبران را بيان مى كند:
1. درباره ى حضرت داود و حضرت سليمان(عليهما السلام): (وَ لَقَدْ آتَيْنا داوُدَ وَ سُلَيْمانَ عِلْماً وَ قالاَ الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِي فَضَّلَنا عَلى كَثِير مِنْ عِبادِهِ الْمُؤْمِنِينَ)؛[3]ما به داود و سليمان علم قابل ملاحظه اى بخشيديم، و آن ها گفتند: حمد از آن خداوندى است كه ما را بر بسيارى از بندگانش برترى بخشيد.
2. درباره ى حضرت لوط(عليه السلام): (وَ لُوطاً آتَيْناهُ حُكْماً وَ عِلْماً)؛[4] و لوط را -به ياد آور- كه به او حكم و علم داديم.
3. درباره ى پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله): (وَ أَنْزَلَ اللّهُ عَلَيْكَ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ عَلَّمَكَ ما لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ...)؛[5] و خداوند كتاب و حكمت بر تو نازل كرد و آنچه را نمى دانستى به تو آموخت و فضل خدا بر تو بزرگ بود.
در روايات نيز به خدادادى بودن علم پيامبران تصريح شده است[6].
از نظر عقلى نيز ممكن نيست كه علم پيامبران از راه هاى عادى، مانند آموختن از استاد، به دست آمده باشد؛ زيرا:
اولا: پيامبران براى پيش برد اهداف مقدس خود به علومى نياز داشتند كه آموزش آن ها از عهده ى انسان هاى عادى خارج است؛ مانند علم به غيب و خبر دادن از آينده و مانند آن.
ثانياً: پيامبران داراى علومى بودند كه در آن زمان كسى از آن ها آگاهى نداشت؛ مانند دانش ساختن زره كه به حضرت داود(عليه السلام)داده شد[7].
ثالثاً: اگر علم پيامبران علم مدرسه اى بود، اطمينان لازم براى مردم براى پيروى از آنان، به وجود نمى آمد؛ زيرا هر آينه احتمال مى دانند كه رهنمودها و خبرهاى آنان، ساخته ى فكر بشر بوده و از جانب پروردگار نباشد.
رابعاً: اگر علم پيامبران علم مدرسه اى بود، از نظر روان شناختى، خود آموزگار و يا ديگران بر پيامبر منّت مى گذاشتند و مرتب او را سرزنش مى كردند، و مفاسد متعدد ديگرى كه با اندكى تأمل در مساله، آشكار مى گردد و به جهت اختصار از بيان آن ها صرف نظر مى شود.
و اما در پاسخ اين پرسش كه «آنان به چه چيزهايى علم داشته اند؟» مى گوييم: خداى متعال هر علم و دانشى كه براى تحقق يافتن هدف بعثت، لازم بوده، به پيامبرانش داده است كه برخى از آن ها عبارت است از:
1. آموزش نام ها و حقايق: (وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلَّها)؛[8] و تمام نام ها را -خداوند- به آدم آموخت.
2. آموزش زبان و سخن پرندگان: (وَ وَرِثَ سُلَيْمانُ داوُدَ وَ قالَ يا أَيُّهَا النّاسُ عُلِّمْنا مَنْطِقَ الطَّيْرِ...)؛[9] و سليمان وارث داود شد و گفت: اى مردم! به ما سخن گفتن پرندگان تعليم شده است.
3. آموزش ساختن اسلحه دفاعى (زره پوش): (وَ عَلَّمْناهُ صَنْعَةَ لَبُوس لَكُمْ لِتُحْصِنَكُمْ مِنْ بَأْسِكُمْ...)؛[10] و ساختن زره را به او -حضرت داود -آموزش داديم، تا شما را در جنگ هايتان حفظ كند.
4. آموزش تأويل و تعبير خواب: (وَ كَذلِكَ يَجْتَبِيكَ رَبُّكَ وَ يُعَلِّمُكَ مِنْ تَأْوِيلِ الْأَحادِيثِ...)؛[11] و اين گونه پروردگارت تو را بر مى گزيند و از تعبير خواب ها به تو مى آموزد.
5. آموزش خبرهاى غيبى و پنهان: (عالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلى غَيْبِهِ أَحَداً إِلاّ مَنِ ارْتَضى مِنْ رَسُول)؛[12] عالم به غيب او است، و هيچ كس را بر اسرار غيبش آگاه نمى سازد، مگر فرستادگانى كه آن ها را برگزيده است.
اخبار غيبى خدادادى پيامبران نمونه هاى متعددى دارد كه برخى از آن ها عبارت است از:
الف- آگاه نمودن حضرت عيسى(عليه السلام) از اندوخته هاى مردم در خانه ها: (وَ أُنَبِّئُكُمْ بِما تَأْكُلُونَ وَ ما تَدَّخِرُونَ فِي بُيُوتِكُمْ)؛[13] شما را از آنچه مى خوريد و در خانه هايتان اندوخته مى سازيد، با خبر مى كنم.
ب- خبر دادن حضرت عيسى(عليه السلام) از ظهور پيامبر اسلام: (وَ مُبَشِّراً بِرَسُول يَأْتِي مِنْ بَعْدِي اسْمُهُ أَحْمَدُ)؛[14] شما را به پيامبرى به نام «احمد» كه پس از من خواهد آمد، بشارت مى دهم.
ج- آگاه نمودن پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) از افشاى سرّ: (وَ إِذْ أَسَرَّ النَّبِيُّ إِلى بَعْضِ أَزْواجِهِ حَدِيثاً فَلَمّا نَبَّأَتْ بِهِ وَ أَظْهَرَهُ اللّهُ عَلَيْهِ عَرَّفَ بَعْضَهُ وَ أَعْرَضَ عَنْ بَعْض فَلَمّا نَبَّأَها بِهِ قالَتْ مَنْ أَنْبَأَكَ هذا قالَ نَبَّأَنِيَ الْعَلِيمُ الْخَبِيرُ)؛[15] به خاطر بياوريد هنگامى را كه پيامبر يكى از رازهاى خود را به بعضى از همسرانش گفت، ولى هنگامى كه وى آن را افشا كرد و خداوند پيامبرش را از آن آگاه ساخت، قسمتى از آن را براى او بازگو كرد و از قسمت ديگر خوددارى نمود هنگامى كه پيامبر همسرش را از آن خبر داد، گفت: چه كسى تو را از اين رازها آگاه ساخته؟ فرمود: خداى عالم و آگاه مرا آگاه ساخت.
د- آگاه شدن يعقوب(عليه السلام) از آينده ى يوسف(عليه السلام): «اى فرزندم! خواب خود را براى برادرانت باز گو مكن، تا اين كه آنان با تو مكر و خدعه ننمايند، حقا شيطان براى انسان دشمن آشكارى است؛ اين گونه است كه خداوند در مورد تأويل گفتارها -خواب ها- تو را بر مى گزيند و نعمت خود را بر تو و بر آل يعقوب تمام مى كند...[16].»
هـ-آگاه شدن يعقوب(عليه السلام) از زنده بودن يوسف(عليه السلام): «هنگامى كه كاروان -از سرزمين مصر- جدا شد، پدرشان -يعقوب- گفت: من بوى يوسف را احساس مى كنم... .[17]»
در اين جا ـ چنان كه در اشعار فارسى آمده ـ ممكن است كسى بگويد:
ز مصرش بوى پيراهن شنيدى *** چرا در چاه كنعانش نديدى؟
چگونه مى شود كه حضرت يعقوب(عليه السلام) از آن فاصله طولانى ـ كه بعضى هشتاد فرسخ و بعضى ده روز راه نوشته اند ـ بوى پيراهن يوسف را بشنود، اما در نزديكى هاى خود ـ در سرزمين كنعان ـ از به چاه انداختن فرزندش ـ يوسف ـ آگاه نشود؟
در پاسخ به اين پرسش مى گوييم:
اولا: معلوم نيست حضرت يعقوب از به چاه افكنده شدن فرزندش آگاهى نيافته باشد؛ چه بسا خداوند او را از تمام ماجرا آگاه ساخته، ولى خوددارى وى از آشكار كردنش به جهت مصلحت هايى باشد. از آيات سوره ى يوسف[18] به خوبى برمى آيد كه يعقوب(عليه السلام) سخن دروغ فرزندانش (طعمه ى گرگ ها شدن يوسف) را نپذيرفته و به زنده بودن او اطمينان داشته است، ليكن دورى و فراغ يوسف ـ گرچه مى دانست كه زنده است ـ بر او تلخ و دشوار بود و موجب شد تا با گريه هاى طولانى، بينايى خود را از دست بدهد.
ثانياً: بر فرض كه ايشان از به چاه افكنده شدن يوسف(عليه السلام) آگاهى نداشته باشد، اما بايد توجه داشت كه آگاه شدن پيامبران از غيب، بسته به خواست و اراده ى خداوند است. آن جا كه خداوند ـ بر اساس مصالحى از جمله آزمودن پيامبرانش ـ نخواهد پيامبرانش را بر امور غيبى آگاه سازد، آنان نيز كوچك ترين آگاهى نخواهند يافت. وضعيت آنان، از اين نظر، همانند مسافرانى است كه در يك شب تاريك، از بيابانى كه ابرهاى آسمان آن را فرا گرفته است، مى گذرند، لحظه اى در آسمان برق مى زند و تا اعماق بيابان را روشن مى سازد و همه چيز در برابر چشم اين مسافران روشن مى شود اما لحظه اى ديگر خاموش مى شود و تاريكى همه جا را فرا مى گيرد، به طورى كه هيچ چيز ديده نمى شود.
شايد حديثى كه از امام صادق(عليه السلام) درباره ى علم امام نقل شده به همين معنا اشاره داشته باشد؛ آن جا كه مى فرمايد: «خداوند در ميان خودش و امام و پيشواى خلق، ستونى از نور قرار داده كه خداوند از اين راه به امام مى نگرد و امام نيز از اين راه به پروردگارش، و هنگامى كه بخواهد چيزى را بداند، در آن ستون نور نظر مى افكند و از آن آگاه مى شود.[19]»
از اين روايت شريف استفاده مى شود كه تمام مسائل و وقايع در ابتدا براى معصومين(عليهم السلام) آشكار نيست، بلكه هرگاه آنان بخواهند و خداوند نيز اراده كند، از آن ها با خبر خواهند شد. شعر معروف سعدى در دنباله ى شعر ياد شده نيز ناظر به همين بيان است:
بگفت احوال ما برق جهان است *** گهى پيدا و ديگر دم نهان است
گهى بر طارم اعلا نشينم *** گهى تا پشت پاى خود نبينم
منابعى براى آگاهى بيشتر:
1. منشور جاويد، آية الله جعفر سبحانى، ج10، ص189 به بعد.
2. تفسير نمونه، ج10، ص73 به بعد.
3. كتاب علم امام(عليه السلام)، محمد حسين مظفر، ترجمه محمد آصفى.
پی نوشتها:
[1]. كهف، 65.
[2]. طه، 99.
[3]. نمل، 15.
[4]. انبياء، 74.
[5]. نساء، 113. و نيز ر. ك: طه، 114.
[6]. ر. ك: بحار الانوار، ج11، ص48ـ49 و...
[7]. زرهى كه حضرت داود (ع) مى ساخت، ويژگى هايى داشت كه در آن زمان منحصر به فرد بود (ر. ك: تفسير نمونه، ج18، ص29 به بعد).
[8]. بقره، 31.
[9]. نمل، 16.
[10]. انبياء، 80.
[11]. يوسف، 6، 21 و 37.
[12]. جن، 27و26.
[13]. آل عمران، 49.
[14]. صف، 6.
[15]. تحريم، 3.
[16]. يوسف، 4ـ6 و 15.
[17]. يوسف، 94.
[18]. مانند آيه 18.
[19]. بحارالانوار، ج26، ص134
منبع: پرسش ها و پاسخ هايى پيرامون نبوت و رسالت، فاضل عرفان، انتشارات مركز مديريت حوزه علميه (1383).