پرسش :
چگونه مي توان امامت كودكان(حضرت مهدي علیه السلام) را از نظر عقلي و نقلي توجيه كرد؟ لطفا توضيح كامل دهيد يا سايتي را در اين مورد به من معرفي كنيد.
پاسخ :
در پاسخ به اين پرسش مهم و اساسى، توجّه چند نكته بايسته است :
يك. پيشينه نبوّت و امامت در كودكى
از نظر قرآن، نبوت و ولايت در كودكى، نه تنها، امرى ناشدنى نيست ؛ بلكه به صراحت از نبوّت حضرت عيسى«ع» و اعطاى حكمت به حضرت يحيى خبر داده است. حتّى اين مسئله در جامعه شيعى، امرى عجيب و ناگهانى نبود ؛ بلكه قبل از امام مهدى(عج) نيز امام جواد و امام هادى«ع» به امامت رسيده بودند.
در اين رابطه چند آيه و روايت نقل مىشود :
«آتَيْناهُ الْحُكْمَ صَبِيًّا»؛ مريم (19)، آيه 12. ؛ «اى يحيى! تو كتاب (الهى) را به قوت بگير و (ما) در همان سن كودكى به او حكم نبوت داديم».
فخر رازى مىگويد : «مراد از حكم در آيه شريفه، همان نبوّت است ؛ زيرا خداوند متعال عقل او را در كودكى محكم كرد و به او وحى فرستاد. چرا كه خداوند متعال حضرت يحيى و عيسى«ع» را در كودكى به پيامبرى برگزيد! برخلاف حضرت موسى«ع» و حضرت محمد«ص» كه آنان را در بزرگ سالى به رسالت مبعوث كرد» تفسير فخر رازى، ج 11، ص 192..
ب. قرآن در زبان حضرت عيسى«ع» - كه در كودكى زبان به سخن گشود و جواب منكران را داد - چنين مىفرمايد : «قالَ إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ آتانِيَ الْكِتابَ وَ جَعَلَنِي نَبِيًّا»؛ مريم (19)، آيه 30. ؛ «(كودك) گفت : من بنده خداوند هستم ؛ (او) به من كتاب داده و مرا پيامبر قرار داده است».
ج. امام على النقى«ع»، شش سال و پنج ماه از سنّ شريفش گذشته بود كه پدرش از دنيا رحلت فرمود و امامت به او منتقل شد مناقب ابن شهر آشوب، ج 4، ص 401..
د. عبداللَّه بن جعفر مىگويد : من و صفوان بن يحيى به خدمت امام رضا«ع» رسيديم. ابوجعفر«ع» - كه سه سال از عمرش مىگذشت - ايستاده بود. عرض كرديم : خدا ما را فداى شما كند! اگر - پناه به خدا - اتفاقى بيفتد، چه كسى بعد از شما (امام) خواهد بود؟! آن حضرت به امام جواد، اشاره كرد و فرمود : اين فرزندم. عرض كرديم : او با اين سن و سال؟! فرمود : آرى، او با همين سن و سال. خداوند تبارك و تعالى با (وجود) عيساى دو ساله احتجاج كرد (و او را به نبوّت برگزيد)» بحارالانوار، ج 50، ص 35، ح 23..
ه. شيخ مفيد مىنويسد : «جمهور شيعه با مخالفان آنها، بر اين امر اتفاق دارند كه رسول خدا«ص»، حضرت على«ع» را دعوت به وزارت، خلافت و وصايت كرد ؛ در حالى كه سن او كم بود ؛ ولى از ديگر كودكان دعوت نكرد» فصول المختارة، ص 316..
وى همچنين مىنويسد : «پيامبر اكرم«ص» همراه با حسن و حسين - در حالى كه آن دو طفلى بيش نبودند - با نصارا مباهله كرد و قبل از اين واقعه، سابقه نداشت كه پيامبر به همراهى اطفال مباهله كرده باشد...» همان، ص 316..
دو. لزوم شايستگى براى امامت
امامت و ولايت، مقام و منصبى است كه به لياقت و شايستگى افراد بستگى دارد ؛ نه سن و سال آنان. ولايت و امامت، مقام بزرگى است كه واجد آن مقام، طورى احكام خدايى و علوم نبوّت را تحمّل و ضبط مىكند كه خطا، نسيان و عصيان در ساحت وجود مقدّسش راه ندارد و همواره با عوالم غيبى مرتبط بوده، از افاضات و اشراقات الهى، بهرهمند مىگردد. به واسطه علم و عمل، پيشوا امام انسانيّت و نمونه و مظهر دين و حجّت خداوندى است. معلوم است كه هر كس قابليت و استعداد احراز اين مقام شامخ را ندارد ؛ بلكه بايد از حيث روحى، در مرتبه اعلاى انسانيّت قرار گرفته، لياقت ارتباط با عوالم غيبى و دريافت علوم و ضبط آنها را داشته باشد. از حيث تركيبات جسمانى و قواى دماغى نيز در كمال اعتدال باشد تا بتواند حقايق عالم هستى و افاضات غيبى را بدون خطا و اشتباه، به عالم الفاظ و معانى تنزّل دهد و به مردم ابلاغ كند.
پس پيغمبر و امام، از حيث آفرينش ممتازند و به واسطه همين استعداد و امتياز ذاتى است كه خداى متعال، آنان را به مقام شامخ نبوّت يا امامت انتخاب مىكند. اين امتياز، از همان اوان كودكى، در آنان موجود است تا هر زمان كه صلاح بود و شرايط موجود شد و مانعى در كار نبود، آن افراد برجسته، رسماً به مقام و منصب نبوّت و امامت، منصوب و مأمور حفظ و تحمّل احكام شوند. اين انتخاب و نصب ظاهرى ؛ همان طور كه مىتواند بعد از بلوغ يا در بزرگسالى انجام گيرد، ممكن است در ايام كودكى نيز تحقّق پذيرد دادگستر جهان، ص 122 و 123..
بر اين اساس امامت و ولايت (و نبوّت)، به سن و سال نيست ؛ بلكه به علم، دانايى، ورع، تقوا و ساير فضايل انسانى و اخلاقى است. حتّى دستگاه خلافت نيز به اين حقيقت پى برده بود كه : «امامت زود هنگام»، پديدهاى اصيل و الهى است ؛ نه ساختگى و بىپشتوانه و عارى از واقعيت.
سه. امامت، منصبى الهى
مسئله امامت و ولايت، امرى شخصى، وراثتى و انتخابى نبوده و در حيطه اختيارات هيچ كس قرار ندارد ؛ بلكه اين امر از جانب خدا و بر اساس خواست، اراده و نصب او است.
در واقع امامت براى ائمه اهل بيت«ع»، مركزيت قدرت و نفوذ حكومت - بسان خلفاى اموى و عباسى و فاطمى - نيست تا از پدر به پسر منتقل شود ؛ بلكه بر اساس انتخاب و فرمان الهى است ؛ از اين رو امام كه فردى برگزيده از سوى خداى متعال است، در تمام زمينهها، سرآمد و داراى علم و قدرت الهى است. پس اعطاى آن به بزرگسال يا كودك، در دست خدا و به خواست و اراده او است و او بهتر از همه مىداند كه امامت و ولايت را در كجا قرار دهد و چه كسى را به اين مقام نصب كند «اللَّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسالَتَهُ»؛ انعام (6)، آيه 124..
پس امامت حضرت مهدى(عج) نيز خارج از اين مدار نبوده و بر اساس تدابير و سنتهاى الهى صورت گرفته است. خداوند متعال - پس از آنكه حضرت ابراهيم«ع» را به امامت برگزيد - به او فرمود : «وَ إِذِ ابْتَلى إِبْراهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِى قالَ لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ»؛ بقره (2)، آيه 124. ؛ «(به ياد آر) هنگامى كه خداوند، ابراهيم را به امورى چند امتحان كرد و او همه را به جاى آورد. خداوند، به او فرمود : من تو را به پيشوايى خلق برگزيدم. ابراهيم پرسيد : (آيا) اين پيشوايى را به فرزندانم نيز عطا خواهى كرد؟ خداوند فرمود : عهد من (هرگز) به ستمكاران نمىرسد».
در منابع تاريخى آمده است : بنىعامر خدمت رسول خدا«ص» رسيدند ؛ حضرت آنان را به سوى خدا دعوت نمود و نبوّت خود را بر آنها عرضه كرد. در اين هنگام شخصى از آنان به پيامبر«ص» گفت : اگر ما با تو بر اسلام بيعت كرديم و خداوند تو را بر مخالفان غلبه داد ؛ آيا در خلافت بعد از تو سهمى داريم؟! آن حضرت فرمود : امر خلافت به دست خداوند است ؛ هر كجا كه بخواهد قرار مىدهد سيره ابن هشام، ح 2، ص 32..
چهار. شهادت امامان و ضرورت نصب امام بعدى
يكى از نكات قابل توجّه درباره زندگى اهل بيت«ع»، فشارها، ظلمها و سختگيرىهاى حاكمان جور عليه امامان«ع» است ؛ به طورى كه همه امامان شيعه، به دست ظالمان مقتول يا مسموم مىشدند و خطر جانى هميشه ايشان را تهديد مىكرد. چه بسا مىشد كه امامى به شهادت مىرسيد، در حالى كه فرزند او در سنين كودكى قرار داشت و به ضرورت، همان كودك به مقام امامت مىرسيد.
در فرهنگ اسلام، زمين نبايد خالى از حجّت بماند و حتماً شخصى به عنوان واسطه فيض الهى و امام امت تعيين گردد ؛ پس شخص بعدى - هر چند در دوران كودكى قرار داشت - به مقام امامت مىرسيد و خليفه و حجت الهى بر روى زمين مىگرديد. در روايات آمده است : «لو بقيت الارضُ بغير امام لساخت»؛ كافى، ج 1، ص 179، ح 10. ؛ «اگر زمين بدون امام باشد، (به يقين) در هم فرو مىريزد».
بر اين اساس وقتى امام مهدى(عج) پنج ساله بود، پدرش امام حسن عسكرى«ع» به شهادت رسيد و از آنجايى كه زمين نبايد خالى از حجّت مىماند و مردم نيز بايد امام و پيشوايى براى خود مىداشتند ؛ آن حضرت به امامت رسيد و به عنوان آخرين وصّى و حجّت الهى، رهبرى آنان را در دست گرفت.
از طرف ديگر شايد اين مسئله (رسيدن به امامت در سن كودكى) براى حفظ جان برخى از امامان، ضرورى بوده و دشمنان به تصوّر كودك بودن آنان، دست از ظلم و جنايت عليه ايشان بردارند. اين مسئله در مورد امامان بعد از حضرت رضا«ع» اتفاق افتاد و به رغم كينه و بغض شديد خلفا نسبت به امامان، نتوانستند بعد از شهادت امام قبلى، آسيبى به امام بعدى برسانند و البته شايد دشمنان قدرت امامت را باور نمىكردند و آنها را خطرى براى حكومت و سلطه خود نمىدانستند. اگرچه جستوجوى شديد آنان از حضرت مهدى(عج) نيز، بيشتر ناشى از شنيدن روايات فراوان در مورد آخرين حجت الهى و قيام و انقلاب او عليه ظالمان و ستمگران بوده است و آنان با باور به اين پيش گويىها، در صدد چارهجويى و نابودى مهدى موعود بودند!! بدين جهت آن حضرت در پنهانى مىزيست و دور از چشم اين حاكمان جور، هدايت و رهبرى مردم را در دست داشت.
امتحان و آزمون مؤمنان
شايد يكى از دلايل «امامت در كودكى»، آزمون مسلمانان و سنجش ميزان اطاعت و حقّپذيرى آنان بوده است. اگر كسى با ماهيت و ژرفاى امامت آشنا باشد و آن را مقامى از جانب خدا بداند ؛ چون و چرايى در سن امامان نخواهد داشت. اتفاقاً اين مسئله در مورد امامان بعد از حضرت رضا«ع» - كه همگى در سن كودكى يا جوانى به امامت رسيدند - مصداق داشت و شيعيان كمتر دچار اختلاف، تشتّت، چند دستگى و انكار شدند ؛ در حالى كه قبل از حضرت رضا«ع»، فرقههاى مختلفى در ميان شيعه پديد آمدند كه هر يك به امامت شخصى خاص قائل بودند ؛ البته كم نبودند انسانهاى وارسته و مطيعى كه در برابر فرمايش امام، سر تعظيم و قبول فرود مىآوردند و در برابر مشيّت الهى با كمال رضايت آن را مىپذيرفتند.
محمد بن حسن عمّار گويد :
«من دو سال نزد على بن جعفرمحمد (عموى امام رضا«ع») بودم و خبرى كه او از برادرش موسى بن جعفر«ع» شنيده بود، مىنوشتم. روزى در مدينه خدمتش نشسته بودم ؛ ابو جعفر محمد بن علىالرضا (جواد)، در مسجد رسول خدا بر او وارد شد. على بن جعفر برخاست و بدون كفش و عبا به نزد او رفت و دستش را بوسيد و احترامش كرد.
ابو جعفر به او فرمود : اى عمو! بنشين، خدايت رحمت كند. او گفت : آقاى من! چگونه من بنشينم و شما ايستاده باشيد؟! چون على بن جعفر به مسند خود برگشت، اصحابش او را سرزنش كرده، گفتند : شما عموى پدر او هستيد (چرا) با او اين گونه رفتار مىكنيد؟! او دست به ريش خود گرفت و گفت : خاموش باشيد! اگر خداى عزّوجل اين ريش سفيد را سزاوار (امامت) ندانست و اين كودك را شايسته و سزاوار دانست و به او چنان مقامى داد ؛ (آيا) من فضيلت او را انكار كنم؟! پناه به خدا از سخن شما! من بنده (و مطيع) او هستم» كافى، ج 2، ص 322، ح 12..
porseman.org
در پاسخ به اين پرسش مهم و اساسى، توجّه چند نكته بايسته است :
يك. پيشينه نبوّت و امامت در كودكى
از نظر قرآن، نبوت و ولايت در كودكى، نه تنها، امرى ناشدنى نيست ؛ بلكه به صراحت از نبوّت حضرت عيسى«ع» و اعطاى حكمت به حضرت يحيى خبر داده است. حتّى اين مسئله در جامعه شيعى، امرى عجيب و ناگهانى نبود ؛ بلكه قبل از امام مهدى(عج) نيز امام جواد و امام هادى«ع» به امامت رسيده بودند.
در اين رابطه چند آيه و روايت نقل مىشود :
«آتَيْناهُ الْحُكْمَ صَبِيًّا»؛ مريم (19)، آيه 12. ؛ «اى يحيى! تو كتاب (الهى) را به قوت بگير و (ما) در همان سن كودكى به او حكم نبوت داديم».
فخر رازى مىگويد : «مراد از حكم در آيه شريفه، همان نبوّت است ؛ زيرا خداوند متعال عقل او را در كودكى محكم كرد و به او وحى فرستاد. چرا كه خداوند متعال حضرت يحيى و عيسى«ع» را در كودكى به پيامبرى برگزيد! برخلاف حضرت موسى«ع» و حضرت محمد«ص» كه آنان را در بزرگ سالى به رسالت مبعوث كرد» تفسير فخر رازى، ج 11، ص 192..
ب. قرآن در زبان حضرت عيسى«ع» - كه در كودكى زبان به سخن گشود و جواب منكران را داد - چنين مىفرمايد : «قالَ إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ آتانِيَ الْكِتابَ وَ جَعَلَنِي نَبِيًّا»؛ مريم (19)، آيه 30. ؛ «(كودك) گفت : من بنده خداوند هستم ؛ (او) به من كتاب داده و مرا پيامبر قرار داده است».
ج. امام على النقى«ع»، شش سال و پنج ماه از سنّ شريفش گذشته بود كه پدرش از دنيا رحلت فرمود و امامت به او منتقل شد مناقب ابن شهر آشوب، ج 4، ص 401..
د. عبداللَّه بن جعفر مىگويد : من و صفوان بن يحيى به خدمت امام رضا«ع» رسيديم. ابوجعفر«ع» - كه سه سال از عمرش مىگذشت - ايستاده بود. عرض كرديم : خدا ما را فداى شما كند! اگر - پناه به خدا - اتفاقى بيفتد، چه كسى بعد از شما (امام) خواهد بود؟! آن حضرت به امام جواد، اشاره كرد و فرمود : اين فرزندم. عرض كرديم : او با اين سن و سال؟! فرمود : آرى، او با همين سن و سال. خداوند تبارك و تعالى با (وجود) عيساى دو ساله احتجاج كرد (و او را به نبوّت برگزيد)» بحارالانوار، ج 50، ص 35، ح 23..
ه. شيخ مفيد مىنويسد : «جمهور شيعه با مخالفان آنها، بر اين امر اتفاق دارند كه رسول خدا«ص»، حضرت على«ع» را دعوت به وزارت، خلافت و وصايت كرد ؛ در حالى كه سن او كم بود ؛ ولى از ديگر كودكان دعوت نكرد» فصول المختارة، ص 316..
وى همچنين مىنويسد : «پيامبر اكرم«ص» همراه با حسن و حسين - در حالى كه آن دو طفلى بيش نبودند - با نصارا مباهله كرد و قبل از اين واقعه، سابقه نداشت كه پيامبر به همراهى اطفال مباهله كرده باشد...» همان، ص 316..
دو. لزوم شايستگى براى امامت
امامت و ولايت، مقام و منصبى است كه به لياقت و شايستگى افراد بستگى دارد ؛ نه سن و سال آنان. ولايت و امامت، مقام بزرگى است كه واجد آن مقام، طورى احكام خدايى و علوم نبوّت را تحمّل و ضبط مىكند كه خطا، نسيان و عصيان در ساحت وجود مقدّسش راه ندارد و همواره با عوالم غيبى مرتبط بوده، از افاضات و اشراقات الهى، بهرهمند مىگردد. به واسطه علم و عمل، پيشوا امام انسانيّت و نمونه و مظهر دين و حجّت خداوندى است. معلوم است كه هر كس قابليت و استعداد احراز اين مقام شامخ را ندارد ؛ بلكه بايد از حيث روحى، در مرتبه اعلاى انسانيّت قرار گرفته، لياقت ارتباط با عوالم غيبى و دريافت علوم و ضبط آنها را داشته باشد. از حيث تركيبات جسمانى و قواى دماغى نيز در كمال اعتدال باشد تا بتواند حقايق عالم هستى و افاضات غيبى را بدون خطا و اشتباه، به عالم الفاظ و معانى تنزّل دهد و به مردم ابلاغ كند.
پس پيغمبر و امام، از حيث آفرينش ممتازند و به واسطه همين استعداد و امتياز ذاتى است كه خداى متعال، آنان را به مقام شامخ نبوّت يا امامت انتخاب مىكند. اين امتياز، از همان اوان كودكى، در آنان موجود است تا هر زمان كه صلاح بود و شرايط موجود شد و مانعى در كار نبود، آن افراد برجسته، رسماً به مقام و منصب نبوّت و امامت، منصوب و مأمور حفظ و تحمّل احكام شوند. اين انتخاب و نصب ظاهرى ؛ همان طور كه مىتواند بعد از بلوغ يا در بزرگسالى انجام گيرد، ممكن است در ايام كودكى نيز تحقّق پذيرد دادگستر جهان، ص 122 و 123..
بر اين اساس امامت و ولايت (و نبوّت)، به سن و سال نيست ؛ بلكه به علم، دانايى، ورع، تقوا و ساير فضايل انسانى و اخلاقى است. حتّى دستگاه خلافت نيز به اين حقيقت پى برده بود كه : «امامت زود هنگام»، پديدهاى اصيل و الهى است ؛ نه ساختگى و بىپشتوانه و عارى از واقعيت.
سه. امامت، منصبى الهى
مسئله امامت و ولايت، امرى شخصى، وراثتى و انتخابى نبوده و در حيطه اختيارات هيچ كس قرار ندارد ؛ بلكه اين امر از جانب خدا و بر اساس خواست، اراده و نصب او است.
در واقع امامت براى ائمه اهل بيت«ع»، مركزيت قدرت و نفوذ حكومت - بسان خلفاى اموى و عباسى و فاطمى - نيست تا از پدر به پسر منتقل شود ؛ بلكه بر اساس انتخاب و فرمان الهى است ؛ از اين رو امام كه فردى برگزيده از سوى خداى متعال است، در تمام زمينهها، سرآمد و داراى علم و قدرت الهى است. پس اعطاى آن به بزرگسال يا كودك، در دست خدا و به خواست و اراده او است و او بهتر از همه مىداند كه امامت و ولايت را در كجا قرار دهد و چه كسى را به اين مقام نصب كند «اللَّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسالَتَهُ»؛ انعام (6)، آيه 124..
پس امامت حضرت مهدى(عج) نيز خارج از اين مدار نبوده و بر اساس تدابير و سنتهاى الهى صورت گرفته است. خداوند متعال - پس از آنكه حضرت ابراهيم«ع» را به امامت برگزيد - به او فرمود : «وَ إِذِ ابْتَلى إِبْراهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِى قالَ لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ»؛ بقره (2)، آيه 124. ؛ «(به ياد آر) هنگامى كه خداوند، ابراهيم را به امورى چند امتحان كرد و او همه را به جاى آورد. خداوند، به او فرمود : من تو را به پيشوايى خلق برگزيدم. ابراهيم پرسيد : (آيا) اين پيشوايى را به فرزندانم نيز عطا خواهى كرد؟ خداوند فرمود : عهد من (هرگز) به ستمكاران نمىرسد».
در منابع تاريخى آمده است : بنىعامر خدمت رسول خدا«ص» رسيدند ؛ حضرت آنان را به سوى خدا دعوت نمود و نبوّت خود را بر آنها عرضه كرد. در اين هنگام شخصى از آنان به پيامبر«ص» گفت : اگر ما با تو بر اسلام بيعت كرديم و خداوند تو را بر مخالفان غلبه داد ؛ آيا در خلافت بعد از تو سهمى داريم؟! آن حضرت فرمود : امر خلافت به دست خداوند است ؛ هر كجا كه بخواهد قرار مىدهد سيره ابن هشام، ح 2، ص 32..
چهار. شهادت امامان و ضرورت نصب امام بعدى
يكى از نكات قابل توجّه درباره زندگى اهل بيت«ع»، فشارها، ظلمها و سختگيرىهاى حاكمان جور عليه امامان«ع» است ؛ به طورى كه همه امامان شيعه، به دست ظالمان مقتول يا مسموم مىشدند و خطر جانى هميشه ايشان را تهديد مىكرد. چه بسا مىشد كه امامى به شهادت مىرسيد، در حالى كه فرزند او در سنين كودكى قرار داشت و به ضرورت، همان كودك به مقام امامت مىرسيد.
در فرهنگ اسلام، زمين نبايد خالى از حجّت بماند و حتماً شخصى به عنوان واسطه فيض الهى و امام امت تعيين گردد ؛ پس شخص بعدى - هر چند در دوران كودكى قرار داشت - به مقام امامت مىرسيد و خليفه و حجت الهى بر روى زمين مىگرديد. در روايات آمده است : «لو بقيت الارضُ بغير امام لساخت»؛ كافى، ج 1، ص 179، ح 10. ؛ «اگر زمين بدون امام باشد، (به يقين) در هم فرو مىريزد».
بر اين اساس وقتى امام مهدى(عج) پنج ساله بود، پدرش امام حسن عسكرى«ع» به شهادت رسيد و از آنجايى كه زمين نبايد خالى از حجّت مىماند و مردم نيز بايد امام و پيشوايى براى خود مىداشتند ؛ آن حضرت به امامت رسيد و به عنوان آخرين وصّى و حجّت الهى، رهبرى آنان را در دست گرفت.
از طرف ديگر شايد اين مسئله (رسيدن به امامت در سن كودكى) براى حفظ جان برخى از امامان، ضرورى بوده و دشمنان به تصوّر كودك بودن آنان، دست از ظلم و جنايت عليه ايشان بردارند. اين مسئله در مورد امامان بعد از حضرت رضا«ع» اتفاق افتاد و به رغم كينه و بغض شديد خلفا نسبت به امامان، نتوانستند بعد از شهادت امام قبلى، آسيبى به امام بعدى برسانند و البته شايد دشمنان قدرت امامت را باور نمىكردند و آنها را خطرى براى حكومت و سلطه خود نمىدانستند. اگرچه جستوجوى شديد آنان از حضرت مهدى(عج) نيز، بيشتر ناشى از شنيدن روايات فراوان در مورد آخرين حجت الهى و قيام و انقلاب او عليه ظالمان و ستمگران بوده است و آنان با باور به اين پيش گويىها، در صدد چارهجويى و نابودى مهدى موعود بودند!! بدين جهت آن حضرت در پنهانى مىزيست و دور از چشم اين حاكمان جور، هدايت و رهبرى مردم را در دست داشت.
امتحان و آزمون مؤمنان
شايد يكى از دلايل «امامت در كودكى»، آزمون مسلمانان و سنجش ميزان اطاعت و حقّپذيرى آنان بوده است. اگر كسى با ماهيت و ژرفاى امامت آشنا باشد و آن را مقامى از جانب خدا بداند ؛ چون و چرايى در سن امامان نخواهد داشت. اتفاقاً اين مسئله در مورد امامان بعد از حضرت رضا«ع» - كه همگى در سن كودكى يا جوانى به امامت رسيدند - مصداق داشت و شيعيان كمتر دچار اختلاف، تشتّت، چند دستگى و انكار شدند ؛ در حالى كه قبل از حضرت رضا«ع»، فرقههاى مختلفى در ميان شيعه پديد آمدند كه هر يك به امامت شخصى خاص قائل بودند ؛ البته كم نبودند انسانهاى وارسته و مطيعى كه در برابر فرمايش امام، سر تعظيم و قبول فرود مىآوردند و در برابر مشيّت الهى با كمال رضايت آن را مىپذيرفتند.
محمد بن حسن عمّار گويد :
«من دو سال نزد على بن جعفرمحمد (عموى امام رضا«ع») بودم و خبرى كه او از برادرش موسى بن جعفر«ع» شنيده بود، مىنوشتم. روزى در مدينه خدمتش نشسته بودم ؛ ابو جعفر محمد بن علىالرضا (جواد)، در مسجد رسول خدا بر او وارد شد. على بن جعفر برخاست و بدون كفش و عبا به نزد او رفت و دستش را بوسيد و احترامش كرد.
ابو جعفر به او فرمود : اى عمو! بنشين، خدايت رحمت كند. او گفت : آقاى من! چگونه من بنشينم و شما ايستاده باشيد؟! چون على بن جعفر به مسند خود برگشت، اصحابش او را سرزنش كرده، گفتند : شما عموى پدر او هستيد (چرا) با او اين گونه رفتار مىكنيد؟! او دست به ريش خود گرفت و گفت : خاموش باشيد! اگر خداى عزّوجل اين ريش سفيد را سزاوار (امامت) ندانست و اين كودك را شايسته و سزاوار دانست و به او چنان مقامى داد ؛ (آيا) من فضيلت او را انكار كنم؟! پناه به خدا از سخن شما! من بنده (و مطيع) او هستم» كافى، ج 2، ص 322، ح 12..
porseman.org