پرسش :
اگر كتاب حضرت موسي عليه السلام تحريف نمي شد آيا باز هم حضرت عيسي عليه السلام مي آمدند و اگر كتاب حضرت عيسي عليه السلام تحريف نمي شد آيا باز هم پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم به پيامبري مبعوث مي شدند؟
پاسخ :
حقيقت همه اديان توحيدى كه پيامبران الهى مروج و مبلغ آن بودهاند يكى است و بر اصول اعتقادى يگانه اي كه از جانب خداوند متعال بيان شده استوار است.اساسا در منطق قرآن كريم «اديان» نداريم؛ بلكه «دين» داريم و تمام پيامبران، منادى«دين واحد» بودهاند كه از آن به «اسلام» (تسليم در برابر خداوند واحد) تعبير شده است:«ان الدين عندالله الاسلام » دين در نزد خداوند فقط اسلام است «ومن يبتغ غيرالاسلام ديناً فلن يقبل منه» هر كس غير از اسلام دينى را برگزيند از او پذيرفته نيست..قرآن كريم دين را فقط «اسلام» و همه پيامبران را «مسلمان» مىخواند«ماكان ابراهيم يهودياً و لا نصرانياً ولكن كان حنيفاً مسلماً» ابراهيم نه يهودى بود و نه مسيحى؛ بلكه يكتاپرستى مسلمان بود.بنابراين از ديدگاه قرآن مجيد، همه پيامبران، مردم را به دين واحد؛ يعنى، اسلام،تسليم و عبوديت در برابر خداى يگانه دعوت كردهاند و اصول و اركان اعتقادى واحدى را تبليغ كردهاند. تفاوت ميان دين اسلام با ساير شريعتها، عمدتاً ناحيه احكام، قوانين و دستورات فردى و اجتماعى كه از آن به شريعت ياد مىشود، مىباشد.
اختلاف اديان الهى:
اولاً بايد توجه داشت كه از ديدگاه فرهنگ قرآنى دين خدا از آدم تا محمد(صلي الله عليه و آله وسلم) يكى است و همه پيامبران به يك مكتب دعوت مىكردهاند، (نگا: آل عمران / 19 و 67).
ثانيا: بر اين اساس، همه پيامبران از يك سلسله اصول مشترك و سنت هاى ثابت وواحدى پيروى مىكردند، اصولى چون دعوت به تقوا، نفى شخصيتپرستى، دعوت به وحدت، تبشير و انذار، تحمل دشمنى و استهزاى جاهلان، دعوت به تعالى و... (در اين خصوص نگا: تفسير موضوعى قرآن كريم، حضرت آيةالله جوادى آملى، قم، مركز نشر اسراء، چاپ اوّل، 1376 ش، ج 6، صص41 ـ 123). امّا در عين حال به سه جهت پيامبران و اديان با يكديگر متفاوت بودهاند:
الف) تفاوت محيط، سطح، احتياج و استعداد مردم، اين جهت غير قابل انكاراست كه پيامبران براى هدايت مردم آمدهاند؛ از اين رو، نوع دستورها و سطح مطالب ومعارف بايد در حدود رشد و درك جامعه و نيازهاى محيط باشد. طبعا بشر در قرون اوليه روابط اجتماعى بسيار محدودى داشت و نظام اجتماعى وى گسترش و تفصيل زيادى نداشت از اين رو، قوانين محدودى زندگى او را اداره و رهبرى مىكرد و همين طور آراء، افكار و عقايد مختلفى در جامعه ابراز نشده بود، تا براى اصلاح، نياز به تذكرات فراوان باشد و اين گسترش افكار، روابط، شناخت و برخورد با عوامل طبيعى ونيازمنديها رفته رفته موجبات پيدايش دعوت و رسالت و پيامبر جديدى را فراهم مىكردتا سرانجام محيط دعوت اسلامى و شرايط آن، ابلاغ دعوت نهايى و كامل را ايجاب كرد.
ب) تحريف؛ بدون شك در طى زمان تحريف و انحرافى در اديان گذشته توسط پيروان نادان و رهبران مذهبى و مقامات خودخواه و سود پرست جامعه به وجودمىآمد، در اين صورت لازم بود تا پيامبر ديگرى بيايد و جهات انحراف و تحريف راخاطرنشان ساخته و دين گذشته را از آلودگىها پيراسته سازد. امّا از آنجا كه دوران خوداسلام شروع زمان تسلط بشر به ضبط و تدوين و حفظ آثار خود بود، قرآن را بدون هيچ كم و كاست و تغييرى حفظ كردند و بسيارى از آثار رسول اكرم(صلي الله عليه وآله وسلم) و ائمه هدى (علبهم السلام)را به خوبى براى آيندگان نگاه داشتند، ديگر تجديد دعوت و آمدن پيامبرى جديد ضرورت تدارد.
ج) تفاوت در نوع گمراهى؛ نوع گمراهى و كج روى در زمان ظهور پيامبران تفاوت داشت. مثلاً حضرت موسى در جامعهاى كه با ذلت و اسارت و نداشتن نظام اجتماعى وقدرت و حكومت و ظلم كشيدن خو گرفته بودند، پيدا شد و ايجاب مىكرد تا آنان را به زندگى و به دست آوردن قدرت و مبارزه و كوشش دعوت كند، از اين رو، در دعوت حضرت موسى جنبههاى اين جهانى و زندگى دنيوى و خشونت به چشم مىخورد. امّاحضرت عيسى در محيط تزارها و سرداران خون آشام و توسعه طلب و جنگجو و دوران زورآزمايىها و قهرمانى و توجه شديد به ماديّات و دنيادوستى و چپاول اموال قيام كرد واز اين رو ايجاب مىكرد كه در دعوت خود، محبّت و نوع دوستى و دل بركندن ازمادّيات، و زهد و توجه به معنويات را مطرح كند.
بر اين اساس، هر چند اصل دعوت پيامبران يكى بوده است، لكن با توجه به شرايط محيطى و سطح استعداد و آگاهى مردم كمكم شريعت رو به تكامل رفته است وحتي اگر كتابهاي پيامبران پيشين تحريف نمي شد باز نياز به آمدن پيامبر جديد بوده چرا كه احكام كتابهاي پيامبران قبلي مختص شرايط زماني ومكاني خاص آن دوران بوده است،تا اينكه در زمان پيامبر خاتم بشر به آن حد از رشد رسيد كه دين كامل وجامع به او ارائه گردد.
www.morsalat.com
حقيقت همه اديان توحيدى كه پيامبران الهى مروج و مبلغ آن بودهاند يكى است و بر اصول اعتقادى يگانه اي كه از جانب خداوند متعال بيان شده استوار است.اساسا در منطق قرآن كريم «اديان» نداريم؛ بلكه «دين» داريم و تمام پيامبران، منادى«دين واحد» بودهاند كه از آن به «اسلام» (تسليم در برابر خداوند واحد) تعبير شده است:«ان الدين عندالله الاسلام » دين در نزد خداوند فقط اسلام است «ومن يبتغ غيرالاسلام ديناً فلن يقبل منه» هر كس غير از اسلام دينى را برگزيند از او پذيرفته نيست..قرآن كريم دين را فقط «اسلام» و همه پيامبران را «مسلمان» مىخواند«ماكان ابراهيم يهودياً و لا نصرانياً ولكن كان حنيفاً مسلماً» ابراهيم نه يهودى بود و نه مسيحى؛ بلكه يكتاپرستى مسلمان بود.بنابراين از ديدگاه قرآن مجيد، همه پيامبران، مردم را به دين واحد؛ يعنى، اسلام،تسليم و عبوديت در برابر خداى يگانه دعوت كردهاند و اصول و اركان اعتقادى واحدى را تبليغ كردهاند. تفاوت ميان دين اسلام با ساير شريعتها، عمدتاً ناحيه احكام، قوانين و دستورات فردى و اجتماعى كه از آن به شريعت ياد مىشود، مىباشد.
اختلاف اديان الهى:
اولاً بايد توجه داشت كه از ديدگاه فرهنگ قرآنى دين خدا از آدم تا محمد(صلي الله عليه و آله وسلم) يكى است و همه پيامبران به يك مكتب دعوت مىكردهاند، (نگا: آل عمران / 19 و 67).
ثانيا: بر اين اساس، همه پيامبران از يك سلسله اصول مشترك و سنت هاى ثابت وواحدى پيروى مىكردند، اصولى چون دعوت به تقوا، نفى شخصيتپرستى، دعوت به وحدت، تبشير و انذار، تحمل دشمنى و استهزاى جاهلان، دعوت به تعالى و... (در اين خصوص نگا: تفسير موضوعى قرآن كريم، حضرت آيةالله جوادى آملى، قم، مركز نشر اسراء، چاپ اوّل، 1376 ش، ج 6، صص41 ـ 123). امّا در عين حال به سه جهت پيامبران و اديان با يكديگر متفاوت بودهاند:
الف) تفاوت محيط، سطح، احتياج و استعداد مردم، اين جهت غير قابل انكاراست كه پيامبران براى هدايت مردم آمدهاند؛ از اين رو، نوع دستورها و سطح مطالب ومعارف بايد در حدود رشد و درك جامعه و نيازهاى محيط باشد. طبعا بشر در قرون اوليه روابط اجتماعى بسيار محدودى داشت و نظام اجتماعى وى گسترش و تفصيل زيادى نداشت از اين رو، قوانين محدودى زندگى او را اداره و رهبرى مىكرد و همين طور آراء، افكار و عقايد مختلفى در جامعه ابراز نشده بود، تا براى اصلاح، نياز به تذكرات فراوان باشد و اين گسترش افكار، روابط، شناخت و برخورد با عوامل طبيعى ونيازمنديها رفته رفته موجبات پيدايش دعوت و رسالت و پيامبر جديدى را فراهم مىكردتا سرانجام محيط دعوت اسلامى و شرايط آن، ابلاغ دعوت نهايى و كامل را ايجاب كرد.
ب) تحريف؛ بدون شك در طى زمان تحريف و انحرافى در اديان گذشته توسط پيروان نادان و رهبران مذهبى و مقامات خودخواه و سود پرست جامعه به وجودمىآمد، در اين صورت لازم بود تا پيامبر ديگرى بيايد و جهات انحراف و تحريف راخاطرنشان ساخته و دين گذشته را از آلودگىها پيراسته سازد. امّا از آنجا كه دوران خوداسلام شروع زمان تسلط بشر به ضبط و تدوين و حفظ آثار خود بود، قرآن را بدون هيچ كم و كاست و تغييرى حفظ كردند و بسيارى از آثار رسول اكرم(صلي الله عليه وآله وسلم) و ائمه هدى (علبهم السلام)را به خوبى براى آيندگان نگاه داشتند، ديگر تجديد دعوت و آمدن پيامبرى جديد ضرورت تدارد.
ج) تفاوت در نوع گمراهى؛ نوع گمراهى و كج روى در زمان ظهور پيامبران تفاوت داشت. مثلاً حضرت موسى در جامعهاى كه با ذلت و اسارت و نداشتن نظام اجتماعى وقدرت و حكومت و ظلم كشيدن خو گرفته بودند، پيدا شد و ايجاب مىكرد تا آنان را به زندگى و به دست آوردن قدرت و مبارزه و كوشش دعوت كند، از اين رو، در دعوت حضرت موسى جنبههاى اين جهانى و زندگى دنيوى و خشونت به چشم مىخورد. امّاحضرت عيسى در محيط تزارها و سرداران خون آشام و توسعه طلب و جنگجو و دوران زورآزمايىها و قهرمانى و توجه شديد به ماديّات و دنيادوستى و چپاول اموال قيام كرد واز اين رو ايجاب مىكرد كه در دعوت خود، محبّت و نوع دوستى و دل بركندن ازمادّيات، و زهد و توجه به معنويات را مطرح كند.
بر اين اساس، هر چند اصل دعوت پيامبران يكى بوده است، لكن با توجه به شرايط محيطى و سطح استعداد و آگاهى مردم كمكم شريعت رو به تكامل رفته است وحتي اگر كتابهاي پيامبران پيشين تحريف نمي شد باز نياز به آمدن پيامبر جديد بوده چرا كه احكام كتابهاي پيامبران قبلي مختص شرايط زماني ومكاني خاص آن دوران بوده است،تا اينكه در زمان پيامبر خاتم بشر به آن حد از رشد رسيد كه دين كامل وجامع به او ارائه گردد.
www.morsalat.com