پرسش :
چرا خداوند ولايت حضرت علي عليه السلام راواجب كرد؟
پاسخ :
شك نيست كه سازمان دين اسلام - كه به جرأت مىتوان آن را وسيعترين سازمانهاى جهانى ناميد - در بقا و جريان خود، به نگهبان و گرداننده نيازمند است و پيوسته افراد شايستهاى را مىطلبد كه معارف و قوانين آن را به مردم برسانند و مقرّرات دقيق آن را در جامعه اسلامى اجرا كنند و كمترين غفلت و مسامحه در رعايت و نگهدارى آن روا ندارند.
از سوى ديگر از آن جا كه يكى از مقاصد آفرينش؛ هدايت مردم به راه راست است؛ خداى مهربان پس از رحلت پيغمبر(ص)، براى نگهبانى دين و هدايت مردم، بايد امام و پيشوايى تعيين كند و مردم را به عقل خودشان - كه بيشتر اوقات مغلوب هوا و هوس مىشود - وانگذارد و همانطور كه پيغمبر را به همه نيازمندىها و درمان تمام دردهاى فردى و اجتماعى بشر، آگاه نموده، او را از هرگونه اشتباه و خطا، مصون و محفوظ داشته است؛ بايد به امام و پيشواى دينى نيز علم و عصمت مرحمت فرمايد.
با اين دليل عقلى، روشن مىشود كه براى هدايت مردم و حفظ و حراست دين و اجراى مقررات آن پس از رحلت پيغمبر(ص)، بايد امامى از جانب خداى متعال تعيين شود.
اين دليل عقلى با دليل نقلى نيز همراه گشته است؛ چرا كه پيامبر اكرم(ص) از همان ابتداى رسالت، نسبت به مسأله خلافت و جانشينى خود حساس بود و در همان سالهاى آغازين رسالت، حضرت على(ع) را به عنوان وزير و وصى خود برگزيد و در طول عمر مبارك خود، بارها به اين مسأله تصريح فرمود. گوشهاى از آيات و رواياتى كه شيعه به وسيلهى آنها، وصايت و جانشينى حضرت على(ع) را اثبات مىكند و بسيارى از علماى اهل سنت هم به آنها معترفاند، بدينگونه است:
-. آيه ولايت:بسيارى از مفسران اهلسنت، مانند فخررازى در تفسير كبير، زمخشرى در كشاف، طبرى در تفسير خود و سيوطى در الدر المنثور، به اين نكته اعتراف دارند كه آيه ولايت (سوره مائده، آيه 55) در شأن حضرت على(ع) است كه در حال نماز، انگشترى خود را به مستمندى بخشيد.
فخر رازى در تفسير خود چنين نقل مىكند: «پيامبر(ص) كه شاهد بخشيده شدن انگشتر حضرت على(ع) در حال ركوع به فرد سائل بود، از خداوند خواست همچنان كه دعاى حضرت موسى(ع) را مستجاب كرد و به او وزيرى از اهلش عطا كرد - كه باعث تقويت او شد -، براى آن حضرت(ع) نيز وزيرى از اهلش قرار دهد. هنوز دعاى پيامبر اكرم(ص) به پايان نرسيده بود كه اين آيه نازل شد». التفسير الكبير، ج 12، ص 26.
-. حديث منزلت:اين حديث در كتابهاى حديثى معتبر نزد اهل تسنن؛ مانند: صحيح بخارى (كتاب بدء الخلق در باب مناقب حضرت على(ع) و در باب غزوه تبوك)، مسند احمد بن حنبل (ج 1، ص 174)، مسند ابو داود (ج 1، ص 28)، خصائص نسائى (ص 15 و 16)، صحيح مسلم (در كتاب فضائل الصحابة)، صحيح ترمذى (ج 2، ص 201) و نيز در بسيارى از كتابهاى تاريخ اهل سنت، مانند: طبقات ابن سعد (ج 1، قسم اول، ص 14 و 15)، تاريخ بغداد (ج 4، ص 71)، تاريخ طبرى (ج 2، ص 368) و بسيارى ديگر از كتابهاى اهل سنت وارد شده است. ماجراى اين حديث، بدينگونه است: حضرت پيامبر اكرم(ص) در غزوه تبوك، به همراه بسيارى از اصحابش از مدينه خارج شدند و به سمت روميان به راه افتادند. براى اين كه مدينه از رهبر خالى نماند، حضرت على(ع) را به جاى خود در مدينه گذاشتند. برخى از اصحاب زبان به طعنه گشوده، و گفتند: پيامبر(ص)، على را در مدينه گذاشت تا مواظب زنان و بچهها باشد.
حضرت على(ع) به پيامبر اكرم(ص) شكايت برد و آن حضرت(ص) در آن هنگام اين جمله تاريخى را فرمود: «انت منى بمنزلة هارون من موسى الا أنه لا نبىّ بعدى»؛ «منزلت تو نسبت به من مانند منزلت هارون نسبت به موسى است، با اين تفاوت كه بعد از من پيامبرى نيست».
اين نكته براى همگان واضح است كه هارون، وصى موسى بود. از ظاهر بعضى از كتابهاى اهل سنت چنين برمىآيد كه اين حديث، در موارد مختلفى غير از مورد ياد شده نيز بيان شده است. فضائل الخمسه، ج 1، ص 316 - 299.
-. حديث غدير:اين حديث در بسيارى از منابع روايى و تاريخى اهل سنت آمده است. مرحوم ميرحامد حسين در جلد اول عبقاتالانوار، تواتر اين حديث در نزد اهل سنت را ثابت كرده است.
مرحوم علامه امينى در جلد اول كتاب الغدير، از 110 تن از اصحاب پيامبر اكرم(ص) نام مىبرد كه راوى اين حديث بودهاند. الغدير، ج 1، ص 61 - 14.همچنين از 82 تابعى ياد مىكند كه اين حديث را روايت كردهاند. همان، ص 72 - 62. علاوه بر اين از 360 تن از علماى اهل سنت از قرن دوم تا قرن چهاردهم، نام مىبرد كه اين حديث را در كتابهاى خود آوردهاند. همان، ص 151 - 73.سرانجام از 26 تن از علماى اهل سنت و شيعه نام مىبرد كه تأليفات مستقلى در باب حديث «غدير» و طرق آن داشتهاند. همان، ص 157 - 152.
ماجراى اين حديث از قرار زير است: وقتى كه پيامبر اكرم(ص) با تعداد زيادى از اصحاب خود - كه آنان را تا 120 هزار تن ذكر كردهاند - از آخرين سفر حج خود (حجةالوداع)، به مدينه باز مىگشت؛ اين آيه بر آن حضرت(ص) نازل شد: «يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك و ان لم تفعل فما بلغت رسالته واللَّه يعصمك من الناس»؛ «اى رسول! آنچه را از سوى پروردگارت به تو نازل شد، به مردم ابلاغ كن و اگر آن را ابلاغ نكنى، در حقيقت رسالت خدا را ابلاغ نكردهاى [و از مردم نترس كه] خدا تو را از مردم حفظ خواهد كرد».
با نزول اين آيه، پيامبر اكرم(ص) در مكانى به نام غدير خم - كه راه كاروانهاى مختلف از هم جدا مىشد - فرمان توقف داد و امر كرد منبرى از چوب محملهاى شتران، براى آن حضرت(ص) فراهم كردند. آن گاه به روى منبر رفته فرمود: «الست اولى بالمؤمنين من انفسهم»؛ «آيا من نسبت به مؤمنان از خودشان سزاوارتر [به تصرف در امورشان ]نبودم».
همه گفتند: آرى، اى رسول خدا! آن گاه آن حضرت(ص) در حالى كه دست حضرت على(ع) را بالا گرفته بود، فرمود:
«من كنت مولاه فعلى مولاه اللهم والِ من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اعن من اعانه واخذل من خذله»؛ «هر كس كه من مولاى او هستم، على هم مولاى او است. خدايا! دوست بدار هر آن كس را كه على را دوست دارد و دشمن بدار هر آن كس را كه با او دشمنى كند. يارى كن هر آن كس را كه او را يارى كند و كمك كن هر كسى را كه به او كمك دهد و خوار ساز هر كس را كه او را خوار سازد».
بسيارى از مردم از شنيدن اين جملات، خوشحال شدند و سپس دسته دسته نزد حضرت على(ع) رفته، به او تبريك گفتند. در ميان اين تبريك گويندگان، چهره عمر بن خطاب نيز به چشم مىخورد كه چنين تبريك گفت: «بخ بخ لك يا ابن ابى طالب اصبحت مولاى و مولى كل مسلم»؛ «مبارك باد بر تو اى پسر ابىطالب كه هماكنون مولاى من و مولاى هر مسلمانى گشتى».
پس از اين ماجرا بود كه اين آيه نازل شد: «اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتى و رضيت لكم الاسلام ديناً»؛ «امروز دين شما را برايتان كامل نمودم و نعمت خود را بر شما تمام كردم و دين اسلام را براى شما پسنديدم». مائده (5)، آيه 3؛ مسند احمد، ج 1، ص 372؛ فضائل الخمسه، ج 1، ص 363 به نقل از: تاريخ بغداد، ج 7، ص 317.
علامه امينى در كتاب خود، از موارد بسيارى نام مىبرد كه حضرت على(ع) با استناد به حديث غدير، به مخالفان خود احتجاج مىكرد و از اصحاب پيامبر اكرم(ص) بر مضمون آن تأييد مىگرفت. پس از آن نيز، احتجاجات حضرت فاطمه زهرا(س)، امام حسن(ع) و بسيارى از شخصيتهاى بزرگ تاريخ اسلام، به اين حديث را نقل مىكند. الغدير، ج 1، ص 196 - 159.
-. حديث ثقلين:اين حديث در بسيارى از كتابهاى معتبر اهل سنت؛ مانند: صحيحمسلم، صحيح ترمذى (ج 2، ص 308)، خصائص نسائى (ص 21)، مستدرك حاكم (ج3، ص 109)، مسند احمد بن حنبل (ج 3، ص 17) آورده شده است.
اين حديث چنين است: پيامبر اكرم(ص) در روزهاى آخر زندگانى خود، به اصحاب چنين فرمود:
«انى اوشك ان ادعى فاجيب و انى تارك فيكم الثقلين كتاباللَّه عز وجل و عترتى. كتاباللَّه حبل ممدود من السماء الى الارض و عترتى اهل بيتى، انهما لن يفترقا حتى يردا علىّ الحوض فانظرونى بم تخلفونى فيهما»؛ «[اى مردم ]نزديك است كه از سوى پروردگارم خوانده شوم و دعوت او را اجابت كنم. من در ميان شما دو چيز گرانبها به يادگار مىگذارم: يكى كتاب خداوند عز وجل و ديگرى عترتم را. كتاب خداوند ريسمان محكمى است كه از آسمان تا زمين كشيده شده است و عترت من همان اهل بيتم مىباشند. اين دو از هم جدا نمىشوند تا بر سر حوض [كوثر] بر من وارد شوند. پس ملاحظه كنيد كه چگونه پس از من با آنها رفتار مىكنيد» فضائل الخمسه، ج 2، ص 53 - 44..
در اين حديث،پيامبر اكرم(ص) اهلبيت خود را - كه طبق آيه تطهير، حضرت على(ع) و فرزندانش مىباشند - عِدل قرآن قرار داده، از آنان به عنوان يك چيز گرانبها ياد كرده است. از اين جا روشن مىشود كه پس از آن حضرت(ص)، تنها اهل بيت هستند كه مىتوانند مجرى احكام خداوند و قرآن باشند. برگرفته از: صفرى فروشانى، نعمتالله، غاليان، ص 232 - 238.
www.morsalat.com
شك نيست كه سازمان دين اسلام - كه به جرأت مىتوان آن را وسيعترين سازمانهاى جهانى ناميد - در بقا و جريان خود، به نگهبان و گرداننده نيازمند است و پيوسته افراد شايستهاى را مىطلبد كه معارف و قوانين آن را به مردم برسانند و مقرّرات دقيق آن را در جامعه اسلامى اجرا كنند و كمترين غفلت و مسامحه در رعايت و نگهدارى آن روا ندارند.
از سوى ديگر از آن جا كه يكى از مقاصد آفرينش؛ هدايت مردم به راه راست است؛ خداى مهربان پس از رحلت پيغمبر(ص)، براى نگهبانى دين و هدايت مردم، بايد امام و پيشوايى تعيين كند و مردم را به عقل خودشان - كه بيشتر اوقات مغلوب هوا و هوس مىشود - وانگذارد و همانطور كه پيغمبر را به همه نيازمندىها و درمان تمام دردهاى فردى و اجتماعى بشر، آگاه نموده، او را از هرگونه اشتباه و خطا، مصون و محفوظ داشته است؛ بايد به امام و پيشواى دينى نيز علم و عصمت مرحمت فرمايد.
با اين دليل عقلى، روشن مىشود كه براى هدايت مردم و حفظ و حراست دين و اجراى مقررات آن پس از رحلت پيغمبر(ص)، بايد امامى از جانب خداى متعال تعيين شود.
اين دليل عقلى با دليل نقلى نيز همراه گشته است؛ چرا كه پيامبر اكرم(ص) از همان ابتداى رسالت، نسبت به مسأله خلافت و جانشينى خود حساس بود و در همان سالهاى آغازين رسالت، حضرت على(ع) را به عنوان وزير و وصى خود برگزيد و در طول عمر مبارك خود، بارها به اين مسأله تصريح فرمود. گوشهاى از آيات و رواياتى كه شيعه به وسيلهى آنها، وصايت و جانشينى حضرت على(ع) را اثبات مىكند و بسيارى از علماى اهل سنت هم به آنها معترفاند، بدينگونه است:
-. آيه ولايت:بسيارى از مفسران اهلسنت، مانند فخررازى در تفسير كبير، زمخشرى در كشاف، طبرى در تفسير خود و سيوطى در الدر المنثور، به اين نكته اعتراف دارند كه آيه ولايت (سوره مائده، آيه 55) در شأن حضرت على(ع) است كه در حال نماز، انگشترى خود را به مستمندى بخشيد.
فخر رازى در تفسير خود چنين نقل مىكند: «پيامبر(ص) كه شاهد بخشيده شدن انگشتر حضرت على(ع) در حال ركوع به فرد سائل بود، از خداوند خواست همچنان كه دعاى حضرت موسى(ع) را مستجاب كرد و به او وزيرى از اهلش عطا كرد - كه باعث تقويت او شد -، براى آن حضرت(ع) نيز وزيرى از اهلش قرار دهد. هنوز دعاى پيامبر اكرم(ص) به پايان نرسيده بود كه اين آيه نازل شد». التفسير الكبير، ج 12، ص 26.
-. حديث منزلت:اين حديث در كتابهاى حديثى معتبر نزد اهل تسنن؛ مانند: صحيح بخارى (كتاب بدء الخلق در باب مناقب حضرت على(ع) و در باب غزوه تبوك)، مسند احمد بن حنبل (ج 1، ص 174)، مسند ابو داود (ج 1، ص 28)، خصائص نسائى (ص 15 و 16)، صحيح مسلم (در كتاب فضائل الصحابة)، صحيح ترمذى (ج 2، ص 201) و نيز در بسيارى از كتابهاى تاريخ اهل سنت، مانند: طبقات ابن سعد (ج 1، قسم اول، ص 14 و 15)، تاريخ بغداد (ج 4، ص 71)، تاريخ طبرى (ج 2، ص 368) و بسيارى ديگر از كتابهاى اهل سنت وارد شده است. ماجراى اين حديث، بدينگونه است: حضرت پيامبر اكرم(ص) در غزوه تبوك، به همراه بسيارى از اصحابش از مدينه خارج شدند و به سمت روميان به راه افتادند. براى اين كه مدينه از رهبر خالى نماند، حضرت على(ع) را به جاى خود در مدينه گذاشتند. برخى از اصحاب زبان به طعنه گشوده، و گفتند: پيامبر(ص)، على را در مدينه گذاشت تا مواظب زنان و بچهها باشد.
حضرت على(ع) به پيامبر اكرم(ص) شكايت برد و آن حضرت(ص) در آن هنگام اين جمله تاريخى را فرمود: «انت منى بمنزلة هارون من موسى الا أنه لا نبىّ بعدى»؛ «منزلت تو نسبت به من مانند منزلت هارون نسبت به موسى است، با اين تفاوت كه بعد از من پيامبرى نيست».
اين نكته براى همگان واضح است كه هارون، وصى موسى بود. از ظاهر بعضى از كتابهاى اهل سنت چنين برمىآيد كه اين حديث، در موارد مختلفى غير از مورد ياد شده نيز بيان شده است. فضائل الخمسه، ج 1، ص 316 - 299.
-. حديث غدير:اين حديث در بسيارى از منابع روايى و تاريخى اهل سنت آمده است. مرحوم ميرحامد حسين در جلد اول عبقاتالانوار، تواتر اين حديث در نزد اهل سنت را ثابت كرده است.
مرحوم علامه امينى در جلد اول كتاب الغدير، از 110 تن از اصحاب پيامبر اكرم(ص) نام مىبرد كه راوى اين حديث بودهاند. الغدير، ج 1، ص 61 - 14.همچنين از 82 تابعى ياد مىكند كه اين حديث را روايت كردهاند. همان، ص 72 - 62. علاوه بر اين از 360 تن از علماى اهل سنت از قرن دوم تا قرن چهاردهم، نام مىبرد كه اين حديث را در كتابهاى خود آوردهاند. همان، ص 151 - 73.سرانجام از 26 تن از علماى اهل سنت و شيعه نام مىبرد كه تأليفات مستقلى در باب حديث «غدير» و طرق آن داشتهاند. همان، ص 157 - 152.
ماجراى اين حديث از قرار زير است: وقتى كه پيامبر اكرم(ص) با تعداد زيادى از اصحاب خود - كه آنان را تا 120 هزار تن ذكر كردهاند - از آخرين سفر حج خود (حجةالوداع)، به مدينه باز مىگشت؛ اين آيه بر آن حضرت(ص) نازل شد: «يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك و ان لم تفعل فما بلغت رسالته واللَّه يعصمك من الناس»؛ «اى رسول! آنچه را از سوى پروردگارت به تو نازل شد، به مردم ابلاغ كن و اگر آن را ابلاغ نكنى، در حقيقت رسالت خدا را ابلاغ نكردهاى [و از مردم نترس كه] خدا تو را از مردم حفظ خواهد كرد».
با نزول اين آيه، پيامبر اكرم(ص) در مكانى به نام غدير خم - كه راه كاروانهاى مختلف از هم جدا مىشد - فرمان توقف داد و امر كرد منبرى از چوب محملهاى شتران، براى آن حضرت(ص) فراهم كردند. آن گاه به روى منبر رفته فرمود: «الست اولى بالمؤمنين من انفسهم»؛ «آيا من نسبت به مؤمنان از خودشان سزاوارتر [به تصرف در امورشان ]نبودم».
همه گفتند: آرى، اى رسول خدا! آن گاه آن حضرت(ص) در حالى كه دست حضرت على(ع) را بالا گرفته بود، فرمود:
«من كنت مولاه فعلى مولاه اللهم والِ من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اعن من اعانه واخذل من خذله»؛ «هر كس كه من مولاى او هستم، على هم مولاى او است. خدايا! دوست بدار هر آن كس را كه على را دوست دارد و دشمن بدار هر آن كس را كه با او دشمنى كند. يارى كن هر آن كس را كه او را يارى كند و كمك كن هر كسى را كه به او كمك دهد و خوار ساز هر كس را كه او را خوار سازد».
بسيارى از مردم از شنيدن اين جملات، خوشحال شدند و سپس دسته دسته نزد حضرت على(ع) رفته، به او تبريك گفتند. در ميان اين تبريك گويندگان، چهره عمر بن خطاب نيز به چشم مىخورد كه چنين تبريك گفت: «بخ بخ لك يا ابن ابى طالب اصبحت مولاى و مولى كل مسلم»؛ «مبارك باد بر تو اى پسر ابىطالب كه هماكنون مولاى من و مولاى هر مسلمانى گشتى».
پس از اين ماجرا بود كه اين آيه نازل شد: «اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتى و رضيت لكم الاسلام ديناً»؛ «امروز دين شما را برايتان كامل نمودم و نعمت خود را بر شما تمام كردم و دين اسلام را براى شما پسنديدم». مائده (5)، آيه 3؛ مسند احمد، ج 1، ص 372؛ فضائل الخمسه، ج 1، ص 363 به نقل از: تاريخ بغداد، ج 7، ص 317.
علامه امينى در كتاب خود، از موارد بسيارى نام مىبرد كه حضرت على(ع) با استناد به حديث غدير، به مخالفان خود احتجاج مىكرد و از اصحاب پيامبر اكرم(ص) بر مضمون آن تأييد مىگرفت. پس از آن نيز، احتجاجات حضرت فاطمه زهرا(س)، امام حسن(ع) و بسيارى از شخصيتهاى بزرگ تاريخ اسلام، به اين حديث را نقل مىكند. الغدير، ج 1، ص 196 - 159.
-. حديث ثقلين:اين حديث در بسيارى از كتابهاى معتبر اهل سنت؛ مانند: صحيحمسلم، صحيح ترمذى (ج 2، ص 308)، خصائص نسائى (ص 21)، مستدرك حاكم (ج3، ص 109)، مسند احمد بن حنبل (ج 3، ص 17) آورده شده است.
اين حديث چنين است: پيامبر اكرم(ص) در روزهاى آخر زندگانى خود، به اصحاب چنين فرمود:
«انى اوشك ان ادعى فاجيب و انى تارك فيكم الثقلين كتاباللَّه عز وجل و عترتى. كتاباللَّه حبل ممدود من السماء الى الارض و عترتى اهل بيتى، انهما لن يفترقا حتى يردا علىّ الحوض فانظرونى بم تخلفونى فيهما»؛ «[اى مردم ]نزديك است كه از سوى پروردگارم خوانده شوم و دعوت او را اجابت كنم. من در ميان شما دو چيز گرانبها به يادگار مىگذارم: يكى كتاب خداوند عز وجل و ديگرى عترتم را. كتاب خداوند ريسمان محكمى است كه از آسمان تا زمين كشيده شده است و عترت من همان اهل بيتم مىباشند. اين دو از هم جدا نمىشوند تا بر سر حوض [كوثر] بر من وارد شوند. پس ملاحظه كنيد كه چگونه پس از من با آنها رفتار مىكنيد» فضائل الخمسه، ج 2، ص 53 - 44..
در اين حديث،پيامبر اكرم(ص) اهلبيت خود را - كه طبق آيه تطهير، حضرت على(ع) و فرزندانش مىباشند - عِدل قرآن قرار داده، از آنان به عنوان يك چيز گرانبها ياد كرده است. از اين جا روشن مىشود كه پس از آن حضرت(ص)، تنها اهل بيت هستند كه مىتوانند مجرى احكام خداوند و قرآن باشند. برگرفته از: صفرى فروشانى، نعمتالله، غاليان، ص 232 - 238.
www.morsalat.com