پرسش :
تقوا باعث محدودیت آزادی می شود یا مایه مصونیت است؟
پاسخ :
باید توضیح دهیم که تقوا محدودیت نیست، مصونیت است. فرق است بین محدودیت و مصونیت. اگر هم نام آن را محدودیت بگذاریم، محدودیتی است که عین مصونیت است.
مثال هایی عرض می کنم: بشر خانه می سازد، با در و پنجره های محکم اتاق می سازد و به دور خانه اش دیوار می کشد. چرا این کارها را می کند؟ برای این است که خود را در زمستان از گزند سرما و در تابستان از آسیب گرما حفظ کند، برای آن که لوازم زندگی خود را در محیط امنی بگذارد. که فقط در اختیار شخص خود اوست زندگی خود را محدود می کند به این که غالباً در میان یک چهاردیواری معین پا بگذارد. حالا نام این را چه باید گذاشت؟ آیا خانه و مسکن برای انسان، محدودیت است و منافی آزادی او است یا مصونیت است؟ هم چنین است لباس که انسان پای خود را در کفش و سر خود را در کلاه [می گذارد] و تن خود را به انواع جامه ها محصور می کند و می پیچد. البته به وسیله همین کفش و کلاه و جامه است که نظافت خود را حفظ می کند و جلو سرما و گرما را می گیرد. حالا نام این را چه باید گذاشت؟ آیا می توان نام همه این ها را زندان گذاشت و اظهار تأسف کرد که پا در کفش و سر در کلاه و تن در پیراهن زندانی شده و آرزوی آزاد شدن این ها را از این زندان ها کرد؟! آیا می توان گفت داشتن خانه و مسکن، محدودیت است و منافی آزادی است!! تقوا هم برای روح مانند خانه برای زندگی و مانند جامه برای تن است. اتفاقاً در قرآن مجید از تقوا به جامه تعبیر شده است. درسوره مبارکه اعراف آیه 26 بعد از آن که از جامه های تن نام می برد، می فرماید:
وَ لَباسُ التَّقوی ذلِکَ خَیرٌ.
تقوا که جامه روح است، بهتر و لازم تر است.
آن وقت می توان نام محدودیت روی چیزی گذاشت که انسان را از موهبت و سعادتی محروم کند، ولی چیزی که خطر را از انسان دفع می کند و انسان را از مخاطرات صیانت می کند، مصونیت است نه محدودیت. تقوا چنین چیزی است. تعبیر به مصونیت یکی از تعبیرات امیرالمؤمنین است. در یکی از کلماتش می فرماید:
اَلا فَصونُوها وَ تَصَوَّنوا بِها.1
تقوا را حفظ کنید و به وسیله تقوا برای خود مصونیت درست کنید.
امیرالمؤمنین تعبیری بالاتر از این هم دارد که نه تنها تقوا را محدودیت و مانع آزادی نمی داند، بلکه علت و موجب بزرگ آزادی را تقوای الهی می شمارد. [ایشان] در خطبه 228 می فرماید:
فَاِنَّ تَقوی اللّهِ مِفتاحُ سَدادٍ، وَ ذَخیرَةُ مَعادٍ، وَ عِتقٌ مِن کُلِّ مَلِکِة، وَ نَجاةٌ مِن کُلِّ هَلَکَةٍ، بِها یَنجَحُ الطاّلِبُ، وَ یَنجُوالهارِبُ وَ تَنالُ الرَّغائِبُ.
تقوا کلید دوستی و اندوخته روز قیامت است؛ آزادی است از قید هر رقّیّت؛ نجات است از هر بدبختی. به وسیله تقوا انسان به هدف خویش می رسد و از دشمن نجات پیدا می کند و به آرزوهای خویش نایل می گردد.
تقوا در درجه اول و به طور مستقیم، از ناحیه اخلاقی و معنوی به انسان، آزادی می دهد و او را از قید رقیت و بندگی هوا و هوس آزاد می کند. [هم چنین] رشته حرص و طمع و حسد و شهوت و خشم را از گردنش برمی دارد، ولی به طور غیرمستقیم در زندگی اجتماعی هم آزادی بخش انسان است. رقیت ها و بندگی های اجتماعی نتیجه رقیت معنوی است. آن کس که بنده و مطیع پول یا مقام است، نمی تواند از جنبه اجتماعی، آزاد زندگی کند. پس درست است که بگوییم: «عِتقٌ مِن کُلِّ مَلَکَة؛ تقوا همه گونه آزادی به انسان می دهد». پس تقوا تنها نه این است که قید و محدودیت نیست، بلکه عین حّریت و آزادی است.2
1 . نهج البلاغه، خطبه 189 .
2 . ده گفتار،استاد شهید مطهری(ره)، صص 28 ـ 30 .
www.irc.ir
باید توضیح دهیم که تقوا محدودیت نیست، مصونیت است. فرق است بین محدودیت و مصونیت. اگر هم نام آن را محدودیت بگذاریم، محدودیتی است که عین مصونیت است.
مثال هایی عرض می کنم: بشر خانه می سازد، با در و پنجره های محکم اتاق می سازد و به دور خانه اش دیوار می کشد. چرا این کارها را می کند؟ برای این است که خود را در زمستان از گزند سرما و در تابستان از آسیب گرما حفظ کند، برای آن که لوازم زندگی خود را در محیط امنی بگذارد. که فقط در اختیار شخص خود اوست زندگی خود را محدود می کند به این که غالباً در میان یک چهاردیواری معین پا بگذارد. حالا نام این را چه باید گذاشت؟ آیا خانه و مسکن برای انسان، محدودیت است و منافی آزادی او است یا مصونیت است؟ هم چنین است لباس که انسان پای خود را در کفش و سر خود را در کلاه [می گذارد] و تن خود را به انواع جامه ها محصور می کند و می پیچد. البته به وسیله همین کفش و کلاه و جامه است که نظافت خود را حفظ می کند و جلو سرما و گرما را می گیرد. حالا نام این را چه باید گذاشت؟ آیا می توان نام همه این ها را زندان گذاشت و اظهار تأسف کرد که پا در کفش و سر در کلاه و تن در پیراهن زندانی شده و آرزوی آزاد شدن این ها را از این زندان ها کرد؟! آیا می توان گفت داشتن خانه و مسکن، محدودیت است و منافی آزادی است!! تقوا هم برای روح مانند خانه برای زندگی و مانند جامه برای تن است. اتفاقاً در قرآن مجید از تقوا به جامه تعبیر شده است. درسوره مبارکه اعراف آیه 26 بعد از آن که از جامه های تن نام می برد، می فرماید:
وَ لَباسُ التَّقوی ذلِکَ خَیرٌ.
تقوا که جامه روح است، بهتر و لازم تر است.
آن وقت می توان نام محدودیت روی چیزی گذاشت که انسان را از موهبت و سعادتی محروم کند، ولی چیزی که خطر را از انسان دفع می کند و انسان را از مخاطرات صیانت می کند، مصونیت است نه محدودیت. تقوا چنین چیزی است. تعبیر به مصونیت یکی از تعبیرات امیرالمؤمنین است. در یکی از کلماتش می فرماید:
اَلا فَصونُوها وَ تَصَوَّنوا بِها.1
تقوا را حفظ کنید و به وسیله تقوا برای خود مصونیت درست کنید.
امیرالمؤمنین تعبیری بالاتر از این هم دارد که نه تنها تقوا را محدودیت و مانع آزادی نمی داند، بلکه علت و موجب بزرگ آزادی را تقوای الهی می شمارد. [ایشان] در خطبه 228 می فرماید:
فَاِنَّ تَقوی اللّهِ مِفتاحُ سَدادٍ، وَ ذَخیرَةُ مَعادٍ، وَ عِتقٌ مِن کُلِّ مَلِکِة، وَ نَجاةٌ مِن کُلِّ هَلَکَةٍ، بِها یَنجَحُ الطاّلِبُ، وَ یَنجُوالهارِبُ وَ تَنالُ الرَّغائِبُ.
تقوا کلید دوستی و اندوخته روز قیامت است؛ آزادی است از قید هر رقّیّت؛ نجات است از هر بدبختی. به وسیله تقوا انسان به هدف خویش می رسد و از دشمن نجات پیدا می کند و به آرزوهای خویش نایل می گردد.
تقوا در درجه اول و به طور مستقیم، از ناحیه اخلاقی و معنوی به انسان، آزادی می دهد و او را از قید رقیت و بندگی هوا و هوس آزاد می کند. [هم چنین] رشته حرص و طمع و حسد و شهوت و خشم را از گردنش برمی دارد، ولی به طور غیرمستقیم در زندگی اجتماعی هم آزادی بخش انسان است. رقیت ها و بندگی های اجتماعی نتیجه رقیت معنوی است. آن کس که بنده و مطیع پول یا مقام است، نمی تواند از جنبه اجتماعی، آزاد زندگی کند. پس درست است که بگوییم: «عِتقٌ مِن کُلِّ مَلَکَة؛ تقوا همه گونه آزادی به انسان می دهد». پس تقوا تنها نه این است که قید و محدودیت نیست، بلکه عین حّریت و آزادی است.2
1 . نهج البلاغه، خطبه 189 .
2 . ده گفتار،استاد شهید مطهری(ره)، صص 28 ـ 30 .
www.irc.ir