پرسش :
قرآن شریف در آیهی «31» سورهی توبه، کسانی که از علمای دینیشان اطاعت بی چون و چرا میکنند را مشرک میخواند و میگوید علمای مذهبی خود را خدای خود قرار دادهاند. با توجه به این آیه، عدهای عقیده دارند که مردم رهبری ولایت فقیه را خدای خود میدانند و اطاعت بی چون و چرا میکنند در این مورد توضیح دهید.
پاسخ :
ابتدا لازم است در مورد آیه ی 31 سوره ی توبه بحث شود و منظور از علماء در آن آیه مشخص گردد، در آین آیه آمده است: (اتَّخَذُوا أَحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ) «(آنها) دانشمندان و راهبان (و عابدان) خویش را معبودهایی در برابر خدا قرار دادند. مرحوم علامه طباطبائی در تفسیر المیزان فرمودند: احبار جمع حبر به فتح اول و هم به کسر آن به معنای دانشمند است و بیشتر در علمای یهود استعمال می شود و کلمه ی رهبان جمع راهب است و راهب به کسی گویند که خود را به لباس رهبت و ترس از خدا در آورده باشد و لیکن استعمال آن در عابدان نصارا غلبه یافته است، و مقصود از این که می فرماید: به جای خدای تعالی احبار و راهبان را ارباب خود گرفته اند این است که به جای اطاعت خدا، احبار و رهبان را اطاعت می کنند و به گفته های آنها گوش فرا می دهند و بدون هیچ قید و شرطی آنها را فرمان می برند و حال آن که جز خدای تعالی احدی سزاوار این قسم تسلیم و اطاعت نیست[1] و مرحوم طبرسی در تفسیر مجمع البیان می فرماید: از امام باقر و امام صادق ـ علیه السلام ـ روایت شده که فرمودند: به خدا (برای احبار و رهبانان) نماز و روزه نخوانند ولی آن ها حرامی را برای آن ها حلال کردند و حلالی را حرام کردند و آنان نیز پیروی شان کردند، و از آن جا که نمی دانستند آنها را پرستش کردند، (و این است منظور از پرستش احبار و رهبانان در این آیه) سپس از عدی بن حاتم نقل می کند که: به نزد پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله رفتم و در آن حال صلیبی از طلا به گردن داشتم، حضرت فرمودند: این بت را از گردنت بردار، من آن را از گردنم برداشتم و پیش پیامبر رفتم دیدم همین آیه را قرائت فرمود، عرض کردم: ما آنان را پرستش نمی کنیم، فرمودند: آیا چنان نیست که آنان حلال خدا را حرام کرده و شما نیز حرام دانستید و حرام خدا را حلال شمرده اند و شما نیز حلال شمردید؟ گفتم: چرا، فرمودند: همین کار پرستش از آنها است.[2]
اما در مورد ولایت فقیه باید گفت: کسی از مسلمانان وجود ندارد که عالم دینی خود را خدای خود بداند، و اطاعت از ولی فقیه حد و مرز خاص و شرایط ویژه ای دارد، و این طور نیست که هر کسی مدعی فقاهت شده پس بر مردم لازم است که بی چون و چرا از او اطاعت کنند! و اگر افراد این چنینی پیدا شوند و اشخاص مدعی فقاهت را بدون در نظر گرفتن معیارهایِ شرعی اطاعت کند، مورد مذمتّ هستند. مرحوم شیخ حر عاملی در کتاب وسائل الشیعه حدیثی را از امام عسکری علیه السلام به این مضمون نقل می کند که فرمودند: شخصی از امام صادق علیه السلام پرسید بین عوام ما و عوام یهود چه فرقی هست که عوام ما هم مثل عوام یهود از علمای خود پیروی می کنند؟ حضرت در جواب فرمودند: بین عوام ما و عوام یهود از یک جهت فرق وجود دارد و از جهت دیگر مساوی آنها هستند، اما تساوی بین این دو گروه از این جهت است که خداوند سبحان عوام ما را مانند عوام آنها به خاطر تقلید و پیروی از علمای خودشان مذمتّ کرده است، و اما فرق این دو گروه از این قرار است که عوام یهود علمای خودشان را می شناختند و می دانستند که آن ها دروغ می گویند و مال حرام می خورند و رشوه می گیرندو احکام الهی را تغییر می دهند و می دانستند کسی که این کارها را انجام دهد، فاسق است و نباید تصدیق شود و صلاحیت واسطه شدن بین خدا و بندگان او را ندارد. مع ذلک از آنها اطاعت می کردند و خداوند به خاطر این کار، آنها را مذمتّ و سرزنش کرد، و هم چنین اگر عوام ما هم این گونه علمای خود را بشناسند و از آنها پیروی کنند مورد مذمت هستند، اما فقهایی که لازم است از آنها تقلید و پیروی کرد باید این شرایط را داشته باشند:
1. نفس خود را از هوی و هوس حفظ کند.
2. از دین خود محافظت کند.
3. مخالف هوای نفس باشد.
4. مطیع امر خدا و پیامبر و ائمه ی معصومین ـ علیهم السلام ـ باشد، و این شرایط را فقط بعضی از علمای شیعه دارا هستند نه همه ی آنها و هر کسی که این شرایط را داشته باشد بر عوام لازم است که مطیع او باشند.[3]
خلاصه این که هیچ مسلمان عاقلی بدون قید و شرط از علمای خود پیروی نمی کند و آن جایی هم که دستور از طرف امامان ـ علیهم السلام ـ رسید که مطیع علما باشید شرایطی قرار دادند و یقیناً عالمی که دارای آن شرایط باشد، سزاوار است که دیگران از او تبعیت کنند و ولی فقیه هم لازم است شرایط مذکوره را داشته باشد تا اطاعت از او لازم باشد، علاوه بر این که در اصول دین اصلا تقلید جایز نیست و فقط در فروعات دینی باید تقلید کند و مطیع باشد.
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1. ترجمه تفسیر المیزان، ج 9، ص 326، ناشر: دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین قم، سال 1363
2. مجمع البیان، ج 3، ص 23، ناشر: داراحیاء التراث عربی بیروت، سال 1379 قمری.
3. ولایت فقیه، اثر حضرت امام(ره)
پینوشتها:
[1]. تفسیر المیزان، ج 9، ص 326.
[2]. طبرسی، مجمع البیان، ج 3، ص 23.
[3]. حرعاملی، محمد حسن، وسائل الشیعه، ج 27، ص 131.
منبع: اندیشه قم
ابتدا لازم است در مورد آیه ی 31 سوره ی توبه بحث شود و منظور از علماء در آن آیه مشخص گردد، در آین آیه آمده است: (اتَّخَذُوا أَحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ) «(آنها) دانشمندان و راهبان (و عابدان) خویش را معبودهایی در برابر خدا قرار دادند. مرحوم علامه طباطبائی در تفسیر المیزان فرمودند: احبار جمع حبر به فتح اول و هم به کسر آن به معنای دانشمند است و بیشتر در علمای یهود استعمال می شود و کلمه ی رهبان جمع راهب است و راهب به کسی گویند که خود را به لباس رهبت و ترس از خدا در آورده باشد و لیکن استعمال آن در عابدان نصارا غلبه یافته است، و مقصود از این که می فرماید: به جای خدای تعالی احبار و راهبان را ارباب خود گرفته اند این است که به جای اطاعت خدا، احبار و رهبان را اطاعت می کنند و به گفته های آنها گوش فرا می دهند و بدون هیچ قید و شرطی آنها را فرمان می برند و حال آن که جز خدای تعالی احدی سزاوار این قسم تسلیم و اطاعت نیست[1] و مرحوم طبرسی در تفسیر مجمع البیان می فرماید: از امام باقر و امام صادق ـ علیه السلام ـ روایت شده که فرمودند: به خدا (برای احبار و رهبانان) نماز و روزه نخوانند ولی آن ها حرامی را برای آن ها حلال کردند و حلالی را حرام کردند و آنان نیز پیروی شان کردند، و از آن جا که نمی دانستند آنها را پرستش کردند، (و این است منظور از پرستش احبار و رهبانان در این آیه) سپس از عدی بن حاتم نقل می کند که: به نزد پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله رفتم و در آن حال صلیبی از طلا به گردن داشتم، حضرت فرمودند: این بت را از گردنت بردار، من آن را از گردنم برداشتم و پیش پیامبر رفتم دیدم همین آیه را قرائت فرمود، عرض کردم: ما آنان را پرستش نمی کنیم، فرمودند: آیا چنان نیست که آنان حلال خدا را حرام کرده و شما نیز حرام دانستید و حرام خدا را حلال شمرده اند و شما نیز حلال شمردید؟ گفتم: چرا، فرمودند: همین کار پرستش از آنها است.[2]
اما در مورد ولایت فقیه باید گفت: کسی از مسلمانان وجود ندارد که عالم دینی خود را خدای خود بداند، و اطاعت از ولی فقیه حد و مرز خاص و شرایط ویژه ای دارد، و این طور نیست که هر کسی مدعی فقاهت شده پس بر مردم لازم است که بی چون و چرا از او اطاعت کنند! و اگر افراد این چنینی پیدا شوند و اشخاص مدعی فقاهت را بدون در نظر گرفتن معیارهایِ شرعی اطاعت کند، مورد مذمتّ هستند. مرحوم شیخ حر عاملی در کتاب وسائل الشیعه حدیثی را از امام عسکری علیه السلام به این مضمون نقل می کند که فرمودند: شخصی از امام صادق علیه السلام پرسید بین عوام ما و عوام یهود چه فرقی هست که عوام ما هم مثل عوام یهود از علمای خود پیروی می کنند؟ حضرت در جواب فرمودند: بین عوام ما و عوام یهود از یک جهت فرق وجود دارد و از جهت دیگر مساوی آنها هستند، اما تساوی بین این دو گروه از این جهت است که خداوند سبحان عوام ما را مانند عوام آنها به خاطر تقلید و پیروی از علمای خودشان مذمتّ کرده است، و اما فرق این دو گروه از این قرار است که عوام یهود علمای خودشان را می شناختند و می دانستند که آن ها دروغ می گویند و مال حرام می خورند و رشوه می گیرندو احکام الهی را تغییر می دهند و می دانستند کسی که این کارها را انجام دهد، فاسق است و نباید تصدیق شود و صلاحیت واسطه شدن بین خدا و بندگان او را ندارد. مع ذلک از آنها اطاعت می کردند و خداوند به خاطر این کار، آنها را مذمتّ و سرزنش کرد، و هم چنین اگر عوام ما هم این گونه علمای خود را بشناسند و از آنها پیروی کنند مورد مذمت هستند، اما فقهایی که لازم است از آنها تقلید و پیروی کرد باید این شرایط را داشته باشند:
1. نفس خود را از هوی و هوس حفظ کند.
2. از دین خود محافظت کند.
3. مخالف هوای نفس باشد.
4. مطیع امر خدا و پیامبر و ائمه ی معصومین ـ علیهم السلام ـ باشد، و این شرایط را فقط بعضی از علمای شیعه دارا هستند نه همه ی آنها و هر کسی که این شرایط را داشته باشد بر عوام لازم است که مطیع او باشند.[3]
خلاصه این که هیچ مسلمان عاقلی بدون قید و شرط از علمای خود پیروی نمی کند و آن جایی هم که دستور از طرف امامان ـ علیهم السلام ـ رسید که مطیع علما باشید شرایطی قرار دادند و یقیناً عالمی که دارای آن شرایط باشد، سزاوار است که دیگران از او تبعیت کنند و ولی فقیه هم لازم است شرایط مذکوره را داشته باشد تا اطاعت از او لازم باشد، علاوه بر این که در اصول دین اصلا تقلید جایز نیست و فقط در فروعات دینی باید تقلید کند و مطیع باشد.
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1. ترجمه تفسیر المیزان، ج 9، ص 326، ناشر: دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین قم، سال 1363
2. مجمع البیان، ج 3، ص 23، ناشر: داراحیاء التراث عربی بیروت، سال 1379 قمری.
3. ولایت فقیه، اثر حضرت امام(ره)
پینوشتها:
[1]. تفسیر المیزان، ج 9، ص 326.
[2]. طبرسی، مجمع البیان، ج 3، ص 23.
[3]. حرعاملی، محمد حسن، وسائل الشیعه، ج 27، ص 131.
منبع: اندیشه قم