پرسش :
سؤال این است که مگر ممکن است نصف آیه در بارۀ مواخات و برادری دینی باشد و نصف دیگر آن در بارۀ برادری خونی و قوم و خویشی؟ برادر نسبی کافر و مشرک نزدیک تر است؟ آیا اصلاً در این سوره و در این آیه صحبت از ارث بردن است آن طور که بطور مثال صاحب تفسیر المیزان می گوید؟
پاسخ :
شرح پرسش:
در سورۀ انفال آیه ۷۵ آمده است: «وَ الَّذِینَ ءَامَنُواْ مِن بَعْدُ وَ هَاجَرُواْ وَ جَاهَدُواْ مَعَکُمْ فَأُوْلَئکَ مِنکمُْ وَ أُوْلُواْ الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلىَ بِبَعْضٍ فىِ کِتَابِ اللَّهِ... ». سؤال این است که مگر ممکن است نصف آیه در بارۀ مواخات و برادری دینی باشد و نصف دیگر آن در بارۀ برادری خونی و قوم و خویشی؟ برادر نسبی کافر و مشرک نزدیک تر است؟ آیا اصلاً در این سوره و در این آیه صحبت از ارث بردن است آن طور که بطور مثال صاحب تفسیر المیزان می گوید؟
پاسخ :
1. آیۀ شریفۀ «وَ الَّذینَ آمَنُوا مِنْ بَعْدُ وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا مَعَکُمْ فَأُولئِکَ مِنْکُمْ وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى بِبَعْضٍ فی کِتابِ اللَّهِ...»:[1] در این آیه، به چهارمین گروه مسلمانان اشاره کرده، مى فرماید: «آنها که بعد از این ایمان بیاورند و هجرت کنند و با شما در جهاد شرکت جویند آنها نیز از شمایند»؛ یعنى جامعۀ اسلامى یک جامعه مدار بسته و انحصارى نیست، بلکه درهایش به سوى همه مؤمنان و مهاجران و مجاهدان آینده نیز گشوده است، هر چند مهاجران نخستین مقام و منزلت خاصى دارند، ولى این برترى به آن معنا نیست که مؤمنان و مهاجران آینده که در زمان نفوذ و پیشرفت اسلام به آن گرویدند و به سوى آن آمدند، جزء بافت جامعه اسلامى نباشند.[2]
و در پایان آیه اشاره به ولایت و اولویت خویشاوندان نسبت به یکدیگر کرده، مى گوید: «خویشاوندان (نیز) نسبت به یکدیگر و در احکامى که خداوند بر بندگانش مقرر داشته اولویت دارند».
در حقیقت در قسمت نخست این آیه و آیات گذشته بحث از ولایت و اولویت عمومى مسلمانان نسبت به یکدیگر بود و در این بخش از آیه تأکید مى کند که این ولایت و اولویت در مورد خویشاوندان به صورت قوى تر و جامع ترى است؛ زیرا خویشاوندان مسلمان علاوه بر ولایت ایمان و هجرت، ولایت خویشاوندى نیز دارند.[3] به همین جهت آنها از یکدیگر ارث مى برند، در حالى که غیر خویشاوندان از یکدیگر ارث نمى برند.[4]
بنابر این، آیۀ مزبور تنها حکم ارث را بیان نمى کند، بلکه معناى وسیعى دارد که ارث هم جزو آن است و اگر مشاهده مى کنیم که در احکام ارث در روایات اسلامى و در منابع فقهى به این آیه و آیه مشابۀ آن در سورۀ احزاب استدلال شده، دلیل بر این نیست که منحصر به مسئله ارث باشد، بلکه مى تواند روشنگر یک قانون کلى که ارث هم بخشى از آن است، بوده باشد.[5]
اما احتمال این که آیات گذشته شامل ارث هم بشود، و سپس آیه اخیر این حکم را نسخ کرده باشد،[6] بسیار بعید به نظر مى رسد؛[7] زیرا ارتباط مفهومى و پیوستگى این آیات با یکدیگر از نظر معنوى، و حتى شباهت لفظى، نشان مى دهد که همه با هم نازل شده است، و از این رو نمى تواند ناسخ و منسوخ بوده باشد.[8]
2. آیۀ شریفۀ «... وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى بِبَعْضٍ فی کِتابِ اللَّهِ مِنَ الْمُؤْمِنینَ وَ الْمُهاجِرینَ إِلاَّ أَنْ تَفْعَلُوا إِلى أَوْلِیائِکُمْ مَعْرُوفاً کانَ ذلِکَ فِی الْکِتابِ مَسْطُورا»:[9] هنگامى که مسلمانان از مکه به مدینه هجرت کردند و اسلام پیوند و رابطه آنها را با بستگان مشرکشان که در مکه بودند به کلّى برید، پیامبر اسلام(ص) به فرمان الهى، مسئلۀ عقد اخوّت و پیمان برادرى را در میان آنها برقرار ساخت. به این ترتیب که میان «مهاجران» و «انصار» (دو به دو) پیمان اخوّت و برادرى منعقد شد، و آنها همچون دو برادر حقیقى از یکدیگر ارث مى بردند، ولى این یک حکم موقّت و مخصوص به این حالت فوق العاده بود، هنگامى که اسلام گسترش پیدا کرد و ارتباطات گذشته تدریجاً بر قرار شد، دیگر ضرورتى براى ادامه این حکم نبود.
آیه فوق نازل شد و «نظام مؤاخات» را به طورى که جانشین نسب شود باطل کرد و حکم ارث و مانند آن را مخصوص خویشاوندان حقیقى قرار داد.[10]
پی نوشت:
[1]. انفال، 75.
[2]. طبرسى، فضل بن حسن، مجمع البیان فى تفسیر القرآن، ج 4، ص 864، انتشارات ناصر خسرو، تهران، 1372ش؛ مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج 7، ص 259، دارالکتب الاسلامیة، تهران، چاپ اول، 1374ش.
[3]. همان.
[4]. ر.ک: مغنیه، محمد جواد، فقه الإمام الصادق علیه السلام، ج 6، ص 199، مؤسسه انصاریان، قم، چاپ دوم، 1421ق؛ لارى، سید عبد الحسین، تعلیقات على رسالة فی القضاء عن المیت، ص 498 و 499، مؤسسة المعارف الإسلامیة، قم، چاپ اول، 1418ق؛ تفسیر نمونه، ج 7، ص 259.
[5]. تفسیر نمونه، ج 7، ص 259و 260.
[6]. همان طور که برخی از مفسّران به آن قائل هستند؛ ر.ک: طباطبایى، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 9، ص 142، دفتر انتشارات اسلامی، قم، چاپ پنجم، 1417ق؛ حسینى همدانى، سید محمد حسین، انوار درخشان، ج 7، ص 424، کتابفروشى لطفی، تهران، چاپ اول، 1404ق؛ اندلسى، ابو حیان محمد بن یوسف، البحر المحیط فى التفسیر، ج 5، ص 357، دار الفکر، بیروت، 1420ق.
[7]. تفسیر نمونه، ج 7، ص 260؛ الحفناوى، محمد ابراهیم، دراسات أصولیة فی القرآن الکریم، ص 397، مکتبة و مطبعة الاشعاع الفنیه، القاهرة، 1422ق.
[8]. همان، ص 260.
[9]. پیامبر نسبت به مؤمنان از خودشان سزاوارتر است و همسران او مادران آنها [مؤمنان] محسوب مىشوند و خویشاوندان نسبت به یکدیگر از مؤمنان و مهاجران در آنچه خدا مقرّر داشته اولى هستند، مگر اینکه بخواهید نسبت به دوستانتان نیکى کنید (و سهمى از اموال خود را به آنها بدهید) این حکم در کتاب (الهى) نوشته شده است.، احزاب، 6.
[10]. تفسیر نمونه، ج 17، ص 200؛ انوار درخشان، ج 13، ص 57 و 58.
منبع:islamquest.net
شرح پرسش:
در سورۀ انفال آیه ۷۵ آمده است: «وَ الَّذِینَ ءَامَنُواْ مِن بَعْدُ وَ هَاجَرُواْ وَ جَاهَدُواْ مَعَکُمْ فَأُوْلَئکَ مِنکمُْ وَ أُوْلُواْ الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلىَ بِبَعْضٍ فىِ کِتَابِ اللَّهِ... ». سؤال این است که مگر ممکن است نصف آیه در بارۀ مواخات و برادری دینی باشد و نصف دیگر آن در بارۀ برادری خونی و قوم و خویشی؟ برادر نسبی کافر و مشرک نزدیک تر است؟ آیا اصلاً در این سوره و در این آیه صحبت از ارث بردن است آن طور که بطور مثال صاحب تفسیر المیزان می گوید؟
پاسخ :
1. آیۀ شریفۀ «وَ الَّذینَ آمَنُوا مِنْ بَعْدُ وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا مَعَکُمْ فَأُولئِکَ مِنْکُمْ وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى بِبَعْضٍ فی کِتابِ اللَّهِ...»:[1] در این آیه، به چهارمین گروه مسلمانان اشاره کرده، مى فرماید: «آنها که بعد از این ایمان بیاورند و هجرت کنند و با شما در جهاد شرکت جویند آنها نیز از شمایند»؛ یعنى جامعۀ اسلامى یک جامعه مدار بسته و انحصارى نیست، بلکه درهایش به سوى همه مؤمنان و مهاجران و مجاهدان آینده نیز گشوده است، هر چند مهاجران نخستین مقام و منزلت خاصى دارند، ولى این برترى به آن معنا نیست که مؤمنان و مهاجران آینده که در زمان نفوذ و پیشرفت اسلام به آن گرویدند و به سوى آن آمدند، جزء بافت جامعه اسلامى نباشند.[2]
و در پایان آیه اشاره به ولایت و اولویت خویشاوندان نسبت به یکدیگر کرده، مى گوید: «خویشاوندان (نیز) نسبت به یکدیگر و در احکامى که خداوند بر بندگانش مقرر داشته اولویت دارند».
در حقیقت در قسمت نخست این آیه و آیات گذشته بحث از ولایت و اولویت عمومى مسلمانان نسبت به یکدیگر بود و در این بخش از آیه تأکید مى کند که این ولایت و اولویت در مورد خویشاوندان به صورت قوى تر و جامع ترى است؛ زیرا خویشاوندان مسلمان علاوه بر ولایت ایمان و هجرت، ولایت خویشاوندى نیز دارند.[3] به همین جهت آنها از یکدیگر ارث مى برند، در حالى که غیر خویشاوندان از یکدیگر ارث نمى برند.[4]
بنابر این، آیۀ مزبور تنها حکم ارث را بیان نمى کند، بلکه معناى وسیعى دارد که ارث هم جزو آن است و اگر مشاهده مى کنیم که در احکام ارث در روایات اسلامى و در منابع فقهى به این آیه و آیه مشابۀ آن در سورۀ احزاب استدلال شده، دلیل بر این نیست که منحصر به مسئله ارث باشد، بلکه مى تواند روشنگر یک قانون کلى که ارث هم بخشى از آن است، بوده باشد.[5]
اما احتمال این که آیات گذشته شامل ارث هم بشود، و سپس آیه اخیر این حکم را نسخ کرده باشد،[6] بسیار بعید به نظر مى رسد؛[7] زیرا ارتباط مفهومى و پیوستگى این آیات با یکدیگر از نظر معنوى، و حتى شباهت لفظى، نشان مى دهد که همه با هم نازل شده است، و از این رو نمى تواند ناسخ و منسوخ بوده باشد.[8]
2. آیۀ شریفۀ «... وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى بِبَعْضٍ فی کِتابِ اللَّهِ مِنَ الْمُؤْمِنینَ وَ الْمُهاجِرینَ إِلاَّ أَنْ تَفْعَلُوا إِلى أَوْلِیائِکُمْ مَعْرُوفاً کانَ ذلِکَ فِی الْکِتابِ مَسْطُورا»:[9] هنگامى که مسلمانان از مکه به مدینه هجرت کردند و اسلام پیوند و رابطه آنها را با بستگان مشرکشان که در مکه بودند به کلّى برید، پیامبر اسلام(ص) به فرمان الهى، مسئلۀ عقد اخوّت و پیمان برادرى را در میان آنها برقرار ساخت. به این ترتیب که میان «مهاجران» و «انصار» (دو به دو) پیمان اخوّت و برادرى منعقد شد، و آنها همچون دو برادر حقیقى از یکدیگر ارث مى بردند، ولى این یک حکم موقّت و مخصوص به این حالت فوق العاده بود، هنگامى که اسلام گسترش پیدا کرد و ارتباطات گذشته تدریجاً بر قرار شد، دیگر ضرورتى براى ادامه این حکم نبود.
آیه فوق نازل شد و «نظام مؤاخات» را به طورى که جانشین نسب شود باطل کرد و حکم ارث و مانند آن را مخصوص خویشاوندان حقیقى قرار داد.[10]
پی نوشت:
[1]. انفال، 75.
[2]. طبرسى، فضل بن حسن، مجمع البیان فى تفسیر القرآن، ج 4، ص 864، انتشارات ناصر خسرو، تهران، 1372ش؛ مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج 7، ص 259، دارالکتب الاسلامیة، تهران، چاپ اول، 1374ش.
[3]. همان.
[4]. ر.ک: مغنیه، محمد جواد، فقه الإمام الصادق علیه السلام، ج 6، ص 199، مؤسسه انصاریان، قم، چاپ دوم، 1421ق؛ لارى، سید عبد الحسین، تعلیقات على رسالة فی القضاء عن المیت، ص 498 و 499، مؤسسة المعارف الإسلامیة، قم، چاپ اول، 1418ق؛ تفسیر نمونه، ج 7، ص 259.
[5]. تفسیر نمونه، ج 7، ص 259و 260.
[6]. همان طور که برخی از مفسّران به آن قائل هستند؛ ر.ک: طباطبایى، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 9، ص 142، دفتر انتشارات اسلامی، قم، چاپ پنجم، 1417ق؛ حسینى همدانى، سید محمد حسین، انوار درخشان، ج 7، ص 424، کتابفروشى لطفی، تهران، چاپ اول، 1404ق؛ اندلسى، ابو حیان محمد بن یوسف، البحر المحیط فى التفسیر، ج 5، ص 357، دار الفکر، بیروت، 1420ق.
[7]. تفسیر نمونه، ج 7، ص 260؛ الحفناوى، محمد ابراهیم، دراسات أصولیة فی القرآن الکریم، ص 397، مکتبة و مطبعة الاشعاع الفنیه، القاهرة، 1422ق.
[8]. همان، ص 260.
[9]. پیامبر نسبت به مؤمنان از خودشان سزاوارتر است و همسران او مادران آنها [مؤمنان] محسوب مىشوند و خویشاوندان نسبت به یکدیگر از مؤمنان و مهاجران در آنچه خدا مقرّر داشته اولى هستند، مگر اینکه بخواهید نسبت به دوستانتان نیکى کنید (و سهمى از اموال خود را به آنها بدهید) این حکم در کتاب (الهى) نوشته شده است.، احزاب، 6.
[10]. تفسیر نمونه، ج 17، ص 200؛ انوار درخشان، ج 13، ص 57 و 58.
منبع:islamquest.net