پرسش :
مفهوم آیات 8، 9 و 10 سوره نجم چیست؟
پاسخ :
در تفسیر این آیات ("عَلَّمَهُ شَدِیدُ الْقُوَى...ثمَُّ دَنَا فَتَدَلىَ فَکاَنَ قَابَ قَوْسَینِْ أَوْ أَدْنىَ فَأَوْحَى إِلىَ عَبْدِهِ مَا أَوْحَى..." سپس نزدیکتر، و نزدیکتر شد" " تا آن که فاصله میان او و معلّمش به اندازه دو کمان یا کمتر بود"! و در اینجا خداوند آنچه را وحى کردنى بود به بندهاش وحى نمود"!) دو نظریه مختلف وجود دارد.
نظریه اوّل:
نظریه اول این است که معلّم پیامبر (ص) همان" جبرئیل امین"، پیک وحى خدا بود، که قدرت فوق العادهاى داشت.
او که معمولاً به صورت" انسانى خوش چهره" بر پیامبر (ص) ظاهر مىگشت، و پیام الهى را ابلاغ مىنمود دو بار در تمام عمر آن حضرت (ص) به قیافه و چهره اصلیش بر او ظاهر شد:
مرتبه اول همان است که در افق بالا ظاهر گشت (و تمامى شرق و غرب را پوشانده بود، و آن چنان با عظمت بود که پیامبر (ص) به هیجان آمد) و هم او بود که به پیامبر (ص) نزدیک شد تا آن حدّ که فاصله چندانى میان آنها نبود، و تعبیر به" قاب قوسین" کنایه از نهایت نزدیکى است.
مرتبه دوم در جریان معراج پیامبر (ص) بود. بعضى از مفسران که این نظر را برگزیدهاند تصریح کردهاند دیدار اول پیامبر (ص) با جبرئیل به صورت اصلیش در کنار غار" حرا" در" جبل النور" واقع شده است[1].
بر این اساس مفهوم آیات مورد پرسش عبارت است از: "سپس (به جبرئیل) نزدیکتر، و نزدیکتر شد" " تا آن که فاصله میان او (به جبرئیل) و معلّمش به اندازه دو کمان یا کمتر بود"! و در این جا خداوند آنچه را وحى کردنى بود به بندهاش وحى نمود"!) ولى این تفسیر با تمام طرفدارانى که دارد دارای اشکالات مهمی است.[2]
نظریه دوم:
در روایات متعدّدى که از منابع اهل بیت (ع) نقل شده، این آیات تفسیر به جبرئیل نشده، بلکه روایات موافق تفسیر دوم است که مىگوید: منظور از این آیات، شهود باطنى خاصى نسبت به ذات پاک خدا است که براى پیامبر (ص) در این صحنه روى داد و در معراج بار دیگر تکرار شد و رسول اللَّه فوق العاده تحت تأثیر جذبه معنوى این دیدار قرار گرفت[3].
مرحوم" صدوق" در" علل الشرائع" همین مضمون را از امام سجاد (ع) نقل کرده است که در ضمن یک حدیث مىفرماید: " هنگامى که پیامبر به معراج برده شد و فاصله او از ساحت قدس پروردگارش به اندازه دو کمان یا کمتر بود حجابى از حجاب ها از برابر دیدگان او برداشته شد".[4]
در" تفسیر على بن ابراهیم" نیز آمده است:" ثم دنى یعنى رسول اللَّه من ربه عزّ و جلّ:" سپس نزدیک شد؛ یعنى رسول خدا به پروردگار متعال".[5] این معنا در روایات متعدّد دیگرى نیز آمده است و نادیده گرفتن این همه روایات ممکن نیست.
در روایات اهل سنت نیز در روایتى در" الدرّ المنثور" همین معنا از ابن عباس به دو طریق نقل شده است.[6]مجموع این قرائن سبب مىشود که تفسیر دوّم را که مىگوید نزدیک شدن پیامبر (ص) نسبت به ذات پاک خداوند بوده است، را برگزینیم.
به نظر مىرسد چیزى که سبب شده بیشتر مفسّران از این تفسیر روى برتابند و به سراغ تفسیر اوّل بروند، این است که این تفسیر بوى تجسّم خداوند و وجود مکان براى او مىدهد، در حالى که مسلّم است او نه مکانى دارد و نه جسمى، لا تُدْرِکُهُ الْأَبْصارُ وَ هُوَ یُدْرِکُ الْأَبْصارَ:" چشمها او را نمىبیند و او همه چشمها را مىبیند".[7] "فَأَیْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ" به هر سو نگاه کنید خداوند آنجا است"،[8] وَ هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ ما کُنْتُمْ:" هر کجا باشید او با شماست".[9]
و نیز شاید مجموع این مسائل سبب شده که بعضى از مفسّران از تفسیر این آیات اظهار عجز و ناتوانى کنند و بگویند این از اسرار غیب است که از همه ما پوشیده و پنهان است.[10] ولى با توجه به این که قرآن کتاب هدایت است و براى تفکّر و تدبّر و تذکّر انسان ها نازل شده قبول این معنا نیز مشکل است.
امّا اگر آیات را به معناى دوّم، یعنى یک نوع شهود و قرب خاص معنوى تفسیر کنیم تمام این مشکل ها برطرف خواهد شد.
توضیح این که: بدون شک رؤیت حسى در مورد خداوند نه در دنیا و نه در آخرت امکانپذیر نیست، چرا که لازمه آن جسمانیّت و مادى بودن است، همچنین لازمه آن تغییر و تحوّل و فسادپذیر بودن، و نیاز به زمان و مکان داشتن است، و ذات واجب الوجود از همه این امور مبرّا است. ولى خدا را از طریق دید دل و عقل مىتوان مشاهده کرد، و این همان است که امیر مؤمنان على (ع) در پاسخ" ذعلب یمانى" به آن اشاره فرمود: "لا تدرکه العیون بمشاهدة العیان و لکن تدرکه القلوب بحقائق الایمان "، " چشم ها با مشاهده حسى هرگز او را ندیده، ولى دل ها با حقیقت ایمان او را دریافته است".[11]
امّا باید توجه داشت که" دید باطنى" بر دو گونه است: یکى" دید عقلانى" است که از طریق استدلال حاصل مىشود، و دیگرى مقام" شهود قلبى" است که درکى ما فوق درک عقل و دیدى ما وراء دید آن است.
این مقامى است که آن را مقام" استدلال" نباید نام گذاشت، بلکه مقام" مشاهده" است، اما مشاهدهاى با دل، و از طریق درون، این مقامى است که براى" اولیاء اللَّه" با تفاوت مراتب و سلسله درجات رخ مىدهد؛ زیرا شهود باطنى نیز مراتب و درجات بسیارى دارد، البته درک حقیقت آن براى کسانى که به این مقام نرسیدهاند مشکل است.
از آیات فوق با توجه به قرائنى که ذکر شد مىتوان اینچنین استفاده کرد که پیامبر اسلام (ص) در عین این که داراى مقام شهود بود، در طول عمر مبارکش دو مرتبه چنان اوج گرفت که به مقام" شهود کامل" نائل گردید.
یکى احتمالاً در آغاز بعثت بود و دیگرى به هنگام معراج، آن چنان به خدا نزدیک شد و بر بساط قرب او گام گذاشت که بسیارى از فاصلهها و حجاب ها برچیده شد، مقامى که حتّى جبرئیل امین؛ یعنى مقرّبترین فرشته الاهى، از وصول به آن عاجز بود.
روشن است تعبیراتى مانند" فَکانَ قابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنى" همه به صورت کنایه و بیان شدّت قرب است، و گرنه او با بندگانش فاصله مکانى ندارد، تا با "کمان" سنجیده شود، و نیز منظور از" رؤیت" در این آیات رؤیت با چشم نیست، بلکه همان شهود باطنى است.
با توجه به آنچه گفته شد مضمون آیات چنین می شود: خداوند شدید القوى و پر قدرت او را تعلیم فرمود، در حالى که او به صورت کامل و در حد اعتدال درآمد و در افق اعلى قرار گرفت، سپس نزدیک شد، و نزدیکتر شد، آن چنان که میان او و پروردگارش به اندازه دو کمان بیشتر نبود (شهود باطنى خاصى نسبت به ذات پاک خدا که براى پیامبر (ص) در این صحنه روى داد)و در همین جا بود که آن چه وحى کردنى بود خداوند به بندهاش وحى کرد.
بنابراین، تفسیر این آیات به شهود باطنى پیامبر (ص) نسبت به خداوند صحیح تر و با روایات اسلامى موافقتر، و براى پیامبر (ص) فضیلتى است برتر، و مفهومى است لطیف تر (و اللَّه اعلم بحقائق الامور).[12]
پی نوشت:
[1] این تفسیر را که منظور از" شَدِیدُ الْقُوى" جبرئیل امین است گروه بسیارى از جمله طبرسى در" مجمع البیان" بیضاوى در" انوار التنزیل" زمخشرى در" کشاف" و" قرطبى" در تفسیرش و حقى بروسوى در " روح البیان" و فخر رازى در" تفسیر کبیر" و سید قطب در" فى ظلال القرآن" و" مراغى" در تفسیرش برگزیدهاند تعبیرات علامه طباطبائى در" المیزان" نیز بیشتر به این تفسیر متمایل است.
[2] برای اطلاع از اشکالات این دیدگاه به تفسیر نمونه، ج22، ص 487.
[3] در دعاى ندبه نیز تعبیرى دیده مىشود که مناسب همین معنى است آنجا که مىگوید:
یا بن من دنى فتدلّى فکان قاب قوسین او ادنى دنوا و اقترابا من العلى الاعلى:
" اى فرزند کسى که نزدیک شد و نزدیک شد تا آن جا که فاصلهاش به اندازه دو کمان یا کمتر بود و این نزدیکى با خداوند على اعلى صورت گرفت) در ذیل همین دعا نیز یکى از القاب خداوند" شدید القوى" ذکر شده آنجا که مىخوانیم:" و اره سیده یا شدید القوى".
[4] شیخ صدوق، عللالشرائع ج 1، ص 132، انتشارات مکتبة الداورى قم.
[5] قمى، على بن ابراهیم، تفسیر القمی، ج 2، ص 334، دار الکتاب، قم، چاپ چهارم، 1367 ش.
[6] سیوطى، جلال الدین، الدر المنثور فى تفسیر المأثور، ج 6، ص 123، کتابخانه آیة الله مرعشى نجفى، قم، 1404 ق.
[7] انعام، 103.
[8] بقره، 115.
[9] حدید، 4.
[10] حقى بروسوى، اسماعیل، تفسیر روح البیان، ج 9، ص 219، دارالفکر، ،بیروت.
[11] نهج البلاغه" خطبه 179.
[12] برگرفته از تفسیر نمونه ، ج22، ص 485 – 494، با دخل و تصرف.
منبع:islamquest.net
در تفسیر این آیات ("عَلَّمَهُ شَدِیدُ الْقُوَى...ثمَُّ دَنَا فَتَدَلىَ فَکاَنَ قَابَ قَوْسَینِْ أَوْ أَدْنىَ فَأَوْحَى إِلىَ عَبْدِهِ مَا أَوْحَى..." سپس نزدیکتر، و نزدیکتر شد" " تا آن که فاصله میان او و معلّمش به اندازه دو کمان یا کمتر بود"! و در اینجا خداوند آنچه را وحى کردنى بود به بندهاش وحى نمود"!) دو نظریه مختلف وجود دارد.
نظریه اوّل:
نظریه اول این است که معلّم پیامبر (ص) همان" جبرئیل امین"، پیک وحى خدا بود، که قدرت فوق العادهاى داشت.
او که معمولاً به صورت" انسانى خوش چهره" بر پیامبر (ص) ظاهر مىگشت، و پیام الهى را ابلاغ مىنمود دو بار در تمام عمر آن حضرت (ص) به قیافه و چهره اصلیش بر او ظاهر شد:
مرتبه اول همان است که در افق بالا ظاهر گشت (و تمامى شرق و غرب را پوشانده بود، و آن چنان با عظمت بود که پیامبر (ص) به هیجان آمد) و هم او بود که به پیامبر (ص) نزدیک شد تا آن حدّ که فاصله چندانى میان آنها نبود، و تعبیر به" قاب قوسین" کنایه از نهایت نزدیکى است.
مرتبه دوم در جریان معراج پیامبر (ص) بود. بعضى از مفسران که این نظر را برگزیدهاند تصریح کردهاند دیدار اول پیامبر (ص) با جبرئیل به صورت اصلیش در کنار غار" حرا" در" جبل النور" واقع شده است[1].
بر این اساس مفهوم آیات مورد پرسش عبارت است از: "سپس (به جبرئیل) نزدیکتر، و نزدیکتر شد" " تا آن که فاصله میان او (به جبرئیل) و معلّمش به اندازه دو کمان یا کمتر بود"! و در این جا خداوند آنچه را وحى کردنى بود به بندهاش وحى نمود"!) ولى این تفسیر با تمام طرفدارانى که دارد دارای اشکالات مهمی است.[2]
نظریه دوم:
در روایات متعدّدى که از منابع اهل بیت (ع) نقل شده، این آیات تفسیر به جبرئیل نشده، بلکه روایات موافق تفسیر دوم است که مىگوید: منظور از این آیات، شهود باطنى خاصى نسبت به ذات پاک خدا است که براى پیامبر (ص) در این صحنه روى داد و در معراج بار دیگر تکرار شد و رسول اللَّه فوق العاده تحت تأثیر جذبه معنوى این دیدار قرار گرفت[3].
مرحوم" صدوق" در" علل الشرائع" همین مضمون را از امام سجاد (ع) نقل کرده است که در ضمن یک حدیث مىفرماید: " هنگامى که پیامبر به معراج برده شد و فاصله او از ساحت قدس پروردگارش به اندازه دو کمان یا کمتر بود حجابى از حجاب ها از برابر دیدگان او برداشته شد".[4]
در" تفسیر على بن ابراهیم" نیز آمده است:" ثم دنى یعنى رسول اللَّه من ربه عزّ و جلّ:" سپس نزدیک شد؛ یعنى رسول خدا به پروردگار متعال".[5] این معنا در روایات متعدّد دیگرى نیز آمده است و نادیده گرفتن این همه روایات ممکن نیست.
در روایات اهل سنت نیز در روایتى در" الدرّ المنثور" همین معنا از ابن عباس به دو طریق نقل شده است.[6]مجموع این قرائن سبب مىشود که تفسیر دوّم را که مىگوید نزدیک شدن پیامبر (ص) نسبت به ذات پاک خداوند بوده است، را برگزینیم.
به نظر مىرسد چیزى که سبب شده بیشتر مفسّران از این تفسیر روى برتابند و به سراغ تفسیر اوّل بروند، این است که این تفسیر بوى تجسّم خداوند و وجود مکان براى او مىدهد، در حالى که مسلّم است او نه مکانى دارد و نه جسمى، لا تُدْرِکُهُ الْأَبْصارُ وَ هُوَ یُدْرِکُ الْأَبْصارَ:" چشمها او را نمىبیند و او همه چشمها را مىبیند".[7] "فَأَیْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ" به هر سو نگاه کنید خداوند آنجا است"،[8] وَ هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ ما کُنْتُمْ:" هر کجا باشید او با شماست".[9]
و نیز شاید مجموع این مسائل سبب شده که بعضى از مفسّران از تفسیر این آیات اظهار عجز و ناتوانى کنند و بگویند این از اسرار غیب است که از همه ما پوشیده و پنهان است.[10] ولى با توجه به این که قرآن کتاب هدایت است و براى تفکّر و تدبّر و تذکّر انسان ها نازل شده قبول این معنا نیز مشکل است.
امّا اگر آیات را به معناى دوّم، یعنى یک نوع شهود و قرب خاص معنوى تفسیر کنیم تمام این مشکل ها برطرف خواهد شد.
توضیح این که: بدون شک رؤیت حسى در مورد خداوند نه در دنیا و نه در آخرت امکانپذیر نیست، چرا که لازمه آن جسمانیّت و مادى بودن است، همچنین لازمه آن تغییر و تحوّل و فسادپذیر بودن، و نیاز به زمان و مکان داشتن است، و ذات واجب الوجود از همه این امور مبرّا است. ولى خدا را از طریق دید دل و عقل مىتوان مشاهده کرد، و این همان است که امیر مؤمنان على (ع) در پاسخ" ذعلب یمانى" به آن اشاره فرمود: "لا تدرکه العیون بمشاهدة العیان و لکن تدرکه القلوب بحقائق الایمان "، " چشم ها با مشاهده حسى هرگز او را ندیده، ولى دل ها با حقیقت ایمان او را دریافته است".[11]
امّا باید توجه داشت که" دید باطنى" بر دو گونه است: یکى" دید عقلانى" است که از طریق استدلال حاصل مىشود، و دیگرى مقام" شهود قلبى" است که درکى ما فوق درک عقل و دیدى ما وراء دید آن است.
این مقامى است که آن را مقام" استدلال" نباید نام گذاشت، بلکه مقام" مشاهده" است، اما مشاهدهاى با دل، و از طریق درون، این مقامى است که براى" اولیاء اللَّه" با تفاوت مراتب و سلسله درجات رخ مىدهد؛ زیرا شهود باطنى نیز مراتب و درجات بسیارى دارد، البته درک حقیقت آن براى کسانى که به این مقام نرسیدهاند مشکل است.
از آیات فوق با توجه به قرائنى که ذکر شد مىتوان اینچنین استفاده کرد که پیامبر اسلام (ص) در عین این که داراى مقام شهود بود، در طول عمر مبارکش دو مرتبه چنان اوج گرفت که به مقام" شهود کامل" نائل گردید.
یکى احتمالاً در آغاز بعثت بود و دیگرى به هنگام معراج، آن چنان به خدا نزدیک شد و بر بساط قرب او گام گذاشت که بسیارى از فاصلهها و حجاب ها برچیده شد، مقامى که حتّى جبرئیل امین؛ یعنى مقرّبترین فرشته الاهى، از وصول به آن عاجز بود.
روشن است تعبیراتى مانند" فَکانَ قابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنى" همه به صورت کنایه و بیان شدّت قرب است، و گرنه او با بندگانش فاصله مکانى ندارد، تا با "کمان" سنجیده شود، و نیز منظور از" رؤیت" در این آیات رؤیت با چشم نیست، بلکه همان شهود باطنى است.
با توجه به آنچه گفته شد مضمون آیات چنین می شود: خداوند شدید القوى و پر قدرت او را تعلیم فرمود، در حالى که او به صورت کامل و در حد اعتدال درآمد و در افق اعلى قرار گرفت، سپس نزدیک شد، و نزدیکتر شد، آن چنان که میان او و پروردگارش به اندازه دو کمان بیشتر نبود (شهود باطنى خاصى نسبت به ذات پاک خدا که براى پیامبر (ص) در این صحنه روى داد)و در همین جا بود که آن چه وحى کردنى بود خداوند به بندهاش وحى کرد.
بنابراین، تفسیر این آیات به شهود باطنى پیامبر (ص) نسبت به خداوند صحیح تر و با روایات اسلامى موافقتر، و براى پیامبر (ص) فضیلتى است برتر، و مفهومى است لطیف تر (و اللَّه اعلم بحقائق الامور).[12]
پی نوشت:
[1] این تفسیر را که منظور از" شَدِیدُ الْقُوى" جبرئیل امین است گروه بسیارى از جمله طبرسى در" مجمع البیان" بیضاوى در" انوار التنزیل" زمخشرى در" کشاف" و" قرطبى" در تفسیرش و حقى بروسوى در " روح البیان" و فخر رازى در" تفسیر کبیر" و سید قطب در" فى ظلال القرآن" و" مراغى" در تفسیرش برگزیدهاند تعبیرات علامه طباطبائى در" المیزان" نیز بیشتر به این تفسیر متمایل است.
[2] برای اطلاع از اشکالات این دیدگاه به تفسیر نمونه، ج22، ص 487.
[3] در دعاى ندبه نیز تعبیرى دیده مىشود که مناسب همین معنى است آنجا که مىگوید:
یا بن من دنى فتدلّى فکان قاب قوسین او ادنى دنوا و اقترابا من العلى الاعلى:
" اى فرزند کسى که نزدیک شد و نزدیک شد تا آن جا که فاصلهاش به اندازه دو کمان یا کمتر بود و این نزدیکى با خداوند على اعلى صورت گرفت) در ذیل همین دعا نیز یکى از القاب خداوند" شدید القوى" ذکر شده آنجا که مىخوانیم:" و اره سیده یا شدید القوى".
[4] شیخ صدوق، عللالشرائع ج 1، ص 132، انتشارات مکتبة الداورى قم.
[5] قمى، على بن ابراهیم، تفسیر القمی، ج 2، ص 334، دار الکتاب، قم، چاپ چهارم، 1367 ش.
[6] سیوطى، جلال الدین، الدر المنثور فى تفسیر المأثور، ج 6، ص 123، کتابخانه آیة الله مرعشى نجفى، قم، 1404 ق.
[7] انعام، 103.
[8] بقره، 115.
[9] حدید، 4.
[10] حقى بروسوى، اسماعیل، تفسیر روح البیان، ج 9، ص 219، دارالفکر، ،بیروت.
[11] نهج البلاغه" خطبه 179.
[12] برگرفته از تفسیر نمونه ، ج22، ص 485 – 494، با دخل و تصرف.
منبع:islamquest.net