حدیث آمادگی برای مرگ
امام علی علیه السلام فرمودند:
إذا کُنتَ فی إدبارٍ، وَ المَوتُ فی إقبالٍ، فَما اَسرَعَ المُلتَقی ؛
هنگامی که تو عقب میروی و زندگی را پشت سر میگذاری، مرگ به تو روی میآورد، پس دیدار با مرگ چه زود خواهد بود.
نهجالبلاغه، حکمت 29
شرح حدیث:
شرح حدیث توسط حضرت آیتالله العظمی مکارم شیرازی مدظلهالعالی:
قبل از این که دربارهی مرگ بحث کنیم، ابتدا توضیحی دربارهی این حدیث بدهیم:
در این عالم مادّه، همهی موجودات محدود هستند، از کرات آسمانی گرفته تا موجودات زمینی و از انسان گرفته تا یک حشره کوچک؛ منتها عمرها مختلف است بعضی عمرشان یک ثانیه است و بعضی میلیاردها سال عمر میکنند، خورشید به این عظمت عمرش محدود است، خورشیدی که حدود «یک میلیون و سیصد هزار» برابر کرهی زمین است و حدود پنجاه برابر ماه است، فاصلهاش تا زمین حدود یکصد و پنجاه میلیون کیلومتر است، و حرارت بیرونی سطح آن بالغ بر شش هزار درجهی سانتیگراد، و حرارت درونی آن حدود بیست میلیون درجه تخمین زده شده است. طبق محاسبات دقیق، هر روز 350 هزار میلیون تن از حجم خورشید تبدیل به حرارت و انرژی میشود وی این نقصان که طی سالیان درازی ادامه دارد، اثر محسوس بر نور و حرارت آن نگذاشته است چون نوع انرژی اتمی است. اما بالاخره جرم خورشید محدود است و روزی فرا میرسد که نورش تمام میشود چرا که ( إِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَتْ) (1) کرهی ماه و زمین عمرشان محدود است. دستگاه بدن انسان عمرش محدود است، ضربان قلب انسان حد معینی دارد وقتی به آن حد رسید از کار میافتد و غالباً قبل از آنکه به آن حد معین برسد بر اثر عوامل بیرونی از بین میرود. بنابراین گذشت زمان انسان را دائماً به سوی مرگ میبرد؛ امام علی (علیه السلام) میفرمایند: «نَفَسُ المَرءِ خُطَاهُ إلی أَجَلِهِ؛ نفسهای انسان گامهای او به سوی مرگ است». (2)
با این مقدّمه برویم سراغ حدیث که امام میفرمایند: تو به عقب میروی و مرگ به سوی تو میآید و چه زود به هم میرسید. چرا که ما دائماً سرمایهی عمرمان را از دست میدهیم و عوامل بیرونی و درونی در ما اثر میگذارد و ما را به سوی مرگ سوق میدهد.
این یک درس اخلاقی برای همه ماست که ای انسان! چه بخواهی و چه نخواهی تو را به سوی قبر میبرند، چرا غافل میشوید از چیزی که از شما غافل نمیشود، طمع در چیزی دارید که به شما مهلت نمیدهد.
دربارهی مرگ، این عناوین را مورد بحث قرار میدهیم:
1. حقیقت مرگ.
2. علّت ترس از مرگ.
3. لحظهی دردناک و سکرات مرگ.
4. باز شدن چشم برزخی و دیدنیها، هنگام مرگ.
5. بشارت هنگام مرگ.
1. حقیقت مرگ
مرگ یک امر عدمی نیست بلکه مرگ از نظر قرآن یک امر وجودی و انتقال از جهانی به جهان دیگر است، لذا میبینیم که قرآن از مرگ تعبیر به «تَوَفی» میکند که به معنای باز گرفتن و دریافت روح از بدن است.
در روایات، تعبیرات مختلفی دربارهی حقیقت مرگ شده است از امام سجاد (علیه السلام) دربارهی مرگ سؤال شد امام فرمود: مرگ برای مؤمن مانند کندن لباس چرکین و پر حشره است، وگشودن غل و زنجیرهای سنگین، و تبدیل آن به فاخرترین لباسها، و خوشبوترین عطرها، و راهوارترین مرکبها و مناسبترین منزلهاست. و برای کافر مانند کندن لباسی است فاخر، و انتقال از منزلهای مورد علاقه، و تبدیل آن به چرکترین و خشنترین لباسها، و وحشتناکترین منزلها و بزرگترین عذابها. (3)
از امام جواد (علیه السلام) همین سؤال شد، حضرت فرمودند: «هُو النُّومُ الّذی یأتیکُم کُلَّ لیلَةٍ إلاّ أنَّهُ طَویلُ مُدَّتُهُ، لا ینتَبَهُ مِنهُ إلاَّ یومَ القیامةِ...؛ مرگ همان خوابی است که هر شب به سراغ شما میآید، جز اینکه مدّتش طولانی است و انسان از آن بیدار نمیشود تا روز قیامت...». (4)
امام حسین (علیه السلام) در کربلا و روز عاشورا هنگامی که جنگ شدت میگیرد در مورد حقیقت مرگ میفرماید: «صَبراً بَنِی الکِرامِ، فَمَا المُوتُ إلاَّ قَنطَرَةُ تَعبُرُ بِکُم عَنِ البُؤُسِ وَ الضَّراءِ إلَی الجِنانِ الواسِعَةِ وَ النَّعیمِ الدّائِمَةِ فَأیکُم یکرَهُ أَن ینتَقِلَ مِن سِجنٍ إلی قَصرٍ؟ وَ ما هُوَ لِأَعدائِکُم إلاّ کَمَن ینتَقِلُ مِن قَصرٍ إلی سِجنٍ وَ عَذابٍ إنَّ أَبی حَدَّثَنی عَن رسولِ اللهِ (صلی الله علیه و آله وسلم): إنَّ الدُّنیا سجنُ المُؤمنِ وَ جَنَّةُ الکافِرِ، و الموتُ جِسرُ هؤلاءِ اِلی جَنّاتِهِم وَ جِسرُ هؤلاءِ إلی جَحیمِهِم، وَ ما کَذِبتُ وَ لا کُذَّبتُ؛ شکیبایی کنید ای فرزندان مردان بزرگوار، مرگ تنها پلی است که شما را از ناراحتیها و رنجها به باغهای وسیع بهشت و نعمتهای جاودان منتقل میکند، کدام یک از شما از انتقال یافتن از زندان به قصر ناراحتید؟ و اما نسبت به دشمنان شما همانند این است که شخصی را از قصری به زندان و عذاب منتقل کنند، پدرم از رسول خدا (صلی الله علیه وآله و سلم) نقل فرمود که دنیا زندان مؤمن و بهشت کافر است و مرگ پل آنها به باغهای بهشت و پل اینها به جهنم است، نه دروغ میگویم، نه به من دروغ گفتهاند». (5)
در حدیث دیگری آمده که: موسی بن جعفر (علیه السلام) به دیدار کسی که در حال مرگ بود، و به کسی پاسخ نمیگفت، رفت؛ حاضرین عرض کردند: ای فرزند رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) دوست داریم حقیقت مرگ را برای ما شرح دهی، و بگویی بیمار ما الان در چه حالی است؟ امام فرمود: «اَلمَوتُ هُو المَصفاةُ یصَفّی المؤمنینَ مِن ذُنوبِهِم فیکونُ آخِرُ ألَمٍ یصیبُهُم کَفَّارَةً آخِرِ وِزرٍ بَقِی عَلَیهِم...؛ مرگ وسیلهی تصفیه است که مؤمنان را از گناهان پاک میکند، و آخرین ناراحتی این عالم است و کفاره آخرین گناهان آنهاست، در حالی که کافران را از نعمتهایشان جدا میکند، و آخرین لذّتی است که به آنها میرسد و آخرین پاداش کار خوبی است که احیاناً انجام دادهاند، امّا این شخص محتضر به کلی ازگناهانش پاک شد و از معاصی بیرون آمد و خالص گشت آنچنان که لباس چرکین با شستشو پاک میشود، و او هم اکنون شایستگی آن را پیدا کرده که در سرای جاوید معاشر ما اهل بیت باشد.» (6)
2. اما لحظهی دردناک و سکرات مرگ که تعبیرات در این زمینه مختلف است گاهی «سکرة الموت» تعبیر شده که «سکرة» به معنای حالتی است شبیه مستی که بر اثر شدّت حادثهای دست میدهد و انسان را مغلوب میسازد. گاهی به «غمرات الموت» یعنی سختیهای مرگ تعبیر شده و گاهی به «اذا بلغت الحقوم» یعنی رسیدن روح به حلقوم، و گاهی به «اذا بلغت التراقی» یعنی رسیدن روح به تراقی که استخوانهای اطراف گلوگاه باشد، شده است. از مجموع این تعبیرات استفاده میشود که این حالت انتقال برای همه سخت است حتّی برای مؤمنان، چون روح سالیان درازی با این تن خو گرفته و حالا میخواهد خارج شود احساس ناراحتی میکند، امّا برای مؤمنان راستین به آسانی میگذرد به خاطر اینکه علایق خاص به این دنیا ندارند و شوق به لقای پروردگار و رحمت و نعمتهای او دارند.
علی (علیه السلام) لحظات جان دادن را زیبا ترسیم میکند و میفرماید: «اِجتَمَعَت عَلَیهِم سَکرَةُ المَوتِ، وَ حَسرَةُ الفَوتِ....؛ سکرات مرگ، و حسرت از دست دادن نعمتهای دنیا، به آنها هجوم میآورد، اعضای بدنشان به سستی میگراید و رنگ از چهرهی آنها میپرد. سپس پنجهی مرگ در آنها نفوذ بیشتر میکند، آنچنان که زبانش از کار میافتد در حالی که در میان خانواده خود قرار دارد، با چشم میبیند و با گوش میشنود. در این میاندیشد که عمر خویش را در چه راهی تباه کرد؟ دوران زندگی خود را در چه راهی گذراند؟ به یاد ثروتهایی میافتد که بدون توجّه به حلال و حرام بودن جمعآوری میکرد، و هرگز در طریق تحصیل آنها نیندیشید. انگشت حسرت به دهان میگیرد، و دست خود را از پشیمانی میگزد، چرا که به هنگام مرگ مسائلی بر او روشن میشود که تا آن زمان مخفی مانده بود، او در این حال نسبت به آنچه در دوران زندگی به شدّت به آن علاقه داشت بیاعتنا میشود، آرزو میکند ای کاش کسانی که در گذشته به ثروت او غبطه میخوردند و بر آن حسد میورزیدند، این اموال در اختیار آنان بود و نه او. (7)
3. در همان لحظه است که چشم برزخی باز میشود و چیزهایی را که تا حال نمیدید، میبیند، یا نعمتهای خدادادی را میبیند که نتیجهی اعمال اوست، یا نشانههای عذاب و کیفر اوست.
امام صادق (علیه السلام) میفرمایند: «لَن تَمُوتَ نَفسُ مَؤمِنَةُ حَتّی تَراهُما، قُلتُ: بِأَبی وَ أُمِّی مَن هُما؟ قال: رَسُولُ الله (صلی الله علیه و آله و سلم) و عَلِی (علیه السلام)، هیچ انسان با ایمانی چشم از این جهان نمیپوشد مگر اینکه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و علی (علیه السلام) را خواهد دید که به او بشارت میدهند.» (8)
یکی از یاران امام صادق (علیه السلام)، به نام (سَدیر الصَّیرَفّی) از آن حضرت سؤال کرد: «جُعِلتُ فِداکَ یابنَ رَسُولِ اللهِ! هَل یکرَهُ المِؤمِنُ علی قَبضِ رُوحِهِ؟ قال: لا واللهِ إنّهُ إذا أتاهُ مَلَکَ المَوتِ لِقَبضِ روحِهِ جَزِعَ عِندَ ذلِکَ، فیقولُ لَهُ مَلَکُ المَوتِ: یا وَلِی اللهِ لا تَجزَع فَوَالّذِی بَعَثَ مُحمَّداً (صلی الله علیه و آله و سلم) لَأنا أبرُّ بِکَ مِن والدٍ رَحیمٍ لَو حَضَرکَ، إفتَح عَینیکَ فَانظُر، قال: فَیمَثَّلُ له رسولُ الله (صلی الله علیه و آله و سلم) و امیرُ المؤمنین و فاطِمةُ و الحَسَنُ و الحُسَینُ و الأئمَّةُ مِن ذُرِّیتهِم (علیه السلام) فَیقال له: هذا رسولُ اللهِ و أمیرُ المؤمنین و فاطِمَةُ والحَسَنُ و الحُسَینُ و الأئمَّةُ (علیهم السلام) رُفَقاؤُکَ؛ جانم به فدایت ای پسر، رسول خدا! آیا ممکن است مؤمن از قبض روحش ناراضی باشد؟ فرمود: نه به خدا سوگند، هنگامی که فرشتهی مرگ برای قبض روحش میآید اظهار ناراحتی میکند، فرشتهی مرگ میگوید: ای ولی خدا ناراحت نباش، سوگند به آن کس که محمد (صلی الله علیه و آله وسلم) را مبعوث کرده من بر تو مهربانترم از پدر مهربان، درست چشمهایت را بگشا و ببین، او نگاه میکند، رسول خدا (صلی الله علیه وآله و سلم) و امیر مؤمنان (علیه السلام) و فاطمه (علیها السلام) و حسن (علیه السلام) و حسین (علیه السلام) و امامان از ذریهی او (علیهم السلام) را میبیند، فرشته به او میگوید نگاه کن این رسول خدا و امیرمؤمنان و فاطمه و حسن و حسین و امامان دوستان تواند...» (9)
4. رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) میفرمایند:
«إنَّ أوَّلَ ما یبَشَّرُ بِه المُؤمِنُ عِندَ الوَفاةِ بِرَوحٍ وَ رَیحَانٍ و جَنَّةِ، و إنَّ أوَّلَ ما یبَشَّرُ بِهِ المُؤمِنُ فی قَبرِه أن یقالَ لَهُ: أبشِر بِرِضا اللهِ تَعالی و الجَنَّةَ قَدِمتَ خَیرَ مَقدَمٍ، وَ قَد غَفَرَاللهُ لِمَن شَیعَکَ إلی قَبرِکَ وَ صَدَّقَ مَن شَهِدَ لَکَ و استَجابَ لِمَنِ استَغفَرَ لَکَ؛ نخستین چیزی که به مؤمن در هنگام وفات بشارت داده میشود روح و ریحان و بهشت پر نعمت است، و نخستین چیزی که به مؤمن در قبرش بشارت داده میشود این است که به او میگویند بشارت باد بر تو به خشنودی خداوند، به بهشت خوش آمدی، خداوند تمام کسانی که تو را تا قبرت تشییع کردهاند همه را آمرزید و شهادت آنها را دربارهی تو تصدیق کرد، و دعای آنها را باری آمرزشت مستجاب فرمود». (10)
5. چرا از مرگ میترسیم؟ چرا نام آن برای غالب افراد دردناک است؟ دلیل اصلی آن این است که به زندگی بعد از مرگ، ایمان ندارند و یا ایمانشان سطحی است و به صورت یک باور عمیق درنیامده و لذا گاه از مرده هم میترسد، امّا اگر باور کند که دنیا، زندان مؤمن است، و این جسم خاکی قفسی است برای روحش و او را عالم خاک نیست، هرگز از مرگ نمیترسد.
علّت دیگری که برای ترس از مرگ میتوان بیان کرد دلبستگی بیش از حد به دنیاست چرا که مرگ میان او و دنیایش فاصله میاندازد و دل کندن برای او دشوار است. عامل سوّمی که روایات هم به آن اشاره دارد این است که پروندهی اعمال او از حسنات و کارهای خوب خالی و از سیئات پر است. لذا در حدیثی میخوانیم که شخصی خدمت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) آمد و عرض کرد: چرا مرگ را دوست ندارم؟ فرمود: آیا ثروتی داری؟ عرض کرد: آری. فرمود: آیا چیزی از آن را پیش از خود فرستادهای؟ عرض کرد: نه. فرمود: به همین دلیل است که مرگ را دوست نداری (چون نامه اعمالت از حسنات خالی است). (11)
شخصی نزد ابوذر آمد و همین سؤال را پرسید که چرا از مرگ تنفّر داریم؟ فرمود:
«لِأنَّکُم عَمَّرتُمُ الدُّنیا وَ خَرَّبتُمُ الآخِرَةَ فَتَکرهُونَ اَن تُنقَلُوا مِن عُمرانٍ اِلی خَرابٍ؛ برای اینکه شما دنیا را آباد کردهاید، و آخرتتان را ویران، لذا دوست ندارید از آبادانی به ویرانی منتقل شوید.» (12)
شخص مسلمان باید همیشه آماده مرگ باشد؛ از امام علی (علیه السلام) دربارهی آمادگی برای مرگ سؤال شد، فرمودند: «أداءُ الفَرائِض، وَ اجتِنابُ المَحارمِ، وَ الإشتِمالُ عَلَی المَکارِمِ ثُمَ لا یبالی أَوَقَعَ عَلَی المَوتِ أو وَقَعَ الموتُ عَلَیهِ...؛ بجا آوردن واجبات و دوری کردن از حرامها و فراگرفتن خویهای نیک. با رعایت این امور، دیگر آدمی را چه باک که او سراغ مرگ رود یا مرگ به سراغش آید. سوگند به خدا که پسر ابی طالب را باکی نیست که خود به سراغ مرگ رود یا مرگ به سراغ او آید». (13)
آخرین مطلب در این زمینه این که پس از مرگ انسان، پروندهاش بسته میشود مگر در چند مورد که روایات به آن اشاره دارد:
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) میفرمایند: «یتبَعُ المَیتَ ثَلاثَةُ: أهلُهُ وَ مالُهُ وَ عَمَلُهُ، فَیرجِعُ اثنان و یبقی واحِدُ یرجِعُ أهلُهُ و مالُهُ، و یبقی عَمَلُهُ؛ سه چیز دنبال مرده میرود، خانوادهش، مالش و کردارش، امّا دو تای آنها برمیگردند و یکی میماند: خانواده و مالش برمیگردند و کردارش میماند». (14)
همچنین امام صادق (علیه السلام) فرموده است: «سِتَّةُ یلحَقنَ المؤمنَ بَعدَ وَفاتِهِ: وَلَدُ یستَغفِرُ لَهُ، وَ مُصحَفُ یخَلِّفُهُ، و غَرسُ یغرِسُهُ، وَ صَدَقَهُ ماءٍ یجرِیه، و قَلیبُ یحفِرُهُ وَ سُنَّةُ یؤخَذُ بِها مِن بَعِدِهِ؛ شش چیز است که ثواب آنها بعد از وفات مؤمن به او میرسد: فرزندی که برایش آمرزش طلبد، مصحفی (نوشته و کتابی) که از خود بر جای گذارد، نهالی که بکارد، صدقه آبی (مانند نهر و قنات) که جاری سازد، چاهی که حفر کند، و سنّتی (کردار نیکی) که بعد از او به کار بسته شود». (15)
پینوشتها:
1. سورهی تکویر، آیهی 1.
2. نهجالبلاغه، حکمت 74.
3. معانی الاخبار، ص 289.
4. بحارالانوار، ج6، ص 155.
5. معانی الاخبار، ص 288، به نقل از فرهنگ جامع سخنان امام حسین (علیه السلام)، ص 558.
6. معانی الاخبار صدوق، ص 289.
7. نهجالبلاغه، خطبهی 109.
8. نورالثقلین، ج2، ص 310.
9. کافی، ج3، باب ان المؤمن لا یکره علی قبص روحه.
10. تفسیر نمونه، ج23، ذیل آیات 96-88 سورهی واقعه.
11. محجة البیضاء، ج8، ص 258.
12. همان مدرک.
13. أمالی الصدوق، ص 97.
14. کنزالعمال، ح 42761.
15. من لایحضره الفقیه، ج1، ص 185.
منبع: گفتار معصومین (ع)، جلد دوم (درس اخلاق حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی)، گردآوری: سید محمد عبدالله زاده، قم: انتشارات امام علی بن ابیطالب (ع)، چاپ سوم (1393).
قبل از این که دربارهی مرگ بحث کنیم، ابتدا توضیحی دربارهی این حدیث بدهیم:
در این عالم مادّه، همهی موجودات محدود هستند، از کرات آسمانی گرفته تا موجودات زمینی و از انسان گرفته تا یک حشره کوچک؛ منتها عمرها مختلف است بعضی عمرشان یک ثانیه است و بعضی میلیاردها سال عمر میکنند، خورشید به این عظمت عمرش محدود است، خورشیدی که حدود «یک میلیون و سیصد هزار» برابر کرهی زمین است و حدود پنجاه برابر ماه است، فاصلهاش تا زمین حدود یکصد و پنجاه میلیون کیلومتر است، و حرارت بیرونی سطح آن بالغ بر شش هزار درجهی سانتیگراد، و حرارت درونی آن حدود بیست میلیون درجه تخمین زده شده است. طبق محاسبات دقیق، هر روز 350 هزار میلیون تن از حجم خورشید تبدیل به حرارت و انرژی میشود وی این نقصان که طی سالیان درازی ادامه دارد، اثر محسوس بر نور و حرارت آن نگذاشته است چون نوع انرژی اتمی است. اما بالاخره جرم خورشید محدود است و روزی فرا میرسد که نورش تمام میشود چرا که ( إِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَتْ) (1) کرهی ماه و زمین عمرشان محدود است. دستگاه بدن انسان عمرش محدود است، ضربان قلب انسان حد معینی دارد وقتی به آن حد رسید از کار میافتد و غالباً قبل از آنکه به آن حد معین برسد بر اثر عوامل بیرونی از بین میرود. بنابراین گذشت زمان انسان را دائماً به سوی مرگ میبرد؛ امام علی (علیه السلام) میفرمایند: «نَفَسُ المَرءِ خُطَاهُ إلی أَجَلِهِ؛ نفسهای انسان گامهای او به سوی مرگ است». (2)
با این مقدّمه برویم سراغ حدیث که امام میفرمایند: تو به عقب میروی و مرگ به سوی تو میآید و چه زود به هم میرسید. چرا که ما دائماً سرمایهی عمرمان را از دست میدهیم و عوامل بیرونی و درونی در ما اثر میگذارد و ما را به سوی مرگ سوق میدهد.
این یک درس اخلاقی برای همه ماست که ای انسان! چه بخواهی و چه نخواهی تو را به سوی قبر میبرند، چرا غافل میشوید از چیزی که از شما غافل نمیشود، طمع در چیزی دارید که به شما مهلت نمیدهد.
دربارهی مرگ، این عناوین را مورد بحث قرار میدهیم:
1. حقیقت مرگ.
2. علّت ترس از مرگ.
3. لحظهی دردناک و سکرات مرگ.
4. باز شدن چشم برزخی و دیدنیها، هنگام مرگ.
5. بشارت هنگام مرگ.
1. حقیقت مرگ
مرگ یک امر عدمی نیست بلکه مرگ از نظر قرآن یک امر وجودی و انتقال از جهانی به جهان دیگر است، لذا میبینیم که قرآن از مرگ تعبیر به «تَوَفی» میکند که به معنای باز گرفتن و دریافت روح از بدن است.
در روایات، تعبیرات مختلفی دربارهی حقیقت مرگ شده است از امام سجاد (علیه السلام) دربارهی مرگ سؤال شد امام فرمود: مرگ برای مؤمن مانند کندن لباس چرکین و پر حشره است، وگشودن غل و زنجیرهای سنگین، و تبدیل آن به فاخرترین لباسها، و خوشبوترین عطرها، و راهوارترین مرکبها و مناسبترین منزلهاست. و برای کافر مانند کندن لباسی است فاخر، و انتقال از منزلهای مورد علاقه، و تبدیل آن به چرکترین و خشنترین لباسها، و وحشتناکترین منزلها و بزرگترین عذابها. (3)
از امام جواد (علیه السلام) همین سؤال شد، حضرت فرمودند: «هُو النُّومُ الّذی یأتیکُم کُلَّ لیلَةٍ إلاّ أنَّهُ طَویلُ مُدَّتُهُ، لا ینتَبَهُ مِنهُ إلاَّ یومَ القیامةِ...؛ مرگ همان خوابی است که هر شب به سراغ شما میآید، جز اینکه مدّتش طولانی است و انسان از آن بیدار نمیشود تا روز قیامت...». (4)
امام حسین (علیه السلام) در کربلا و روز عاشورا هنگامی که جنگ شدت میگیرد در مورد حقیقت مرگ میفرماید: «صَبراً بَنِی الکِرامِ، فَمَا المُوتُ إلاَّ قَنطَرَةُ تَعبُرُ بِکُم عَنِ البُؤُسِ وَ الضَّراءِ إلَی الجِنانِ الواسِعَةِ وَ النَّعیمِ الدّائِمَةِ فَأیکُم یکرَهُ أَن ینتَقِلَ مِن سِجنٍ إلی قَصرٍ؟ وَ ما هُوَ لِأَعدائِکُم إلاّ کَمَن ینتَقِلُ مِن قَصرٍ إلی سِجنٍ وَ عَذابٍ إنَّ أَبی حَدَّثَنی عَن رسولِ اللهِ (صلی الله علیه و آله وسلم): إنَّ الدُّنیا سجنُ المُؤمنِ وَ جَنَّةُ الکافِرِ، و الموتُ جِسرُ هؤلاءِ اِلی جَنّاتِهِم وَ جِسرُ هؤلاءِ إلی جَحیمِهِم، وَ ما کَذِبتُ وَ لا کُذَّبتُ؛ شکیبایی کنید ای فرزندان مردان بزرگوار، مرگ تنها پلی است که شما را از ناراحتیها و رنجها به باغهای وسیع بهشت و نعمتهای جاودان منتقل میکند، کدام یک از شما از انتقال یافتن از زندان به قصر ناراحتید؟ و اما نسبت به دشمنان شما همانند این است که شخصی را از قصری به زندان و عذاب منتقل کنند، پدرم از رسول خدا (صلی الله علیه وآله و سلم) نقل فرمود که دنیا زندان مؤمن و بهشت کافر است و مرگ پل آنها به باغهای بهشت و پل اینها به جهنم است، نه دروغ میگویم، نه به من دروغ گفتهاند». (5)
در حدیث دیگری آمده که: موسی بن جعفر (علیه السلام) به دیدار کسی که در حال مرگ بود، و به کسی پاسخ نمیگفت، رفت؛ حاضرین عرض کردند: ای فرزند رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) دوست داریم حقیقت مرگ را برای ما شرح دهی، و بگویی بیمار ما الان در چه حالی است؟ امام فرمود: «اَلمَوتُ هُو المَصفاةُ یصَفّی المؤمنینَ مِن ذُنوبِهِم فیکونُ آخِرُ ألَمٍ یصیبُهُم کَفَّارَةً آخِرِ وِزرٍ بَقِی عَلَیهِم...؛ مرگ وسیلهی تصفیه است که مؤمنان را از گناهان پاک میکند، و آخرین ناراحتی این عالم است و کفاره آخرین گناهان آنهاست، در حالی که کافران را از نعمتهایشان جدا میکند، و آخرین لذّتی است که به آنها میرسد و آخرین پاداش کار خوبی است که احیاناً انجام دادهاند، امّا این شخص محتضر به کلی ازگناهانش پاک شد و از معاصی بیرون آمد و خالص گشت آنچنان که لباس چرکین با شستشو پاک میشود، و او هم اکنون شایستگی آن را پیدا کرده که در سرای جاوید معاشر ما اهل بیت باشد.» (6)
2. اما لحظهی دردناک و سکرات مرگ که تعبیرات در این زمینه مختلف است گاهی «سکرة الموت» تعبیر شده که «سکرة» به معنای حالتی است شبیه مستی که بر اثر شدّت حادثهای دست میدهد و انسان را مغلوب میسازد. گاهی به «غمرات الموت» یعنی سختیهای مرگ تعبیر شده و گاهی به «اذا بلغت الحقوم» یعنی رسیدن روح به حلقوم، و گاهی به «اذا بلغت التراقی» یعنی رسیدن روح به تراقی که استخوانهای اطراف گلوگاه باشد، شده است. از مجموع این تعبیرات استفاده میشود که این حالت انتقال برای همه سخت است حتّی برای مؤمنان، چون روح سالیان درازی با این تن خو گرفته و حالا میخواهد خارج شود احساس ناراحتی میکند، امّا برای مؤمنان راستین به آسانی میگذرد به خاطر اینکه علایق خاص به این دنیا ندارند و شوق به لقای پروردگار و رحمت و نعمتهای او دارند.
علی (علیه السلام) لحظات جان دادن را زیبا ترسیم میکند و میفرماید: «اِجتَمَعَت عَلَیهِم سَکرَةُ المَوتِ، وَ حَسرَةُ الفَوتِ....؛ سکرات مرگ، و حسرت از دست دادن نعمتهای دنیا، به آنها هجوم میآورد، اعضای بدنشان به سستی میگراید و رنگ از چهرهی آنها میپرد. سپس پنجهی مرگ در آنها نفوذ بیشتر میکند، آنچنان که زبانش از کار میافتد در حالی که در میان خانواده خود قرار دارد، با چشم میبیند و با گوش میشنود. در این میاندیشد که عمر خویش را در چه راهی تباه کرد؟ دوران زندگی خود را در چه راهی گذراند؟ به یاد ثروتهایی میافتد که بدون توجّه به حلال و حرام بودن جمعآوری میکرد، و هرگز در طریق تحصیل آنها نیندیشید. انگشت حسرت به دهان میگیرد، و دست خود را از پشیمانی میگزد، چرا که به هنگام مرگ مسائلی بر او روشن میشود که تا آن زمان مخفی مانده بود، او در این حال نسبت به آنچه در دوران زندگی به شدّت به آن علاقه داشت بیاعتنا میشود، آرزو میکند ای کاش کسانی که در گذشته به ثروت او غبطه میخوردند و بر آن حسد میورزیدند، این اموال در اختیار آنان بود و نه او. (7)
3. در همان لحظه است که چشم برزخی باز میشود و چیزهایی را که تا حال نمیدید، میبیند، یا نعمتهای خدادادی را میبیند که نتیجهی اعمال اوست، یا نشانههای عذاب و کیفر اوست.
امام صادق (علیه السلام) میفرمایند: «لَن تَمُوتَ نَفسُ مَؤمِنَةُ حَتّی تَراهُما، قُلتُ: بِأَبی وَ أُمِّی مَن هُما؟ قال: رَسُولُ الله (صلی الله علیه و آله و سلم) و عَلِی (علیه السلام)، هیچ انسان با ایمانی چشم از این جهان نمیپوشد مگر اینکه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و علی (علیه السلام) را خواهد دید که به او بشارت میدهند.» (8)
یکی از یاران امام صادق (علیه السلام)، به نام (سَدیر الصَّیرَفّی) از آن حضرت سؤال کرد: «جُعِلتُ فِداکَ یابنَ رَسُولِ اللهِ! هَل یکرَهُ المِؤمِنُ علی قَبضِ رُوحِهِ؟ قال: لا واللهِ إنّهُ إذا أتاهُ مَلَکَ المَوتِ لِقَبضِ روحِهِ جَزِعَ عِندَ ذلِکَ، فیقولُ لَهُ مَلَکُ المَوتِ: یا وَلِی اللهِ لا تَجزَع فَوَالّذِی بَعَثَ مُحمَّداً (صلی الله علیه و آله و سلم) لَأنا أبرُّ بِکَ مِن والدٍ رَحیمٍ لَو حَضَرکَ، إفتَح عَینیکَ فَانظُر، قال: فَیمَثَّلُ له رسولُ الله (صلی الله علیه و آله و سلم) و امیرُ المؤمنین و فاطِمةُ و الحَسَنُ و الحُسَینُ و الأئمَّةُ مِن ذُرِّیتهِم (علیه السلام) فَیقال له: هذا رسولُ اللهِ و أمیرُ المؤمنین و فاطِمَةُ والحَسَنُ و الحُسَینُ و الأئمَّةُ (علیهم السلام) رُفَقاؤُکَ؛ جانم به فدایت ای پسر، رسول خدا! آیا ممکن است مؤمن از قبض روحش ناراضی باشد؟ فرمود: نه به خدا سوگند، هنگامی که فرشتهی مرگ برای قبض روحش میآید اظهار ناراحتی میکند، فرشتهی مرگ میگوید: ای ولی خدا ناراحت نباش، سوگند به آن کس که محمد (صلی الله علیه و آله وسلم) را مبعوث کرده من بر تو مهربانترم از پدر مهربان، درست چشمهایت را بگشا و ببین، او نگاه میکند، رسول خدا (صلی الله علیه وآله و سلم) و امیر مؤمنان (علیه السلام) و فاطمه (علیها السلام) و حسن (علیه السلام) و حسین (علیه السلام) و امامان از ذریهی او (علیهم السلام) را میبیند، فرشته به او میگوید نگاه کن این رسول خدا و امیرمؤمنان و فاطمه و حسن و حسین و امامان دوستان تواند...» (9)
4. رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) میفرمایند:
«إنَّ أوَّلَ ما یبَشَّرُ بِه المُؤمِنُ عِندَ الوَفاةِ بِرَوحٍ وَ رَیحَانٍ و جَنَّةِ، و إنَّ أوَّلَ ما یبَشَّرُ بِهِ المُؤمِنُ فی قَبرِه أن یقالَ لَهُ: أبشِر بِرِضا اللهِ تَعالی و الجَنَّةَ قَدِمتَ خَیرَ مَقدَمٍ، وَ قَد غَفَرَاللهُ لِمَن شَیعَکَ إلی قَبرِکَ وَ صَدَّقَ مَن شَهِدَ لَکَ و استَجابَ لِمَنِ استَغفَرَ لَکَ؛ نخستین چیزی که به مؤمن در هنگام وفات بشارت داده میشود روح و ریحان و بهشت پر نعمت است، و نخستین چیزی که به مؤمن در قبرش بشارت داده میشود این است که به او میگویند بشارت باد بر تو به خشنودی خداوند، به بهشت خوش آمدی، خداوند تمام کسانی که تو را تا قبرت تشییع کردهاند همه را آمرزید و شهادت آنها را دربارهی تو تصدیق کرد، و دعای آنها را باری آمرزشت مستجاب فرمود». (10)
5. چرا از مرگ میترسیم؟ چرا نام آن برای غالب افراد دردناک است؟ دلیل اصلی آن این است که به زندگی بعد از مرگ، ایمان ندارند و یا ایمانشان سطحی است و به صورت یک باور عمیق درنیامده و لذا گاه از مرده هم میترسد، امّا اگر باور کند که دنیا، زندان مؤمن است، و این جسم خاکی قفسی است برای روحش و او را عالم خاک نیست، هرگز از مرگ نمیترسد.
علّت دیگری که برای ترس از مرگ میتوان بیان کرد دلبستگی بیش از حد به دنیاست چرا که مرگ میان او و دنیایش فاصله میاندازد و دل کندن برای او دشوار است. عامل سوّمی که روایات هم به آن اشاره دارد این است که پروندهی اعمال او از حسنات و کارهای خوب خالی و از سیئات پر است. لذا در حدیثی میخوانیم که شخصی خدمت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) آمد و عرض کرد: چرا مرگ را دوست ندارم؟ فرمود: آیا ثروتی داری؟ عرض کرد: آری. فرمود: آیا چیزی از آن را پیش از خود فرستادهای؟ عرض کرد: نه. فرمود: به همین دلیل است که مرگ را دوست نداری (چون نامه اعمالت از حسنات خالی است). (11)
شخصی نزد ابوذر آمد و همین سؤال را پرسید که چرا از مرگ تنفّر داریم؟ فرمود:
«لِأنَّکُم عَمَّرتُمُ الدُّنیا وَ خَرَّبتُمُ الآخِرَةَ فَتَکرهُونَ اَن تُنقَلُوا مِن عُمرانٍ اِلی خَرابٍ؛ برای اینکه شما دنیا را آباد کردهاید، و آخرتتان را ویران، لذا دوست ندارید از آبادانی به ویرانی منتقل شوید.» (12)
شخص مسلمان باید همیشه آماده مرگ باشد؛ از امام علی (علیه السلام) دربارهی آمادگی برای مرگ سؤال شد، فرمودند: «أداءُ الفَرائِض، وَ اجتِنابُ المَحارمِ، وَ الإشتِمالُ عَلَی المَکارِمِ ثُمَ لا یبالی أَوَقَعَ عَلَی المَوتِ أو وَقَعَ الموتُ عَلَیهِ...؛ بجا آوردن واجبات و دوری کردن از حرامها و فراگرفتن خویهای نیک. با رعایت این امور، دیگر آدمی را چه باک که او سراغ مرگ رود یا مرگ به سراغش آید. سوگند به خدا که پسر ابی طالب را باکی نیست که خود به سراغ مرگ رود یا مرگ به سراغ او آید». (13)
آخرین مطلب در این زمینه این که پس از مرگ انسان، پروندهاش بسته میشود مگر در چند مورد که روایات به آن اشاره دارد:
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) میفرمایند: «یتبَعُ المَیتَ ثَلاثَةُ: أهلُهُ وَ مالُهُ وَ عَمَلُهُ، فَیرجِعُ اثنان و یبقی واحِدُ یرجِعُ أهلُهُ و مالُهُ، و یبقی عَمَلُهُ؛ سه چیز دنبال مرده میرود، خانوادهش، مالش و کردارش، امّا دو تای آنها برمیگردند و یکی میماند: خانواده و مالش برمیگردند و کردارش میماند». (14)
همچنین امام صادق (علیه السلام) فرموده است: «سِتَّةُ یلحَقنَ المؤمنَ بَعدَ وَفاتِهِ: وَلَدُ یستَغفِرُ لَهُ، وَ مُصحَفُ یخَلِّفُهُ، و غَرسُ یغرِسُهُ، وَ صَدَقَهُ ماءٍ یجرِیه، و قَلیبُ یحفِرُهُ وَ سُنَّةُ یؤخَذُ بِها مِن بَعِدِهِ؛ شش چیز است که ثواب آنها بعد از وفات مؤمن به او میرسد: فرزندی که برایش آمرزش طلبد، مصحفی (نوشته و کتابی) که از خود بر جای گذارد، نهالی که بکارد، صدقه آبی (مانند نهر و قنات) که جاری سازد، چاهی که حفر کند، و سنّتی (کردار نیکی) که بعد از او به کار بسته شود». (15)
پینوشتها:
1. سورهی تکویر، آیهی 1.
2. نهجالبلاغه، حکمت 74.
3. معانی الاخبار، ص 289.
4. بحارالانوار، ج6، ص 155.
5. معانی الاخبار، ص 288، به نقل از فرهنگ جامع سخنان امام حسین (علیه السلام)، ص 558.
6. معانی الاخبار صدوق، ص 289.
7. نهجالبلاغه، خطبهی 109.
8. نورالثقلین، ج2، ص 310.
9. کافی، ج3، باب ان المؤمن لا یکره علی قبص روحه.
10. تفسیر نمونه، ج23، ذیل آیات 96-88 سورهی واقعه.
11. محجة البیضاء، ج8، ص 258.
12. همان مدرک.
13. أمالی الصدوق، ص 97.
14. کنزالعمال، ح 42761.
15. من لایحضره الفقیه، ج1، ص 185.
منبع: گفتار معصومین (ع)، جلد دوم (درس اخلاق حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی)، گردآوری: سید محمد عبدالله زاده، قم: انتشارات امام علی بن ابیطالب (ع)، چاپ سوم (1393).