طمع، عامل ذلت
امام علی علیه السلام فرمودند:
الطَّامِعُ فِی وِثَاقِ الذُّلِ.
طمعکار در بند ذلت و خواری گرفتار است.
نهج البلاغه: حکمت 217
شرح حدیث:
طمعکار دایم در حال درخواست از این و آن است تا بر مال و ثروتش بیفزاید روی انداختن به مردم یعنی ذلتپذیری و ریختن آبرو. مومن عزیز النفس است اگر فقیر باشد حاضر نیست غیر از خدا از کسی طلب مال کند.
امام علی (علیه السلام) نیز فرمودند:
ما اَذَلَّ النَّفسَ کَالحِرصِ؛
هیچ چیز چون طمع نفس را زبون نکند.(1)
طمعکار برای رسیدن به دنیای پست و بی ارزش خود را می شکند وقتی از همان بزرگوار پرسیدند:
اَیُّ ذُلٍّ اَذَلُّ؟ قال: الحِرصُ عَلَی الدُّنیا؛
کدام ذلت بدتر است؟ حضرت فرمودند: طمع به دنیا.(2)
اسیران ذلّت:
امام (علیه السلام) در این گفتار حکیمانه به یکى از آفات طمع اشاره کرده، مى فرمایند: «طمع کار در بند ذلت گرفتار است»؛ (الطَّامِعُ فی وَثَاقِ الذُّلِّ).
«وَثاق» به معنى بند و زنجیرى است که اسیر و یا حیوانى را با آن مى بندند. شبیه این سخن همان است که در حکمت دیگر فرمودند: «الطَّمَعُ رِقٌّ مُؤَبَّدٌ؛ طمع بندگى جاویدان است» و نیز فرمودند: «قربانگاه عقل ها غالباً در زیر نور خیره کننده طمع هاست».
همان گونه که پیش از این نیز اشاره شد طمع معمولا به معناى علاقه شدید به چیزى است که فوق استحقاق انسان و غالباً به دست دیگران است شخص طمع کار براى به دست آوردن آن باید در مقابل این و آن خضوع کند و طناب ذلت بر گردن خویش نهد، شاید به مقصود برسد و شاید هم نرسد.
به تعبیر دیگر طمع ریسمانى نامریى است که انسان بر گردن خود مى نهد و سر آن را به دست کسى که از او طمع دارد مى سپارد و همچون برده یا حیوانى در اختیار او قرار مى گیرد. نقطه مقابل طمع قناعت است که انسان را از همگان بى نیاز و عزت و کرامت او را حفظ مى کند. اضافه بر این ها، اموال و مقامات و اشیایى که مورد طمع طمعکاران است در بسیارى از موارد دست نیافتنى است، به همین دلیل طمع کار براى رسیدن به آن عمرى دست و پا مى زند و چه بسا ناکام از دنیا برود در حالى که سرمایه عمر خود را بیهوده از دست داده نه به مقامى در دنیا رسیده و نه در پیشگاه خدا منزلتى دارد.
در حدیث معروفى که ملاصالح مازندرانى در شرح اصول کافى آورده است، مى خوانیم: «عَزَّ مَنْ قَنَعَ وَ ذَلَّ مَنْ طَمَعَ؛ کسى که قناعت پیشه کند عزیز مى شود، و کسى که طمع بورزد ذلیل خواهد شد».(3)
در حدیث دیگرى از امام امیرمؤمنان مى خوانیم: «عِنْدَ غُرُورِ الاْطْماعِ وَالاْمالِ تَنْخَدِعُ عُقُولُ الْجُهّالِ وَتَخْتَبِرُ ألْبابُ الرِّجالِ؛ به هنگام فریب طمع ها و آرزوها عقول جاهلان گرفتار مى شود و عقل مردان بزرگ در آزمون قرار مى گیرد».(4)
در حکمت دیگر امام(علیه السلام)مى فرمایند: «إنَّ الطَّمَعَ مُورِدٌ غَیْرُ مُصْدِر، وَ ضامِنٌ غَیْرُ وَفِىّ؛ طمع آدمى را به سرچشمه آب وارد مى کند و بى آنکه او را سیراب کرده باشد باز مى گرداند، طمع ضامنى است که هرگز به عهد خود وفا نمى کند».(5)
این سخن را با شعر مشهورى که ابن ابى الحدید در شرح نهج البلاغه خود در ذیل این گفتار حکیمانه آورده پایان مى دهیم:
طَمِعْتَ بِلَیْلى أنْ تَریعَ وَإنَّما
تَقَطَّعَ أعْناقَ الرِّجالِ الْمَطامِعُ
به لیلا طمع ورزیدى که نظر لطفى به تو کند (و این اشتباه بود) آرى گردن مردان را طمع ها قطع مى کند. (6)
پینوشتها:
1- غرر الحکم، ح 9550
2- امالی صدوق، ص 322
3- شرح اصول کافى، ج 8، ص 181
4- غررالحکم، ح 6222
5- نهج البلاغه، حکمت 275
6- سند گفتار حکیمانه: مرحوم خطیب در مصادر تنها چیزى که در اینجا آورده این است که مى گوید این کلام حکمت آمیز در مختارات جاحظ آمده و زمخشرى نیز در ربیع الابرار آن را نقل کرده است. (مصادر نهج البلاغه، ج 4، ص 179)
منابع:
1. حدیث زندگی: شرح حکمت های نهج البلاغه، کاظم ارفع، تهران: پیام عدالت،1390.
2. پیام امام امیرالمومنین علیه السلام، آیت الله العظمى ناصر مکارم شیرازى، دار الکتب الاسلامیه، 1386.
امام علی (علیه السلام) نیز فرمودند:
ما اَذَلَّ النَّفسَ کَالحِرصِ؛
هیچ چیز چون طمع نفس را زبون نکند.(1)
طمعکار برای رسیدن به دنیای پست و بی ارزش خود را می شکند وقتی از همان بزرگوار پرسیدند:
اَیُّ ذُلٍّ اَذَلُّ؟ قال: الحِرصُ عَلَی الدُّنیا؛
کدام ذلت بدتر است؟ حضرت فرمودند: طمع به دنیا.(2)
اسیران ذلّت:
امام (علیه السلام) در این گفتار حکیمانه به یکى از آفات طمع اشاره کرده، مى فرمایند: «طمع کار در بند ذلت گرفتار است»؛ (الطَّامِعُ فی وَثَاقِ الذُّلِّ).
«وَثاق» به معنى بند و زنجیرى است که اسیر و یا حیوانى را با آن مى بندند. شبیه این سخن همان است که در حکمت دیگر فرمودند: «الطَّمَعُ رِقٌّ مُؤَبَّدٌ؛ طمع بندگى جاویدان است» و نیز فرمودند: «قربانگاه عقل ها غالباً در زیر نور خیره کننده طمع هاست».
همان گونه که پیش از این نیز اشاره شد طمع معمولا به معناى علاقه شدید به چیزى است که فوق استحقاق انسان و غالباً به دست دیگران است شخص طمع کار براى به دست آوردن آن باید در مقابل این و آن خضوع کند و طناب ذلت بر گردن خویش نهد، شاید به مقصود برسد و شاید هم نرسد.
به تعبیر دیگر طمع ریسمانى نامریى است که انسان بر گردن خود مى نهد و سر آن را به دست کسى که از او طمع دارد مى سپارد و همچون برده یا حیوانى در اختیار او قرار مى گیرد. نقطه مقابل طمع قناعت است که انسان را از همگان بى نیاز و عزت و کرامت او را حفظ مى کند. اضافه بر این ها، اموال و مقامات و اشیایى که مورد طمع طمعکاران است در بسیارى از موارد دست نیافتنى است، به همین دلیل طمع کار براى رسیدن به آن عمرى دست و پا مى زند و چه بسا ناکام از دنیا برود در حالى که سرمایه عمر خود را بیهوده از دست داده نه به مقامى در دنیا رسیده و نه در پیشگاه خدا منزلتى دارد.
در حدیث معروفى که ملاصالح مازندرانى در شرح اصول کافى آورده است، مى خوانیم: «عَزَّ مَنْ قَنَعَ وَ ذَلَّ مَنْ طَمَعَ؛ کسى که قناعت پیشه کند عزیز مى شود، و کسى که طمع بورزد ذلیل خواهد شد».(3)
در حدیث دیگرى از امام امیرمؤمنان مى خوانیم: «عِنْدَ غُرُورِ الاْطْماعِ وَالاْمالِ تَنْخَدِعُ عُقُولُ الْجُهّالِ وَتَخْتَبِرُ ألْبابُ الرِّجالِ؛ به هنگام فریب طمع ها و آرزوها عقول جاهلان گرفتار مى شود و عقل مردان بزرگ در آزمون قرار مى گیرد».(4)
در حکمت دیگر امام(علیه السلام)مى فرمایند: «إنَّ الطَّمَعَ مُورِدٌ غَیْرُ مُصْدِر، وَ ضامِنٌ غَیْرُ وَفِىّ؛ طمع آدمى را به سرچشمه آب وارد مى کند و بى آنکه او را سیراب کرده باشد باز مى گرداند، طمع ضامنى است که هرگز به عهد خود وفا نمى کند».(5)
این سخن را با شعر مشهورى که ابن ابى الحدید در شرح نهج البلاغه خود در ذیل این گفتار حکیمانه آورده پایان مى دهیم:
طَمِعْتَ بِلَیْلى أنْ تَریعَ وَإنَّما
تَقَطَّعَ أعْناقَ الرِّجالِ الْمَطامِعُ
به لیلا طمع ورزیدى که نظر لطفى به تو کند (و این اشتباه بود) آرى گردن مردان را طمع ها قطع مى کند. (6)
پینوشتها:
1- غرر الحکم، ح 9550
2- امالی صدوق، ص 322
3- شرح اصول کافى، ج 8، ص 181
4- غررالحکم، ح 6222
5- نهج البلاغه، حکمت 275
6- سند گفتار حکیمانه: مرحوم خطیب در مصادر تنها چیزى که در اینجا آورده این است که مى گوید این کلام حکمت آمیز در مختارات جاحظ آمده و زمخشرى نیز در ربیع الابرار آن را نقل کرده است. (مصادر نهج البلاغه، ج 4، ص 179)
منابع:
1. حدیث زندگی: شرح حکمت های نهج البلاغه، کاظم ارفع، تهران: پیام عدالت،1390.
2. پیام امام امیرالمومنین علیه السلام، آیت الله العظمى ناصر مکارم شیرازى، دار الکتب الاسلامیه، 1386.