مشکل اصلی افسردگی غیرعادی جلوه دادن واقعیت است.
افسردگی
افسردگی یک موضوع دشوار برای صحبت است.زمانی سخت تر می شود که با آن زندگی کنی. من بیشتر از دو دهه با بیماری افسردگی زندگی می کردم.بعد از مدتی یاد گرفتم که چگونه بدون تسلیم شدن، با آن مبارزه کنم.
می خواهم با یک اعتراف شروع کنم: اینها تجربیات شخصی من است.من پزشک نیستم و صلاحیت تشخیص یا درمان بیماری هیچ کس را ندارم.فقط در حد موقعیت خودم می دانم که افسردگی در حالت کلی چگونه است، اما همیشه دنبال توصیه های تخصصی برای موقعیت شخصی خودتان باشید. همانگونه که گفته شد، مواردی وجود داشت که به من کمک کرد.اگر شما خواستار درمان این بیماری هستید و می خواهید به دوستی که افسرده به نظر می رسد، کمک کنید راهنمایی های ما می تواند به شما در این مورد کمک نماید.
می خواهم با یک اعتراف شروع کنم: اینها تجربیات شخصی من است.من پزشک نیستم و صلاحیت تشخیص یا درمان بیماری هیچ کس را ندارم.فقط در حد موقعیت خودم می دانم که افسردگی در حالت کلی چگونه است، اما همیشه دنبال توصیه های تخصصی برای موقعیت شخصی خودتان باشید. همانگونه که گفته شد، مواردی وجود داشت که به من کمک کرد.اگر شما خواستار درمان این بیماری هستید و می خواهید به دوستی که افسرده به نظر می رسد، کمک کنید راهنمایی های ما می تواند به شما در این مورد کمک نماید.
برداشت های شخصی شما اغلب اشتباه است.
مشکل اصلی افسردگی غیرعادی جلوه دادن واقعیت است.علاوه بر اینکه کارهایی که شما در حالت عادی از انجام آنها لذت می برید را خسته کننده نشان می دهد بلکه شما به ندرت جنبه های خوب و مثبت وجودی خود را می بینید.افسردگی تمایل به محدودیت و گردش مکرر پیرامون افکار منفی است تا جایی که شما به این نتیجه می رسید که آن چیزی که وجود دارد، بدترین چیز ممکن است. افکاری نظیر این:
"من هیچ وقت از این روزمرگی خلاص نخواهم شد."
"من موجود بی فایده ای هستم."
"هیچ کس به من توجه نمی کند."
"من در هیچ کاری خوب نیستم."
"هیچ راهی برای پیشرفت وجود ندارد."
ندای درونی که فرمان تسلیم می دهد، بسیار قوی است.مبارزه با آن باورها کار سختی است، نه به این دلیل که آنها درست هستند بلکه به این خاطر که در موقعیت شما، برایتان درست به نظر می رسند.نکته کلیدی این است که فراموش نکنید که برداشت هایتان با واقعیت یکی نیستند.
افسردگی را چند لحظه کنار بگذاریم.حتی در میان افراد موفقی که از افسردگی رنج نمی برند نیز نوعی فاصله بین احساسات و واقعیت های رایج برایشان وجود دارد. برای استفاده از مثال هایی که پیش از این در مورد آنها بحث شد، سندرم ایمپاستر باعث می شود که شما احساسی شبیه به این داشته باشید که افراد اطراف شما، باهوش تر و موفق تر هستند، در صورتی که این فقط یک تصور اشتباه است.همچنین باعث می شود که فرد با درجه موفقیتی که در آن قرار دارد، دچار مشکل شود. این یکی از هزاران فریبی است که ذهن شما به شما می زند.
مشکل اینجا است که افسردگی، انگیزه های فراوانی که برای مبارزه علیه این تناقضات نیاز است را از شما دور می کند.کسانی هم که از افسردگی رنج نمی برند، ممکن است احساس تناقض را داشته باشند اما خود را متقاعد می کنند که آن چیزها فقط در سر آنهاست و افراد دیگری هستند که مشکلات مشابه آن داشته باشند.یک شخص افسرده زمان زیادی برای انجام این کارها دارد.در تجربه شخصی من، دریافتم که زمانی شرایط عوض می شود که بفهمم اینها همه ،چیزهایی است که در ذهن من وجود دارد.این مسائل وجود خارجی ندارند .
این یک حقیقت تلخ است که در ذهن می ماند.افسردگی به شما می گوید که متفاوت هستید و مستثنا از تمام قوانین و رسومات !!! .در این موارد چیزی که اهمیت زیادی دارد این است که بیاد داشته باشید که بعضی چیزهایی که در مورد خودتان فکر می کنید، واقعا در واقعیت وجود ندارند.
در ارتباط با این شرایط، درک این مسائل که کدام واکنش طبیعی به افراد نشان می دهد که از افسردگی رنج می برند، یا کدام احساسشان را باید نادیده بگیرند، بسیار دشوار است.در هرحال شما یک بازنده واقعی نیستید.درست است؟ شجاع باشید و صورت بشاش خود را حفظ کنید.شما دلیل محکم و جدی برای اینکه چرا باید ناراحت باشید، ندارید.بنابراین ناراحتی و غم باید به طور کامل از بین برود. درست است؟
ولی این تنها راه بروز آن نیست.
ادامه دارد...
منبع: سایت آی بانو
"من هیچ وقت از این روزمرگی خلاص نخواهم شد."
"من موجود بی فایده ای هستم."
"هیچ کس به من توجه نمی کند."
"من در هیچ کاری خوب نیستم."
"هیچ راهی برای پیشرفت وجود ندارد."
ندای درونی که فرمان تسلیم می دهد، بسیار قوی است.مبارزه با آن باورها کار سختی است، نه به این دلیل که آنها درست هستند بلکه به این خاطر که در موقعیت شما، برایتان درست به نظر می رسند.نکته کلیدی این است که فراموش نکنید که برداشت هایتان با واقعیت یکی نیستند.
افسردگی را چند لحظه کنار بگذاریم.حتی در میان افراد موفقی که از افسردگی رنج نمی برند نیز نوعی فاصله بین احساسات و واقعیت های رایج برایشان وجود دارد. برای استفاده از مثال هایی که پیش از این در مورد آنها بحث شد، سندرم ایمپاستر باعث می شود که شما احساسی شبیه به این داشته باشید که افراد اطراف شما، باهوش تر و موفق تر هستند، در صورتی که این فقط یک تصور اشتباه است.همچنین باعث می شود که فرد با درجه موفقیتی که در آن قرار دارد، دچار مشکل شود. این یکی از هزاران فریبی است که ذهن شما به شما می زند.
مشکل اینجا است که افسردگی، انگیزه های فراوانی که برای مبارزه علیه این تناقضات نیاز است را از شما دور می کند.کسانی هم که از افسردگی رنج نمی برند، ممکن است احساس تناقض را داشته باشند اما خود را متقاعد می کنند که آن چیزها فقط در سر آنهاست و افراد دیگری هستند که مشکلات مشابه آن داشته باشند.یک شخص افسرده زمان زیادی برای انجام این کارها دارد.در تجربه شخصی من، دریافتم که زمانی شرایط عوض می شود که بفهمم اینها همه ،چیزهایی است که در ذهن من وجود دارد.این مسائل وجود خارجی ندارند .
این یک حقیقت تلخ است که در ذهن می ماند.افسردگی به شما می گوید که متفاوت هستید و مستثنا از تمام قوانین و رسومات !!! .در این موارد چیزی که اهمیت زیادی دارد این است که بیاد داشته باشید که بعضی چیزهایی که در مورد خودتان فکر می کنید، واقعا در واقعیت وجود ندارند.
در ارتباط با این شرایط، درک این مسائل که کدام واکنش طبیعی به افراد نشان می دهد که از افسردگی رنج می برند، یا کدام احساسشان را باید نادیده بگیرند، بسیار دشوار است.در هرحال شما یک بازنده واقعی نیستید.درست است؟ شجاع باشید و صورت بشاش خود را حفظ کنید.شما دلیل محکم و جدی برای اینکه چرا باید ناراحت باشید، ندارید.بنابراین ناراحتی و غم باید به طور کامل از بین برود. درست است؟
ولی این تنها راه بروز آن نیست.
ادامه دارد...
منبع: سایت آی بانو