رویکرد فراشناختی

اختلال روانشناختی، شامل ناتوانی در کنترل سندرم شناختی- توجهی و فقدان انعطاف پذیری در اجرای سبکهای تفکر و پاسخ دهی جانشین است.
شنبه، 20 مهر 1398
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
رویکرد فراشناختی
رویکرد فراشناختی یک سبک عمومی تفکر، موسوم به سندرم شناختی- توجهی (CAS) را در همه‌ی اختلال‌های روانشناختی شناسایی می کند. سندرم شناختی- توجهی، شامل نگرانی و نشخوار فکری، پایش (بازبینی) توجهی تهدید و رفتارهای مقابله‌ای خاصی است که معمولا نتیجه‌ی معکوس دارند، زیرا اثرات آنها با خود تنظیمی مؤثر تداخل نموده و مانع تجربه های یادگیری اصلاحی می شوند. سندرم شناختی- توجهی، اثرات مخرب گسترده‌ای بر فرایند بهبودی و ترمیم هیجانی می گذارد. این سندرم، پردازش هیجانی عادی را مختل می کند، سیستم شناختی را بر منابع تهدید درونی و بیرونی ادراک شده متمرکز می سازد و باورها و ارزیابی های منفی را تقویت می نماید.
 
برای بسیاری از افراد، وقوع هیجانها و افکار منفی تجربه های زودگذر محسوب می شوند. هرچند، سندرم شناختی- توجهی ممکن است فعال شود، ولی به سرعت تحت کنترل در آمده و مقابله‌ی انطباقی و جانشین به مرحله‌ی اجرا در می آید. اختلال روانشناختی، شامل ناتوانی در کنترل سندرم شناختی- توجهی و فقدان انعطاف پذیری در اجرای سبکهای تفکر و پاسخ دهی جانشین است. سندرم شناختی- توجهی برای مقابله با افکار، هیجانها و ناهماهنگی های خود، فعال می شود و انعطاف پذیری به دلیل فقدان آگاهی فراشناختی از فعالیت و نیز به دلیل باورهای فراشناختی مختل می شود. نکته ی مهم آن است که افراد آسیب پذیر به دلیل ترکیبی از باورهای فراشناختی مثبت (برای مثال برای اجتناب از خطر باید نگران باشم») و باورهای فراشناختی منفی (برای مثال «من هیچ کنترلی بر نگرانیم ندارم») درگیر سندرم شناختی توجهی می شوند. باورهای فراشناختی مثبت از استفاده ی مداوم و مکرر از سبک های غیرانطباقی مانند نگرانی و نشخوار فکری حمایت می کنند، در حالی که باورهای فراشناختی منفی به ناتوانی در تلاش برای اعمال کنترل مؤثر و ادراک رخدادهای درونی به عنوان تهدید کننده منجر می شوند( و از این طریق باعث افزایش پریشانی می شوند).
 
سندرم شناختی- توجهی نوعی پردازش و مقابله‌ی راهبردی مداوم پیوسته است. این سندرم نشان دهنده ی راهبردهای فرد برای مقابله با تهدید است. بنابراین، مفهوم مقابله و سبک تفکر خاص، باورهای شخص را با اختلال هیجانی پیوند می دهند. بسیاری از راهبردهای مقابله‌ای که در اختلال روانشناختی به کار برده می شوند، راهبردهای فراشناختی هستند که شامل کنترل افکار از طریق سرکوب یا اجتناب و استفاده از راهبردهای توجهی و مفهومی مداوم می باشند.
 
هم باورهای فراشناختی مثبت و هم باورهای فراشناختی منفی در ارزیابی تهدید نقش دارند. برای مثال، باور مثبت برای این که در امان بمانم، باید به خطرات احتمالی توجه کنم» باعث تداوم احساس تهدید در فرد می شود، در حالی که باور منفی «من هیچ کنترلی بر تفکر خود ندارم»، با توانایی فرد در کنار گذاشتن سبک تفکر ناسازگارانه تداخل می نماید. علاوه بر این، باورهای منفی مانند «فکر کردن به این افکار باعث میشود تا کنترل ذهنم را از دست بدهم» موجب تشدید احساس خطر موجود می شود. بنابراین، هرکدام از این حیطه‌های باورهای فراشناختی، در پردازش مداوم و طولانی مدت تهدید یا ناهمخوانی خود که موجب تداوم هیجان های منفی می شوند، نقش دارند.
 
نظریه‌ی فراشناختی از لحاظ تأکید بر این اصل که باورهای فرد بر پردازش ذهنی تأثیر می گذارند، با نظریه ی شناختی (طرحواره) ستتی شباهت دارد. اما این نظریه از چند جهت، به ویژه از لحاظ تأکید بر نقش خاص باورهای فراشناختی، تفاوت عمده ای با نظریه‌ی طرحواره دارد. در حالی که نظریه‌ی طرحواره، اختلال مرتبط با باورهای اجتماعی عمومی را مورد توجه قرار میدهد، نظریه‌ی فراشناختی تأکید می کند که باورهای فراشناختی تأثیر عمده ای بر تفکر و اختلال روانشناختی می گذارند. علاوه بر این، تفاوت های دیگری نیز وجود دارد. نظریه‌ی طرحواره بر محتوای افکار تأکید می کند، در حالی که نظریه‌ی فراشناختی بر سبک تفکر متمرکز شده و سندرم شناختی- توجهی خاصی را فرمول بندی می کند. درمان مبتنی بر نظریه‌ی طرحواره، به وضوح بر آموزش شیوه های فراشناختی تجربه کردن رخدادهای درونی تمرکز نمی کند، در حالی که درمان فراشناختی بر نحوه ی تجربه‌ی رخدادهای درونی تأکید می کند. در نظریه‌ی طرحواره، ساختار (معماری) شناختی که سطوح مختلف پردازش اطلاعات را از هم متمایز می سازد، مشخص نیست، اما در نظریه‌ی فراشناختی این ساختار مشخص است. این موضوع به طور بالقوه مهم است، زیرا شناسایی جایگاه اختلال در ساختار زیرسیستم ذهنی، تلویح های عملی مهمی در طراحی تکنیکهای درمانی دارد. به ویژه شناسایی اختلال در ساز و کارهای غالبا بالا به پایین، با خوش بینی زیاد و رویکردهای خاص برای تغییر فرایندهایی مانند نگرانی و نشخوار فکری همراه است. هم چنین این موضوع، راه را برای تولید پیش بینی هایی در مورد اثرات فرایندهای راهبردی بر فعالیت سطح پایین (زیر قشری) باز می کند.
 
نظریه‌ی طرحواره، بین زیرسیستم های شناختی و فراشناختی تمایز قایل نمی شود، اما نظریه‌ی فراشناختی بین این سطوح تفکیک قایل میشود و به همین دلیل درمان، سطح فراشناختی را هدف قرار می دهد. نظریه‌ی طرحواره بر باورهای اخباری بیان شده) تأکید می کند، در حالی که نظریه‌ی فراشناختی معتقد است که باورها به دو شکل اخباری و رویهای (وابسته به طرز عمل) وجود دارند و این که باورهای رویه ای مستقیما به صورت کلامی قابل بیان نیستند. نظریه‌ی طرحواره، ارزیابی های هشیارانهی مختل شده را به عنوان افکار خود آیند منفیگ (NATs در نظر می گیرد، در حالی که نظریه ی فراشناختی بر زنجیره هایی از پردازش و تعمق مفهومی که با افکار مزاحم موجز زودگذر درهم تنیده هستند، تأکید می کند. نظریه‌ی فراشناختی، افکار خود آیند منفی را برانگیزاننده های سندرم شناختی- توجهی تلقی می کند، نه علت نزدیک اختلال روانشناختی. بر این اساس همان طور که این نکته نشان می دهد، نظریه‌ی فراشناختی بین انواع افکار هشیارانه ای که روابط کار کردی متفاوتی با پیامدهای هیجانی و دانشی دارند، تمایز قایل می شود. این نوع تمایز بین انواع مختلف تفکر، معمولا در سایر درمانهای شناختی- رفتاری به چشم نمی خورد.
 
اگرچه نظریه‌ی فراشناختی بر این اصل استوار است که شباهت های بنیادی در ساز و کارهای آسیب شناختی در میان اختلال‌های مختلف وجود دارد، همچنین تأیید می کند که هر اختلال، محتوای اختصاصی خود را در سطوح شناختی و فراشناختی دارد. برای مثال اختلال اضطراب فراگیر (GAD) شامل باورهای منفی دربارهی کنترل ناپذیری و خطر نگرانی است. در حالی که اختلال وسواسی-اجباری (OCD)، شامل باورهای فراشناختی منفی دربارهی معنی و قدرت افکار مزاحم است. بنابراین باورهای مربوط به آمیختگی، بیشتر مشخصه ی اختلال وسواسی اجباری است تا اختلال اضطراب فراگیر.
 
همانطوری که مدل های ویژه‌ی اختلال نشان میدهند، نظریه‌ی فراشناختی معتقد است که سندرم شناختی- توجهی به شیوه های مختلفی در اختلال‌های گوناگون ظاهر می شود که به بهترین نحو توسط فرمول بندی های خاص نشان داده می شود. با وجود این تنوع، رویکرد فراشناختی، خود را به صورت یک رویکرد درمانی فراتشخیصی مطرح می کند. ما (ولز و ماتیوز، ۱۹۹۴) در بیان موضع اولیه ی خودمان استدلال کردیم که درصدد ایجاد درمان عام واحدی هستیم که می تواند به عنوان درمان خط اول، در مورد تمام اختلال‌های هیجانی به کار برده شود. در بخش بعدی ماهیت چنین رویکرد نظری را به طور مختصر توضیح خواهم داد هرچند در حال حاضر، این رویکرد هنوز مورد آزمون قرار نگرفته است.
 
منبع: راهنمای علمی درمان فراشناختی اضطراب و افسردگی،آدریان ولز، دکتر شهرام محمد خانی، انتشارات ورای دانش، چاپ دوم، طهران 1390


مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
موارد بیشتر برای شما